مجتبی قره باغی

مجتبی قره باغی

@mojtabagharehbaghi

29 دنبال شده

29 دنبال کننده

            حافظ در ابتدای کریمخان نشسته است
شیری به جنگل ما شاری نمی کند
نادر برای گشایش به ملک خویش
خونی برای وطن جاری نمی کند
          
neveshtangah.ir
mojtabagharehbaghi
پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

نمایش همه

4

        کتاب وقتی مهتاب گم شد، سرگذشت خواندنی از ورود یه بچه ی شر همدانی به نام جمشید به جبهه است که خیلی با اسم خودش حال نمیکنه و خودش اسمش رو به علی تغییر میده.

علی خوش لفظ که البته تو جبهه با نام خانوادگیش خیلی فامیلی های دیگه براش ساختن و به همه ی اونها معروف بود. (خوش زخم، خوش معنا و به تعبیر مقام معظم رهبری خوش خواب)

علی آقا مجروح جنگی بود و چند سال پیش، بعد از دوره های مختلف شیمی درمانی تحمل سالها درد و رنج مجروحیت به فیض شهادت نائل شد و به خیل دوستان شهیدش، حبیب مظاهری، علی چیت سازیان، مصیب مجیدی، متوسلیان و ... پیوست.

این کتاب رو توصیه می کنم بخونید چون حس های جالبی از یه پسر 15 16 ساله رو بهتون نشون میده که برای رفتن به جنگ و از بچه های اطلاعات عملیات شدن تا تحرکات گمنامی در خطوط جنگ چه ها نکرده. جنگ از نگاه ایشون فقط امداد غیبی و پیروزی نیست. واکس زدن و مهربونی صرف نیست.

کتک ها و فحش هایی که از راننده و برخی همرزمها خورده و شنیده و البته موجباتش رو خودش با تمام بچگیش باعث شده بسیار جذاب و دوست داشتنیه.

از نکات جالبی که من در خوندن این کتاب های اخیر که بهتون معرفی کردم  بهش رسیدم اینه که ناخودآگاه متوجه شدم افتادم تو کتاب برو بچه های همدان.

جذابتر اینه که با یه سری قطعات پازل روبرو هستید و سعی میکنید پازل رو بچینید. به یه حالت کشف معما در کتاب‌های مختلف بر میخورید. اسامی و خاطرات رو طوری باهاش روبرو می شید که از یه نگاه دیگه یا از نگاه یه فرد دیگه هم، اونهارو مطالعه می کنید و آدمها رو میشناسید.

اینکه اصالت مکانی آدم، دهاتی باشه اما تمام افتخارش هم همین باشه که نزدیک ده آبا و اجدادیش این همه سلحشور و رزمنده و فرمانده ی بی کله زندگی می کردن؛ دوست داشتنیه. یعنی هم شهریهات اینان در حقیقت. البته نباید اینطور گفت چون تمام این رزمنده های افتخار آفرین از سرتاسر ایران برای ایران رفتن و جنگیدن، پس هموطن بودن واژه رنگی تری از هم شهری بودنه.
      

18

        کتاب عصرهای کریسکان مرحوم امیر سعید زاده (که شرافتا باید ایشون رو سردار خطاب کنیم) رو در بخش کتابخانه بی نهایت طاقچه، یکی دو روز وقت گذاشتم و خوندم.

کتاب به صورت موجز و سریع از خاطرات فعالیت های ایشون در مبارزات قبل از انقلاب شروع میشه و سریع از اون عبور می کنه.

بیشتر خاطرات ایشون در طول دفاع مقدس نیز خلاصه شدن و مشروح نیستن. به نظرم این خلاصه بودن درست و بجا بود، چون اگر بنا بود که کتاب به صورت کامل وقایع رو شرح بده با یک کتاب قطور بالای هزار صفحه مواجه می شدیم.

ایشون فوق العاده مردی قوی، از خود گذشته و ایثارگر بودن که با تمامی این خصائل در طول کتاب آشنا می شید اون هم به واسطه ی مرارت ها و رنج های که ایشون تحمل کردند.

کتاب رو از نقل خاطرات ایشون و همسر محترمشون مکتوب کردن. یه جاهایی شاید احساس کنید برخی بخش ها لزومی نداشته در کتاب بیاد اما در مقابل این حجم از مفید بودن نمیشه به اون بخش ها هم خیلی خرده گرفت!

پیشنهاد می کنم به هیچ وجه خوندن این کتاب رو از دست ندید
      

2

        یک کتاب نفسگیر از خاطرات خانم فرنگیس حیدر پور. زندگی سراسر چالش و جنگ از کودکی تا کنون.
یکی از ویژگی های کتاب اینه که شروعش هم خاصه. برای نشون دادن غیرتمندی ایرانی ها و بخصوص کردها داستان رو از زمان کودکی و دغدغه کودک همسری شروع میکنه.
پیشنهاد میکنم خوندن کتاب رو از دست ندید.
......................................................
کتاب خاطرات فرنگیس حیدر پور را طی دو سه روز  خواندم. عجیب نفس گیر بود خاطرات این شیرزن. نویسنده به خوبی خاطرات را روایت کرده . شروع بسیار خوب داستان با کودکی و ازدواج در سنین پایین و غیرتمندی مردان ایرانی تا رسیدن به جنگ و ذکر خاطرت نفسگیر فرنگیس در مقابل ناملایمات که چه عرض کنم در مقابل همه ی دنیایی که داشت جهانش را خراب می کرد. مگر می شود یک زن اینقدر سختی در زندگی بکشد؟

البته تمام زنها و مردهایی که در این داستان کنار فرنگیس نامشان دیده می شود همتراز و همپای او سختی کشیده‌اند با این تفاوت که او کتابش نوشته شد، البته به زعم تلاش و کارهایی محیرالعقول که فرنگیس انجام داده بود.

دعوتتان می کنم به خواندن کتاب فرنگیس به قلم مهناز فتاحی.
      

16

        کتاب خوبی بود. یک کتاب زنانه و عاشقانه. نمیتونید با شخصیت علی چیت سازیان اشنا بشید اما با برخی نامها اشنا میشید که بعدا در کتاب وقتی مهتاب گم شد میتونید بهتر بشناسیدشون. خود حاج علی، مصیب رفیق خاصش و ....
.................................................
کتاب گلستان یازدهم در ژانر عاشقانه است و صد البته زنانه. اگر فیلم بود یک درام عاشقانه خانوادگی بود. کتابی از خاطرات عاشقانه که این کتاب را بیشتر زنانه کرده است. یک سوم ابتدایی کتاب تمام تلاشش رو‌ کرده خواننده رو مجبور کنه دست از مطالعه بکشه و خسته به سراغ کتاب دیگه ای بره. اما ارام ارام پررنگ شدن قهرمان اصلی که البته در این کتاب به شخصیت مکمل تبدیل شده و قهرمان داستان همسر شهید تبدل شدن، باعث میشه از دست کشیدن از مطالعه صرف نظر کنی و ادامه بدی و این هم مرهون ورود نویسنده به خاطرات خصوصی شخصیت هاست. کتاب گاها شما رو یاد فیلم ویلایی ها میندازه. مختطب توقع کسب اطلاعات خاصی از خود شهید نداشته باشه.

اگر فکر میکنید قراره با مطالعه این خاطرات با شخصیت مبارز شهید علی چیت سازیان آشنا بشید باید بگم که اینطور نیست و این کتاب بیشتر داره از سختی ها و مرارت های یک همسر شهید حرف میزنه.

کتاب بخش های خسته کننده زیادی داره که ممکنه شما رو از پا بندازه. اما وقتی نقش شهید توی قصه گویی پررنگ تر میشه دوست دارید به مطالعه ادامه بدید. پس پیشنهاد میکنم این کتاب رو حتما بخونید.
      

5

باشگاه‌ها

نمایش همه

🎭 هامارتیا 🎭

261 عضو

دست آخر

دورۀ فعال

باشگاه کارآگاهان

750 عضو

خورشید نیمه شب

دورۀ فعال

ملکهٔ جنایت 👸🏼🔪

336 عضو

جسدی در کتابخانه

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

          این کتاب یه چیز مهم رو در ذهنم گسترش داد، چیزی که برای آدم‌هایی که علوم انسانی می‌خونن حیاتیه. واقعیت و ایده.
تفاوت چیزی که روی کاغذ نوشته می‌شه و چیزی که در جامعه جریان داره
 چیزی که داخل اخبار می‌بینی و چیزی که واقعا هست.
ایسم‌ها و ایست‌های مختلفی که روی برگه‌های کتاب  پرفروش و مشهور می‌درخشن 
کلماتی که مدام ازشون استفاده می‌شه: عدالت! عدالت واقعی! و چیزی که واقعا داخل جامعه هست. چیزی که وقتی می‌ری و می‌گردی و فکر می‌کنی می‌بینی 
و متوجه می‌شی که ایدئولوژی‌های کاغذی کافی نیستن، رژیم‌های مختلف کاغذی کار نمی‌کنن.
درک تفاوت کاغذ و واقعیت
چیزی که به نظرم باید بهش برسم و بفهمم تعادلی که بینش باید رعایت شه. کتاب از دید جالبی کل ماجرای کمونيسم و سوسیالیسم در اروپای شرقی و دموکراسی نوپای جایگزین شده رو بررسی می‌کرد. از دید روایت‌های واقعی زنان. آدم‌ها با زندگی‌های واقعیشون.
توزیع عادلانه فقر!
در نظر گرفتن نیاز‌های ابتدایی یک جنسیت به عنوان نیمی از جمعیت یک جامعه
درنظر نگرفتن زندگی روزمره مردم یک جامعه برای رسیدن به هدفی که صد سال یا بیشتر سال دیگه قراره احتمالا به جایی برسه...
و زندگی آدم‌هایی که این بین نابود می‌شه برای یک هدف به قول بعضی‌ها مهم‌تر.
کتاب رو دوست داشتم و واقعا از کتاب یادگرفتم
و به همه پیشنهادش می‌کنم!
        

46

          داستان زندگی زنی ایرانی، به نام " کِلاریس "!
(از این جهت کلاریس نام داشت، چون جزو جمعیت ارامنهٔ ایران بود که والدینش سال ها قبل، به خاطر کشتار و اتفاقات تلخ، از ترکیه به ایران مهاجرت کرده بودند)
[کلاریس بنظر بخشی از شخصیت خودِ خانم پیرزاد است!]
زمانِ داستان، به چندین سال قبل از انقلاب بازمی گردد
مکانِ داستان آبادان است، خاصه محله یا شهرکی که خانوادهٔ مهندسان و کارکنانِ رده بالای شرکت نفت در آن زندگی می کنند( که غالبا از کشورهای دیگر آمده اند، یا اگر هم ایرانی هستند و در ایران زندگی می کنند، آنقدرها هم خودرا پای بند ایران نمی بینند و مفهومی به نام وطن چندان برای شان اهمیت ندارد، مثل خودِ کلاریس یا امیل که جاذبهٔ نافرجام یا شاید دست نیافتنی ای هم میان شان بود)
اتفاق داستان اما، چیزی خارق العاده نبود
اتفاقِ داستان حولِ زندگیِ روزمرهٔ شخصیت اصلی داستان و نوع تفکر و ذهنیت او به مسائلی بود که روزانه برایش رخ می داد؛ همین سادگی هم باعث جذب مخاطب عام آن شده، چرا که سادگی در بیشتر موارد با جذابیت همراه است... .
کلاریس، زنی متأهل و علاقه مندِ به ادبیات و ترجمه است.
همسرش " آرتوش " مهندس شرکت نفت است و دارایِ روحیهٔ انقلابی و عاقل و آگاه به مسائل زمانه، باید بگویم که شخصیت مورد علاقه ام در این رمان هم اوست!
کلاریس و آرتوش سه فرزند دارند و درعین حال، تفاوت های زیادی باهم دارند. آرتوش، اهل سیاست است و کارِ بیرونِ خانه. درمقابل کلاریس، دوست دارد همسری مهربان و لطیف داشته باشد که زیاد کنارش باشد و باهم عاشقانه های زیادی رقم بزنند! برای همین، از همان اول، میان او و اِمیل جرقه هایی و نگاه هایی رد و بدل می شود، اما در عینِ حال، هردو درون گرا هستند و بندهایی بر دست و پا دارند که... .
این کتاب، اطلاعات مختصری درموردِ بخشی از آن زمانِ آبادان به ما می دهد که مربوط به ساکنان اطراف شرکت نفت و روزمرهٔ آن هاست.
قلمِ روانی دارد، که برای نویسنده های تازه کار مفید است.
و برای خوانندگانِ امروز، فضایی نوستالژیک را رقم می زند.

        

24

4

غالبا کتابهاشون عاشقانه است. و این کتاب هم همینطوره. من به شدت ادبیات و سبک شون رو دوست دارم یا شاید حتی عاشق نوع بیانشون باشم. پیشنهاد میکنم حتما بخونید

3

        این نمایشنامه هم جالب بود و خواندنی و هم تاثیرگذار. 

ظاهرا مردی ـ اِدی ـ به خواهرِ همسرِ در حال مرگش، قول داده تا از دخترک بی‌پناهش ـ کاترینا ـ مراقبت نماید و با تمام وجود مثل بچۀ خودش به او محبت کرده است تا اینکه به سن هجده سالگی رسیده است.

و اکنون در ادامۀ همان تعهد، خواستار خوشبختی او است و برایش دلسوزی می‌کند و حاضر نیست برای پنجاه دلار که پول کمی هم نیست؛ اجازۀ حضور کاترینا را در جمع کارگران و افراد لاابالی و بی‌فرهنگ بدهد و با کارکردنش مخالف است.

اما ماجرا وقتی جالب می‌شود که دو تن از بستگان همسرش، از ایتالیا به صورت قاچاق مهاجرت می‌کنند و در منزل آنها می‌مانند. اِدی تا می‌تواند آنها را تحقیر می‌کند و زمانی که متوجه می‌شود، کاترینا به پسرِ جوانِ میهمان ـ رودولفو ـ علاقه‌مند شده است، ناراحت شده و پاک به هم می‌ریزد.

ظاهرا اِدی این پسر را برای زندگی مناسب نمی‌داند و دائم با همسرش و کاترینا بحث دارد و از نزدیک‌شدن او به دختر واهمه دارد و بالاخره آن می‌شود که نباید بشود.

آن دو به هم علاقه‌مند می‌شوند و تصمیم به ازدواج می‌گیرند و در نهایت اِدی که هیچ راهی برای دور کردن پسر از دختر نمی‌یابد؛ آنها را لو می‌دهد و ماموران ادارۀ مهاجرت آنها را می‌برند.

در اواخر داستان متوجه می‌شویم که اِدی به کاترینا علاقه‌مند شده و دلیل مخالفت‌ها و آزارهای او هم، همین مطلب بوده است.

در پایان داستان، اِدی در دعوای با مرد میهمان ـ مارکو ـ با چاقوی خودش و ناگهان به دست مارکو کشته می‌شود.

وقتی این نمایشنامه را می‌خواندم؛ به یاد داستان «داش آکُل» از «صادق هدایت» افتادم. لوطی جوانمرد با اینکه عاشق دختری شده که سرپرستی او را بر عهده دارد، اما خیانت نمی‌کند و در دمِ مرگ روشن می‌شود که عاشق دخترک بوده است.

ولی اینجا مردی که دخترک را سرپرستی کرده است، اکنون نمی‌تواند از او دل بکند و شیفته و بی‌قرار او است و همین مسئله بلای جانش می‌شود.

قصدم از بیان این مطلب؛ قضاوت یا برچسب‌زدن نیست، بلکه می‌خواهم بگویم انسان‌ها با تغییر کوچکی در انتخاب‌ها یا تصمیم‌های روزمره، باعث ایجاد تغییرات و تحولات بزرگ و شگفت‌انگیز در زندگی خود و اطرافیان‌شان می‌شوند.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

19

          کتاب در 132 صفحه و در قطع رقعی، در انتشارات میلکان به چاپ رسیده است. زبان روایت و نثر کتاب خوب است و خواندنی.

کتاب بیشتر از نوشته، تصویر دارد و بیشتر از تصویر، فاصله‌هایی سفید بین نوشته‌ها و تصاویر و اطراف آنها!

و به نظرم این سفیدی‌ها، بیشتر از نوشته‌ها و تصاویر حرف می‌زنند.

خیلی از خوانندگان کتاب؛ گفته‌اند که کتاب، هیچ حرفی برای گفتن نداشت و چند نکتۀ سادۀ توئیتری یا استوری اینستاگرامی بیشتر نبود.

و گروهی دیگر آن قدر از آن تعریف و تمجید کرده‌اند که پیش از خواندن کتاب، آدم انتظار یک کتاب مفصل و سرشار از نکات زیبای اخلاقی، فرهنگی و اجتماعیِ موثر در پندار، گفتار و کردار خویش را دارد.

طوری که تصور می‌کند؛ از امروز باید زندگی نوینی را شروع کند و زندگیش به پیش از مطالعۀ کتاب و پس از آن تقسیم خواهد شد و از رهگذر این تحوّل بزرگ و سرنوشت‌ساز، دیگر آن آدم سابق نخواهد بود و هم خود و هم دیگران، این مطلب را به روشنی درخواهند یافت!

اما به نظرم واقعیت امر با هیچ یک از این دو تصور مطابق نیست!

بلکه تنها کتابی است که با آوردن چهار حیوان، که نماد چهار گروه از آدم‌های دور و برِ ما هستند؛ از دید هر یک از آنها نگاهی ساده و معصومانه به اطرافیان، تفکرات، برخوردها و انتخاب‌های ما در زندگی روزمره می‌اندازد و به نکات ساده، ریز و البته قابل تامّل و مهمّی می‌پردازد که به دلیل اشتغالات ذهنی بالا و سرسام‌آور زندگی پرشتابِ امروز، کمتر به آنها توجه می‌کنیم.

نکاتی که بسیاری از آنها را می‌دانیم، اما چرا به آنها بی‌توجه هستیم و بدان‌ها عمل نمی‌کنیم؟ 

شاید به این دلیل که فقط دچار توهم آگاهی هستیم و این نکات فقط در سطح ذهنمان هستند و عمیق نشده‌اند تا در رفتار و عملکردمان تاثیر بگذارند.

و شاید نویسندۀ این کتاب، می‌خواهد به ما و دیگران کمک کند که این نکات را از سطح به عمق ذهن ببریم تا از صورت بالقوه به فعل درآیند و تغییراتی هر چند کوچک و جزئی، در زندگی ما به وجود بیاورند و تغییر هر چند کوچک باشد، ارزشمند و سودمند است.

اگر اهل تدبّر و تفکّر باشیم و این اتفاق در ذهن ما بیفتد، عالی است و اگر نیفتد؛ نه این کتاب و نه کتاب‌هایی از این بهتر، هیچ کاری از پیش نخواهند برد.

با این وصف؛ به گمانم موافقان و مخالفان این کتاب، تنها ذهنیت خویش را بی‌پرده رو کرده‌اند و هر که نقش خویشتن در آبِ این کتاب دیده است و بس!
        

44

          باز هم یک قصۀ شیرین و دوست‌داشتنی از نویسندۀ محبوبم «هوشنگ مرادی کرمانی» عزیز که مرا دوباره به دوران خاطره‌انگیز نوجوانی و روزهای مدرسه بُرد.

داستان از یک روز صبح آغاز می‌شود که پسرکی 12.5 ساله به اسم جلال که با مادرش زندگی می‌کند، می‌خواهد درِ یک شیشۀ مُربّا را باز کند و با صبحانه‌اش بخورد و به مدرسه برود.

اما در شیشه باز نمی‌شود، حتی مادر با گرفتن شیشه زیر شیر سماور هم موفق به باز کردنش نمی‌شود. جلال آن را به آقای زینلی همسایۀ طبقۀ پایین می‌دهد، ولی او هم نمی‌تواند در شیشه را باز کند.

جلال شیشه را با خود به مدرسه می‌برد و دوستانش از قوی و ضعیف، معلمان، ناظم، آقای مدیر و دیگران، هیچ‌کس نمی‌تواند در شیشه را باز کند. حتی خود احمدآقای بقال هم نمی‌تواند در شیشه را باز کند و شیشه‌های قبلی هم مثل این شیشه باز نمی‌شوند و ... .

این یک داستان ساده است که در خلال آن، نویسنده‌ای توانمند چون هوشنگ مرادی کرمانی، چنین شیرین و دقیق به معضلات و مشکلات فراوانی که هر روزه با آنها درگیریم، به زیبایی اشاره کرده است.

مسائلی چون؛ دهان‌بین بودن مردم و پیگیر شایعه بودن‌شان، بی‌توجهی و بی‌دقتی کارگران هنگام کار، پاسخگو نبودن شرکت‌ها و کارخانجات به خطاها و بی‌دقتی‌های کارگران‌شان، نبودن نظارت کافی بر قیمت‌گذاری و توزیع درست موادغذایی و ده‌ها و بلکه صدها مشکل و معضل اجتماعی و فرهنگی که زیر پوست شهر و روستا وجود دارد و کسی به آنها توجه چندانی ندارد.

می‌توان گفت که در این کتاب، با اثر پروانه‌ای روبرو می‌شویم و می‌بینیم که یک بی‌توجهی ساده و کوچک؛ چه مشکلات و دردسرهای بزرگی را برای گروه‌های زیادی از مردم به وجود می‌آورد.

زبان و نثر مرادی کرمانی، مثل نام داستانش؛ شیرین، خواندنی، دوست‌داشتنی و خوشخوان است و کافی است خواندن کتاب را شروع کنی؛ ابدا متوجه نمی‌شوی که چه موقع تمام شد و چطور به صفحات پایانی رسیدی.
        

20