معرفی کتاب عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده اثر کیانوش گلزارراغب

عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده

عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده

4.4
134 نفر |
62 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

12

خوانده‌ام

278

خواهم خواند

94

شابک
9786000301231
تعداد صفحات
272
تاریخ انتشار
1397/3/13

توضیحات

        «کریسکان» نام یکی از زندان‌های مخوف گروهک تروریستی کومله است و این اثر به قلم کیانوش گلزار راغب به روایت خاطرات تنها زندانی گریخته از آن جهنم مجسم می پردازد.

امیر سعیدزاده، رزمنده‌ای کُرد است که طعم تلخ اسارت را چشیده است اما نه در چنگال نیروهای بعث بلکه او مدتی طولانی در این زندان روزهای سخت شکنجه و مقاومت را پشت سر نهاده و می توان گفت که او تنها نجات یافته‌ از چنگال دادگاه‌های فرضی و اعدام‌های بدون اتهام، در حزب دموکرات است.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده

نمایش همه

پست‌های مرتبط به عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده

یادداشت‌ها

          اولین بار که سریال فرار از زندان را دیدم برایم تحسین‌برانگیز بود، با وجودی که می‌دانستم یک سریال آمریکایی است و می‌تواند خیلی چیزها را به صورت بسیار اغراق شده به خورد مخاطب دهد، مثلا هوش و نبوغ یک جوان آمریکایی را که در راه هدفی کاملا شخصی و خانوادگی به کار گرفته شده در قالب مفاهیمی مثل آزادی و مبارزه با ظلم به نمایش بگذارد.
البته قدرتِ رسانه‌ای مثل سینما و تلویزیون را نباید نادیده گرفت که با استفاده از ابزار اغوا‌کننده‌اش می‌تواند تاثیر قهرمانانِ پوشالی غرب را چندین‌برابر کند.
حالا این چند روز کتابی در دستم بود که بدون برخورداری از آن ابزار قدرتمندِ اغواگر به همان اندازه حیرت‌آور و غیرقابل باور است.
عملیا‌ت‌های چریکی، زندان‌های مخوف کومله و دموکرات، شکنجه‌های غیرقابل تصور، فرار از زندان، زنده ماندن بدون آب و غذا همه و همه خاطرات زندگی و مبارزه یک جوانِ کُردِ ایرانی است که هوش و نبوغش او را در زمان جنگ به یکی از مهره‌های ارزشمند هم برای نیروهای خودی و هم برای ضدانقلاب تبدیل کرده بود.

خاطراتی که به‌شدت خلاصه‌وار نوشته شده و حرف‌های نگفته زیادی دارد ولی با این‌حال آن بخش از خاطرات که مربوط به شناسایی توپ‌خانه‌ای‌ست که یک سال تمام مردم غیور سردشت را به خاک و خون می‌کشید ولی کسی نمی‌توانست محل استقرارش را پیدا کند، وقتی قهرمانِ کتاب عصبانی از آن همه ظلم و جنایت و بدون داشتنِ ماموریتی از جایی به تنهایی تصمیم به پیدا کردن محل توپ‌خانه می‌گیرد و اینکه با همراه بردن فقط یک نفر  در راه رسیدن به هدف چه رنجی به جان می‌خرد و در راه انهدام آن چه نبوغی به کار می‌گیرد فقط باید خوانده شود و همین بخش از خاطرات به تنهایل قابلیتِ تبدیل شدن به یک سریال چند فصلی را با همه جزئیاتش دارد.

و حتما مقایسه خنده‌داری است ولی باید گفت حیف که سعید سردشتی های واقعی و حقیقیِ ما به لطف کم‌کاری و مسئولیت‌نشناسیِ راویان دفاع مقدس کمتر از مایکل اسکافیلد های دروغین و پوشالیِ آن‌ها شناخته‌شده و محبوب هستند، آن‌هم نه در دنیا که جوان‌های خودمان از وجود چنین قهرمان‌های نخبه و نابغه‌ای بی‌خبرند.
قهرمانانی که تمام زندگی و جوانی‌شان را در راه خدمت به دین و اعتلای وطن هزینه‌ کرده‌اند.

نام‌شان جاوید و راه‌شان پُررهرو ..
        

35

          کردستان را با راهیان نور غرب می‌شناختم...
اسم گروه‌های ضد انقلاب را هم به گمانم اولین بار در همان سفر راهیان نور شنیوم.
در همان شب سردی که مهمان کوه‌های کردستان بودیم برای دیدن رزمایش.
بعد هم تئاتری اجرا شد و آنجا اسم این گروهک ها را شنیدم.
دیگر چیز زیادی نمی‌دانستم.
مدت‌ها بود عکس کتاب#عصرهای_کریسکان را در صفحات مجازی دیده بودم.می‌دانستم خاطرات یک جوان آزاده ‌ی کرد است.
ولی نمی‌رفتم سراغ تهیه و خواندن کتاب!
چون می‌ترسیدم جنایت‌های این گروهک ‌ها را بخوانم!
اما بالاخره دل به دریا زدم و کتاب را خریدم و خواندم.
کتاب سرگذشت یک جوان کرد اهل سر دشت بود و شرح مبارزاتش.
کتاب پر بود از مبارزه ، اسارت ،فرار از زندان و آزادی!
ماجراهایی خواندم و گاه متحیر ماندم از فداکاری های مردان و زنان کردستان در راه حفظ انقلاب و کشورشان که تا به حال به گوشم نخورده بود.
گاه نیز از شدت دلخراش بودن جنایت‌ها و نیز فسادهای بی شرفانه و انحرافات اخلاقی گروهک‌ها ،کم مانده بود دود از سرم بلند شود!
در کنار تمام مبارزات چریکی و عملیات‌هایی که مرد این قصه در کوه و دشت‌های کردستان ایران و عراق به انجام می‌رساند و زخم‌ها و شکنجه‌ها بر تنش می‌‌نشست،صبر و تحمل زن این قصه برایم ستودنی ست،مثل قهرمانان اسطوره‌ای!
اینکه سال‌ها همسرت اسیر زندان دموکرات باشد و از آدم‌ها زخم زبان بشنوی،صبر کنی و عقب ننشینی،حقیقتا یک قهرمان می‌طلبد.
و خاک مابرای پروردن قهرمانان،عجیب حاصل‌خیز است.قهرمانانی که گوشه گوشه این آب و خاک،خاطرات حماسه‌هایشان را به یاد دارند
و ما باید برای شناختن آن‌ها و دشمنانشان تاریخ و سرگذشت‌نامه‌ها بخوانیم..
که مبادا یادمان برود تاریخ مدام در حال تکرار است ...

🍁📚این کتاب علاوه بر محتوا،از لحاظ فرم نیز جالب بود...خاطراتی از کتاب که بین مرد و زن قصه مشترک بود،در دو فصل و از دو زاویه روایت می‌شد.یک بار از زاویه دید زن و یک بار هم از زاوبه دید مرد و این جذابیت ماجرا را بیشتر می‌کرد.
        

12