بریده‌ای از کتاب در اثر ماگدا سابو

زینب

زینب

1403/12/16

بریدۀ کتاب

صفحۀ 72

جد نئاندرتالِ ما، اولین بار که پیروزمندانه ایستاده بود بالای سر گاومیشی که کشان کشان تا خانه آورده بودش و پی برده بود کسی نیست تا از ماجراجویی‌هایش برای او بگوید یا غنایمش یا حتی زخم‌هایش را نشانش دهد، فهمید چاره‌ای نیست جز اینکه بنشیند و بزند زیر گریه.

جد نئاندرتالِ ما، اولین بار که پیروزمندانه ایستاده بود بالای سر گاومیشی که کشان کشان تا خانه آورده بودش و پی برده بود کسی نیست تا از ماجراجویی‌هایش برای او بگوید یا غنایمش یا حتی زخم‌هایش را نشانش دهد، فهمید چاره‌ای نیست جز اینکه بنشیند و بزند زیر گریه.

56

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.