یادداشت فاطمه رحمانیفر
1403/9/24
بندها در حقیقت، روایت بند است. بند کفشی که اگر حواست نباشد به بند جفت دیگر گره میخورد و آن وقت است که آدم را با سر به زمین میزند. اگر شانس یاریاش کند که بند اشتباهی را باز کند، به زندگی قبل برمیگردد. اما با آثار به جا مانده از زمین خوردن و زخم و زیلی های گونه و سر و کتفش چه کند؟ موضوع داستان تکراریست. خیانت؛ اما به هیچ عنوان کلیشه نیست. استفاده از مضامینی مثل فریب خوردن، گذر زمان و پیری، عشق، زخم خوردن از گذشته و پیروی از نفس به خوبی دیده میشه. ما تک تک اینها رو در رفتار شخصیتها میبینیم و با کشف داستان آنها را میسنجیم. نکتهی طلائی کتاب به نظرم علاوه بر شخصیت پردازی فوق العاده و زبان حرفهای، چفت و بست تعریفی در تمام داستان است! فصل اول از زبان زنی زخم خورده و خیانت دیده است که تمام تلاشش را برای برگرداندن همسرش به زندگی میکند. با اینکه نویسنده مرد است اما به ظرافت رفتار همچین زنی را به تصویر میکشد و قدرت قلمش را، رو میکند. از خواندنش بینهایت لذت بردم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.