معرفی کتاب سباستین: سفرنامه و عکس های کوبا اثر منصور ضابطیان

سباستین: سفرنامه و عکس های کوبا

سباستین: سفرنامه و عکس های کوبا

منصور ضابطیان و 1 نفر دیگر
4.1
200 نفر |
81 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

357

خواهم خواند

109

ناشر
مثلث
شابک
9786008482024
تعداد صفحات
168
تاریخ انتشار
1399/6/31

توضیحات

        
وقتی پرچم آمریکا بالا می رفت و در وزش نسیم کناره ی اقیانوس اطلس، ستاره هایش را به رخ دشمن قدیمی می کشید، با خودم فکر می کردم آینده ی کوبا چگونه خواهد بود؟ قضاوتی نمی کنم که بهتر است یا بدتر، این خود را کوبایی ها باید بگویند و تاریخ، اما هرچه هست دیگر شبیه کوبای امروز نخواهد بود. کوبایی که هنوز روح فیدل با همه ی کهنسالی اش در آن حضور دارد، کوبایی که هنوز «چه» قهرمان رویاهایش است، کوبایی که یکی از آخرین مظاهر دیگرگون بودن است...من دوست دارم این کوبا را ببینم، نه کوبایی که مثل جاهای دیگر دنیا پر از مک دونالد و کی اف سی است. من دوست دارم بر دیوارهای شهرهایش عکس چه گوارا را ببینم نه جاستین بیبر را...چند روز بعد خطر جدی تر شد. باراک اوباما هم قرار شد برای ملاقات آمریکاییزه شدن سرعتی بیش از پیش خواهد گرفت. باید می جنبیدم، اگر امسال هم به کوبا نمی رفتم معلوم نبود تا سال دیگر چه میزان تغییرات در آن جا صورت بگیرد و چقدر کوبا می تواند از دام کاپیتالیسم برهد و هم چنان شبیه جاهای دیگر نباشد. باید می جنبیدم و می رفتم. باید آخرین یادگاری های استقلال را می دیدم و ثبت می کردم... .

      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به سباستین: سفرنامه و عکس های کوبا

نمایش همه
کی می تونه به جز تو برمودا باشه؟دو دستی (نوشته ها و عکس های سفر به ژاپن)مربای شیرین

کتاب هایی که سال ۱۴۰۳ خوندم

18 کتاب

امسال یکم 🤏 بیشتر از پارسال کتاب خوندم، البته بیشترشم تابستون خوندم، از مهر به بعد که سرکار میرفتم فقط زنده بودم و حرص میخوردم و یه کتاب رو چند ماه طول میکشید تا تموم کنم 🥲 زان تشنگان از خیلی سال پیش نیمه کاره بود که تمومش کردم ولی امسال کلی کتاب نیمه کاره به جای گذاشتم 😭 از جمله: کهکشان نیستی، دیوان شعر فروغ، یادداشت های یک پزشک جوان و... که کلی عذاب وجدان دارم واسه تموم کردنشون. بخش دی رو از همه بیشتر دوست داشتم، روی ماه خداوند را ببوس از همه کمتر. (کی میتونه به جز تو برمودا باشه حساب نیست جز بدترینا چون مجبور بودم واسه یه درس دانشگاه بخونم 😅) مرد بالشی اولین نمایشنامه ای بود که تو زندگیم خوندم و خیلی خوشم اومد. (البته باغ آلبالو رو یکمشو تو فیدیبو خوندم ولی ادامه ندادم) نویسنده ای هم که بیشترین کتابو ازش خوندم طبق معمول منصور ضابطیان هست بعدش هم فریدا مک فادن که کتاب آموزگارش به گرد پای بخش دی ش هم نمیرسید. مربای شیرین فیلمش رو هم دیدم و خیلی کیوت بود.

0

یادداشت‌ها

Han

Han

1401/2/10

          در عصر حاضر کشور کوبا ، کشوری نیست که همه از آن باخبر باشند و تا اسم "کوبا" بیاید مانند کشور های معروف آشنا باشد . و اگر درباره مکانی غریبه و ناآشنا اطلاعات جدیدی را به مخاطب بدهیم یک رویداد مهم محسوب می شود . این شد که منصور ضابطیان تصمیم گرفت یک اقدام بزرگ انجام دهد . 
اکثر افراد می دانند منصور ضابطیان یک کارگردان و نویسنده خیلی خفن و معروف است . و ایرانی بودنش مهری بر پیشانی اش زده . اما حالا او میخواهد به کشوری غریبه سفر کند و از عجایب آن آگاه شود . پس او راهی کوبا می شود و سفرنامه خود را با نام سباستین در اختیار خوانندگان قرار می دهد . سفرنامه ای شامل سفرش به سه شهر ترینیداد ، وینالس و هاوانا …
اگرچه کتاب رمان و داستان نبود . اما با وجود سفرنامه بودنش شکی در بی نقصی اش نیست . قلم نویسنده ساده و روان بود و خواننده را گیج نمی کرد و تعاریفش از مسائل خیلی مبهم نبود . و در این میان یک ارتباط دوسویه با خواننده برقرار کرده بود که جذابیت بالایی بر کتاب افزوده بود . 
حتی در شخصیت پردازی آقای ضابطیان خیلی خوب هر شخصیت را توصیف کرده بود با مثال های آن ویژگی های ظاهری شخصیت را برای ما بیان می کرد. علاوه بر شخصیت پردازی پر رنگ ترین نکته مثبت کتاب که به همین دلیل او را دوست دارم توصیف های آن است . توصیف های ظاهری کتاب خیلی دقیق و با جزئیات بیان شده اند به طوری که خواننده از خواندن آن لذت میبرد و دوست دارد بقیه آن را هم بخواند و من به شخصه تا به نقطه ای معقول نمی رسیدم کتاب را رها نمی کردم و به خواندن ادامه می دادم . نویسنده یکسری اطلاعات جدید و جذاب را در اختیار مخاطب قرار داده بود مانند ویژگی هایی از کوبا که هیچکس از آنها خبر ندارد . یا توصیفات مکان هایی که به آنجا می رود یکی از لذت بخش ترین قسمت های کتاب بود .
جلد کتاب یکی دیگر از دلایلی است که این کتاب را دوست دارم . ترکیب رنگ های متفاوت باعث زیبایی فراوانی شده که روی طرح اصلی آمده و مخاطب را جذب خود می کند . بعلاوه درون کتاب خشک نیست و اطلاعات را همراه عکس به خواننده نشان می دهد که خیلی در ترغیب به سمت کتاب تاثیرگذار  بود . اسم کتاب هم خیلی ساده نبود و می توان گفت اسم خوبی داشت . 
در پایان مرور یکی از بهترین سفرنامه های عمرم را در اختیار شما قرار دادم تا از خوندنش لذت ببرید.
" واژه ها راهگشای آگاهی است و ما هم سر انجام بر سر معنای زندگی متحد می شویم . 
ارنستو چگوارا "
        

10

          «من دوست دارم این کوبا را ببینم ، نه کوبایی که مثل جاهای دیگر دنیا پر از مک دونالد و کی اف سی است . من دوست دارم بر دیوارهای شهرهایش عکس چگوارا را ببینم نه جاستین بیبر را ...»
سوار ماشینی شده بودم و از فرودگاه خوزه مارتی تا هاوانا ، هاستل ، خانه ی ماریا و ایبیس و کوچه پس کوچه های تنگ کوبا می گذشتم . انگار در تمامی صحنه ها حضور داشتم ، من هم با این کتاب به کوبا سفر کرده بودم ...
داستان درباره ی سفر 20 روزه ی منصور ضابطیان نویسنده و کارگردان ایرانی ، به کشور کوبا بود . در اصل کتاب سفرنامه بود و رمان و داستان نبود . سفری به سه شهر ترینیداد ، هاوانا و وینالس . او در این کتاب با سطح علمی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی کوبا آشنا شده بود و تجربه اش را در اختیار خوانندگان قرار گذاشته بود .  
به عنوان اولین تجربه ام از خواندن سفرنامه ، می توانم بگویم عالی بود . مهم ترین حسن این کتاب ، توصیفات دقیق از صحنه ها بود . کوبا کشوری است که اکثریت قریب به اتفاق خوانندگان ، به آنجا نرفتند ، و این هنر می خواهد که نویسنده بتواند به گونه ای فضای داستان را وصف کند ، که تجسمش برای خواننده به راحتی امکان پذیر باشد . توصیفات این کتاب هم خیلی دقیق و به اندازه بود . نویسنده از تمامی حس ها برای وصف کوبا بهره برده بود ، صدای موسیقی هایی که شب ها ارام و روز ها تندترند ، مزه ی سوپ مغز ماهی که ایبیس درست کرده بود ، بوی صابون های ارزان قیمت و… . یا مثلا توصیف صحنه ها ، حالت روستایی خانه ی ماریا ، باشگاه بدن سازی آنخل رستوران ایرانی فرخ و… . وقتی این قسمت ها را می خواندیم ، خودمان را آنجا حس می کردیم .
علاوه بر توصیف صحنه ها ، شخصیت ها هم به خوبی پردازش شده بودند . چهره ی آنها و حتی خصوصیت های باطنی شان ، قابل تجسم بود . از یک سری ویژگی های کلی مثل برهنه پوشی و رنگ سیاه پوست کوبایی ها گرفته تا جزیی تر مثل ، موهای وزوزی و کوتاه ماریا و لباس صورتی تندش ، شکم گنده ی جانی ، لبخند همیشگی ایبیس و… . و حتی خصلت های باطنی مانند ، دست پخت خوب و زنیت گری ایبیس ، اخلاق جدی جانی و حتی کلی مثل ، آزاد ، راحت و مهربان بودن کوبایی ها . 
نویسنده برای این توصیف کردن ها ، سراغ ویژگی های جذاب تر و کم تر دیده شده کوبا رفته بود که اطلاعات مفیدی در اختیار خواننده می گذاشت . مثل همین که کوبایی در خانه هایشان را باز می کنند و راحت با هم چه غریبه چه آشنا رفت و آمد می کنند ، جهادی که علیه حشرات داشتند ، نوع پوششان ، شغل های درآمد زایشان و… . حتی جالب تر در این بین این است که با خواندن این کتاب ، برخی تفکرات شاید کلیشه ای که در ذهنم داشتم ، شکسته شد . همین که کوبایی حداقل روزی یک بار حمام می روند و همیشه خوش بو هستند ؛ من دقیقا برعکس فکر می کردم . در ذهنم این بود مردمانی که با پوست سیاه و خیلی چرک که حمام نمی روند و در رطوبت و شرجی هوا ، وضع وحشتناکی به وجود می آید .
متن ساده و روان و در عین حال دارای چاشنی طنز گونه هم ، ارتباط خواننده را با نویسنده راحت تر می کرد . حتی این در شخصیت پردازی ها و ترسیم فضا و مکان هم ، به چشم می خورد . مثلا وقتی می خواست درباره ی دنی که سیاه پوست است حرف بزند ، به همین حالت ساده این موضوع بیان نشده بود و ما به این شکل او را می شناختیم که شبیه شکلات 70 درصد است و وقتی کاغذ سفید در دست می گیرد ، کاغذ بیشتر از خودش رخ نمایی می کند . در نتیجه خواننده می فهمد پوست دنی سیاه است اما به حالتی جذاب و شیرین .
در بین بیان کردن کوبا و ویژگی های آن ، نویسنده گه گاهی گریزی هم به اتفاقات شخصی زندگی خود ، عقاید و نظرات شخصی اش می زد . این مطلب باعث می شود که خواننده فقط یک متن خبری نخواند و درگیری ها و احساساتی را هم تجربه کند . مثل وقتی آقای ضابطیان اما را دیده بود و با خودش فکر می کرد که دنیای کودکان چگونه است و در نهایت به این نتیجه رسید که زندگی در کودکی ، چه وسط داعش در سوریه باشی چه در قلب نیویورک ، فرقی نمی کند ، جهان بی بغض و آرام است . 
غیر از خصوصیات ساختاری ، از نظر ظاهری هم جلد کتاب خیلی جذاب بود . ترکیب رنگ های شاد که به چشم می خورند به همراه ماشینی که نماد سفر است و پرچم کوبا را به آینه های کناری اش وصل کرده . از همه چیز مهم تر و جالب تر ، نام کتاب است . نامی که یک لحظه هم به ذهنم خطور نمی کرد به خاطر یک اشتباه لفظی واقعی ، گذاشته شده باشد و فلسفه ی گذاشتنش برای من و قطعا برای همه خوانندگان با مزه بود . 
در کل ذهنیتم را نسبت به کتاب های سفرنامه ای تغییر داد و توانست با خوبی های بسیارش ، مرا به سمت خواندن سفرنامه های دیگری سوق دهد . 
« چه فرقی دارد برای او که جهان کجا باشد و چه کند ؟ او قلمروی خودش را دارد ، کار خودش ، زن خودش ، نوه ی خودش … دیگر چه فرقی می کند مسی گل زند یا نه ؟ او جهان خودش را دروازه بانی می کند … »
        

12

          سباستین را به اعتماد تعریف هایی که شنیده بودم بدون اینکه بخوانم در لیست کتاب بچه های کلاس نهم گذاشته بودم. ریسک قابل توجهی بود اما برخلاف انتظارم تقریباً همه ی بچه های کلاس دوستش داشتند. حتی بچه های سال های بعد. طنز ظریف منصور ضابطیان، روایت بی تکلیف و روانش و عکس ها و نگاه مثبت و متفاوتی که نسبت به کشور مقصد دارد باعث شد که سباستین به عنوان تجربه اولین سفرنامه بچه ها تجربه ی خوبی باشد.

بعدتر که خودم هم سراغش رفتم دوستش داشتم، خصوصاً آن پارگراف آخر «لحظه های آخر سفر همیشه غم انگیز است. مگر آنکه خانه ات را دوست داشته باشی. کمی از روحم را اینجا می گذارم تا بهانه ای باشد برای بازگشت. اگر عمری بود به جهان! اما هنوز راه نیفتاده دلم غنج می زند برای همان تهران دود آلود. برای قدم زدن از خانه تا دفتر. برای در آغوش گرفتن دوستانم و تاب سواری در حیاط خانه مادری. هر بار که سفر می کنم. بیشتر به این باور می رسم که ریشه های ما عمیق تر از آن است که بشود بریدشان و رفت. در سرزمین ما خیلی چیزها ایده آل نیست. محدودیت ها و مشکلات را می دانم اما هر چه باشد مال خود ماست. ارث پدرمان است. غمش را فراوان می خوریم اما شادی هم کم ندارد.. می مانیم و شادی هایش را زیادتر می کنیم»
        

8

          یکی از پوئن های مثبت این دنیا مسافرت کردنشه ، اینکه میتونی با یه سفر چند روزه به یک موقعیت مکانی متفاوت شاهد تفاوت فرهنگی و تفاوت اب و هواییشان باشی واقعا هیجان انگیزه و به نظرم شاید با سفر نامه ها بتوان حس و حال اون منطقه را فهمید و کمی حس مسافرت گرفت هرچند که خود مسافرت بهتره ولی خب سفر نامه خوب هم شاید بد نباشه برای شروع .
سباستین سفرنامه ی سفر یک هفته ای آقای منصور ضابطیان در سال نود و دو به کوبا بود؛ که به واضحی و روشنی تمامی خاطرات خود را از ان سفر چندروزه بیان کرده بودند و در کنار ان فرهنگ و رسومی که قطعا برای ما عجیب به نظر میرسید را هم گفته بودند و کتاب را مثل باقی کتاب هایشان با عکس هایی که گرفته بودند مزین کرده بودند. 
به نظرم کتاب واقعا جذابی بود. طوری که از رسوم خاص انها میگفت و طوری که شهر ها را توصیف میکرد واقعا باعث میشد دلم بخواهد به چشم ببینمش هرچقدر هم که فقر درش بی داد کند. به عنوان مثال آن شهری که در کنار جنگ های توتون بود و حیوانات ولگرد فقط گربه و سگ نبودند؛ واقعا دلم میخوست بروم و آن شهر را ببینم و بر سر تک تک حیوانات سرگردان آنجا دستی بکشم . و وقتی دیدم که خیلی ساده از کنار حیوانات کوچیک و بزرگ آنجا رد شد و هیچ دستی رویشان نکشید واقعا ناراحت شدم ، گویی من هم از لذت تصور کردنش محروم شده باشم. در بخضی از همان شهر با اسب به جنگل های توتون رفتند و این واقعا به نظرم جالب بود ، اینکه به جای ماشین سوار اسب بشوی و بعد از ان به جنگل . به نظرم قشنگ ترین و رویایی ترین بخش سفرنامه همین بود. 
اگر فقط قرار بود عکس های داخل کتاب را ببینم قطعا هیچ وقت دلم نمیخواست پیم را انجا بگذارم ولی بعد از خواندن بخش اعظمی از سفرنامه به نظرم آمد هر چه سریع تر باید بروم و به چشم ببینم. اینکه با غریبه ها اینقدر احساس نزدیکی میکنندو حتی اگر زبانشان را متوجه نشود ولی آنها را به صرف شام نیز دعوت میکنند و همان شام کوچکی که شامل سیب زمینی سرخ کرده میشود را بدون رو در بایستی به او هم تاعرف میکنند ؛ واقعا برایم قشنگ و جالب بود .
در بخش هایی گفته بود که هر بار باید برای همه توضیح بدهم این مکعب های کوچک چیست و چه کار میکند . به نظرم واقعا عجیب بود که در کشور های خارجی چایی لیپتون وجود ندارد و نمیداند چیست، چون من نصف چایی هایی که خورده ام از همین چایی ها بوده ان هم برای اینکه حوصله صبر کردن نداشتم ! و این واقعا برایم عجیب بود ، یک جور تعجب خوشایند. 
در کل کتاب و سفرنامه خوبی بود و همانطور که در بالا تر گفتم، در کنار خاطرات که بعضا طنز و گاها غمگین بودند؛ به فرهنگ و رسومات خاص ان کشور نیز اشاره شده بود و گاهی هم تفاوت های میان کشور ما و کوبا را بیان کرده بود و با نشان دادن بدیهیان زندگی ما که برای کشور آنها به شدت خاص و عجیب بود، کتاب را جذاب تر و خاص تر کرده بود .
        

5

          منصور ضابطیان در این کتاب روایتی از سفر خود به کوبا ارائه داده است.
شاید ویژگی روایت‌های ضابطیان استفاده از کنایه و استعاره و عبارات برگرفته از فرهنگ عامیانه ایرانی باشد. نویسنده، از طریق توجه به جزییات و قرار دادن خود در موقعیت‌هایی که زمینه استخراج روایت را فراهم می‌کند، صحنه‌های بکری برای توصیف پدید می‌آورد. 
این سفرنامه مصور، اطلاعاتی -هرچند ابتدایی- از وضعیت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کوبا ارائه می‌کند. عکسها، با‌این‌که شرح ندارند، به شکل‌گیری روایت در ذهن خواننده کمک می‌کنند.
خواندن این کتاب احتمالاً برای علاقه‌مندان به فرهنگ و آداب و رسوم کشورهای دیگر سودمند خواهد بود.
این مرور مبتنی بر برداشت و دیدگاه «شخصی» مرورنویس است.

گزیده‌ای از کتاب:

وقتی می‌خواهم ترک‌شان کنم، نمی‌گذارند. می‌خواهم شام هم پیش‌شان بمانم. کوبایی‌ها اهل تعارف نیستند. وقتی چیزی را می‌گویند، یعنی آن را از ته دل می‌خواهند. پس می‌مانم. برادر بزرگتر با صدای بلند به اهل خانه هشدار می‌دهد که شام را زودتر بیاورند. این را احساس می‌کنم، نمی‌فهمم! شام دو بشقاب پر از سیب‌زمینی سرخ‌کرده است که همه با هم از توی آن می‌خوریم. طعم عالی‌ای دارد. سیب‌زمینی واقعی است. چیزی که دیگر مزه‌اش آرام‌آرام از یاد رفته است. خداحافظی می‌کنیم و می‌خواهند که فردا هم دوباره بیایم. لبخند می‌زنم و در تمام طول راه بازگشت به خانه مارتا و چیتا فکر می‌کنم که چه‌چیز مسافری که هیچ‌چیز از زبان و فرهنگ‌شان نمی‌داند، برای‌شان جالب است؟
        

17

5

          "سباستین، سفرنامه و عکس های کوبا" اثر "منصور ضابطیان" 
این سفر در بهار سال ۹۵ (۲۰۱۶) انجام شده کمی بعد از سفر "اوباما" رئیس جمهور امریکا به کوبا و البته در آخرین روز تدوین این کتاب در زمستان ۱۳۹۵ "فیدل کاسترو" هم درگذشت.
با دیدن این کتاب، اولین سوالی که در ذهن خواننده احتمالا بوجود میاد اینه که سباستین دیگه کیه؟ جوابش اینه همون ضابطیان رو خانم صاحبخونه کوبایی سباستین میخونه و تا آخر سفر همین نام روش میمونه! حتی این خانم صاحبخونه دو ماه بعد از بازگشت نویسنده به ایران، به یک زوج ایرانی که اومدن کوبا نشونی سباستین رو میده اونا باور نمیکنن تا اینکه عکسش رو نشون میده و اونها هم تو اینستاگرام ضاطیان پیام میفرستن که این خانوم سلام میرسونه :) آخرین جمله کتاب هم اینه:
" اگر کسی این کتاب را خواند و گذارش به کوبا افتاد و کوچکی دنیا باعث شد تا در خانه شماره ۶۵ خیابان سن مارتین اقامت کند، از قول من به ایبیس بگوید: سباستین سلام رساند و گفت هیچ وقت آرامش خانه ات را فراموش نمی کند!"
کلا انگار کوبا کشور آرومیه و اونجا میشه فقیرترین و درعین حال شادترین مردم دنیا رو دید. بقول نویسنده، "مردم کوبا در لحظه زندگی میکنند. هیچ کس یادی از سال های تلخ و شیرین رفته نمیکند و در عین حال آدم هایی هم نیستند که نگران آینده باشند...مردم کوبا قرار نگذاشته اند چیزی را تغییر بدهند و همین زندگی شان را سرخوشانه می کند. کوبایی ها برعکس ما هستند که در طول تاریخ به همه چیز کار داشته ایم و کار داریم."
در کوچه پس کوچه های هاوانا اتفاقی صدای آهنگ ایرانی میشنوه و یک رستوران میبینه بنام "تُپُلی"! صاحب رستوران آقایی حدودا شصت ساله بنام فرخ با لهجه شیرازی که از ۲۲ سالگی در فرانسه زندگی کرده و ۷ سال بوده که به کوبا اومده. فرخ میگه:" هیچ جای دنیا این قدر راحت نبوده ام. این قدر آرامش نداشته ام...دقیقا مث شیراز میمونه. اگه به کسی بگی بیا بریم، میگه بریم، نمیپرسه کجا بریم. اینجا هیچ کس درباره هیچ چیز از تو سوال نمیکنه. نه از خودت میپرسن، نه از ملیتت، نه از مذهبت. هرجور هستی تو رو قبول میکنن."
نویسنده مورد علاقه ضابطیان، "ارنست همینگوی" امریکایی هست که ۲۰ سال از عمرش رو در کوبا زندگی کرد. منصور نه تنها قلم اونو خیلی دوست داره بلکه به سبک زندگیش هم غبطه میخوره البته به جز پایانش. همینگوی در سال ۱۹۶۰ بعد از انقلاب کوبا و مصادره اموال امریکاییان مجبور میشه خانه رویاییش در ۱۸ کیلومتری هاوانا (سانفرانسیسکو دل پائولا) رو ترک کنه و به امریکا برگرده ولی یکسال بعد از بازگشت در حدود سن ۸۰ سالگی، خودکشی میکنه!
قسمت اول
 همینگوی بیشتر عمر خودشو در خارج از امریکا زندگی میکنه، از ۱۸ سالگی شروع به ماجراجویی میکنه با حرفه خبرنگاری در بحرانی ترین لحظه های قرن بیستم. در جبهه جنگ ایتالیا، در پاریس رمانتیک و در اسپانیا بعد از جنگ و آفریقا و کوبا قبل انقلاب. حتی رمان های اون هم پر از روایت های روزنامه نگارانه است که مخصوصا آدم های عشق سفر رو سر ذوق میاره. خانه ارنست موزه شده. تقریبا در همه جا کتاب هست. حتی توالت و حمام هم کتابخانه مخصوص دارند! کتابهای "پیرمرد و دریا" و "زنگ ها برای که به صدا در می آیند؟" در همین خانه نوشته شده. در زمان بردن جایزه پولیترز و نوبل ادبی هم همینجا بوده. 
کلا کوبا تا قبل از انقلابش تفرجگاه امریکائیان بوده و بعد از ۱۹۶۰ لاس وگاس رونق میگیره. 
حالا برگردیم به شروع سفر، ویزا رو خیلی زود تو سفارت کوبا در تهران تحویل میگیره بصورت کاغذ مجزا تا بعدا برای سفر به امریکا برای مسافر دردسر درست نشه!
(این رو قبلا درباره اسرائیل شنیده بودم که همچین کاری میکنه برای مسافران ایرانی) اسم فرودگاه کوبا "خوزه مارتی" هست. یک مرد سیبیلو نویسنده و روزنامه نگار و فیلسوف و مترجم،  که در اواخر قرن ۱۹ رهبری جنبش علیه اسپانیا رو بعهده داشته و در ۴۲ سالگی کشته میشه.
حقوق مشاغل در کوبا خیلی پایینه مثلا یک روانشناس در ماه ۳۵ دلار میگیره یا کار در پذیرش هتل ماهیانه ۷۰ دلار. البته مردم با یچیزی شبیه دفترچه بسیج و کوپن حمایت میشن و بازار سیاه هم وجود داره و دولت دخالت نمیکنه تا مردم یچیزی دربیارن. سبد معیشتی ماهیانه در مقابل پرداخت یک دلار و  شامل: دو کیلو و هفتصد گرم برنج، یک کیلو و سیصد گرم شکر سفید و نهصد گرم شکر قهوه ای، نیم لیتر روغن مایع، دویست و بیست گرم قهوه، یک بسته کبریت، دویست گرم کالباس، چهارصد گرم لوبیا، پنج عدد تخم مرغ، چهارصد و پنجاه گرم مرغ و دویست و پنجاه گرم ماهی.
کل صادرات و واردات در کوبا دراختیار دولته. چیزی به نام تجملات و تنوع وجود نداره. هیچ فروشگاه یا دستفروشی چند محصول نمی‌فروشد و سوپر مارکت نایاب! در طول مدت اقامتش در کوبا حتی یکدونه اسکاچ ب ای ظرفشویی پیدا نمیکنه. 
بسیاری از کوبایی ها یک یا چند اتاقشون رو به خارجیا اجاره میدن تا پولی دربیارن. روی در این خونه ها علامت یک کلنگ آبی رنگه البته هیچ کس حق ندارد دو تا خونه داشته باشه. ماشین هم که همونایی هست که امریکاییا جا گذاشتن! برای همین یکی از مهمترین شغل های کوبایی ها مکانیکیه! چون سرپا نگه داشتن ماشین های عتیقه تخصص میخواد. 
یک خصوصیت جالب کوبایی ها تمیز بودنشونه. 
قسمت دوم
هیچ جای شهر زباله نریخته و پنجره ها توری نداره چون پشه و مگس و سوسک وجود نداره! شهر و خونه ها بطور مرتب سم پاشی میشه. در خونه ها و پنجره ها بزرگشون بازه. مردم شادن و دعوا بینشون دیده نمیشه. حتی اگر کمک نخوای هم حتما بزور کمکت میکنن! اگر روزی دوبار حموم نرن حتما روزی یکبار رو میرن. هرجا رو نگاه میکنی لباس شسته شده آویزونه! ((همه چیز کهنه هست ولی کثیف نیست))

عکس گرفتن از کوبایی ها راحته و مثل مراکشی ها یا غربی ها حساس نیستن. ژن خوبی برای خوش هیکل بودن دارن و تتو هم خیلی رایجه. بیشتر مردها شلوارک میپوشن بدون پیرهن. "قانون بی خیال و راحت باش" حاکمه. کوبایی ها اهل تعارف نیستن وقتی چیزی میگن یعنی از ته دل میخوانش. اهل چونه زدن هم نیستن زود کوتاه میان. یه غریبه رو براحتی تو خونه دعوت میکنن حتی اگر زبونش رو هم نفهمن. " یک روز عصر بازی رئال و بارسا بود. در یک خونه باز بود و خانواده ای در نشیمن داشتن فوتبال میدیدن، وقتی دیدن من با تعجب دارم اونا رو نگاه میکنم، اصرار کردن که برم تو و باهم بازی رو ببینیم. بازی یکساعت بعد تمام شد و ولی من پنج ساعت در خونه اونها موندم"
ضابطیان غیر از هاوانا به شهر "ترینیداد" هم میره. یک شهر توریستی که اجاره دادن خونه و رستوران داری و فروش صنایع دستی واقعا کوبایی شغل بیشتر مردم شهره.
دوباره برمیگرده هاوانا و اینبار به شهر "وینالس" میره در ۲۱۰ کیلومتری هاوانا. یک شهر بدور از زندگی ماشینی امروزه. همه خانه ها اونجا یک تابلو جلوی درشون دادن که اسم ساکنین روش نوشته شده! اونجا به مزرعه توتون میره و کارگاه تولید سیگار برگ. هر سیگار حدود ۴ دلار. بعضی سیگارها انقدر تند و سنگینن که کوبایی ها یک قوطی عسل و لیمو تو جیبشون میزارن تا ته سیگار رو توش فرو کنن بلکه قابل تحمل بشه! 
وصل شدن به اینترنت هم اون زمان داستانی داشته شبیه قدیم های خودمون که باید کارت میخریدیم و با سرعت هندلی وصل میشدیم البته شاید الان وضع اینترنت کوبا بهتر شده باشه. 
خلاصه‌ که سفرنامه جذابیه و به لیستم اضافه شد شاید روزی رفتیم. امیدوارم اون روز مردم کوبا از شر تفکرات ایدئولوژیک خلاص شده باشن و مثل مردم ایران در رفاه زندگی کنند!

۱۴۹ صفحه
#سباستین #کوبا # منصور_ضابطیان #نشر_مثلث


        

0

          چقدر این منصور ضابطیان خوبه، چقدر لطیف، ساده و دوست‌داشتنی می‌نویسه؛ چقدر واقعی.

1- منصور ضابطیان یدی طولانی در نوشتنِ سفرنامه دارد. یک وجه جذابِ کتاب‌های این بشر این است که منحصر در نوشته نیست، کتاب همراه شده با کلی عکس و نگارهٔ حاشیه‌ای که مطالعه رو خیلی لذت بخش می‌کنه. (البته یه نقدی که دارم اینه، البته خودم پیگیرش نبودم شاید همچین چیزی هست و من نمی‌دونم، جا داره لینک یا QR Code رو کتاب تعریف بشه، عکس‌ها رو بتونیم رنگی ببینم...)

2- یک وجه جذاب سفرنامه‌های قدیمی‌تر ضابطیان برای من این است که سفر غریب می‌رود. یعنی مسیرها و مکان‌های معمول هدفش نبوده، از مراکش گرفته تا همین کوبا. اخیرا که از ترکیه و کانادا سفرنامه نوشته یه ذره این وجه جذابیت کتاب‌هایش برای من کم شده. البته جدیدها رو نخوندم و این قلم بعیده بد بنویسه، ولی خب مراکش و کوبا کجا، کانادا و ترکیه کجا!
3- یک عنصر جدی و مهم تو روایت ضابطیان از کوبا، فقرِ عمیقِ آمیخته به شور زندگی است. حتی شور زندگی غلبه دارد. عجب متنِ زنده‌ای هم نوشته، واژه به واژه‌اش به زندگی آمیخته شده، خیلی واقعی و حال‌خوب‌کن.
جالب بود، اول که این کتاب رو خریده بودم، رفتم سراغ خلاصه‌اش از تاریخ کوبا که آخر کتاب آورده. تیپیک کشورهای آمریکای جنوبی؛ متسعمره بوده، تلاش‌هایی برای استقلال و آزادی انجام  می‌ده، موفق می‌شه، دولت انتخابی میاد، چندتا کودتا می‌شه، چپ‌ها عملیاتِ چریکی می‌کنند، شکست می‌خورند، زندانی می‌شوند، آزاد می‌شوند و در نهایت دولت مستقر را منحل می‌کنند، با آمریکا دعوا می‌کنند و هم تیمِ شوروی می‌شن، مهره شوروی در جنگ سرد، بحران موشکی و قس‌ علی‌ هذه. این سیب غلت می‌خورد، اما این مردم بودند که داشتند "زندگی‌شان" را می‌کردند با همه سختی‌هایش. 
این بخش پایانیِ کتاب را خوانده بودم اما "کوبا" را نشناخته بودم. شاید "جای کوبا" در جهان را فهمیده بودم، اما مردمش را نه. الان حال و هوایشان برایم آشناست. دوست‌داشتنی و خالص مردمانی اند. البته نمی‌دانم شاید الان دیگه عوض شده باشند! 

4-آخر هم یه نقدی بگم. بعضی توصیف‌ها و عبارت‌های کتاب رنگ‌وبوی نژادی داشت. اصلا و ابدا، به هیچ عنوان انگ و تهمتِ سنگینِ نژادپرستی به کتاب نمی‌چسبد، اصلا، اما شاید برخی توصیف‌های کتاب از ویژگی‌های ظاهری مردم کوبا تنه به تنهٔ توصیفات ناصواب می‌زد. دوسِت‌ دارم ضابطیان، برای همین نیم‌ستاره ازت کم می‌کنم...

0-چقدر جذاب که همینگوی را دوست داری. چقدر جالب که همینگوی خبرنگار را دوست داری، برای من این وجه از این نویسنده تا الان مسئله نشده بود، ازت یادگرفتم و می‌رم سراغش یحتمل. مرسی سباستین!
        

38