معرفی کتاب عایده اثر محبوبه السادات رضوی نیا

عایده

عایده

4.4
14 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

17

خواهم خواند

18

شابک
9786000353858
تعداد صفحات
284
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        این کتاب به زندگی «عایده سرور» مادر شهید «علی اسماعیل» از اعضای حزب‌الله لبنان می‌پردازد و زندگی او را از کودکی تا شهادت فرزند هفده ساله‌اش برای مخاطب روایت می‌کند.

عایده از اهالی لبنان، از کودکی علاقه زیادی به حجاب و انجام فعالیت‌های دینی داشت. او با وجود مخالفت‌های شدید مادرش چادر سر می‌کند و با داشتن زمینه‌های مذهبی به حزب‌الله می‌پیوندد. عایده با یکی از اعضای حزب‌الله ازدواج می‌کند. او صاحب سه فرزند می‌شود که یکی از آن‌ها در هفده سالگی به شهود و کراماتی عجیبی دست پیدا می‌کند و به شهادت می‌رسد. یکی از کرامات شهید علی اسماعیل که رضوی‌نیا در مقدمه به آن اشاره کرده رایحه خوشی است که بعد از تیر خوردن علی در قله شمالی از خون او اطراف را پر می‌کند.
      

لیست‌های مرتبط به عایده

یادداشت‌ها

با عایده ا
          با عایده از صفحه خانم شریف آشنا شدم . حوالی شهادت سید که عایده برای رونمایی از کتاب به ایران آمده بود کتابی که درباره پسر او یعنی علی است، خبر شهادت پسر دومش را نیز می‌دهند . 
این کتاب را در عید مبعث با کد تخفیف ۳۰ درصدی هدی خریدم . متن کتاب روان و کشش داستان بسیار زیاد بود .  دوست داشتم کنارش حاشیه نویسی میکردم جدیدا از کتاب زیاد خواندن ترسم گرفته دلم میخواهد لای سطرهای کتاب غرق بشوم و درباره اش فکر کنم و یا حتی بنویسم . 
بگذریم ....
حین خواندن کتاب یاد دو نفر دائم همراهم بود.  شخصیت شهید علی و شیطنت‌های مکررش عجیب غریب مرا یاد خواهرم می انداخت مخصوصا که هم سن هم هستند اصلا هر کار شهید را عایده در کتاب تعریف میکرد یاد خواهرم می افتادم چون دقیقا عینا همین رفتارها را در او دیدم و از همه مهمتر قلب بزرگ و پر محبتی که علی داشت را در خواهرم نیز دیدم و به آینده و عاقبت خوش او امیدوارتر از خودم هستم . 
گاهی وقت ها ما در ظاهر کار گیر میکنیم غافل از اینکه عمق نیت اهمیت بالاتری دارد . 
نکته دیگری که در کتاب نظرم را جلب کرد اهمیت بسیار زیاد این شهید به مادرش بود و واقعا مامان ها کلید همه کارها هستند بدون بروبرگشت (!)  در زمان بارداری عایده وقت زیادی برای فرزندش می‌گذاشت و بنظرم جواب همه اینها را خدا با شهادت علی به او داد :) 
بقول علی خدمت به خلق خودش عبادت است و البته بحث محبت کردن به هم دیگر که بقول علامه خلاصه دین اسلام محبت است 
واقعا واقعا واقعا درست میگوید سر زدن به همدیگر حال همدیگر را جویا شدن کمک کردن ، خنداندن ( سر اینکه علی کجا بخوابد دعوا می‌شده چون ایشان بشدت مزاح میکردند ) و خیلی خصوصیات رفتاری دیگر خودش آدم را اندازه یک نماز شب جلو می اندازد که همه اینها را علی داشت .
علی یک جوان ۱۸ ساله بود شبیه خیلی از جوان‌هایی که ما می‌بینیم 
بامرام و با معرفت و تا بینهایت مهربان و با محبت 
کسی دلش را داشته باشد شهادت سراغ آدمهای به ظاهر معمولی هم زیاد رفته :) 
اما درباره عایده
نمونه ای از الگو سوم زن مسلمان ، که مقاومت و صبوری و نحوه تربیتی او رشک بر انگیز بود . مادری که سعیش بوده در دل فرزندش شجاعت و انگیزه جنگیدن با کفر مطلق باشد . 
کتاب را خیلی دوست داشتم . کتابهایی که خیلی دوست دارم دلم نمی آید به کسی بدهم اما بنا به علت هایی این کتاب را هدیه خواهم داد . 
۲۴ بهمن ۳
        

8

          « عایده» کتابی‌ست خوشخوان و حدودا 250 صفحه‌ای. نویسنده‌اش خیلی خیلی محکم دست می‌دهد. قسمتم نشد توی رونمایی کتاب شرکت کنم ولی فردایش، نویسنده و عایده را چند دقیقه‌ای ملاقات کردم. من کتاب را یک روزه خواندم یعنی یک شب تا صبح. نزدیک اذان صبح که کتاب تمام شد هر چه منتظر بوی‌ِخوش شدم چیزی احساس نکردم. چشم‌هایم پف کرده‌بود آنقدر گریه کردم.

کتاب در چهارده فصل تنظیم شده و منطق توزیع محتوا در آن کاملا رعایت شده است. نویسنده خیلی خوب از پسِ این کار برآمده و البته کشش کافی برای کشاندن خواننده، تا انتهای آن، بعد از دو سه فصل را هم دارد. اول که کتاب را شروع کردم انتظار داشتم با روایتی داستانی همراه با چند راوی مواجه شَوَم، چون عنوان کتاب را خوب نخوانده بودم؛ خاطرات عایده سرور مادر شهیدِ حزب الله علی عباس اسماعیل، جلوتر که رفتم با مجموعه خاطراتی مواجه شدم که چینشِ خوبِ آن‌ها این انتظار را در من ایجاد کرد. به نظرم «تافکا، دختر مهربان همسایه..» انتخاب خوبی برای شروع نبود چون تا آخر و همین الآن، به سوالاتی که در زمینه تافکا در ذهن خواننده ایجاد شده جوابی داده نمی‌شود و چیزی که از تافکا دستمان را می‌گیرد همان پاراگراف اول است. من اگر می‌خواستم بنویسم از همان 5 سالگی عایده و افتادن موشک توی خانه‌شان شروع می‌کردم یا از خوابی که دو ماه قبلش دیده بود. به نظرم اوج کتاب، فصل دوازدم بود که از شهادت علی گفته و صحبت هایی که قبل از شهادت با مادرش، عایده می‌کند. با خواندن این کتاب، صبرِ زیادی که از جانب خدا به عایده می‌دهند کاملا احساس می‌شود و هر مادری به حال عایده غبطه می‌خورد. اگر بخواهم یک جمله از کتاب را برای خودم پر‌رنگ کنم این جمله‌ی شهید است: « آن کسی که باعث می‌شود به حضرت زهرا سلام کنی منم نه محمدعلی! »

به جز یکی دو مورد، بیشتر تکرار خاطرات، در تدوین متن ندیدم. کتاب که تمام شد اطلاعاتم در مورد لبنان، جنگ‌های آن، اقلیم و سبک زندگی مردمش هم بیشتر شد و تنظیم خوبِ زیرنویس صفحات و دقت نظر روی آن‌ها باعث می‌شود خواننده تحلیل تاریخی هم داشته باشد و به نظرم این خیلی خوب است که با وجود کراماتِ زیاد شهید، نویسنده تنها با احساسات خواننده بازی نکرده و درام و محتوا را درهم تنیده.
دوست داشتم در مورد حجِ عایده و عباس و حتی کرامت شهید در موردِ حج نیابتی خودش هم، بیشتر بدانم؛ اما نویسنده بدجنسی کرده و هیچ توضیحی در این موارد ننوشته و فقط ماجرای حج مادربزرگ عایده را تعریف کرده است. 
کتاب در مورد حاضر جوابی عایده خیلی خوب مثال زده و خواننده حتی ضرب آهنگ صدای عایده را هم احساس می‌کند و آوردن بعضی کلمات عربی داخل متن هوشمندی نویسنده را می‌رساند، هرچند که برگردانِ بعضی قسمت ها به فارسی خیلی خوب انجام نشده مثل عبارت« صحنه‌هایی از ظلم اسرائیلی ها» یا «حقیقت‌های دور و برم» و به نظرم نویسنده همان‌قدر که در مورد عایده خوب مثال زده و نقل قول آورده در مورد علی و شوخ و شنگ بودنش برای خواننده مثال‌های ‌خوبی نیاورده و بیشتر گفته تا نشان دَهد. من طنزِ کلام علی را در وصیت‌نامه، وقتی در مورد موتورش سفارش می‌‌کند لمس کردم و نه در فصل‌های کتاب.

در مورد مادرِ عایده هم بگویم جایی که هسته‌های خرما را برای عباس جدا کرده بود واقعا دوست‌داشتم ولی جایی که موهای عایده را کشید واقعا سرم تیر کشید، من اگر جای نویسنده بودم عکسی از مادرش در انتهای کتاب نمی‌آوردم؛ به جایش برای جذبِ جوان‌ها، از عکس‌‌های علی و مدل موهای جذابش بیشتر انتخاب می‌کردم؛ البته جای عکسِ تکی ذوالفقارِ خونی هم انتهای کتاب خیلی خالیست.
بعضی صفحات کتاب رمزینه‌هایی دارد که با اسکن آن‌ها می‌توان سرود گوش داد و حتی فیلم دید؛ و به نظرم این فرامتن‌ها خواننده را موقع خواندن حسابی به وجد می‌آورد.

در کل، خواندنِ کتاب عایده را به همه پیشنهاد می‌کنم. از این کتاب می‌شود هم فیلم ساخت و هم داستان‌ها نوشت. می‌توان با این کتاب به لبنان رفت، سوار بنزِ ابوجمیل شد و دوازده ساعت جاده را احساس کرد. می‌توان اسم غذاهای لبنانی را یاد گرفت و پُخت. مهم‌تر از همه، می‌توان در وجودِ یک مادر شهید نفس کشید و احساس افتخار کرد.
        

2

          خانم عایده سرور، بانویی که قسمت نشد در امضای کتاب ببینمشان، چون همان روز خبر شهادت پسرشان را به ایشان دادند و به جمع ما نیامدند. بانوی مقاومت و نمونه‌ای بسیار خوب از زن طراز انقلاب اسلامی، بله انقلاب اسلامی، چون این یک تفکر و ایدئولوژی است و محدود به جغرافیا و مرز خاصی نمی‌شود.
کتاب خوش‌خوان و روانی بود با اینکه نویسنده ابتدا باید ترجمه می‌کردند و بعد می‌نوشتند اما متن یک دستی داشت.
اطلاعات خوبی درباره لبنان در پاورقی‌ها آورده شده و خواننده را با حال و هوای داستان و مکان این اتفاقات بیشتر همراه می‌کند.
شخصیت این بانو، جستجو و شجاعت او برای رسیدن به حقیقت و بعد پایداری در این مسیر، مساله‌ای بود که من را تحت تاثیر قرار داد.

نوشتن یادداشت به این کوتاهی برای این کتاب و این بانو و شهید بزرگوار و با کراماتشان، حق مطلب را ادا نمی‌کند.
توصیه می‌کنم اگر از روحیه‌ی حماسی، مقاومت و انقلابی خوشتان می‌آید حتما این کتاب را بخوانید.
        

6

        داستان زندگی 
زنی به نام عائده که به زیبایی زندگی وشهادت پسرش علی را به زبان 
شیوا بیان می کند
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

        نثر این کتاب طوری بود که در چندین صفحه سرعت مطالعه را کم می‌کرد، ولی در کل زبان روایت و ویرایش خوب بود.

داستان از زبان «عایده» که دختری لبنانی و شیعه است، روایت می‌شود. او مادربزرگی دارد نابینا، که مورد احترام مردم کفرا است، زیرا بسیار مقید و مومن است و حکایت‌هایی جالب و معنوی از او نقل شده است.

«عایده» ابتدا نزد زن همسایه که سنی است، با نماز و حجاب آشنا می‌شود و سپس هنگام دیدار مادربزرگش در روستا، از او نماز و بسیاری از احکام و دستورات و اطلاعات لازم را فرامی‌گیرد و با وجود مخالفت مادرش، با اصرار محجبه و چادری می‌شود و با پسری که عضو مقاومت اسلامی لبنان است، ازدواج می‌کند.

دایی‌های «عایده» هم مومن و اهل نماز و مسجد هستند، اما مادرش به دلیل زندگی در بیروت، از فضای دین و مذهب کمی جدا شده و بیرون آمده است و با توصیۀ برادر بزرگتر و مادرش ـ یعنی دایی و مادربزرگ «عایده» ـ دوباره به نماز و دین روی می‌آورد.

«عایده» سه فرزند دارد که پسر اولش محمدعلی عضو مقاومت است و پسر دومش علی هم با حمایت خانواده، به‌ویژه مادر و راهنمایی برادر بزرگترش به مقاومت می‌پیوندد و در هفده سالگی در سوریه به دست تکفیری‌ها به شهادت می‌رسد.

بیشتر ماجراهای کتاب به زندگی علی می‌پردازد؛ از پیش از تولدش تا تولد و درس‌خواندن و شیطنت‌هایش و بزرگ شدن و پیوستنش به مقاومت اسلامی لبنان و دیدن دوره‌های مختلف رزمی، عقیدتی و فرهنگی و رسیدن به جایی که تنها آرزوی شهادت را دارد.

ماجراهای کتاب خواندنی است و شیرینی خاصی دارد و زندگی خانوادۀ یک شهید لبنانی، به‌ویژه مادر شهید را حکایت می‌کند.

سخنان، روحیه و سبک زندگی ایمانی و اسلامی «عایده» که خانوادۀ خودش و همسرش را هم تحت تاثیر قرار می‌دهد، بسیار زیبا و بی‌پرده به تصویر کشیده شده و مرحله به مرحله، سیر رشد روحی و معنوی این بانوی لبنانی و مادر شهید را به خوبی نشان داده و بیان کرده است.

انسان با خواندن این کتاب از روحیۀ این زن مسلمان تعجب می‌کند که چطور برای فرزندش دعا می‌کند و از امام رضا علیه‌السلام، شهادت پسر جوانش را طلب می‌کند!

اگر در اطراف خودمان چنین انسان‌های با ایمانی از زن و مرد را ندیده بودم، چه بسا تصور می‌کردم که اینها همه نمایش و شعارند و چنین انسان‌هایی را نمی‌توان در روی زمین یافت و مشاهده کرد و تنها در افسانه‌ها و قصه‌ها می‌توان پیداشان کرد.

در جای‌جایِ کتاب، به‌ویژه بخش شهادت همرزمان علی و بعد شهادت خودِ علی، اشک بدون اجازه سرازیر می‌شود؛ آن هم نه به دلیل فرم خاص روایت یا هنر نویسنده؛ بلکه به جهت عریانی خلوص و شهامت و شجاعت انسان‌هایی که جز به خدا، پیامبر (ص) و اهل‌بیت طاهرینش (ع) و مبارزه با دشمنان به چیزی نمی‌اندیشند و با وجود سرزنش بعضی اطرافیان و اهالی محل، راه خودشان را با قدرت می‌روند و ابدا به این سخنان توجهی نمی‌کنند.

من این کتاب را نخریدم و جایی و طوری هدیه گرفتم که بسیار عجیب و باورنکردنی است! راست است که هیچ برگی بدون حکمت از درخت نمی‌افتد و هیچ چیز در زندگی اتفاقی نیست!

وقتی پس از خواندن اینگونه کتاب‌ها، انسان با خودش خلوت می‌کند، می‌اندیشد که من کجای این مسیری که پذیرفته‌ام و قبولش دارم؛ ایستاده‌ام و فردا چه پاسخی برای خدای خودم، رسول خدا (ص) و اهل بیت (ع) و به ویژه امام زمانم (عج) دارم؟

و ای کاش اثرِ این تامّل و تدبّر فوری و آنی، برای همیشه در روح و جانمان بمانَد و ما را به راه درست و مستقیم رهنمون گردد. ان‌شاءالله!

به روح شهید علی عباس اسماعیل و دیگر شهدای مقاومت و به‌ویژه سید مقاومت شهید سیدحسن نصرالله و دوستان شهیدم و تمام شهدا درود می‌فرستم و آرزو می‌کنم که ما نیز بتوانیم در این مسیر الهی قدم بگذاریم و از یاران امام زمان (عج) باشیم و در نهایت فیض عظیم شهادت نصیب ما هم بشود. آمین رب العالمین.


ـــــــــــــــــــ
پی‌نوشت: از تمام دوستان عزیزی که این نوشتار را مشاهده کرده و خوانده‌اند، سپاس گزارم و انتظار ندارم که همۀ خوانندگان متن، این کتاب را بپسندند و از آن لذت ببرند؛ زیرا؛

ـ دین، آیین، اعتقادات، دیدگاه و سلیقۀ افراد متفاوت است.

ـ میزان رشد و پیشرفت انسان‌ها در معنویات یکسان نیست و وقتی کسی حتی یک ماجرای کوچک معنوی را از نزدیک و شخصا تجربه نکرده باشد، شاید هیچ یک از این مطالب را باور نکند.

من ضمن احترام به نظرات تمام عزیزان، حرف دلم را زدم و خوشحال می‌شوم که نقطه نظرات شما را هم در این مورد بشنوم.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

19