معرفی کتاب عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده اثر کیانوش گلزارراغب

عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده

عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده

4.4
150 نفر |
68 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

12

خوانده‌ام

310

خواهم خواند

96

شابک
9786000301231
تعداد صفحات
272
تاریخ انتشار
1397/3/13

توضیحات

        «کریسکان» نام یکی از زندان‌های مخوف گروهک تروریستی کومله است و این اثر به قلم کیانوش گلزار راغب به روایت خاطرات تنها زندانی گریخته از آن جهنم مجسم می پردازد.

امیر سعیدزاده، رزمنده‌ای کُرد است که طعم تلخ اسارت را چشیده است اما نه در چنگال نیروهای بعث بلکه او مدتی طولانی در این زندان روزهای سخت شکنجه و مقاومت را پشت سر نهاده و می توان گفت که او تنها نجات یافته‌ از چنگال دادگاه‌های فرضی و اعدام‌های بدون اتهام، در حزب دموکرات است.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده

نمایش همه

پست‌های مرتبط به عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده

یادداشت‌ها

          اولین بار که سریال فرار از زندان را دیدم برایم تحسین‌برانگیز بود، با وجودی که می‌دانستم یک سریال آمریکایی است و می‌تواند خیلی چیزها را به صورت بسیار اغراق شده به خورد مخاطب دهد، مثلا هوش و نبوغ یک جوان آمریکایی را که در راه هدفی کاملا شخصی و خانوادگی به کار گرفته شده در قالب مفاهیمی مثل آزادی و مبارزه با ظلم به نمایش بگذارد.
البته قدرتِ رسانه‌ای مثل سینما و تلویزیون را نباید نادیده گرفت که با استفاده از ابزار اغوا‌کننده‌اش می‌تواند تاثیر قهرمانانِ پوشالی غرب را چندین‌برابر کند.
حالا این چند روز کتابی در دستم بود که بدون برخورداری از آن ابزار قدرتمندِ اغواگر به همان اندازه حیرت‌آور و غیرقابل باور است.
عملیا‌ت‌های چریکی، زندان‌های مخوف کومله و دموکرات، شکنجه‌های غیرقابل تصور، فرار از زندان، زنده ماندن بدون آب و غذا همه و همه خاطرات زندگی و مبارزه یک جوانِ کُردِ ایرانی است که هوش و نبوغش او را در زمان جنگ به یکی از مهره‌های ارزشمند هم برای نیروهای خودی و هم برای ضدانقلاب تبدیل کرده بود.

خاطراتی که به‌شدت خلاصه‌وار نوشته شده و حرف‌های نگفته زیادی دارد ولی با این‌حال آن بخش از خاطرات که مربوط به شناسایی توپ‌خانه‌ای‌ست که یک سال تمام مردم غیور سردشت را به خاک و خون می‌کشید ولی کسی نمی‌توانست محل استقرارش را پیدا کند، وقتی قهرمانِ کتاب عصبانی از آن همه ظلم و جنایت و بدون داشتنِ ماموریتی از جایی به تنهایی تصمیم به پیدا کردن محل توپ‌خانه می‌گیرد و اینکه با همراه بردن فقط یک نفر  در راه رسیدن به هدف چه رنجی به جان می‌خرد و در راه انهدام آن چه نبوغی به کار می‌گیرد فقط باید خوانده شود و همین بخش از خاطرات به تنهایل قابلیتِ تبدیل شدن به یک سریال چند فصلی را با همه جزئیاتش دارد.

و حتما مقایسه خنده‌داری است ولی باید گفت حیف که سعید سردشتی های واقعی و حقیقیِ ما به لطف کم‌کاری و مسئولیت‌نشناسیِ راویان دفاع مقدس کمتر از مایکل اسکافیلد های دروغین و پوشالیِ آن‌ها شناخته‌شده و محبوب هستند، آن‌هم نه در دنیا که جوان‌های خودمان از وجود چنین قهرمان‌های نخبه و نابغه‌ای بی‌خبرند.
قهرمانانی که تمام زندگی و جوانی‌شان را در راه خدمت به دین و اعتلای وطن هزینه‌ کرده‌اند.

نام‌شان جاوید و راه‌شان پُررهرو ..
        

35

مظفری

مظفری

1401/8/22

          بسم‌الله الرحمن الرحیم

جوانی سرخوش از خطه کردستان!
تنها جرمش، فرار از سربازی بود. رفقای خوبی داشت از آن‌هایی که قطعاً مصداق (حَسُنَ اولئک رَفیقاً) هستند. دلش با انقلاب و امام بود... هر جایی که توانست کمک کرد و به اطلاعات عملیات سپاه رسید.
 ۶۰ ماه در زندان دموکرات‌ها و کومله‌ها اسیر بود. چند سال بعد از آتش‌بس! جایی که همه خوشحال از اتمام جنگ، ذوق داشتند، او همچنان در دست ضد انقلاب بود. خانواده‌اش چقدر در مدت اسارتش، رنج دیدند از خودی و بیگانه. از سوءظن‌های بی‌خود... همسری تنها... برادر تازه جوانش به جرم شباهت به او، تیرباران شد.
 وقتی آزاد شد، رنج‌هایش تمام نشذ. به او برچسب جاسوسی زدند تا وقتی عملیاتی را در عراق اجرا کرد و پاک‌دستی‌اش ثابت‌شد.

خواست با همان تن رنجور و زخمی باز هم در راه انقلاب جان‌فشانی کند، این بار همسرش خواهش کرد بالای سر زندگیش بماند. خسته شده بود از فشار زندگی.

حقوقش کلا قطع شد و شد قبر کن! اگر قرار است کسی ادعا کند که از سفره‌انقلاب، طلبکار است، امثال اوست که همه‌چیزش را در راه انقلاب داد.

شهید امیر سعیدزاده، سنی‌مذهب بود، مگر مهم است؟! او سعید به‌دنیا آمد، سعادتمند زیست و سعید از دنیا رفت.


وَسَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا (سوره مبارک مریم ـ آیه 15)
ﻭ ﺳﻠﺎﻣﻰ [ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ] ﺑﺮ ﺍﻭ ﺑﺎﺩ، ﺭﻭﺯﻯ ﻛﻪ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻭﺯﻯ ﻛﻪ ﻣﻰﻣﻴﺮﺩ ﻭ ﺭﻭﺯﻯ ﻛﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﺮﺍﻧﮕﻴﺨﺘﻪ ﻣﻰ‌ﺷﻮﺩ.

پ.ن

عصرهای کریسکان را بخوانید... روایت بخشی از سختی‌هایی که برای انقلاب کشید شده و ما بی‌خبریم؛ آن‌قدر بی‌خبریم که حتی رهبر انقلاب در تقریظ کتاب به این نکته اشاره کردند.

این عزیز بزرگوار، سال 1400 به رفقای شهیدش پیوست.
        

4

          من این کتابو دو بار گوش دادم و بار دوم حتی بیشتر از بار اول لذت بردم.

سعید و سُعدا برای من قهرمان بودن و اگر ازم بپرسن تو کتابای دفاع مقدسی و اصلا چرا دفاع مقدس؟ کلا تو کتابایی که خوندی کدوم شخصیتا رو خیلی دوست داشتی، قطعا سعید و سعدا جاشون اون بالا بالاهاست. چقدر این مرد، بی‌باک و نترس و باهوش و پای کار بود و چقدر همسرش صبور و شجاع... اینقدر دوستشون دارم که در کلام نمی‌گنجه :) 
این جملهٔ سعدا آخر فصل بیست و ششم چقدر قشنگ سعیدو توصیف می‌کنه:
«اکنون من مانده‌ام و مردی دلیر و شجاع که هنوزم استوار و پایدار آمادهٔ رزم است.»

تو این کتاب برای اولین بار از نزدیک با وضعیت کردستان بعد از انقلاب و بلاهایی که کومله و دمکرات سر مردم این خطه از ایرانمون آوردن آشنا شدم و مثل فرنگیس این زاویهٔ دید متفاوت و مردمی رو خیلی دوست داشتم. 

اینو هم بگم که اولش با نثر کتاب مشکل داشتم، بعضی از جملات اصولا از نظر اصول نگارشی الان صحیح نیستن مثلا یه نمونه: 
«عصر فرارسیده کرکره‌ها را پایین کشیده و کارگاهم را می‌بندم.»
ولی اینقدر اصل داستان برام جذاب بود که این مشکل سریع به حاشیه رفت.

من صدا و مدل اجرای راوی رو هم خیلی پسندیدم.

اصلا دلم پر از حس خوبه به این کتاب و نمی‌دونم چطور توصیفش کنم که حقش ادا بشه...

https://taaghche.com/audiobook/42255
        

3

          کتاب عصرهای کریسکان مرحوم امیر سعید زاده (که شرافتا باید ایشون رو سردار خطاب کنیم) رو در بخش کتابخانه بی نهایت طاقچه، یکی دو روز وقت گذاشتم و خوندم.

کتاب به صورت موجز و سریع از خاطرات فعالیت های ایشون در مبارزات قبل از انقلاب شروع میشه و سریع از اون عبور می کنه.

بیشتر خاطرات ایشون در طول دفاع مقدس نیز خلاصه شدن و مشروح نیستن. به نظرم این خلاصه بودن درست و بجا بود، چون اگر بنا بود که کتاب به صورت کامل وقایع رو شرح بده با یک کتاب قطور بالای هزار صفحه مواجه می شدیم.

ایشون فوق العاده مردی قوی، از خود گذشته و ایثارگر بودن که با تمامی این خصائل در طول کتاب آشنا می شید اون هم به واسطه ی مرارت ها و رنج های که ایشون تحمل کردند.

کتاب رو از نقل خاطرات ایشون و همسر محترمشون مکتوب کردن. یه جاهایی شاید احساس کنید برخی بخش ها لزومی نداشته در کتاب بیاد اما در مقابل این حجم از مفید بودن نمیشه به اون بخش ها هم خیلی خرده گرفت!

پیشنهاد می کنم به هیچ وجه خوندن این کتاب رو از دست ندید
        

2

          سالهای بچگی به گونه ای اخبار از کردستان می رسید که انگار کلا اون منطقه با حاکمیت ضدیت دارند , انگار هر غیر کردی اونجا غفلت کنه جانش به سادگی آب خوردن از دست میره مخصوصا نیروهای نظامی  و انتظامی . این پس زمینه فکری رو‌من هم داشتم و البته اجتناب ناپذیر بود تا وقتی که در سال اول دانشگاه بایکی  از  همین بچه های کرد هم اتاقی شدم و این فرزد نیک کردستان من رو با بسیاری دیگر از بچه های کرد مرتبط کرد. این هم اتاقی بودن و این ارتباطات چقدر ثمر داشت برای من مهمترین اثرش این بود که نگرش من به دنیا و مسیر زندگیم به طور کلی عوض شد و‌چقدر من‌مدیون این بچه های کرد هستم . اتفاق بعدی که افتاد این بود که ما متوجه شدیم قاطبه برادران کرد ما مدافع حاکمیت بودند  و من اوج ولایت مداری و میهن پرستی رو توی بچه ها ی کرد دیدم . حالا بعد از گذشت ۲۰ سال هنوز ارتباطمون با این دوستان برقراره.
اما با همه این تفاسیر و آگاهی که من داشتم کتاب موجود دریچه جدیدی رو در این رابطه در ذهن و فکر من باز کرد و حقایقی رو آشکار کرد که تا حالا نشنیده بودم . کتاب اطلاعات خوبی رو از وقایع بعد از انقلاب تا جنگ در منطقه غرب کشور ارائه میده و به خوبی نشون میده هم وطنان کرد ما چه رنج ها , مصیبتها و ستم هایی را از ناحیه گروههای تجزیه طلب متحمل شده اند. 
قلم نویسنده رو هم بنده حقیر خیلی دوست داشتم خیلی غرق توصیفات و تعریفات خارج از موضوع و عمدتا ساخته ذهن نویسنده نبود به ایشون هم خدا قوت می گم 
آخرین کلام هم توصیه به خوندن این کتابه 
        

2