شهر ممنوعه

شهر ممنوعه

شهر ممنوعه

ماگدا سابو و 1 نفر دیگر
4.2
52 نفر |
27 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

73

خواهم خواند

65

ویریجینیا وولف اولین کسی بود که به رابطه ی خلاقیت هنری و امور روزمره اشاره کرد. وولف نوشت که قرن هفدهم هیچ شاعر مونثی ندارد چون (خواهر شکسپیر) بیش از حد گرفتار وصله پینه ی جوراب و سر زدن به غذا است. چند قرن بعد، نسل چندم بازماندگان (خواهر شکسپیر) ، به کمک پول، می کوشند با به کارگیری خدمتکار این مشکل را حل کنند.ماگدا سابو، یکی از مشهورترین نویسندگان مجارستان، در رمان شهر ممنوعه نگاهی عمیق به مناسبات متزلزل (بانوی نویسنده) و خدمتکارش می اندازد، امری که پیش از او به ندرت کسی به آن پرداخته است. امرنس، خدمتکار سال خورده، سوابق درخشانی دارد: قابل اعتماد است، خیال ماگدا راحت است که او خانه را به آتش نمی کشد، و نیز از او گذشته است که معشوقه داشته باشد. مناسبات این دو زن به وابستگی متقابل می انجامد. بین این دو نبردی دائمی جریان دارد و شب های ویرژیلی مملو از عناصر رئال و سوررئال. کتاب با توصیف یک رویا آغاز می شود و به پایان می رسد: رویایی تب آلود، سایه ی یک سایه...سابو جوایز متعددی دریافت کرده است، از جمله جایزه ی (کوشوت) (kossut)،که مهم ترین جایزه ی ادبی مجارستان است، و جایزه ی نویسنده ی زن خارجی، که در سال 2003 به ترجمه ی فرانسوی شهر ممنوعه داده شد.

یادداشت‌های مرتبط به شهر ممنوعه

16

          شاید در شروع به نظر نمی‌آمد کتاب مورد توجه م باشه و دوست ش داشته باشم ولی الان که  کتاب رو خوندم ، باید بگم واقعا  ازش لذت بردم از تک تک لحظه ها و روابط بین ماگدا _نویسنده_و امرنس. 
یه جاهایی باهاش خندیدم و یه جاهایی غصه خوردم .
کتاب روانیه و حس آرامش بهم میده .
به نظر من قلم سابو شبیه نویسنده ی دیگه ای نیست ،
و برام جالبه که سابو _ مثل سخنران ها که برای جلوگیری از خسته کنندگی و حس کسالت با صدای بالا و پایین صحبت می‌کنند _ جایی که فکر میکنی داستان داره خسته کننده و کش دار میشه یه فراز هایی رو وارد داستان میکنه مثل یک راز یک حادثه یک ارتباط جدید که هوشیارت میکنه و دوباره جذب داستان میشی .
.
عجایب امرنس تمام شدنی نیست و همینطور که پیش میری بیشتر از سرگذشت ، رفتار و افکارش شگفت زده میشی ، گاهی کاملا عشق ورزی میکنه گاهی غر میزنه گاهی به طرز باورنکردنی یه بمبه متحرکه ، ولی در عمق وجودش که نگاه میکنی یه پیرزن مهربون میبینی که علیرغم پیشرفت جامعه هنوز با تفکرات قدیمی و منحصربه‌فرد خودش داره زندگی میکنه .
و از همه مهم تر اینکه امرنس در دنیای خودش زندگی میکنه نه به سیاست کار داره نه جامعه و تغییرات ش 
نه اخبار میبینه نه روزنامه میخونه و از تمام اتفاقات سیاسی و اجتماعی اطراف ش فرقه و انگار داره تو یه دنیای دیگه زندگی میکنه .
.
و پایان ش خیلی غمگین اما شکوهمند بود .
        

23

هانیه

1403/6/25

0

          وای! وای از این کتاب :))
این کتاب مثل دری بود، به یک داستانی عجیب!!

داستان کتاب همانجوری که از خلاصه ش پیداست درباره ی دو زن است! درباره ی رابطه ی یک خدمتکار و خانم نویسنده ی جوانی که کارفرمای اوست. این داستان یه داستان معمایی نبود یک رمان بود! درباره ی عشق عجیبی که یهو بین این دوشخص رشد کرد. بین امرنس و خانم نویسنده!!
داستان درباره ی عشق امرنس بود! عشقش به خانم نویسنده، به آدلکا به سوتو به پالت! به تمام افراد محل که براشون کار می‌کرد.
کتاب درباره ی زندگی سخت امرنس بود، درباره ی روح و عقل عجیبی که داشت
یک چیز عجیبی درباره ی شخصیت امرنس وجود داشت؛ او هیچوقت عادی نبود. شبیه کسایی نبود که ما هرروز می‌بینیم. امرنس شبیه کسی بود که برای مدت کوتاهی کنارماست، روی ما تاثیر می‌ذاره، میره و درنهایت همیشه یادش با ماست.
امرنس روی کل ادم های روستاشون تاثیر گذاشت. بدون اینکه اون ها بخوان بهشون عشق ورزیدن یاد داد.
بدون اینکه خانم نویسنده بخواد اون رو درگیر خودش کرد. درگیر زندگی‌ش، درگیر گربه‌هاش، درگیر در!
        

26

کابوس‌های
          کابوس‌های یهودا

کسی نمی‌داند چرا آن «در» بسته است. چرا زنِ جدی و بدخلق، اما محبوب اهالی محل، درِ خانه‌اش را به روی مردم باز نمی‌کند. هیچ‌کس خبر ندارد پشت آن در چه چیز پنهان است و چرا. اما بعد از گذشت روزها، وقتی صمیمیتی هست و صحبتی، بالاخره درِ بسته به روی کسی باز ‌می‌شود و طلسم خانه می‌شکند. اما این اتفاق آغاز ماجراست، چون گرچه از بیگانگان و بی‌خبران انتظاری نداریم، بعید نیست از آشنای آگاه بخواهیم مسئولیت بپذیرد.
آن‌که در را گشوده، شاید از همرازش بخواهد به وقتش سینه سپر کند، در درگاه بایستد و به هیچ‌کس اجازه‌ی ورود ندهد و اگر آن آشنا پذیرفت و قول داد، باید روز واقعه طبق سناریوی نوشته‌شده عمل کند. توقع زیادی نیست. اما آیا ماندن در کنار آدم‌ها به اندازه‌ی گفتن یا نوشتن جملات زیبا آسان است؟ اگر آن‌که قول داده به هر دلیل موجه یا ناموجهی به عهدش وفا نکند، چه خواهد شد؟ چه جوابی خواهد داد؟ چه بر سر رابطه خواهد آمد؟
ماگدا سابو در کتاب «در»، موقعیتی به ظاهر ساده، اما پیچیده خلق کرده: آشنایی دو زن، از خاستگاه‌های متفاوت. زنی که نویسنده است و درگیر نوشتن و اِمِرنس که خدمتکار اوست و درگیر کار‌ خانه‌های دیگران. از نظر اِمِرنس پرکار و مغرور، نویسنده کاری نمی‌کند جز تق‌وپوق راه‌انداختن با کلیدهای ماشین تایپ و از نظر نویسنده (راوی)، اِمِرنس درک درستی از دنیای او ندارد. رابطه‌ی دو زن دو با فراز و نشیب بسیار همراه است. با تندی و ملایمت‌، خشم و خنده، قهر و آشتی. در آن همزیستی گاه مسالمت‌آمیز و گاه قهرآمیز هیچ نشانه‌ای از دشمنی یا درگیری دیده نمی‌شود. پس چرا راوی داستان در همان ابتدای روایتش می‌گوید: «باید رک و بی‌پروا اقرار کنم. اِمِرنس را من کشتم.»؟… دلیل این اعتراف بی‌پروا، رنج پایان‌ناپذیر‌ راوی و کابوس‌هایش چیست؟… در باز است. برای کشف راز کافیست صحنه را تماشا کنیم!
        

4

هانیه

20 ساعت پیش

          نمی‌دونم چطور باید از تاثیری که ماگدا سابو تو این کتاب روم گذاشت بنویسم که در حقش ظلم نکرده باشم. نمی‌تونم هم البته؛ به روزهای گذشته و وقت‌هایی که خوندمش فکر می‌کنم و می‌بینم هر بار بعد از بستن کتاب تو خودم بودم، به چیزی فکر می‌کردم که نمی‌دونستم چیه، فقط حس می‌کردم غباری از سرب روی تنم نشسته.
حین خوندنِ در انگار من هم مثل ویولا دراز کشیده بودم روی زمین و اجازه می‌دادم همون‌طور که امرنس با ترکه، سابو با کلمات تنبیهم کنه.
امرنس بهم چیزهای زیادی یاد داد و از اون شخصیت‌هاست که قراره در من زنده بمونه. 
بی‌نهایت مشتاق خوندن بقیهٔ کتاب‌های سابو ام.


 از بیدگل عزیزم ممنونم که با ترجمهٔ یک‌دست و خوب فرصت آشنایی با این نویسندهٔ فوق‌العاده رو بهم داد.
و با تشکر از زهرا آیت که من رو نقاشی کرد. اونجا حس کردم برای سالم نگه داشتن نقاشی‌ش نیاز به خریدن یه کتاب دارم که نقاشی رو بذارم بین صفحاتش و در رو خریدم. نقاشی تو صفحهٔ مخصوصش از در، روی قفسهٔ کتابخونه‌م خواهد موند.
        

8