یادداشت ز. اسکندریان

        این کتاب رو تازه امروز تموم کردم؛ با همه ارادتی که به نویسنده پیدا کردم اما به نظرم در ماجرای هر زن و شوهری قضاوت یک طرفه درست نیست؛ مردی مثل سید مهدی که تشنه اقتدار و دیده شدن بوده با اعتماد به نفس بالای مژگان، بیش از پیش در زندگی زناشویی ش سرخورده و سرکوب میشه و چون از بچگی سرخورده شده بوده و دائما با پدر و مادر موفق ش مقایسه میشده طوریکه حتی خونواده پدری ش علنا میگفتن از این بچه چیزی در نمیاد فقط بخاطر دیده شدن و گرفتن حس اقتدار و بزرگی  به منجلابی مثل وهابیت کشیده میشه شاید اگر همسرش به جای عشق و مادری کردن برای شوهر؛ فقط به اون مرد اقتدار میداد و وانمود میکرد که همسرش تنها حامی زندگیشه میتونست نه تنها زندگی خودش بلکه مشکلات سید مهدی رو هم حل کنه؛ زن ها قدرت بالایی در سر به راه کردن همسر دارن به شرطی که راهش که همون اقتدار دادنه بلد باشن چیزی که متاسفانه حتی مژگان با علم بالای روانشناسی غربی هم بلد نبوده و مهدی که عمری دستش در جیب پدرش بوده و احتمالا توسط مژگان به همین علت و علت های دیگه به بی عرضگی متهم میشده حاضر شده اینبار بدون سرزنش همسر، سر در آخور تکفیری ها بکنه… ای کاش مژگان واقعا شوهرش رو درمان میکرد ولی احتمالا همونطور که در جای جای کتاب هی از خودش و محسنات ش تعریف میکنه در زندگی واقعی هم دائما این حُسن ها رو به سید مهدی گوشزد میکرده و باعث میشده اقتدار مردش بیشتر از قبل خدشه دار بشه… از خدا میخوام هم محمد ابراهیم و هم سید مهدی شیعه دوباره به دامن مژگان صبور و مهربان برگردند
      

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.