zahra rashidi

تاریخ عضویت:

آبان 1401

zahra rashidi

@zahra_rash1d1

62 دنبال شده

53 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
zahra rashidi

zahra rashidi

1404/2/21

        بسم‌الله
خالد رمان همسایه‌ها در داستان دوشهر افسر جوانی است که به  دلیل اتفاقاتی که در کودتای ۲۸ مرداد رخ داده، دستگیر و به بندر لنگه تبعید شده است‌.
زندگی در این بندر در سکونی دیوانه‌کننده جریان داره. خالد صبح‌ها در نانوایی علی‌دادی، چای و نان می‌خورد ظهرها سر از باغ عدنانی و خانه مرد خورشید کلاه در می‌آورد و کله‌اش را با دود تریاک گرم می‌کند و شب‌ها راهی پشته می‌شود و با اهالی بندر لنگه عرق می‌خورد‌. تمامی زندگی خالد در این رمان توی این سه اتفاق خلاصه می‌شود‌. 

نویسنده در بین این تکرار‌ها دو اتفاق موازی را روایت می‌کند. یکی  ماجرای دستگیری و شکنجه‌ها و تبعیدش به بندر لنگه است و دیگری داستان زندگی علی (دوست خالد) است که کتاب با مرگ او آغاز می‌شود.

اگر بگویم خالد داستان دو شهر برخلاف خالد همسایه‌ها منفعل‌ترین شخصیت کتاب است بی‌راه نگفته‌ام. او در هیچ کجا قیامی در دفاع از حق ندارد. دلم می‌خواست وقتی گروهبان شهری با شلاق روی سر صورتشان می‌کوبید اعتراضی ازش ببینم یا وقتی آن افسر میانه‌قامت ازش می‌خواست لخت شود کمی مقاومت ببینم. اما او تسلیم محض بود. راوی انگار از تغییر ناامید بود مثل خود نویسنده.

سیر اتفاقات کتاب مثل سکونی که بین اهالی بندر لنگه جریان دارد لخت و کند است.  اما چیزی که نمی‌گذاشت کتاب را رها کنم تصویرسازی و فضاسازی درخشان آن بود. من در بازداشتگاه در پشته در خانه خورشید کلاه همراه خالد بود‌م. همه چیز برایم رنگ و طعم و بو داشت. می‌دیدم، حس می‌کردم، درد می‌کشیدم و از نرمه بادی که به صورت خالد می‌خورد لذت می‌بردم.
همین فضاسازی خواندن ماجراهای بازداشتگاه و زندان را برایم سخت می‌کرد.

علی‌رغم داستان کندش اما ازش لذت بردم.‌


پ.ن: حین خواندنش مدام هوس می‌کردم سیگار بگیرانم و چای بمکم، که خدا یاری کرد و به مکیدن چای از لب استکان بسنده کردم.🙄
      

5

zahra rashidi

zahra rashidi

1404/2/10

        بسم‌الله

«ماهی به دریا برمی‌گردند»‌ را باید توی دسته کتاب‌های  «چگونه سوژه را حرام کنیم؟» قرار داد.
کتاب دو محور دارد که موازی همدیگر پیش می‌روند، بخشی مربوط به داستان زندگی عاطفهٔ باردار است که بر اساس تخیل نویسنده است و بخش دوم مربوط به داستان زندگی خانواده‌ای فلسطینی است‌.

 ماجراهای این خانواده فلسطینی واقعی است و طی مصاحبه‌هایی که در لبنان انجام شده، اطلاعات آن جمع‌آوری شده است.

نویسنده در انتخاب طرح رمان هیچ خلاقیتی به خرج نداده است. خاطرات خانواده فلسطینی را در قالب گفتگو با عاطفه، یعنی همان شخصیت اصلی، روایت می‌کند، مثل همان مصاحبه‌ها.


یعنی در کتاب اعضای خانواده فلسطینی زندگی‌شان را برای عاطفه، تعریف می‌کنند به همین راحتی!

 طوبی‌، زنی که روایت فلسطین را می‌گوید، همسر یکی از مجاهدان فلسطینی است و ما در کتاب قرار است ورِ زنانهٔ این مجاهدت، دلتنگی‌ها و سختی‌ها را ببینیم. اینکه وقتی خانه‌اش خراب می‌شد چه حسی داشت، اینکه طوبی چطور دست تنها از غزه خارج شده چطور دخترش را عروس کرده ، چطور توی غربت روزگار گذرانده و اصلا چطور تاب آورده این همه درد را.

اما روایت آنقدر ضعیف است که انگار داریم ماجرا را از پشت شیشه‌ای غبار گرفته می‌بینیم. همه چیز تار و‌ کم‌جان است. شبحی از دلتنگی‌ و مقاومت را می‌بینم بی‌آنکه دست بکشیم روی زبری و لطافتش. ما همه چیز را از دور می‌بینیم، همه چیز را سایه‌وار می‌بینم. همان چیزهایی که خودمان هم از قبل می‌دانستیم.

باقی شخصیت‌های کتاب هم که زاییدهٔ تخیل نویسنده است، هیچ پرداخت مناسبی ندارند. سهیل امیرعلی و ستاره را فقط داریم از دور می‌بینم، خیلی دور.
اینکه در آمریکا چه بر سهیل گذشته و بعدش چطور می‌شود که نویسنده هی اشاره می‌کند تغییر کرده است را نمی‌فهمیم. حتی نمی‌فهمیم عاطفه و سهیل برای ختم چه کسانی رفته‌اند.

 بگذریم از اینکه کارکرد امیرعلی و ستاره را در قصه تا همین خط آخر نفهمیدم.



امتیاز کتاب:
۲‌.۵ از پنج
نیم‌نمره برای اسم و طرح جلد جذابش یک نمره برای سوژه‌ای که حیف شد، یک نمره هم برای نثر روان کتاب.
      

6

zahra rashidi

zahra rashidi

1404/1/29

        پنجاه، شصت صفحهٔ اول کتاب دنبال خط داستانی می‌گشتم. چشمم پی قهرمان داستان، پی‌رنگ و گره‌های داستان بود. اما از جایی به بعد فهمیدم کتاب ماجرای یک شخص نیست. احمد محمود دارد قصه شهر را برایمان می‌گوید، از خانه‌ها و قهوه‌خانه‌ها و آدم‌هایش می‌گوید. اینکه جنگ چه بر سرشان آورده، چطور زندگی‌شان از این رو به آن رو شده‌ است. اینکه قامت نخل‌های اهواز چطور خم شده، اینکه مردمش زیر سایه سنگین جنگ چطور روزگار می‌گذرانند، چطور عاشق می‌شوند، چطور دیوانه می‌شوند و چطور می‌میرند.

کتاب زیادی واقعی است‌. تویش هم از تپیدن قلب محسن برای خاک و وطنش می‌گوید هم از دزدی و غارت خانه‌های مردم توسط یوسف‌بیعارها. بی‌طرفی احمد محمود باعث می‌شود که به کتاب و‌ماجرایش اعتماد کنیم‌ و جنگ را درست لمس کنیم.

روای بی‌اسم و‌ رسم‌کتاب مثل دوربین همه چیز را نگاه می‌کند. و با جزییات تعریف می‌کند، انگار که خودمان داریم صحنه‌ها و حادثه‌ها را می‌بینیم.

پایان کتاب پر از درد بود‌.

واکنش گلابتون به مرگ خانواده‌اش از آن صحنه‌هایی‌ست که هیچ وقت از ذهنم پاک نمی‌شوند.

دومین کتاب‌۱۴۰۴
      

28

zahra rashidi

zahra rashidi

1404/1/14

        **اگر روی فاش‌شدن داستان خیلی حساسید این یادداشت را نخوانید**

همسایه‌ها را یک نفس توی چند روز خواندم.
کتاب در شش فصل به بلوغ رسیدن شخصیت خالد را روایت می‌کند.
احمد محمود در سه فصل اول به خانه و شهر می‌پردازد‌ و زیست اهالی جنوب را با جزئیاتی به اندازه و دلنشین برایمان می‌گوید. همسایه‌های خانواده خالد را که به سبک همان دهه‌ها در اتاق‌هایی کوچک دورهم زندگی می‌کنند، یک‌به‌یک بهمان معرفی می‌کند. وجه اشتراک تمام این همسایه‌ها فقر است.


سهم بیشتر جذابیت کتاب روی دوش نیمهٔ اول کتاب است.  در همین نیمه ما از کیفیت زندگی اجتماعی طبقه کارگر و اتفاقات سیاسی دهه بیست و سی شمسی خبردار می‌شویم.
قدرت احمد محمود در شخصیت‌پردازی هم توی همین سه فصل اول نمود دارد.
از بلور خانومی که در عین اغواگری‌ برای خالد، مثل خواهر و مادر مهربان هم هست تا پدری که تحت تاثیر نصایح شیخ علی جلوی مدرسه‌رفتن خالد را می‌گیرد.

سه فصل بعدی که توی زندان می‌گذرد، با افت زیادی همراه است.
در نیمه پایانی دیگر خبری از اتفاقات سیاسی و اجتماعی آن زمان نیست‌.
شخصیت‌های این فصل‌ها همگی در حد تیپ باقی می‌مانند‌. از همه بدتر سیه‌چشم است.نویسنده فقط شبحی از معشوقهٔ فرشته‌وار خالد را نشانمان می‌دهد، حتی اسمش را هم نمی‌گوید. نمی‌دانم عمدی توی کار بوده یا نه اما هرچه هست به مذاقم خوش نیامد‌.

 احمد محمود با ماجرای شورش در زندان می‌خواهد کمی به قصه قوام دهد اما پایان کتاب که غرق در ناامیدی است تیر خلاص را می‌زند. انگار نویسنده خودش هم دیگر اعتقادی به روح مبارزه ندارد.


کتاب و مخصوصا نیمه اول را روی هم رفته دوست داشتم و از بزرگ‌شدن خالد لذت بردم.
کتاب اول ۱۴۰۴
      

4

zahra rashidi

zahra rashidi

1403/10/7

10

        این کتاب پاسخ جامع و کاملی به سوال «چگونه سوژه را شهید کنیم؟» می‌دهد.
صور ماجرای پیرمرد هشتادوچند سالهٔ فلسطینی است که طی اتفاقاتی راهی سفر اربعین می‌شود‌.
همین جملهٔ یک خطی مخاطب را برای خواندنش  قلقلک می‌دهد. ولی اگر بگویم تنها حسن کتاب همین جمله یک خطی است بی‌راه نگفته‌ام.

کتاب پر از اسامی و خرده روایت‌های بدون کارکرد است. این شخصیت‌ها و حواشی آن‌ها باعث هرز رفتن توجه خواننده و گیج شدنش می‌شود. 
همهٔ شخصیت‌ها در حد تیپ هستند. هیچ کدام عمیق نیستند حتی ابوخالد (شخصیت اصلی کتاب).
از این‌ها که بگذریم نویسنده هرجا توانسته بیانیه صادر کرده و رفته روی منبر.
وقایع تاریخی را به زور چپانده توی دهان شخصیت‌های کتاب.

کتاب پر است از فلاش‌بک‌های آزاردهنده و بی‌دلیل، تغییر ر‌اوی بی‌مورد و ...

عصبانی‌ام از نویسنده، از داوران جشنواره جلال که صور را شایسته تقدیر دانسته‌اند، از انتشارات سروش و ...

ضعیف‌ترین کتابی بود که امسال خواندم.
 
      

7

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.