یادداشت فاطمه رحمانی‌فر

روی ماه خداوند را ببوس
        توی این کتاب با یونسی مواجه می‌شیم که از همون اول دنبال جواب یه سئوال اساسی توی زندگیش میگرده. خدا واقعا وجود داره؟! همزمان پروژه دکتری‌اش رو به اتمامه و روی علت خودکشی یک نابغه کار می‌کنه. نویسنده از وجه مشترک شخصیت اصلی و پارسا(نابغه‌ای که خودکشی کرده) استفاده میکنه تا بیاد به این سئوال جواب بده. وجه مشترکشون هم غرق شدن در علمی هست که همه چیز رو اندازه میگیره و با عدد و رقم تعریف می‌کنه.

کتاب سر راست و روانی بود. نثر تمیز و ساده‌ای داره که هر کسی به راحتی باهاش ارتباط میگیره. 
کتابی با این حجم کم طبیعتا نقطه‌ی اوج آنچنانی نداره و در آخر کتاب خواننده رو به فکر فرو میبره. به نظرم این بزرگترین و گل درشت ترین نکته مثبت این کتاب بود.

اما یه نکته‌ای هست که موقع خوندن نظرات کتاب بهش برخوردم و واقعا هم درست بود. شخصیت علیرضا یک شخصیت کاملا سفید بود که هیچ نقطه‌ی منفی تو داستان نداره. حتی سایه هم به این سفیدی بیشتر نزدیک بود تا یک شخصیت خاکستری. 

نکته‌ی دیگه‌ای که راجب این کتاب تو ذهنم شکل گرفت اینه که در واقع این کتاب به جواب شبهه پاسخ نمیده. در اصل میاد یه تلنگر به شخصیت اصلی میزنه و به او یادآوری که آره خدا همه جا وجود داره. 

با اینکه به نظرم پایان کتاب جا برای کار داشت اما منطقی بود و قابل و قبول. اینکه با این حجم کم کتاب یکهو شخصیت رو دچار تحول آنچنانی نکرد و نکته‌ی بعدی اینه که همین تحول رو به صورت خیلی خوبی نشون داد. 

اما تصویر سازی‌ها در این کتاب فوق‌العاده بود و جمله‌ها روون بود و سر می‌خوردیم و می‌رفتیم سر جمله‌ی بعدی.

بریم سراغ غرق شدن تو کتاب بعدی😇
      
20

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.