فاطمه رحمانی‌فر

فاطمه رحمانی‌فر

@f.rahmanifar

33 دنبال شده

43 دنبال کننده

            در حال حاضر یک عدد جونده‌ی کتاب  که روانشناسی خونده و عاشق ادبیات و هنره! البته که جوینده‌ی راه بزرگان نویسندگی هم هست و سعی میکنه ازشون درس نویسندگی بگیره!🌱📚🪡🧵🎨
          
پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

نمایش همه
        بندها در حقیقت، روایت بند است. بند کفشی که اگر حواست نباشد به بند جفت دیگر گره می‌خورد و آن وقت است که آدم را با سر به زمین می‌زند. اگر شانس یاری‌اش کند که بند اشتباهی را باز کند، به زندگی قبل برمی‌گردد. اما با آثار به جا مانده از زمین خوردن و زخم و زیلی های گونه و سر و کتفش چه کند؟

موضوع داستان تکراریست. خیانت؛ اما به هیچ عنوان کلیشه نیست. استفاده از مضامینی مثل فریب خوردن، گذر زمان و پیری، عشق، زخم خوردن از گذشته و پیروی از نفس به خوبی دیده میشه. ما تک تک این‌ها رو در رفتار شخصیت‌ها می‌بینیم و با کشف داستان آنها را می‌سنجیم. 

نکته‌ی طلائی کتاب به نظرم علاوه بر شخصیت پردازی فوق العاده و زبان حرفه‌ای، چفت و بست تعریفی در تمام داستان است! فصل اول از زبان زنی زخم خورده و خیانت دیده است که تمام تلاشش را برای برگرداندن همسرش به زندگی می‌کند. با اینکه نویسنده مرد است اما به ظرافت رفتار همچین زنی را به تصویر میکشد و قدرت قلمش را، رو میکند. 
از خواندنش بی‌نهایت لذت بردم.
      

22

        این کتاب با این حجم کم(۱۴۵ صفحه) از ۵ پخش تقسیم شده. تک تک روایات با ارجاع به سند اصلی و معتبر آورده شده و و تک به تک بنا به موضوع بررسی و نقد می‌شود.

بخش اول (با عنوان تعریف و ارتداد عمومی) پیرامون فرهنگ جاهلیت قبل از اسلام در شبه جزیره عربستان و تاثیر بسزای رقابت‌های قبیله‌ای در آن زمان سخن ‌می‌گوید. بعد از آن به ماجرای سقیفه و بازگشت به جاهلیت می‌پردازد و نحوه به خلافت رسیدن ابوبکر و بیعت کردن مسلمانان با او را توضیح می‌دهد.

 بعد از آن در بخش دوم (با عنوان مظلومیت حق مطلق) به وقایع بعد از رحلت پیامبر ادامه می‌دهد. در اینجا به صورت علمی و با آوردن اسناد معتبر و رد احادیث تحریف شده، حقانیت ولایت و سرپرستی امیرالمومنین علی علیه السلام را توضیح می‌دهد.

 در فصل بعد (با عنوان دخت رسول اللّه پس از پدر) سپر بلا شدن ایشان برای ولیّ مسلمینِ آن زمان یعنی امام علی علیه السلام را روایت می‌کند. بعد از آن به بیماری آن حضرت و شکل‌های مختلف مبارزه ایشان با حکومت نامشروع ابوبکر، رحلت، وصیت و دفن شبانه ایشان می‌پردازد. 

فصل چهارم مربوط به (رحلت و خاکسپاری دختر پیامبر) است. 
وفصل آخر پیرامون (مدفن پنهان ام ابیهاست) با روایاتی مستدل و پژوهش هایی منطقی و آوردن دلایلی صریح، نقل‌هایی که از مدفن پنهان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را رد می‌کند و در نهایت به فرضی می‌رسد که ایشان در کنار پدر بزرگوارشان حضرت ختمی مرتبت مدفون شده‌اند.
      

8

        توی این کتاب با یونسی مواجه می‌شیم که از همون اول دنبال جواب یه سئوال اساسی توی زندگیش میگرده. خدا واقعا وجود داره؟! همزمان پروژه دکتری‌اش رو به اتمامه و روی علت خودکشی یک نابغه کار می‌کنه. نویسنده از وجه مشترک شخصیت اصلی و پارسا(نابغه‌ای که خودکشی کرده) استفاده میکنه تا بیاد به این سئوال جواب بده. وجه مشترکشون هم غرق شدن در علمی هست که همه چیز رو اندازه میگیره و با عدد و رقم تعریف می‌کنه.

کتاب سر راست و روانی بود. نثر تمیز و ساده‌ای داره که هر کسی به راحتی باهاش ارتباط میگیره. 
کتابی با این حجم کم طبیعتا نقطه‌ی اوج آنچنانی نداره و در آخر کتاب خواننده رو به فکر فرو میبره. به نظرم این بزرگترین و گل درشت ترین نکته مثبت این کتاب بود.

اما یه نکته‌ای هست که موقع خوندن نظرات کتاب بهش برخوردم و واقعا هم درست بود. شخصیت علیرضا یک شخصیت کاملا سفید بود که هیچ نقطه‌ی منفی تو داستان نداره. حتی سایه هم به این سفیدی بیشتر نزدیک بود تا یک شخصیت خاکستری. 

نکته‌ی دیگه‌ای که راجب این کتاب تو ذهنم شکل گرفت اینه که در واقع این کتاب به جواب شبهه پاسخ نمیده. در اصل میاد یه تلنگر به شخصیت اصلی میزنه و به او یادآوری که آره خدا همه جا وجود داره. 

با اینکه به نظرم پایان کتاب جا برای کار داشت اما منطقی بود و قابل و قبول. اینکه با این حجم کم کتاب یکهو شخصیت رو دچار تحول آنچنانی نکرد و نکته‌ی بعدی اینه که همین تحول رو به صورت خیلی خوبی نشون داد. 

اما تصویر سازی‌ها در این کتاب فوق‌العاده بود و جمله‌ها روون بود و سر می‌خوردیم و می‌رفتیم سر جمله‌ی بعدی.

بریم سراغ غرق شدن تو کتاب بعدی😇
      

3

        کتاب غریب قریب روایت غریبیست در قربت حضرت رضا(ع)؛ روایتی آهنگین و شیرین از زنان نوغانی است که مِهرشان نسل به نسل خدمت به درگاه حضرت رضا علیه السلام است. روایت با خادمان حرم، از زمان سامانیان ادامه میابد و بعد به غزنوی‌ها و سلجوقی‌ها و خوارزمشاهیان می‌پردازد. گل کتاب به نظرم، در زمان چنگیزیان و ایلخانان و تیموریان رقم می‌خورد. و در ادامه صفوی‌ها و افشاری‌ها و قاجاری‌ها. 
در فواصل کتاب از بی مهری به بارگاه در سلسله‌ای گفته می‌شود و بعد روایت کسی شروع می‌شود که حضرت رضا علیه السلام مهرش را در وجودش پرورانده. همین مسبب این می‌شود که حرم حضرت در هر حکومتی شوکتی به شکوهش افزون شود. 
به نظرم می‌شد یکی از این خورده روایت‌ها را، مثلا داستان فاطمه‌ی توسی را با شکل شمایل رمان و سفر قهرمان نوشت و فقط به همین ماجرا پرداخت اما این ایده‌ی ناب هم غنیمتیست. این ایده که حرم مطهر رضوی را در هر سلسله به تصویر کشیده. 
دوستش داشتم. نثر دلنشینی داشت.
کتاب شخصیت‌های متعددی داشت اما لحن و شخصیت پردازی هر شخصیت منحصر به فرد بود. شاید این انحصار در بعضی به چشم نمی‌خورد اما در اغلب شخصیت‌ها مشهود بود. 
 زمان خواندن این کتاب گره خورد با دلتنگی‌ام؛ دلتنگ صحن و سرای ضامن آهو! و مهر امام غریب که لابلای کلمات جلوه می‌کند اشتیاق زیارتش را بیشتر. 

السلام علیک یا غریب الغربا یا معین الاضعفا و الافقرا؛ السطان یا ابن الحسن یا علی بن موسی الرضا المرتضی(ع)

نکته: برایم جالب بود که هر که در هر حکومت به مردم عزت گذاشت امام رضا عزیزش کرد و خودش واسطه‌ای شد برای رونق دادن به آستان حضرتش!
      

5

        خب راجب ارباب حلقه‌ها چی باید گفت؟ جز اینکه شاهکار ادبیات فانتزی محسوب میشه و بعد از سال‌ها هنوزم فانتزی جذاب و پر مفهومی داره؟ 

همچنین صحنه‌هایی داره که اصلا در فیلم گنجانده نشده. این یکی از دلایلی هست که خوندن کتاب رو علاوه بر دیدن فیلم پیشنهاد می‌کنم.
دلیل دیگه تفاوت شخصیت پردازی در کتاب و فیلم بود. مثلا شخصیت مری در کتاب خیلی پخته و حساب شده عمل می‌کرد ولی در فیلم خیلی شوت بود. بگذریم که پی‌پین همچنان همون شخصیت رو داشت. اما فرودو هم همون هابیت ترسو فیلم نبود و شجاعت بیشتری به خرج می‌داد. نکته جالب اینکه حدودا ۵۰ تا ۵۵ سال سن داره و  به غیر از این دلیل که ارباب سام محسوب میشه، سام او رو "آقای فرودو " صداش میزنه.

اما یه چیزایی این وسط اذیتم می‌کرد. اونم این بود که همش شرق و غرب می‌کرد و خیلی از این لحاظ‌ها گیج می‌شدم. اما خوبی نقشه‌های اول و آخر کتاب این بود که سریع ورق می‌زدم به اول کتاب، تا از موقعیت سر در بیارم‌. 
دوم ترجمه‌ی اون بود که به نظرم باز جای کار داره واقعا. ترجمه‌ای نبود که ازش خیلی لذت ببرم.
سوم هم دیالوگ‌های طولانی شخصیت‌ها بود که به شخصه خیلی روی این موضوع حساسم و یادم میاد اولای کتاب به خاطر همین نتونستم باهاش ارتباط بگیرم و به کتابخونه برگردوندمش. اما دلم نیومد نخونمش. دوست داشتم دوباره صحنه‌های ناب فانتزی‌ش رو برای خودم مجسم کنم. اما راستش هیجان فیلم رو خیلی بیشتر می‌پسندم. 

همه‌ی این‌ها به کنار، ویژگی داستان کلاسیک همینه.

با این حال فکر می‌کردم از خوندن کتابش بی نیازم و به جلد دوم به بعد نیازی ندارم اما دیدم نه، نمیشه! 
      

11

        کتاب در 《جبهه غرب خبری نیست》، من را با دنیای جدیدی آشنا کرد. دنیایی در میانه‌ی جنگ جهانی اول که پر از ناامیدی، درد و رنج است. 
این کتاب تصویر‌های فوق‌العاده گویا و وحشتناکی از روزهای جنگ آلمان در برابر فرانسه و روسیه و انگلستان و آمریکا نشان می‌دهد. آلمانی را نشان می‌دهد که تماما جنگ زده است. خانواده‌ها به سختی غذایی برای خوردن پیدا می‌کنند و این در حالیست که اگر به زور به سربازان، خوراک لوبیا و گوشت برسد جشن می‌گیرند.
شخصیت‌ها در این داستان زنده‌اند. لمس می‌شوند و کنار تصویرسازی‌های ناب جنگ، سر و شکل می‌گیرند. 
این کتاب پیرنگ دارد. اما این پیرنگ آنچنان در تصویرها و بیان صحنه‌های دلخراش جنگ آمده که اصلا به چشم نمی‌آید. در واقع بیشتر شبیه به یک خاطره نویسی قوی و موفق از آب درآمده.
پایانش هم به دراماتیک‌ترین حالت ممکن شکل می‌گیرد. شخصیت اصلی با گزارش‌هایی که در فصل ۱۰ و ۱۱ می‌دهد از حال روحی افتضاحش می‌گوید و بعد دق می‌کند و جان می‌دهد. 
تصویر جلد و عنوان کتاب کاملا گویای خط به خط و کلمه به کلمه‌ی آن است. 
در مورد ترجمه نشر چشمه، ترجمه هم کاملا خوانا و قابل درک است.

در کل منی که سخت با این جور کتاب‌ها کنار می‌آیم اگر همراهی با حلقه‌ی کتاب و تصویرسازی‌های‌ عالی نویسنده نبود عمرا تمامش می‌کردم. تصویرها آنچنان ملموس و دیدنی بود که حتی گاهی سخت کتاب را بر زمین می‌گذاشتم. اما باز هم نمی‌توانم به‌خاطر نداشتن یک خط داستانی جذاب ببخشمش!!!
      

7

باشگاه‌ها

نمایش همه

باشگاه یادگاران

349 عضو

بشارت از حضرت حجت عجل الله فرجه

دورۀ فعال

باشگاه کارآگاهان

750 عضو

خورشید نیمه شب

دورۀ فعال

باشگاه کتابخوانی گَپْ

186 عضو

ارباب حلقه‌ها؛ دو برج

دورۀ فعال

فعالیت‌ها

13

          بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم 

واقعیتش نتونستم صبر کنم خون به مغزم برسه و یکم دیگه مرورم رو بنویسم، پس الان می‌نویسمش. چون هیجان‌زده‌م.
می‌دونید چیه؟ من حس می‌کنم کورنلیا فونکه یه نویسنده‌ی جادوییه مثل داستان هاشون. انگار ایده‌هاش رو از طریق جادو به دست میاره! انقدر دوست دارم قلم این نویسنده رو.
اصلا چند وقتیه زیاد از اینکه کتاب‌های نوجوان بخونم لذت خاصی نبردم. نه اینکه نخونم، اتفاقا خوندم و امتیازهای مثبتی هم ثبت کردم براشون. 
متاسفانه نویسنده‌های نوجوانی  که قلمشون اینطوری جادو بکنه کمن، یا ایده‌های تکراری دارن. یا زیاده از حد کودکانه می‌نویسن. یه جاهایی‌ش هم برمی‌گشت به احساسات درونی خودم و تمایلم به خوندن آثار کلاسیک و آثار دیگه‌ای که صرفا مختص گروه سنی نوجوان نباشه...
ولی خانم فونکه کاری کرد که کتاب نوجوانی با ژانر فانتزی رو بخونم و لذت عجیبی ببرم ازش! 
حالا داستان شاه دزد چیه؟ 
دوتا پسر به اسم پراسپر و بو گم شدن. مادرشون مرده و اون‌ها باید با خاله‌ی بدجنسی که تصمیم داره بو رو نگه داره و پراسپر رو به مدرسه‌ی شبانه‌روزی بفرسته، سر کنن. این دوتا هم فرار می‌کنن و به یه باند دزدی می‌پیوندن که شامل چهارتا بچه‌ی دیگه‌ست: سیپیو(سردسته، ملقب به شاه‌دزد)، ماسکا، هورنت(تنها دختر گروه) و ریسیو.
اما خاله قصد نداره بچه ها رو ول کنه و پیش کارآگاهی به اسم ویکتور می‌ره تا کمکش بکنه... 
این وسط مسط ها هم چندتا پیچش داستانی خفن و یه سری معماهای باحال بود که داستان رو خیلی بهتر می‌کرد.
شاید خیلی‌ها با شخصیت پردازی‌ها حال نکنن. اما من دوستشون داشتم. تک تکشون رو. به خصوص، به خصوص سیپیو رو. سیپیو خیلی شخصیت عجیبی بود. اولش که وارد داستان شد حالم ازش بهم می‌خورد. حس و حال این بچه قلدرهایی رو می‌داد که توی فیلم های تینیجری(نوجوانانه) آمریکایی هستن و میخوان بگن من از همه بهترم، ولی ... ولی نه... اینطوری ها هم نبود. هرچی جلوتر رفت شخصیت جالب تری پیدا کرد و می‌تونم بگم شخصیت موردعلاقه ‌م‌ شد. و تا مدتها هر ماسکی من رو یاد سیپیو می اندازه...
صحنه پردازی و تعلیق هم عالی بود. همه‌ش جایی که انتظار نداشتم شوکه‌م می‌کرد... 
توصیفاتش هم به حد کافی بود. نه انقدر کم بود که ندونی الان باید دقیقا چی رو تصور کنی، نه انقدر زیاد که دلتون رو بزنه...
پایان‌بندی‌ش رو نمی‌تونم بگم دوست داشتم یا نه. واقعا نمی‌تونم:(((( 
هم خوب بود، هم بد بود. یه حالتی بود دلم میخواست ادامه پیدا کنه... 
دوست داشتم برخی سوالات بی جواب نمونه... نه برای شخصیت ها و نه برای من...(منظورم اون‌هایی هست که شخصیت ها نتونستن کشفش کنن یا...)
اما در کل سیر تحول شخصیت‌ها و ‌... انقدر جذاب بود که پنج ستاره رو میدم🙂...

فکر نمی‌کردم بخونمش. ولی خوندمش و الان راضی ام از خوانشش. واقعا عالی بود.
و حس‌ می‌کنم توی سن مناسبی خوندمش و این خوشحالم می‌کنه. شاید اگر چند سال دیگه می‌خوندمش همچین لذتی نمی‌بردم.
خلاصه خیلی دوستش داشتم. یه تیکه از قلبم واسه همیشه توی سینمای استلا، خیابون‌های ونیز، و این داستان می‌مونه، پیش شاه دزد و دوستانش...
        

13

1

12

4

1

1

1