شیرین رضائی

شیرین رضائی

@shirinr

0 دنبال شده

3 دنبال کننده

پیشنهاد کاربر برای شما

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

          هشدار این که حال و احوال حاکم بر کتاب از صفحه اول تا خط آخر همش غمه ولی با این حال من پیشنهاد میدم این کتاب رو بخونید گرچه در تعدادی موارد واقعا ضعف داره اما خوندنش خالی از لطف نیست.
دلم میخواد اول نقاط قوت رو بگم بعد برم سراغ نقاط ضعفی که خیلی اذیتم کردن. 
توصیف و تفسیر اوضاع حاکم بر جامعه، فقر و نداری، برخورد بالادست‌ها با رعیت‌ها، ظلم‌هایی که درحق قشر ضعیف می‌شده، چطور بیکار شدن کارگرها با ورود ماشین آلات، بی احترامی‌ها و کوچیک کردن‌های زنان توسط مردان، انتظاراتی که از یک زن از طرف جامعه می‌رفته در اون زمان خیلی واضح و ملموس به تصویر کشیده شده اونقدر ظریف که انگار خودت داری دقیقا تو همون زمان و مکان زندگی میکنی، من خیلی این موضوع رو دوست داشتم چون باعث می‌شد خیلی با کتاب ارتباط برقرار کنم. 
و اما نقاط ضعف... 
با وجود اینکه کتاب خیلی خیلی معروفیه و یکی از بهترین کتاب‌های ادبیات معاصر ایران شناخته میشه من حدودا تا نصف کتاب نتونستم خیلی دوسش داشته باشم و خیلی رغبتی به خوندنش نداشتم یعنی حدود 10 روز زمان برد تا من این کتابو نصف کنم اما از یه جایی به بعد دیگه دلم میخواست ادامه بدم و بفهمم زندگی هر شخصیت چطوری قراره سپری بشه به طوری که نصف دوم کتاب رو دو روزه تموم کردم و وقتی تموم شد واقعا از تموم شدنش ناراحت شدم یعنی دوست نداشتم اینجا کتاب تموم شه دوست داشتم بیشتر ادامه بده و از روزهای بعد که امید داشتم روزهای خوبی باشه صحبت کنه ولی خب دنیا طبق آرزوهای ما پیش نمیره اصولا 😑
توصیف شخصیت‌ها واقعا ضعیف بود، قبلا تو نظرم راجع به کتاب "قصر آبی" گفته بودم که لوسی مونتگمری جوری شخصیت‌ها رو به تصویر میکشه گویی تو با تک تکشون آشنایی چندین ساله داری و البته شاهد این شخصیت سازی قوی تو کتاب "سووشون" هم بودم، اما اینجا اصلا اصلا اینطور نبود البته لازم به ذکره خصوصیات اخلاقی و رفتاری مرگان نسبتا خوب بیان شده بود و تقریبا قابل درک بود و همچنین  یکی دوتا شخصیت فرعی هم بودن که واقعا خوب بهشون پرداخته شده بود اما از باقی شخصیت‌ها سرسری عبور میشد. مثلا من واقعا دلم میخواست بدونم سلوچ دقیقا چطور آدمی بوده چه دیدگاهی نسبت به زندگی داشته در زندگی با مرگان چطور مردی بوده اما دریغ از یک سرنخ...


یک جاهایی واقعا توصیفات خیلی اضافه بود و حوصله من رو سر می‌برد، من اگه جای نویسنده بودم به جای این همه توصیف واقعا غیر ضروری به شناسوندن شخصیت‌هام به مخاطب می‌پرداختم.
موقع خوندن این توصیفات یاد کتاب "آناکارنینا" افتادم که دقیقا به همین دلیل نیمه رهاش کردم. 


 گذشته از همه این‌ها حس میکنم کمی هم نگاه جنسیت زده  در این کتاب حاکم بود بخاطر اینکه دو پسر مرگان تا حدودی در بطن داستان بودن اما تنها دخترش کاملا در حاشیه بود،من دوست داشتم از احوالات و روزگار هاجر بدونم اما اینم ازم دریغ شد.


از نظر من نویسنده شدیدا تلاش داره نشون بده زندگی بدون مرد و بزرگ کردن و تربیت بچه‌ها بدون حضور پدر چقدر برای مادر سخته و گذروندن زندگی با این شرایط شیرزن مطلبه که البته علی رغم اینکه میخواست مرگان رو شیرزن نشون بده از نظر من اصلا نبود و هر کدوم از بچه‌هاش به نوعی به خاک سیاه نشستن که همین خودش گواه بر عدم موفقیت مادره .
 من با این موضوع موافقم که زندگی بدون مرد خیلی سخت میشه اما قطعا غیرممکن نیست و اینطور نیست که چون پدر بالاسر فرزند نباشه قطعا اون فرزند باید بدبخت بشه، ما کم نمونه در همین جامعه خودمون نداریم از مادرانی که بعد از شهادت یا فوت همسرشون بچه‌هایی واقعا لایق و مفید تحویل جامعه دادن.

سخن آخر اینکه من از این کتاب یاد گرفتم البته در واقع بهم یادآوری کرد که حتی اگه تنهای تنها بودی اما ایمان داشتی مسیری که میری درسته باید توی همون مسیر محکم به حرکت ادامه بدی، همیشه قرار نیست هم رنگ جماعت شدن درست‌ترین انتخاب باشه.
        

27

9