ماجرا فقط این نبود: شش جستار درباره ی زندگی در کنار ادبیات و هنر

ماجرا فقط این نبود: شش جستار درباره ی زندگی در کنار ادبیات و هنر

ماجرا فقط این نبود: شش جستار درباره ی زندگی در کنار ادبیات و هنر

زیدی اسمیت و 3 نفر دیگر
3.3
36 نفر |
11 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

57

خواهم خواند

24

شابک
9786226194303
تعداد صفحات
136
تاریخ انتشار
1399/9/16

توضیحات

        زیدی اسمیت فقط 25 سال داشت که با رمان دندان های سفید به قله های موفقیت ادبی رسید. در این نوزده سالی که از آن رمان گذشته، همواره در کانون توجه بوده و نوشته هایش با خودش رشد کرده اند. جستارهای او شرح این بلوغ است؛ بازنگریِ دائمی زندگی و شیوه ی نوشتن و خواندن، کنجکاوانه نگاه کردن به هر مرحله از زندگی و بدیهی ندیدنِ باورهای تثبیت شده. او در جستارهایش نه در مقام نویسنده ای جاافتاده، که در مقام نویسنده ای مشتاق یادگیری، یک مادر درگیرِ ادبیات و یک دورگه ی بریتانیایی-جاماییکایی از طبقه ی متوسط، بلندبلند فکر می کند تا تأملاتش به گفت وگویی بینجامند و راه های تازه تری برایش باز کنند. اسمیت به آزادیِ تفکر و لزومِ در خود نماندن معتقد است، و این که بی ثباتی در نظر نشانه ی باورداشتن است؛ باور به این که شاید ماجرا فقط این نباشد، که شاید حقیقت در سویه ی دیگری از زندگی باشد.
      

لیست‌های مرتبط به ماجرا فقط این نبود: شش جستار درباره ی زندگی در کنار ادبیات و هنر

یادداشت‌ها

          جستار درباره بارت و نابوکوف عالی بود و با خواندنش فکر می‌کنم چه اندازه جریان ادبی جهان می‌تواند تحت تاثیر یک هژمونی از جریان بی‌اندازه مهم دیگری غافل باشد. چه اندازه ذهن ما، ذهن جمعیت بزرگ کتاب‌خوانان و کتاب‌دوستان و نظریه‌ادبی‌بازها ممکن است در سیطره یک رویکرد باقی بماند و از جریان مقابلش (که اتفاقا من یکی دست کم با آن همدل‌ترم) غافل بماند. ای کاش این نیم‌نگاه کوتاه به نابوکوف منجر به بازنگری عمده‌ای در همه آنچه می‌شد که در دهه‌های اخیر نظریه پردازی ادبی خوانده‌ایم و به دلایل کاملا ایدئولوژیک یک سوی ماجرا را کاملا نادیده گرفته است.
جستار آن احساس چموش چند نکته کارگاهی خیلی مهم برای داستان‌نویسان دارد و آن جستار که درباره اسکار است هم یک ویژگی مهم دارد: شما در قلب جهانی که از آن می‌نویسد می‌برد، جهان روایتش را به راستی زنده توصیف می‌کند، و مطمئن می‌شود که شما درون روایتش اقامت گزیده‌اید. به گمانم اساسا آفریدن جهان داستانی رکن اساسی و اغلب مغفول روایت است و به ویژه در جستارهای روایی چه بارها که نادیده گرفته می‌شود و چه قدر می‌توان از این جستار در این زمینه آموفت. (البته که برخی نظریه‌پردازان مهم روایت همچون فلودرنیک هم البته با واژگان دیگری همچون هم بوم‌پنداری به چیزی شبیه همین اهمیت و اساسی بودن جهان داستانی معتقدند. در یک جمله شاید بتوان گفت یکی از ویژگی‌های روایتمندی را بازسازی تجربه‌ شخصیت در ذهن خواننده می‌دانند.)
در مجموعه جستارهای روایی اطراف این دو سه جستار از این کتاب را به گمانم از همه قبلی‌ها بیشتر دوست داشتم.
        

4

امین

امین

1402/12/3

          در مقایسه با سایر مجموعه‌ جستارهایی که از نشر اطراف خونده بودم، کمتر پسندم بود. از شش جستار کتاب، «حمام» رو از بقیه بیشتر دوست داشتم؛ درباره‌ی اینکه توی خانواده، چه فداکاری‌هایی انجام می‌شه که شاید تا مدت‌ها متوجهشون نباشیم. خوندن جستار «آن احساس چموش» برام جالب بود؛ توی این جستار که در واقع متن سخنرانی زیدی اسمیت در دانشگاه کلمبیای نیویورکه، نویسنده از فرایند نوشتنش می‌گه که بعضی بخش‌هاش برام آموزنده بود. بقیه‌ی جستارها رو چندان دوست نداشتم. شاید بزرگ‌ترین ایرادی که به چشمم می‌اومد، این بود که جستارها (به‌جز سخنرانی) انسجام نداشت. یعنی مدام توی یک جستار از این شاخه به اون شاخه می‌پرید و پیوندهایی که بین همین شاخه‌ها برقرار می‌کرد، به چشم من محکم نبود.

یک چیزی هم که توی مجموعه جستارهای نشر اطراف دوست ندارم، اینه که پاورقی همه‌ی جستارها به آخر کتاب برده شده. خیلی برام آزاردهنده بود، چون مدام باید خوندن جستار رو ول می‌کردم و می‌رفتم انتهای کتاب و دنبال پاورقی می‌گشتم. مثل سکسکه وسط نفس کشیدن. از یه جایی به بعد هم بی‌خیال خوندن اون پاورقی‌ها شدم. موضوع اینه که اگه چیزی اون‌قدر مهمه که نیازه پاورقی بشه و خواننده ازش مطلع باشه، چرا همون‌جا نمی‌نویسین و اگه اون‌قدر مهم نیست، اصلاً چرا نوشته شده. البته که سبک کتاب‌های جستارشون این‌جوریه و نمی‌گم هم کار غلطیه یا درست، ولی با قطعیت می‌گم که دوستش ندارم و موقع خوندن برام اذیت‌کننده است.
        

16

          از میان این ۶ جستار، به ترتیب جستار چهارم، دوّم و سوّم برایم جذّآب بودند. کتاب، تک‌جمله‌هایی که به خال می‌زنند و بسیار بسیار درستند، زیاد دارد. جستار چهارم از این نظر خیلی پُربار است. نویسنده فضای حاکم بر یک مهمانی هالیوود را ترسیم می‌کند -که در واقع نمونه‌ای‌ست در یک اشل کوچک، از فضای حاکم بر زندگی انسان‌های امروزی. بخشی از آن را که به خال می‌زند، برای‌تان بازگو می‌کنم: 

«وحشت از مسخرگی بر همه‌ی رفتارها و گفتارها سایه انداخته: آدم‌ها مراقبند چیزی نگویند که باعث شود احمق یا ابله به نظر بیایند. بروزش میل غریبی است به روایت کردن رویدادها همینطور که اتفاق می‌افتند؛ تلاشی برای چنگ زدن به معنایی مشترک از جهان پیرامون. در جواب جوک‌ها نمی‌خندند بلکه می‌گویند: خنده‌دار بود... خیلی بامزه بود. روایت‌های کمی تند و تیز و خارج از عرف، با عبارتِ "دختر ملوسیه، واقعا ملوسه..." خنثی می‌شوند.» ص۸۷

جستار اوّل که در باب «خوشی» بود را که اصلا متوجّه نشدم؛ احتمالا بخاطر سانسوری‌جات بیش از اندازه، و البته نحوه‌ی تعامل نویسنده با خوشی و برداشتی که از این واژه دارد. خوشی ما جهان‌سوّمی‌های قم نشین، خیلی ربطی به خوشی این بندگان خدا ندارد. بگذریم...
        

0

          این کتاب همانطور که روی جلد نوشته یک مجموعه جستار درباره زندگی در  کنار یا در دامان ادبیات و هنر است. 
(جستار به روایت‌هایی شخصی و صمیمی گفته می‌شود که به موضوعی کمابیش تخصصی و علمی می‌پردازد و در عین حال، سختی یک متن علمی را ندارد.)
زیدی اسمیت نویسنده ای که در اوایل جوانی به فردی مشهور با کتابی پرفروش تبدیل شده، اعتقاد دارد که بی ثباتی در عقیده و تغییر باور، می‌تواند اتفاق بیفتد و   لزومی بر پوشاندن آن نیست.
او در این جستارها، بلوغ فکری و رشدی را که در مسیر نوشتن به آن دست یافته به خواننده نشان می‌دهد. 
اسمیت  می‌گوید که زندگی وجوه متفاوتی دارد و ما همیشه، همه‌ی آن‌ها را در نظر نمی‌گیریم.
جستارهای این کتاب، از نوشتن درباره رمان‌هایش، زندگی خانوادگی‌اش تا بررسی تفکر و نگاه فلسفی دو نویسنده معروف درباره نوع متن و نوع خواننده را در بر می‌گیرد.
به نظر من این کتاب برای مخاطب علاقه‌مند به نوشتن یا به مطالعه جستار،  یا در حالت کلی‌تر مخاطبان نشر اطراف، کتاب جذابی‌ست. 


        

35

          اردیبهشت ماه بود. با دوستم رفته بودم کافه تا صبحونه بخوریم. اون روز از دغدغه‌هامون زیاد حرف زدیم و زیاد درد‌دل کردیم. 
دغدغه‌ی اون روزهای من دو تا چیز بود و مهم‌ترینش گم کردن کلماتم. اون روز کلی از تقابل فرم و محتوا حرف زدم و اهمیتی که فرم برام پیدا کرده. که دقیقا به همین دلیل نمی‌تونم بنویسم. محتواهای نوشته‌هام رو دوست دارم اما فرم‌شون رو دیگه نه. 

بهم گفت تقلید باید بکنی. و بهم گفت این کتاب رو بخون. بلافاصله بعد از صبحونه رفتم شهرکتاب و خریدمش. تا این ماه نخوندم اما برحسب اتفاق تونسته بودم در خلال این چند ماه، فرم خودم رو پیدا کنم. کلمه‌ها به من برگشته بودند.

برای همین آزادتر و بدون انتظار و استاندارد خاصی این بار سراغش رفتم. انتظار نداشتم بهم راه‌حل بده. و نداد و خوشحالم بابت‌ش. در عوض گره‌های جدید تو ذهنم ایجاد کرد و چراغ‌های جدیدی رو روشن. 

زیدی اسمیت صاف و ساده می‌نویسه. بدون تعارف و به شدت صادقانه. در عین حال بسیار هوشمندانه. درخشان‌ترین جستار این مجموعه به نظرم مقایسه‌ای بود که از بارت و ناباکوف انجام داده و چقدر استادانه بود. از موقعی که خوندم هر روز دارم بهش فکر می‌کنم و هر روز با خودم کلنجار می‌رم. بالاخره حق با کیه؟ مولف یا خواننده؟ (در گوشی می‌گم که من طرف ناباکوف وایمیستم و می‌گم مولف.)

انتظار عجیبی از این مجموعه نداشته باشید. جستارها روایی هستند، موضوعات خاصی هم ندارند. نه خیلی به هنر می‌پردازن و نه لزوما به ادبیات. اما به شدت صادقانه و عریان هستند و این دقیقا چیزیه که در ذهن من تعریف یک جستار خوبه.
        

0