سوده عابدی

سوده عابدی

بلاگر
@Soodehlibrary

88 دنبال شده

220 دنبال کننده

            کتاب‌خوان غیر حرفه‌ای
سفیر کتاب‌ِبوکزیستو 
          
Bookishow_
گزارش سالانه بهخوان

یادداشت‌ها

نمایش همه
        این کتاب همانطور که روی جلد نوشته یک مجموعه جستار درباره زندگی در  کنار یا در دامان ادبیات و هنر است. 
(جستار به روایت‌هایی شخصی و صمیمی گفته می‌شود که به موضوعی کمابیش تخصصی و علمی می‌پردازد و در عین حال، سختی یک متن علمی را ندارد.)
زیدی اسمیت نویسنده ای که در اوایل جوانی به فردی مشهور با کتابی پرفروش تبدیل شده، اعتقاد دارد که بی ثباتی در عقیده و تغییر باور، می‌تواند اتفاق بیفتد و   لزومی بر پوشاندن آن نیست.
او در این جستارها، بلوغ فکری و رشدی را که در مسیر نوشتن به آن دست یافته به خواننده نشان می‌دهد. 
اسمیت  می‌گوید که زندگی وجوه متفاوتی دارد و ما همیشه، همه‌ی آن‌ها را در نظر نمی‌گیریم.
جستارهای این کتاب، از نوشتن درباره رمان‌هایش، زندگی خانوادگی‌اش تا بررسی تفکر و نگاه فلسفی دو نویسنده معروف درباره نوع متن و نوع خواننده را در بر می‌گیرد.
به نظر من این کتاب برای مخاطب علاقه‌مند به نوشتن یا به مطالعه جستار،  یا در حالت کلی‌تر مخاطبان نشر اطراف، کتاب جذابی‌ست. 


      

35

        اولش جذاب بود، از جایی به بعد دیگه حوصله‌ی تموم کردنش رو نداشتم. از ریتم، جذابیت و هرچیز دیگری افتاد. حتی همین الان که نوشتم خوانده‌ام، هنوز تو صفحه‌های آخر گیر کردم و نمیخونمش.
داستان زندگی پنج برادر از یک پدر و درواقع داستان مرگ روایت میشه.
این ها همه قراره با یک لولا که داستان محسن مفتاح دانشجوی قرآن خوان سر قبرها هست، و حضور دو روح سرگردان در تاریخ، به هم چفت بشن. و نمیشن. تقریبا از داستان برادر سوم به بعد کتاب افت کرد.
کتابی پر از خون و سیاهی و تباهی و قصه‌ها و امیدهای نافرجام، که راست و دروغ تاریخ را به هم آمیخته تا حرفها و کنایه‌های خودش رو به سیاست و دین و همه چیز بزنه.
و حیف ، حیف از کلمات زیبای قرآن که در قسمتهایی از کتاب آورده شده.
نویسنده البته در مصاحبه‌ای اشاره به علاقه‌ش به فضای گوتیک و همچنین خون و خون ریزی به سبک تارانتینو داره. که این حجم از خون و خشونت توی کتابش رو توجیه میکنه.
فارغ از محتوا، فرم این داستان که ابتدا جذاب شروع میشه، کم کم قوت خودش رو از دست میده. اشتباهات ویراستاری، جابجایی بیش از حد و غیرضروری ارکان جمله و اضافه بودن بعضی جزییات، چیزهایی نیست که بشه ازش چشم پوشی کرد.
      

27

فعالیت‌ها

سوده عابدی پسندید.
قرآن کریم: ترجمه خواندنی قرآن به روش تفسیری و پیام رسان برای نوجوانان و جوانان
بریدۀ کتاب

صفحۀ 438

سوره فاطر - آیه ۳۲ ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا ۖ فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ بعد از تو، قرآن را بین بندگان برگزیدۀ خودمان به‌یادگار می‌گذاریم. آخر، عده‌ای از بنده‌ها با ارتکاب گناه به خودشان بد می‌کنند، عده‌ای هم میانه‌رو و فرمانبردارند و عده‌ای، به توفیق الهی، در کارهای خوب سبقت می‌گیرند. البته به‌یادگارگذاشتن قرآن بین گروه سوم بزرگواریِ ویژۀ خداست. موقع خوندن این آیه، انگار که دارم درس‌های مدرسه رو می‌خونم شماره‌گذاریش کردم تا دسته‌ها مشخص بشه. البته که قرآن سراسر حکمته ولی در حد سواد خودم یا بسته به مشغولیات ذهنیم بعضی آیه‌ها یه طور دیگه توجه‌ام رو جلب می‌کنه. آیه ۳۲ میگه قرآن رو به یادگار میذارم. اول از همه نمیشه یاد بخش اول حدیث ثقلین نیفتاد. این یعنی هرکی شهادتین گفته و یا خواسته مسلمان باشه میراث‌دار قرآنه. نمی‌دونم چرا تا حالا اینطوری بهش نگاه نکرده بودم. وقتی من میراث‌دار چیزی باشم یعنی نسبت بهش حس تملک دارم و به اندازه اون تملک هم ازش بهره می‌برم و هم در برابرش مسئولیت دارم. اما بعد گفته سه گروه میراث‌دار هستن. گناهکاران میانه‌روها برگزیده‌ها یعنی فرقی نمی‌کنه کی هستی و چی هستی. این میراث برات گذاشته شده حالا اگه استفاده درست نمی‌کنی دیگه مشکل خودته. یه "خاک تو سر بی لیاقتت کنن" کم داره به نظرم. بعد مفسران اومدن بررسی که چرا خدا اول اون میراث‌دارهای سرتق رو اسم برده و آخرش رسیده به اون سوگلی‌ها؟ دلایل مختلف بوده. یکیش مثلا اینکه معمولا جمعیت گناهکارها بیشتر و برگزیده‌ها کمتر. اما یکی دیگه‌اش که بیشتر دوستش داشتم این بوده خواسته به اون گناهکاره بگه من در هر حال تو رو بین بنده‌هام حساب می‌کنم. تو توی بغل خودمی ولی لنگ و لگد میندازی دیگه. اینا میراث‌دارها گناهکار و بی‌توجه به میراثشون هنوز از رحمت خدا محروم نشدن. از طرفی به اون برگزیده‌ها هم یه تلنگر می‌زنه که یه وقت مغرور نشن. حتی بهشون تاکید کرده اگر الان تو این گروه هستین "به خواست و توفیق الهی" بوده و این مقام و توفیق رو باید با توجه حفظ کنین. گروه وسط هم که مثل بچه وسطی هستن. :)

9

سوده عابدی پسندید.
همدم؛ مادر جبهه ها
          همدم زن باهوش و با استعدادی بود. تو سی سالگی بعد ۱۴ زایمانی که فقط سه تاش براش موندن و بعد از دست دادن همسر و بی‌پشت و پناه شدن، خودش به تنهایی با مهارت‌هایی که داشته زندگی رو می‌چرخونه. تا اواخر عمر هم همیشه دنبال یاد گرفتن مهارت‌های جدید بود. آشپزی، خیاطی، بافتنی، انواع زیرشاخه‌های اینها رو استاد میشه و البته یه دل مهربون و یه قلب بزرگ داشته که از همه این توانایی‌هاش برای کمک به بقیه یا خوشحال کردنشون استفاده می‌کرده.
همدم نتونسته بود درس بخونه. وقتی خواسته بره مدرسه و باباش فهمیده باید پشت میز بشینن گفته پس فردا دخترم از دست میره. اون موقع پشت میز نشستن رو نماد نامسلمون شدن و دوری از اصل و اعتقادات می‌دونستن. برای همین همدم تو سن بالا میره نهضت تا سواد خوندن و نوشتن و حساب کتاب یاد بگیره.

به اینجا که رسیدم پیش خودم فکر کردم اگه جامعه شرایط بهتری داشت یا اگه پدر و مادرها انقدر دگم و سخت‌گیر نبودن اینهمه استعداد هدر نمی‌رفت و همدم به کجاها که نمی‌رسید. 
اما کتاب که جلو رفت فهمیدم همدم و استعدادهاش هدر نرفت. درسته با معیارهای ما دکتر و وکیل و مهندس و معلم نشد، اما آدم با لیاقت و بااستعداد مثل آبِ روانه. هر جا جلوش  مانع بذاری، از جای دیگه مسیرش رو ادامه میده. هر بار میومدم حسرت بخورم که شرایط مانع پیشرفت همدم شد به خودم یادآوری می‌کردم دیگه باید به کجا می‌رسید؟ اگه هدف و غایت زندگی یه نفر رشد و کمال شخصی و مفید بودن برای بقیه انسان‌هاست، همدم در حد اعلای این هدف بوده.
تو زمانه‌ای که کلمات اطواری مثل کوچینگ، توسعه فردی، پرسونال برندینگ و این حرفا نبوده همدم به ظاهر بی‌سواد همه اینا رو داشته و به دیگران هم یاد داده.
همدم اول همدم بوده بعد مادر شهید و مادر جبهه‌ها و مادر دخترای بی‌جهیزیه.


خانم رجبی‌راد روایت دلچسبی از خانم زهرا محمودی معروف به همدم یا مادر ارائه داده. ما رو کنار خودش تو ICU بیمارستان می‌نشونه و برامون تعریف می‌کنه همدم چطور همدم شد. به قول خود خانم رجبی‌راد، اگرچه فعالیت‌های همدم تو دوران دفاع مقدس خیلی خاص و متفاوت بود اما بخش مادرانه شخصیتش به همه کارهاش غلبه داشت و باید همدم رو از همین بخش و زاویه نگاه می‌کردی تا کارهاش تو دوران انقلاب و دفاع مقدس قابل درک می‌شد. 

علیکم به خوندن این کتاب که بهمون نشون میده صالحین و ابرار تو همین دوران معاصر بودن و چه شکلی بودن.
        

8

سوده عابدی پسندید.
آسو

18

سوده عابدی پسندید.
حرکت در مه: چگونه مثل یک نویسنده فکر کنیم
          ✍🏼 دو ماه و یک هفته‌ای خواندنِ این کتاب، تمرینِ صبر است و کیف تدریجی است و زجرِ مزمن!

شروع بسیار انگیزه‌بخش و محرکی داشت. راست هم بود که در حین خواندن کتاب می‌توانستی حرکت کنی در اوضاع مه‌آلود نوشتن، ولی آخر کتاب نوشتم؛
«همه چیز را می‌گوید و تو را با همه‌چیز تنها می‌گذارد». تا نوشتن طرحِ رمان (فقط رمان شخصیت محور) دستت را می‌گیرد، بعد می‌گوید: «به سلامت، برو بنویس.»
خب ما اگر اهل نوشتن بودیم که حرکت در مه نمی‌خواندیم برادرِ من. :))
بیا بگو چطور فصل‌بندی کنیم، صحنه‌پردازی کنیم.

یک نقد جدی هم داشتم به انتخاب عنوان برای برخی مفاهیم، مثلِ «چگونش»، «پیش‌گویی کام‌بخش» و... . در مواجهۀ اولیه می‌گفتم: «یا ابالفضل! این چه مبحث پیچیده‌ایه؟!» بعد که می‌خواندم، می‌فهمیدم یک مفهوم ساده بود که قبلاً هم راجع‌بهش اطلاعاتی داشتم، ولی برگردانِ نام علمیش شده این‌ها. برعکسِ مثال‌ها که خیلی ملموس و خوب و روان و جابنداز بودند.

نقطۀ قوت کتاب، شخصیت‌پردازی است. مفصل بهش پرداخته است؛ سنتی و صنعتی. من که کهن‌الگوها را بلد نبودم و خیلی آموختم.


اما امروز صبحِ دل‌انگیزی است که دیگر مجبور نیستی در آن مثل یک نویسنده فکر کنی. چون هزار و خورده‌ای کلمه از کتابت را نوشته‌ای و حالا داری مروری بر کتاب حرکت در مه می‌نویسی.

صبح به خیر آقای شهسواری و فعلاً خدانگهدار. ✋🏼
(با خوشحالیِ مرموز)


ممنون از جمع پایه‌ای که همراهی کردند در خواندنش. با شما خیلی کیف داد. 🌱


#پنجاه‌وچهار_از_صد بود.

#کتابخانۀ_اتاق_کناری 
@anbarivaotaghekenari
        

17