معرفی کتاب فرنگیس: خاطرات فرنگیس حیدرپور اثر مهناز فتاحی

فرنگیس: خاطرات فرنگیس حیدرپور

فرنگیس: خاطرات فرنگیس حیدرپور

4.4
159 نفر |
48 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

411

خواهم خواند

91

شابک
9786000301361
تعداد صفحات
356
تاریخ انتشار
1399/10/1

توضیحات

        مادرم همیشه می گفت: «چقدر شری تو، فرنگ! اصلا تو اشتباهی دنیا آمدی و باید پسر می شدی. هیچ چیزت به دخترها نرفته. دختر باید آرام و باحیا باشد، متین و رنگین...» وقتی می دید به حرفش گوش نمی دهم، می گفت: «فرنگیس، مردی گفتند، زنی گفتند... کاری نکن هیچ مردی برای ازدواج نیاید سراغت! دختر باید سنگین و رنگین باشد.» وقتی مادرم اینطوری نصیحتم می کرد، حرصم می گرفت. اصلا هم دلم نمی خواست سنگین و رنگین باشم. چه اشکال داشت شلوار پسرانه پا کنم و چوپان باشم؟ چه اشکال داشت شبها دخترها را توی تاریکی بترسانم و خودم بخندم؟ مگر چه اشکال داشت وقتی برای بازی می رفتیم سمت قبرستان، با هر بهانه ای، پسرها را بترساننم و آنان را فراری دهم و خودم همان جا بنشینم و بهشان بخندم.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به فرنگیس: خاطرات فرنگیس حیدرپور

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 101

مردم گیلان غرب، زن و مرد کنار رودخانه گورسفید جمع شدند و عراقی‌ها را زن‌ها با روسری‌هاشان عقب راندند. با تعجب پرسیدم: «با روسری؟! چطور می‌شود؟» دایی پایش را روی پایش گذاشت و ادامه داد: «اول گونی‌هایی را که داشتند، پر از خاک کردند و جلوی رودخانه گذاشتند. بعد زن‌ها رفتند و از خانه‌هاشان، هرچی روسری داشتند، آوردند و پر از خاک کردند و جلوی آب رودخانه گذاشتند. به خاطر روسری‌های پر از خاک، مسیر رودخانه عوض شد و آب به طرف عراقی‌ها برگشت. تمام زمین‌های کشاورزی، پر شد از آب! همه جا گِل شد. تانک‌ها و ماشین‌هاشان که می‌آمدند از زمین‌های کشاورزی رد شوند، در گِل می‌ماندند. کاش بودید و می‌دیدید وقتی توی گل گیر می‌کردند، چقدر بدبخت بودند. بیچاره‌ها نمی‌دانستند چه کار کنند. ما از دور تماشاشان می‌کردیم.» بعد با یک دنیا غرور ادامه داد: «امشب گیلان غرب و مردم روستاهایش سرافراز شدند. بنازم به غیرت مردمان‌مان. مردم همه تفنگ دستشان گرفته‌اند و دارند می‌جنگند.»

6

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به فرنگیس: خاطرات فرنگیس حیدرپور

نمایش همه

پست‌های مرتبط به فرنگیس: خاطرات فرنگیس حیدرپور

یادداشت‌ها

          کتاب فرنگیس اولین است، اولین کتابی که خواندم و راویَش دختری هجده ساله از سرزمین گیلان غرب است..دختری که به یکباره خانه‌اش را خط مقدم جبهه می بیند.. خانه‌ای که تا روزهای پایانی جنگ فرنگیس هر روز و هر لحظه حسرتش همراهش بود.
فرنگیس با شجاعتی مثال نزدنی‌ با دست خالی با دو عراقی رو به رو می شود و به جای انتخاب تسلیم و اسارت با شجاعت تمام ورق را بر می گرداند کتاب را بخوانید تا با توانایی های یک زن ایرانی آشنا بشید.. پس از پایان جنگ، جنگ تازه‌‌ی فرنگیس با مین ها شروع می‌شود.. جنگی نابرابر و بی صدا که به دست و پای عزیزانت حمله می کند و به همین هم بسنده نمی‌کند و گاهی طالب جان عزیزانت می شود.
گویش کتاب رو خیلی دوست داشتم این روایت صادقانه با گویش زیبای کردی و توصیف طبیعت بی نظیر گیلان غرب در کنار هم یک کتاب نو و شگفتی ساز رو ساخته 👌🏻
بانو فرنگیس حد شجاعت یک زن رو در ذهنم کاملاً جا‌به‌جا کردند واقعا از بچگی دلیر بودند.
غیرت و روحیه مردم کرد در مواجه با جنگ خواندنی و ستودنی بود.
قلم نویسنده همراه با جذابیت هر خط از کتاب نمی گذاشت کتاب رو زمین بگذاری.. ممنونم از شما خانم مهناز فتاحی‌ با قلم تواناتون.
        

11

          لطفا یه لحظه چشماتون رو ببندید...
تصور کنید دشمن تا یه قدمی روستاتون رسیده و حالا مجبورید خونه‌تون و همه چیزایی که با زحمت به دست آوردید رها کنید و برید...
تصور کنید دارید زندگیتون رو می‌کنید که یهو صدای وحشتناک هواپیماهای جنگی دیوار صوتی رو می‌شکنه و یه دفعه همه جا جهنم میشه...
تصور کنید بمب مثل بارون از آسمون می‌باره و عزیزترین کسایی که تو این دنیا دارید مثل برگ خزوون جلوی چشماتون به زمین می‌افتن...
تصور کنید که تا سال‌ها بعد از جنگ هنوز مین‌ها از خانواده‌تون دست و پا می‌گیرن...

من تمام این حس‌ها رو با کتاب فرنگیس تجربه کردم، هر چند از پشت برگه‌های کتاب و با صدای گویندهٔ سطرها...

اولین بار بود که به جنگ از دید یه آدم عادی نگاه می‌کردم، یه زن روستایی مرزنشین، یه دختر پرشروشور ۱۸ ساله که وقتی با دو تا سرباز عراقی مواجه میشه به جای اینکه تن به اسارت بده، با تنها سلاحی که داره، یعنی یه تبر، یکیشون رو می‌کشه و اون یکی رو اسیر می‌کنه... 
اولین بار بود که انگار تونستم سنگینی جنگ و دردش رو روی دلم احساس کنم، تونستم خودم رو به جای مردمی بذارم که یه دفعه زندگیشون با یه تجاوز ظالمانه از این رو به اون رو شد و دیگه هیچ‌وقت به حالت عادی برنگشت....
        

11

        داستان درباره فرنگیس است. زنی کرمانشاهی که دوست دارد شبیه پسرها باشد ولی دست سرنوشت چیز دیگری برایش رقم زده است.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1