یادداشت ماه‌‌ نگار

        کردستان را با راهیان نور غرب می‌شناختم...
اسم گروه‌های ضد انقلاب را هم به گمانم اولین بار در همان سفر راهیان نور شنیوم.
در همان شب سردی که مهمان کوه‌های کردستان بودیم برای دیدن رزمایش.
بعد هم تئاتری اجرا شد و آنجا اسم این گروهک ها را شنیدم.
دیگر چیز زیادی نمی‌دانستم.
مدت‌ها بود عکس کتاب#عصرهای_کریسکان را در صفحات مجازی دیده بودم.می‌دانستم خاطرات یک جوان آزاده ‌ی کرد است.
ولی نمی‌رفتم سراغ تهیه و خواندن کتاب!
چون می‌ترسیدم جنایت‌های این گروهک ‌ها را بخوانم!
اما بالاخره دل به دریا زدم و کتاب را خریدم و خواندم.
کتاب سرگذشت یک جوان کرد اهل سر دشت بود و شرح مبارزاتش.
کتاب پر بود از مبارزه ، اسارت ،فرار از زندان و آزادی!
ماجراهایی خواندم و گاه متحیر ماندم از فداکاری های مردان و زنان کردستان در راه حفظ انقلاب و کشورشان که تا به حال به گوشم نخورده بود.
گاه نیز از شدت دلخراش بودن جنایت‌ها و نیز فسادهای بی شرفانه و انحرافات اخلاقی گروهک‌ها ،کم مانده بود دود از سرم بلند شود!
در کنار تمام مبارزات چریکی و عملیات‌هایی که مرد این قصه در کوه و دشت‌های کردستان ایران و عراق به انجام می‌رساند و زخم‌ها و شکنجه‌ها بر تنش می‌‌نشست،صبر و تحمل زن این قصه برایم ستودنی ست،مثل قهرمانان اسطوره‌ای!
اینکه سال‌ها همسرت اسیر زندان دموکرات باشد و از آدم‌ها زخم زبان بشنوی،صبر کنی و عقب ننشینی،حقیقتا یک قهرمان می‌طلبد.
و خاک مابرای پروردن قهرمانان،عجیب حاصل‌خیز است.قهرمانانی که گوشه گوشه این آب و خاک،خاطرات حماسه‌هایشان را به یاد دارند
و ما باید برای شناختن آن‌ها و دشمنانشان تاریخ و سرگذشت‌نامه‌ها بخوانیم..
که مبادا یادمان برود تاریخ مدام در حال تکرار است ...

🍁📚این کتاب علاوه بر محتوا،از لحاظ فرم نیز جالب بود...خاطراتی از کتاب که بین مرد و زن قصه مشترک بود،در دو فصل و از دو زاویه روایت می‌شد.یک بار از زاویه دید زن و یک بار هم از زاوبه دید مرد و این جذابیت ماجرا را بیشتر می‌کرد.
      

12

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.