**اگر روی فاششدن داستان خیلی حساسید این یادداشت را نخوانید**
همسایهها را یک نفس توی چند روز خواندم.
کتاب در شش فصل به بلوغ رسیدن شخصیت خالد را روایت میکند.
احمد محمود در سه فصل اول به خانه و شهر میپردازد و زیست اهالی جنوب را با جزئیاتی به اندازه و دلنشین برایمان میگوید. همسایههای خانواده خالد را که به سبک همان دههها در اتاقهایی کوچک دورهم زندگی میکنند، یکبهیک بهمان معرفی میکند. وجه اشتراک تمام این همسایهها فقر است.
سهم بیشتر جذابیت کتاب روی دوش نیمهٔ اول کتاب است. در همین نیمه ما از کیفیت زندگی اجتماعی طبقه کارگر و اتفاقات سیاسی دهه بیست و سی شمسی خبردار میشویم.
قدرت احمد محمود در شخصیتپردازی هم توی همین سه فصل اول نمود دارد.
از بلور خانومی که در عین اغواگری برای خالد، مثل خواهر و مادر مهربان هم هست تا پدری که تحت تاثیر نصایح شیخ علی جلوی مدرسهرفتن خالد را میگیرد.
سه فصل بعدی که توی زندان میگذرد، با افت زیادی همراه است.
در نیمه پایانی دیگر خبری از اتفاقات سیاسی و اجتماعی آن زمان نیست.
شخصیتهای این فصلها همگی در حد تیپ باقی میمانند. از همه بدتر سیهچشم است.نویسنده فقط شبحی از معشوقهٔ فرشتهوار خالد را نشانمان میدهد، حتی اسمش را هم نمیگوید. نمیدانم عمدی توی کار بوده یا نه اما هرچه هست به مذاقم خوش نیامد.
احمد محمود با ماجرای شورش در زندان میخواهد کمی به قصه قوام دهد اما پایان کتاب که غرق در ناامیدی است تیر خلاص را میزند. انگار نویسنده خودش هم دیگر اعتقادی به روح مبارزه ندارد.
کتاب و مخصوصا نیمه اول را روی هم رفته دوست داشتم و از بزرگشدن خالد لذت بردم.
کتاب اول ۱۴۰۴