یادداشت روژان صادقی
1403/3/19
اردیبهشت ماه بود. با دوستم رفته بودم کافه تا صبحونه بخوریم. اون روز از دغدغههامون زیاد حرف زدیم و زیاد درددل کردیم. دغدغهی اون روزهای من دو تا چیز بود و مهمترینش گم کردن کلماتم. اون روز کلی از تقابل فرم و محتوا حرف زدم و اهمیتی که فرم برام پیدا کرده. که دقیقا به همین دلیل نمیتونم بنویسم. محتواهای نوشتههام رو دوست دارم اما فرمشون رو دیگه نه. بهم گفت تقلید باید بکنی. و بهم گفت این کتاب رو بخون. بلافاصله بعد از صبحونه رفتم شهرکتاب و خریدمش. تا این ماه نخوندم اما برحسب اتفاق تونسته بودم در خلال این چند ماه، فرم خودم رو پیدا کنم. کلمهها به من برگشته بودند. برای همین آزادتر و بدون انتظار و استاندارد خاصی این بار سراغش رفتم. انتظار نداشتم بهم راهحل بده. و نداد و خوشحالم بابتش. در عوض گرههای جدید تو ذهنم ایجاد کرد و چراغهای جدیدی رو روشن. زیدی اسمیت صاف و ساده مینویسه. بدون تعارف و به شدت صادقانه. در عین حال بسیار هوشمندانه. درخشانترین جستار این مجموعه به نظرم مقایسهای بود که از بارت و ناباکوف انجام داده و چقدر استادانه بود. از موقعی که خوندم هر روز دارم بهش فکر میکنم و هر روز با خودم کلنجار میرم. بالاخره حق با کیه؟ مولف یا خواننده؟ (در گوشی میگم که من طرف ناباکوف وایمیستم و میگم مولف.) انتظار عجیبی از این مجموعه نداشته باشید. جستارها روایی هستند، موضوعات خاصی هم ندارند. نه خیلی به هنر میپردازن و نه لزوما به ادبیات. اما به شدت صادقانه و عریان هستند و این دقیقا چیزیه که در ذهن من تعریف یک جستار خوبه.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.