معرفی کتاب سید عزیز؛ زندگی نامه ی خودگفته حجه الاسلام و المسلمین سیدحسن نصرالله اثر علیرضا موحدی مترجم علیرضا موحدی

سید عزیز؛ زندگی نامه ی خودگفته حجه الاسلام و المسلمین سیدحسن نصرالله

سید عزیز؛ زندگی نامه ی خودگفته حجه الاسلام و المسلمین سیدحسن نصرالله

حمید داودآبادی و 1 نفر دیگر
4.1
79 نفر |
32 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

11

خوانده‌ام

135

خواهم خواند

87

شابک
9786006274386
تعداد صفحات
176
تاریخ انتشار
1393/9/10

نسخه‌های دیگر

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
اولین بار، تابستان 1362 در سفری که همراه گروه دیگر از هم سن و سالان خود به، لبنان داشتم، با حجت الاسلام و المسلمین «سید حسن نصرالله» آشنا شدم. آن زمان، در مسجد «امام  علی (علیه السلام)» بعلبک، نماز جماعت و همچنین نماز جمعه را اقامه کرد... .

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به سید عزیز؛ زندگی نامه ی خودگفته حجه الاسلام و المسلمین سیدحسن نصرالله

لیست‌های مرتبط به سید عزیز؛ زندگی نامه ی خودگفته حجه الاسلام و المسلمین سیدحسن نصرالله

نمایش همه

پست‌های مرتبط به سید عزیز؛ زندگی نامه ی خودگفته حجه الاسلام و المسلمین سیدحسن نصرالله

یادداشت‌ها

          کتاب را مدت‌ها پیش خواندم و یادداشتی هم درباره‌اش ندارم. تنها چیزهایی که یادم می‌آید این تصاویر است:
یک: آن‌جا که سید می‌گوید من جامعه‌ی متکثر و دغدغه‌ی فلسطین را زمانی درک کردم که در کمربند فقر بیروت با کودکان اقلیت‌های دیگر (لبنان مجموعه‌ای از ۱۷ اقلیت است و اکثریت ندارد!) و مهاجران فلسطینی بازی می‌کردیم.
دو: وقتی سید طبق عادتش هاله‌ی قداستش را می‌درد و از این که پدرش سبزی‌فروش بوده صحبت می‌کند.
سه: سید تعریف می‌کند مادر من معتقد بود روحانیان گدا هستند و به هیچ وجه اجازه نمی‌داد من طلبه شوم. می‌گوید من به پدر و مادرم به دروغ گفتم می‌خواهم بروم بغداد دکتر شوم. وقتی رسیدم نجف بلافاصله معمم شدم. چون به طلاب غیر معمم شهریه نمی‌دادند. سپس عکس با عمامه‌ام را فرستادم برای خانواده‌ام!
چهار: وقتی سید می‌گوید روزی چند ساعت در سبزی‌فروشی پدرش می‌نشسته است و به عکس امام موسی صدر خیره می‌شده و توی دلش می‌گفته می‌شود من هم یک روزی مثل این سید شوم؟
پنج: آن‌جا که سید باز هم بی‌ملاحظه می‌گوید همه‌ی ما هسته‌ی مرکزی حزب الله مقلد شهید صدر بودیم و اصلا امام خمینی را نمی‌شناختیم! بعد از شهادت شهید صدر هم همه مقلد آقای اراکی شدیم! سپس همه مقلد امام شدیم. بعد از امام هم همه مقلد آقای فاضل شدیم! بعد همه مقلد آیت الله خامنه‌ای شدیم.
        

9

          از کودکی هر زمان سخنرانی های سید حسن نصر الله پخش می شد، جذب تلویزیون می شدم. نه این که چیزی بفهمم ولی نحوه ی صحبت کردن او را دوست داشتم چون بی نهایت پرشور بود و این که به ایرانی ها شبیه بود و در عین حال عربی صحبت می کرد. تا سال ها سید حسن نصرالله برایم یک راز بود. در نتیجه عبارت "زندگی نامه ی خود گفته" روی جلد کتاب فوری جذبم کرد.

بخش زندگی نامه ی سید که نود و سه صفحه را در بر می گرفت خیلی عالی بود ولی بعد از آن بخش زیادی به پی نوشت ها اختصاص داشت که حوصله ام را تا حدی سر برد. نه این که بد باشد اشخاص و وقایع توضیح داده شوند ولی من شخصا ترجیح می دادم این توضیحات نبود و اگر در قسمتی دچار ابهام شدم خودم دربارش تحقیق می کردم.
ولی بعد از آن وصیت نامه ی سید هادی نصرالله و همین طور شرح سه دیدار نویسنده با او در سال های مختلف، خیلی جالب بود. به خصوص این قسمت:
 ...تا سید حسن رویش را بر می گرداند که روی تخته سیاه چیزی بنویسد، شروع می کردیم به بازی کردن با او (سید هادی دو سه ساله) یک بار نیشگون نرمی از لپ او گرفتم که بلافاصله پای پدرش را گرفت و با زبان شیرین خود "یا بابا...یا بابا..." سر داد. تازه فهمیدم که کودکان عرب هم پدر و مادر خود را بابا ماما صدا می کنند.

از عبارت "یا بابا" خیلی خوشم آمد.:)
        

5

          کتاب را کِی خریدم؟ مدت‌ها پیش در یک نمایشگاه کتاب، شاید ده سال پیش، همه‌ی این مدت توی‌ کتابخانه بود. کِی خواندمش؟ همان بعدازظهری که شهادت سید اعلام شد. در اوج غم و بهت و استیصال. برای چه؟ برای اینکه قرار بود در صبحگاه فردای مدرسه کتابی معرفی کنم و کتابی که انتخاب کرده بودم دیگر با وضعیت فعلی تناسب نداشت. همان موقع یادم افتاد که این کتاب را مدت‌هاست توی کتابخانه دارم. همان شب تمامش کردم و صبح توی صبحگاه معرفی کردم. انگار سید شهید نشده بود. انگار تازه او را می‌شناختم. حالا که فکر می‌کنم در مهر ۱۴۰۳ چه روزهایی را گذراندیم. 

سید عزیز،  زندگینامه‌ی سیدحسن نصرالله تا سال‌های میانه دهه هفتاد است که توسط حمید داوودآبادی نویسنده‌ی دفاع مقدس ثبت و ضبط شده. آقای داوود‌آبادی هم خوب مصاحبه کرده‌اند هم با قلم روان و شیوایی مصاحبه را به تحریر درآوردند به همین خاطر کتاب خوشخوان است.

فارغ از نکات فرمی، آشنایی با کودکی و جوانی یکی از اسطوره‌های جهان معاصر جالب و جدید است. سیدحسن نصرالله، یک پسر کاملاً معمولی بوده که اندک اندک توانسته به مقامی برسد که سیل جمعیتی برای تشییعش راهی لبنان شوند. (این یادداشت را خیلی دیر، دو روز قبل از مراسم تشییع او می‌نویسم.)

سیدعزیز، پیشنهاد خوبی برای آشنایی کلی با زندگی سیدحسن نصرالله است. کتابی فارغ از شتاب‌زدگی‌ها پژوهشی و نگارشی. حتمالاً این کتاب نیاز به نسخه‌های تکمیل‌شده‌ای دارد که سال‌های بعدی (و پرحادثه‌تر) زندگی او را روایت کنند و خوب است اگر این بخش نیز به قلم حمید داوودآبادی باشد.
        

21

          هوا بارانی بود ، حال و هوای ادم های شهر هم همینطور .
لباس های سیاه ، چشمان قرمز وخیس  ، داشت  من رو بیشتر ترغیب میکرد تا بدانم چ شده است .
مدرسه ها تعطیل شد . ب مادرم زنگ زدم ، صدای ارام و لرزان او داشت من را بیشتر نگران میکرد .
از او پرسیدم :‌ از من ناراحتی ؟! ...)
گفت :‌حالا بیا خونه با هم صحبت میکنیم ...:)
گمانم نیاز ب همدردی رو در رو بود . سنگینی لحظات کاملا برایم محسوس و علامت سوال ذهنم همچنان بی پاسخ مانده بود ...:)
لحظه شماری میکردم تا ب خانه برسم . 
دیگر دیدن فضای خیابان های باران زده برایم جالب نبود ...
در حالی ک همیشه هنگام بارش باران ، شنیدن صدای چک چک باران ب سقف ماشین یکی از تفریحاتم بود .
لحظات انتظار داشت کم کم ب پایان میرسید . ب خانه رسیدم ، در خانه باز بود ، کفشم را داخل جا کفشی جلوی در خانه مان گذاشتم و ب داخل رفتم .
مادرم با چهره ی گریان ب من سلام داد ، تلویزیون روشن بود  و صدای بلندش داشت کمی از حال و هوای مردم را توصیف میکرد .
کم کم خودم متوجه شدم ک همان اتفاقی ک چند روز از رویارویی با ان فرار میکردیم ، بالاخره حقیقت پیدا کرد و از دستش دادیم...:(
بله ... دیگر طنین صدای پر از قدرتش را نمیشنیدیم ، صدای همان ادمی ک هنوز هم رفتنش باورمان نشده....]
        

9

          آن سید ناشناخته

«هر چیزی که مایه شناخت و تکریم بیش‌تر آن سید عزیز شود، خوب و برای من مطلوب است.»

ولی معظم فقیه ظاهرا بر نسخه اول این کتاب، چنین نگاشتند. سیدحسن نصرالله هنوز برای ما ناشناخته است. این شناسایی، آموزشی خوب و مطلوب است.

این کتاب بر پایه دو جلسه مصاحبه با آن سید عزیز، آن رهبر دلاور عربی تنظیم شده است. یعنی این‌که جای کار تحقیقی فراوانی در این زمینه وجود دارد. به ویژه این که تحولات سال‌های اخیر نیز می‌تواند در اثر مستقلی مورد بررسی قرار گیرد و همه این‌ها در حد یک شرح اسم از سید عزیز خواهد بود و گویای عظمت مردی از تبار شیعیان راستین که در پرتو ولایت می‌رزمد، نیست.

سید حسن نصرالله متولد ١٩٦٠ میلادی است، یعنی امید آن داریم که حالا حالاها باشد و نه فقط لبنان و جهان اسلام، بلکه جهان بشری از تابش این قمر نورانی بهره بگیرد.

یک نویسنده کاربلد

حمید داودآبادی، رزمنده نوجوانی بود که در نماز جمعه بعلبک به سیدحسن جوان- که آن هنگام او را خامنه‌ای کوچک می‌نامیدند- اقتدا کرد و پای درس تاریخ سیاسی‌اش نشست. این فعال رسانه‌ای کشورمان بعدها دو مصاحبه خوب از او گرفت. 

یک کتاب جمع و جور و معتبر

این دو مصاحبه سه‌ساعته با اضافه شدن پاورقی‌ها و پی‌نوشت‌هایی جهت اطلاعات بیش‌تر خواننده از اشخاص، گروه‌ها و رویدادها به یک کتاب خوب تبدیل شد. پی‌نوشت‌ها حتی به فهم متن اصلی هم کمک می‌کنند. اطلاعات خوب، جامع و روشن‌گری که مثلا درباره جنبش امل، امام موسی صدر، محمدباقر صدر و... در پی‌نوشت وجود داشت، به فهم تاریخ معاصر ایران، عراق و لبنان که بستر بسیاری از مباحث کتاب است، کمک می‌کند؛ هر چند از نظر اعتبار در حد و اندازه متن نیست.

این کتاب در کنار پرداختن به تاریخ حزب‌الله و نقش سپاه و حکومت اسلامی ایران در آن، به خوبی قضیه عملیات‌های شهادت‌طلبانه، این ابتکار پیروزی‌بخش و امیدآفرین شیعیان لبنانی را ترسیم و تبیین می‌کند و تمایز آن را تقلیدهای بعدی غیرشیعیان نشان می‌دهد.

قضیه تنها مورد زندانی شدن سید حسن نصرالله که آن هم در ایران و براساس اشتباه راهبردی و نابخشودنی دفتر نخست‌وزیری میرحسین موسوی، آن فتنه‌گر آلت دست، به بهانه هیچ و پوچ رخ داد، در این کتاب مطرح شده است.

سه خاطره کوتاه از سه دیدار با سیدمحمدهادی نصرالله، فرزند شهید این رهبر عربی، به همراه وصیت‌نامه او که هنوز خواندنی است، پایان‌بخش مطالب کتاب است که به تصاویری از کودکی نصرالله تا اکنون را به دنبال دارد.

یادداشت نویسنده درباره تاریخ شفاهی و نیز جزییاتی از انجام گفتگوهای اصلی کتاب، از جهت مهارت‌های روش تحقیق و مصاحبه مهم است و نکته‌های قابل استفاده فراوانی دارد. به نظر می‌رسد این کتاب از جهت افزودنی‌های جنبی‌اش تنها یک نقشه جغرافیایی لبنان و فلسطین اشغالی کم داشته باشد.
        

2

          هوالملک الحق المبین
شاید اغراق نباشد اگر بگویم نسبت به خیلی از افراد سرشناس،سلبریتی، سیاستمدار و ...ایرانی  او را بیشتر پیگیری می کردم و محبتی عمیق ، یک احساس روشن دوست داشتنی ،یک چشم انتظاری برای شنیدن کلام و موضع گیری در هر اتفاقی پیش از رهبری ، نسبت به سید حسن نصر الله داشتم  . شاید از همان ابتدای نوجوانی  راستش یادم نیست چطور و چه اتفاقی دلم را گره زد به قدم و کلام و رفتار و موضع گیری این سید لبنانی که برایش تلفظ حرف "ر" سخت است و به قول خودش تلاش می کند در این حجم سخنرانی زیاد کمتر به این نقطه ضعف برخورد کند .  
امروز که مقایسه می کنم می بینم دل و جانم بیشتر از حاج قاسم ، سید را می شناسد و  هنوز هم چشمه‌ی اشکم مثل روز اول با هر اشاره ای می جوشد.
کتاب خودگویه ی کوتاه و موازی از دوران کودکی و جوانی سید و سپس گریزی از فعالیت های سیاسی و اجتماعی و دینی سید به نحوه شکل گیری حزب الله و نسبت آن با ایران و به قول خود سید قائد خامنه ای است.کاش فرصت بود و مصاحبه کننده بیشتر سوال می پرسید تا دقایق بیشتری با سید در لابلای صفحات این کتاب نفس بکشم.(این افسوس شد امتیاز ۴/۵ )
می گوید:" به هر شهادت طلبی که می آمد پیش من برای خداحافظی و توجیح نهایی عملیات ، طلب شفاعت می کردم و می گفتم ما سیاستمدارها شاید در رخت خواب به مرگ طبیعی بمیریم در حالی که شما با انتخاب آگاهانه شهادت و جانفشانی، استقبال اباعبدالله الحسین علیه السلام را برای خود می خرید .من را شفاعت کنید ...." و اشک امانم را می برد که او خود بهتر از امروز من می داند که شهید شد در حین رتق و فطق عملیات سنگین ،دوشادوش فلسطین مظلوم در مقابل سفاکان صهیونیست و جز اباعبدالله الحسین علیه السلام،  دیگرانی چون حاج قاسم و استاد عزیزش سید عباس موسوی به استقبالش آمده اند.
صدای حاج قاسم در گوشم می پیچد که :"اگر شهید نشویم می میریم"😭😭😭😭😭😭
اللهم اجعل عواقب امری شهاده  فی سبیلک
        

4