یادداشت zahra rashidi
3 روز پیش
پنجاه، شصت صفحهٔ اول کتاب دنبال خط داستانی میگشتم. چشمم پی قهرمان داستان، پیرنگ و گرههای داستان بود. اما از جایی به بعد فهمیدم کتاب ماجرای یک شخص نیست. احمد محمود دارد قصه شهر را برایمان میگوید، از خانهها و قهوهخانهها و آدمهایش میگوید. اینکه جنگ چه بر سرشان آورده، چطور زندگیشان از این رو به آن رو شده است. اینکه قامت نخلهای اهواز چطور خم شده، اینکه مردمش زیر سایه سنگین جنگ چطور روزگار میگذرانند، چطور عاشق میشوند، چطور دیوانه میشوند و چطور میمیرند. کتاب زیادی واقعی است. تویش هم از تپیدن قلب محسن برای خاک و وطنش میگوید هم از دزدی و غارت خانههای مردم توسط یوسفبیعارها. بیطرفی احمد محمود باعث میشود که به کتاب وماجرایش اعتماد کنیم و جنگ را درست لمس کنیم. روای بیاسم و رسمکتاب مثل دوربین همه چیز را نگاه میکند. و با جزییات تعریف میکند، انگار که خودمان داریم صحنهها و حادثهها را میبینیم. پایان کتاب پر از درد بود. واکنش گلابتون به مرگ خانوادهاش از آن صحنههاییست که هیچ وقت از ذهنم پاک نمیشوند. دومین کتاب۱۴۰۴
(0/1000)
محمد میرزایی
دیروز
1