معرفی کتاب مرا پیدا کن اثر معصومه رامهرمزی

مرا پیدا کن

مرا پیدا کن

3.9
52 نفر |
27 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

17

خوانده‌ام

79

خواهم خواند

48

شابک
9786229888636
تعداد صفحات
436
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        کتاب «مرا پیدا کن» نوشته معصومه رامهرمزی خاطرات بانویی است که اتفاقات سخت و شگفتی را از سر گذرانده است. خانم رامهرمزی که در طول دفاع مقدس به عنوان امدادگر فعالیت داشته و پس از جنگ نیز چندین کتاب با محوریت مدافعان وطن نوشته در اثر جدید خود به سراغ سوژه بکر و متفاوتی رفته است. دکتر مژگان بیتانه در دوران جوانی دانشجوی موفقی در رشته روانشناسی است که خواستگاری سرشناس به سراغ او می‌آید. پسری از کلاس خودشان که پدرومادرش هر دو پزشک هستند و او تنها فرزند خانواده است. مهدی مقدم با تمام توان خود برای سر گرفتن این وصلت تلاش می‌کند و سرانجام به مقصود خود می‌رسد. این زوج پس از تولد فرزند برای ادامه تحصیل در مقطع دکتری به کشور هند می‌روند. مهدی که در کنار دروس دانشگاهی چندین سال دروس حوزوی خوانده در کشور تلاش می‌کند پایگاهی دینی برای رشد اعتقاد و ایمان خود پیدا کند. این آغاز اتفاقات ناگوار در زندگی این خانم است. مهدی تحت تعالیم یک مفتی اهل سنت ناگهان باور خود به مکتب شیعه را از دست می‌دهد و آرام آرام به انسانی دیگر تبدیل می‌شود. این کتاب ماجرای یک امتحان بسیار سخت است که تنها از آن یک نفر پیروز بیرون می‌آید.

در ادامه برشی از این کتاب را می‌خوانید:

خانه خیابان دولت هنوز در دست ساخت بود که ویزای دانشجویی به دست ما رسید. یک سال تمام بی‌جهت از این خانه به آن خانه شدیم برای رویایی که می‌دانستیم نیمه تمام می‌ماند و ما در ایران نخواهیم بود که از آن بهره ببریم. فروش آپارتمان قیطریه و درگیرکردن دکتر مقدم در ساخت یک خانه جدید کار بیهوده‌ای بود. دوازده ماه در اتاق پذیرایی منزل پدرشوهرم زندگی کردم؛ مثل کسی که یک شب به مهمانی رفته اما یک سال در خانه میزبانش ماندگار شده است وسایل شخصی ما در آپارتمان میدان تسلیحات بود و من بین دو خانه در رفت وآمد بودم. مهدی هر کاری را که دوست داشت بدون رضایت من انجام می‌داد بی قرار بود و نمی‌گذاشت که آب خوش از گلوی من یا پدر و مادرش پایین برود. سختی‌هایی را به ما تحمیل می‌کرد که اگر دست خودمان بود، هرگز تن به آنها نمی‌دادیم.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به مرا پیدا کن

بریدۀ کتاب

صفحۀ 98

زندگی در برج شمیران با این شرایط، از نظر او اشکالی نداشت؛ ولی زندگی در مجتمع پزشکان اُزگل را مطلوب نمی‌دانست! مهدی شعار ساده‌زیستی می‌داد، اما در عمل دنبال زندگی لاکچری می‌رفت! همیشه به مادر شوهرم خورده می‌گرفتم که چرا مهدی را لوس بار آورده‌اند. همه چیز داشت و از هیچ چیز راضی نبود. مهدی همیشه به پدر و مادرش غُر می‌زد که چرا در دوران بچگی تنها بوده است. بعد که با من ازدواج کرد، همین دلخوری‌ها را برای من تکرار می‌کرد. خیلی سعی کردم که داشته‌هایش را به یادش بیاورم. یکی دو بار به او گفتم: «مهدی، ما سه تا خواهر و برادر بودیم. در کل دوره کودکی با خواهرم یک عروسک شریکی داشتم. تو تلسکوپ و میکرسکوپ داشتی، دستگاه ضبط و پخش، کتابخانه بزرگ با کلی کتاب و یک اتاق مستقل با همه امکانات. چرا اینقدر به پدر و مادرت غُر می‌زنی و به آنها عذاب وجدان میدی؟!» او در جواب من می‌گفت: «این همه امکانات داشتم، ولی از صبح تا شب توی خونه تنها بودم. هم‌زبون و هم‌بازی نداشتم. خودم بودم و خودم.»

2

لیست‌های مرتبط به مرا پیدا کن

نمایش همه

یادداشت‌ها

          این کتاب رو تازه امروز تموم کردم؛ با همه ارادتی که به نویسنده پیدا کردم اما به نظرم در ماجرای هر زن و شوهری قضاوت یک طرفه درست نیست؛ مردی مثل سید مهدی که تشنه اقتدار و دیده شدن بوده با اعتماد به نفس بالای مژگان، بیش از پیش در زندگی زناشویی ش سرخورده و سرکوب میشه و چون از بچگی سرخورده شده بوده و دائما با پدر و مادر موفق ش مقایسه میشده طوریکه حتی خونواده پدری ش علنا میگفتن از این بچه چیزی در نمیاد فقط بخاطر دیده شدن و گرفتن حس اقتدار و بزرگی  به منجلابی مثل وهابیت کشیده میشه شاید اگر همسرش به جای عشق و مادری کردن برای شوهر؛ فقط به اون مرد اقتدار میداد و وانمود میکرد که همسرش تنها حامی زندگیشه میتونست نه تنها زندگی خودش بلکه مشکلات سید مهدی رو هم حل کنه؛ زن ها قدرت بالایی در سر به راه کردن همسر دارن به شرطی که راهش که همون اقتدار دادنه بلد باشن چیزی که متاسفانه حتی مژگان با علم بالای روانشناسی غربی هم بلد نبوده و مهدی که عمری دستش در جیب پدرش بوده و احتمالا توسط مژگان به همین علت و علت های دیگه به بی عرضگی متهم میشده حاضر شده اینبار بدون سرزنش همسر، سر در آخور تکفیری ها بکنه… ای کاش مژگان واقعا شوهرش رو درمان میکرد ولی احتمالا همونطور که در جای جای کتاب هی از خودش و محسنات ش تعریف میکنه در زندگی واقعی هم دائما این حُسن ها رو به سید مهدی گوشزد میکرده و باعث میشده اقتدار مردش بیشتر از قبل خدشه دار بشه… از خدا میخوام هم محمد ابراهیم و هم سید مهدی شیعه دوباره به دامن مژگان صبور و مهربان برگردند
        

1

اول از همه
          اول از همه یک اعتراف کنم تا الان کتاب به این درس آموزی نخونده بودم:) مراپیداکن شروع شناخت خود و اطرافیان است.
فوق العاده روون بودن کتاب باعث می شه کتاب رو دست بگیری و نخواهی تا زمانی که کتاب تمام بشه، زمین بگذاریش.
شجاعت و صداقت دو ویژگی اصلی راوی کتاب بود که خیلی به دل مخاطب می نشست.
بیان جزئیات و توصیف اماکن سبب درک بهتر و ارتباط قوی و موثر خواننده با موقعیت ها و شرایط روای بود.
با هر فراز و نشیب قصه با مژگان قصه همراه می شدی از زمان دانشجویی و فعالیت های خاصش تا زمان انتخاب بزرگ زندگی مژگان و تلاشش برای حفظ زندگیش.. ایام سخت و طاقت فرسای بارداری.. تا روزهای گرم و مرطوب هند در بالکن خانه شارما و همراه شدن با مامان فاطمه و محمد ابراهیم تا زندگی در مالزی و...
در تک به تک سطر های پایانی کتاب فقط یک بیت در ذهنم از زبان مامان فاطمه خطاب به محمد ابراهیم تکرار می شد؛
کی از سرم برون شود
یک نفس آرزوی تو

هر انسان آزاده‌ای باید کتاب مرا پیدا کن را مطالعه کند تا بداند چقدر تربیت فرزند، فهم درست دین و آموزش مهم است و این کار تنها به دستان توانای یک مادر رقم می خورد.
در پایان پس از مطالعه کتاب از خداوند خیلی بیشتر از قبل ممنونم که گِل وجودی من و اولادم را با حُب ولایت علی‌ابن‌ابی‌طالب سرشت و تنها خواسته قلبیم از خداوند برای خودم و خانواده‌ام و تمامی عزیزان عاقبت بخیری است..
به امید روزی که همگی از مامان فاطمه بشنویم؛
یوسف گمگشته بازآمد..

خداقوت به نویسنده اثر سرکارخانوم رامهرمزی با قلم ایشان در کتاب من میترا نیستم آشنا شده بودم، این کتاب هم به نحو احسن و شایسته نگارش شده بود👌🏻

پ.ن؛ کتاب رو به شدت به کسانی که در شرف ازدواج هستند توصیه می کنم، عزیزان مشاوره پیش از ازدواج رو جدی بگیرید.

📸  آقا محمدابراهیم رو در تصویر می بینید.
        

5

        کتاب خیلی جذابیت داره . اما خیلی روح و روان آدم رو به هم میریزه . 
وقتی به این فکر می‌کنی که این اتفاقات خیالی و زاییده ی تخیل نیست و تجربه ی زیسته ی یک نفر هست، از عصبانیت میخوای منفجر بشی. 
تو این کتاب به ظاهر مرزی برای دوست داشتن نمی‌بینیم.
از شدت صبوری خانم دکتر و همراهی با همسر  در هر شرایط و موقعیتی آدم شاخ در میاره . 
هزاران چرا ی بی پاسخ در این کتاب برای آدم پیش میاد ؟ 
یک زن تا کجا باید از خود گذشتگی کنه ؟ 
تا کجا ظلم همسر رو قبول کنه ؟ 
چقدر اطاعت بی چون و چرا داشته باشه ؟ 
آنقدر اعصاب خورد کن بود که مدت طولانی کتاب رو بستم و سراغش نرفتم چون واقعا از شدت حرص دندونام رو روی هم فشار میدادم . 
اما به بهانه ی همخوانی که قراره با حضور خانم دکتر برگزار بشه، دوباره رفتم سراغش و تمومش کردم . 
الان منتظر جلسه ی پایان همخوانی با خانم دکتر هستم که بلکه به سوالات بی جواب تو ذهنم پاسخی بدن . 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

          نمی دونم توصیه کنم کتاب رو بخونید یا نه. 
کتاب رو اتفاقی در بهخوان دیدم. کنجکاو شدم و تقریبا دو  روزه تمام شد.

کتاب تلخیه.  کتابی  پر از روایت صبوری  اما تلخ...   و اگر کمتر از  تلخی ها و  اتفاقات ناگوار شنیده  باشین، این تلخی بیشتر اذیتتون می کنه.
 کتاب حتی  می تونه به همتون بریزه.  این دو روز من رو ناراحت کرد و مجبور شدم از حدود ۱۰۰ صفحه  از اواسطش رو عبور کنم و دیگه طاقت خوندن مشکل پس از مشکل دیگه  رو نداشتم. 

اما حسن کتاب در فانتزی شکن بودن اونه. پسری که در تیپ و ظاهر و خانواده و  تحصیلاتش و شعار هاش فانتزی خیلی ها ممکنه بوده بشه در باطن  چیز دیگری  بوده، و اون رفتارهایی که خیلی ها ممکنه حجب و حیا  و ایمان  یا خجالتی بودن و..، تعبیر کنند، در عمل اختلال شخصیتی و نقابی روی مشکلات این  آدم بودند. و غیره و غیره....اینکه خانم ها خصوصا دختران جوان این  سمت اتفاقات رو بدونند و اینکه مشاوره ی قبل ازدواج و مشورت و تحقیق درست و نشانه های هشدار (red flags)  رو جدی بگیرند، چیزیه که جامعه ی ما بهش نیاز داره و این کتاب تلنگر خوبی برای این مورده.
و تلنگر خوبی برای همه ی ما، که حتی اگر کسی به  دست حاج آقا مجتهدی معمم بشه هم باز هیچ تضمینی به عاقبتش نیست. هیچ تضمینی به عاقبت هیچ یک از ما نیست و هر لحظه باید  به به خدا پناه برد و برای ختم به خیر شدن عاقبتمون دعا کرد....

و تلنگری برای طوطی وار حفظ نکردن دین. دین داری اگر با استدلال و منطق ریشه پیدا نکنه، با هر تندبادی به هر جهتی ممکنه بوزه و از دست بره و بی معنی و بی ریشه بشه.

در نهایت باز میگم نمیشه توصیه کرد به کسی که این کتاب رو بخونه یا نه.  قبلش ببینید  این محتوا و این سیر داستانی چه آورده ای برای شما ممکنه داشته باشه. اگر آورده ی قابل توجهی داره، بخونیدش اما با آمادگی روحی بخونید. 

انشاءالله که خدا چشم دکتر بیتانه رو به  دیدار و  حضور فرزندشون روشن کنه.
        

7