سارا

تاریخ عضویت:

آذر 1402

سارا

@Sara_hshm

3 دنبال شده

28 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
سارا

سارا

1402/9/9

        یکی از اتفاق‌های بد اینه که آدم بعد از مموآر شاهکار “گرسنگی” و با همان انتظارات این کتاب را بخواند. به نظر من به طور قطع در میانه‌های کتاب ناامید می‌شود.

کتاب با یک مقدمه‌ی جذاب و توضیح فمنیسم شروع می‌شود و شما انتظار داری در جستارهای این کتاب موقعیت‌ها و تحلیل نویسنده روی آن‌ها را وفادار به مسئله‌ی فمنسیم برای این آدم بخوانی،
ولی اصلا این طور نیست.

کتاب جستارهای بسیار کوتاه و در برخی با تحلیل‌های بسیار کم‌عمق از جنبه‌های مختلف زندگی این آدم دارد. بخش نسبتاً طولانی نقدهای او روی فیلم‌ها و کتاب‌های مختلف است که درون‌مایه‌های سیاه‌پوستی یا زنان دارند
و بخشی به زندگی کاری و شخصی نویسنده می‌پردازد (که یک جاهایی به نظر یادداشت‌های اولیه برای کتاب گرسنگی می‌آیند)

با این حال اگر بتوانی به خواندن کتاب متعهد بمانی و ادامه بدهی، در بخش پایانی کتاب که شامل ۲ جستار است تو را به پاداشت می‌رساند. جستارهایی صادقانه، شفاف و قوی درباره‌ی فمنیست بد بودن به همان‌ شکلی که رکسان گی انتظار داری…

در قسمت acknowledgments کتاب اشاره می‌کند که بسیاری از این مقاله‌ها در چه جاهایی منتشر شده‌اند و پس مشخص می‌شود که بخش اعظم کتاب جمع‌آوری نوشته‌های پراکنده‌ای بوده که تلاشی روی یک‌پارچه‌سازی‌شان در جهت موضوع کلی نشده است.

با این حال به نظرم این کتاب دریچه‌های جالبی را درباره ایده‌های این آدم باز می‌کند که برای من خوشایند بود.

من نسخه اصلی این کتاب را خواندم
و گویا تعداد گزیده‌ای از مقاله‌های آن در کتابی با نام “یک تجربه‌ی وسیع شخصی” ترجمه شده است.
      

2

سارا

سارا

1402/9/9

        خیلی ساده از دید یک دختر بچه مدرسه‌ای می‌خوانیم که:
“خانواده‌ام می‌گویند قوی بودن در زندگی به دردت می‌خورد… پس از خودم می‌پرسم چطور می‌توانم قوی باشم؟”

خیلی از این کتاب خوشم آمد 
چون مفهومی که می‌تواند برای بچه‌ها انتزاعی باشد را با مثال در زندگی ساده دختر بچه‌ای می‌شکافد و اینکه قوی بودن می‌تواند چه شکل‌ها و مدل‌هایی داشته باشد.
از حاضر بودن برای کمک کردن توسط پدر تا راحت حرف و نظر خود را گفتن توسط مادر گرفته، تا کم نیاوردن و ادامه دادن مادربزرگ بامزه‌ی داستان که بدون ترس از اینکه دیگران به اون بخندند یوگا می‌کند و می‌دود…

فقط با یک قسمت کتاب مشکل داشتم و آن آنجایی بود که برای استمرار بچه به نواختن ساز، اشاره به مسابقه استعدادیابی می‌کند. چون کلا دو مفهوم استعداد و مسابقه، هر دو برای من به کلی باطل هستند و آن‌ها را از مفاهیم آسیب‌زننده خصوصاً به بچه‌ها می‌دانم. قطعاً برای استفاده از این کتاب در کلاسم، این قسمت را تغییر خواهم داد (و داستان را به گونه‌ای روایت می‌کنم که این ساز زدن صرفاً برای علاقه و شوق و خود نفس کار است، نه مسابقه و مفاهیم این چنینی…)
      

13

سارا

سارا

1402/9/5

        “هر چه سنم بالاتر می‌رود بیشتر می‌فهمم که زندگی کلاً پی گرفتن آرزوهاست. ما می‌خواهیم و می‌خواهیم و وای تا چه حد می‌خواهیم. ما گرسنه‌ایم”

درست است که مموآر رکسانه گی درباره بدنش، علت چاق شدنش و تمام مسائلی است که در زندگی او وابسته به بدنش وجود دارد؛ با این حال این جمله از کتاب نشان می‌دهد همه این حرف‌ها چطور می‌تواند فرای یک موضوع خاص و در چارچوب بدن دیده شود.
همان‌گونه که خودش در بخش‌های انتهایی کتاب اعلام می‌کند این قضیه بدنش چطور چشم او را باز کرده تا مسائل آدم‌های متفاوت را بهتر ببیند.

کتاب به شکل ساده و غیرمنتظره‌ای و با نشان دادن این قضیه شروع می‌شود که قرار نیست این کتاب خاطره‌ای از کاهش وزن یا کتابی انگیزه‌بخش باشد.
همین است که آن ابتدا میخ همراه شدن مخاطب را می‌کوبد. ما با مموآری از زندگی واقعی یک آدم طرف هستیم. کسی که تمام قسمت‌های یک بدن چاق داشتن را زندگی کرده... آن هم نه بدنی که از کودکی یا بخاطر ژن چاق باشد. بدنی که او خودخواسته و به دست خودش آن را تبدیل به دژی برای محافظت از خودش کرده است.

در این کتاب ما درونی‌ترین چیزهای نویسنده را می‌خوانیم و در عین حال از زبان شفاف و خونسرد او متحیر می‌مانیم. زبانی که پایبندی‌اش را به جستارشخصی و مموآر نشان می‌دهد... اینکه در پی برانگیختن احساسات ما نیست. اینکه ما را در توصیف‌های عالی اما خالی غرق نمی‌کند. 
به اندازه برای ما می‌گوید و از همه مهم‌تر از خودش محافظت می‌کند. رکسانه‌ی توی کتاب برای ما شخصیتی قوی و دوست‌داشتنی است، حتی وقتی که زخم‌ها و اعتراف‌های درونی‌اش را دیده‌ایم.
      

0

سارا

سارا

1402/9/5

0

سارا

سارا

1402/9/5

        من این ۳ جلد کمدی الهی رو با اولین حقوقم خریدم و بعد از ۹ سال تونستم برم سرش و بالاخره بخونمشون :)

من با دید کنجکاوی و به عنوان یک اثر مهم در ادبیات خوندمش و تعصبی رو مسائلی که یا دیدگاه دین خودش بیان می‌کنه ندارم.

کتاب دوزخ خیلی برایم جالب بود. خلاقیتی که دانته در به تصویر کشیدن طبقات مختلف و گناهان و عذاب متناسب با آن‌ها داشت
و استدلالی که برای جای دادن هر گروه در آن طبقه می‌آورد.

در کتاب برزخ این جذابیت به تدریج کم شد و در کتاب بهشت دیگر از بین رفت. 
در کتاب برزخ گروه‌های دیگری را می‌بینیم که خطاهایشان به هولناکی و عمیقی گروه‌های دوزخ نبوده ولی باید سال‌ها در آن حال بمانند تا پاک شده و وارد بهشت شوند.
در بهشت بیشتر شخصیت‌ها و مفاهیم مهم مسیحیت را داریم و چون دیگر خبری از خلاقیت و جذابیت نبود، بسیار سخت این جلد را تمام کردم.

ولی در این شکی نیست که دانته شاعر بسیار توانمندی بوده که تمام این قضایا را به صورت شعر نوشته 
و تمام سه جلد کتاب را با عبارت “و ستارگان را” به  اتمام رسانده :)
      

3

سارا

سارا

1402/9/5

        خوشایندترین چیز درباره این کتاب برای من، لحن طنزگونه نویسنده‌اش است.
اینکه چطور با هوشمندی‌ و چاشنی طنز به تو نشان می‌دهد در مسیر نوشتن احتمالا چه  هدف و رویایی داری ولی واقعیت چگونه است…

برای کسانی که هر مدل علاقه‌ای به نوشتن دارند، خواندن  این کتاب تجربه لذت‌بخشی است. قرار نیست راهنمای عملی نوشتن یا کتابی تکنیک‌وار باشد. 
فقط خیلی ساده تجربه‌های خودش را از عالم نویسندگی برایت می‌گوید، شبیه حرف‌های در گوشی دوست صمیمی‌ات :)

ولی جدا از لذت خواندن کتاب، بزرگ‌ترین درسی که کتاب برای من داشت آن موقعیتی است که نام کتاب هم از آن گرفته شده؛
اینکه یک بار برادرش یک عالمه ورق از اطلاعات پرنده‌هایی که باید حفظ می‌کرده را دورش ریخته و وحشت‌زده نگاهشان می‌کند
بعد پدرشان می‌آید و می‌گوید که از حجم زیاد این کار نترس و پرنده به پرنده جلو برو و اطلاعاتشان را حفظ کن.
از آنجا به بعد من هم این اصطلاح “پرنده به پرنده” را برای خودم، مخصوصا در عالم نوشتن نگه داشتم
 تا خودم را متقاعد کنم که هر بار لازم است مقدار مشخص شده امروز را بنویسم و درگیر ترس‌های دیدن کل کار نشوم :)
      

26

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.