بیچارگان

بیچارگان

بیچارگان

3.8
126 نفر |
48 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

23

خوانده‌ام

231

خواهم خواند

140

شابک
9789643741457
تعداد صفحات
144
تاریخ انتشار
1388/2/8

توضیحات

        بیچارگان، رمانی کوتاه در قالب مکاتبه، در زمستان 45-1844 نوشته و بازنویسی شد. در ماه مه داستایفسکی نسخه دست نویس رمان را به گریگاروویچ به امانت داد. گریگاروویچ دست نویس را نزد دوستش نکراسوف برد. هر دو با هم شروع به خواندن دست نویس کردند و سپیده دم آن را به پایان رساندند و ساعت 4 صبح رفتند داستایفسکی را بیدار کردند و برای شاهکاری که آفریده بود به او تبریک گفتند. نکراسوف آن را با این خبر که گوگول تازه ای ظهور کرده است نزد بلینسکی برد و آن منتقد مشهور پس از لحظه ای تردید بر حکم نکراسوف مهر تایید زد. روز بعد بلینسکی با دیدار داستایفسکی فریاد زد جوان، هیچ می دانی چه نوشته ای؟ تو با بیست سال سن ممکن نیست خودت بدانی. داستایفسکی سی سال بعد این صحنه را شعف انگیزترین لحظه حیاتش خواند.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به بیچارگان

نمایش همه

پست‌های مرتبط به بیچارگان

یادداشت‌ها

          ‎«بیچارگان»
‎اثری از داستایوفسکی در عنفوان جوانی
‎وقتی دوستان داستایوفسکی نوشته ی او را در طول شب خواندند و فردا صبح به او تبریک گفتند از او به عنوان گوگول جدید ادبیات روسیه نام بردند.
‎بیچارگان اثری است شبیه به «ازبه» رضا امیر خوانی، یعنی کتاب از نامه نگاری های مردی میانسال با دختری است که در نزدیکی خانه ی او زندگی می کند اما از ترس اینکه مبادا دیگران از ارتباط آنها با یکدیگر مطلع شوند به هم نامه می نویسند.
‎محتوای نامه ها شرایط دشوار کار پیرمرد در اداره اش و تمسخر همکارانش نسبت به  سرو وضع اوست. پیرمرد بیشتر پول دریافتی خودش را برای دختر که از قضا بیوه هم هست می فرستد تا مشکلات زندگی کمتر لطافت جسم و جانش  بیازارد، اما کسی از این نکته خبر ندارد و همین مستمسکی برای آغاز تهمت ها و نگاه ها بدبینانه به وی می شود.
‎هرچند که داستان در برخی فصول دچار از هم گسیختگی روایی می شود اما وقتی جمله ای که پشت جلد کتاب نوشته شده را می خوانید از قضاوت زود هنگام خود خجل می شوید!
‎آنجایی که دوستش به وی نهیب می زند:«جوان، هیچ می دانی چه نوشته ای؟... تو با بیست سال سن ممکن نیست خودت بدانی.»
‎داستا سی سال بعد این صحنه را «شعف انگیز ترین لحظه ی حیاتش» خواند.
‎سید علی مرعشی
        

16

          «بیچارگان وقتی می‌میرند که همای سعادت بر شانه‌شان می‌نشیند.»

این داستان توجه ویژه‌ای به آبرو، شرم و طبقات فرودست جامعه دارد، جایی که فئودور از آنجا آمده. جایی که فقر همیشه مزاحم است و معشوقی را از آغوش عاشق به دامان بلهوسی می‌اندازد، پدری شیفته فرزند را حسرت به دل می‌گذارد و مرد شریفی را از سر عجز و ناتوانی بی‌آبرو می‌کند.

در داستان دخترک عزادار، پاکروفسکیِ پدر را چنان شرح می‌دهد و با جزئیات مکتوب می‌کند (خلاف عادت مألوف) که گویی غرق در غم او شده و بیچارگی مشهود او روایتگر بیچارگی درون دخترک است، چنان که وقتی پدر به دنبال جسد پسر می‌دوید و کتاب‌های پسر از جیب‌هایش می‌افتادند، واروارا که شیفته آخرین یادگاران عشقش بود و به آن (کتاب) چنگ می‌زد، در ذهن همراه با پاکروفسکیِ پدر کتاب از زمین برمی‌دارد و به دویدن پشت جنازه‌ی جوان ادامه می‌دهد.

با خواندن این سطور و توجه ویژه به نوشتار مخصوص نویسنده (همچنین بازسازی مترجم) روح انسان مجروح می‌شود و نیاز به به مرهمی غیر روسی (ادبیات) دارد تا کمر راست کند و از زخم و زهر روزگار و حقیقت کلام فئودور میخائیلیویچ داستایوفسکی دور باشد.

داستایوفسکی این ``گوگول`` تازه متولد شده با نخستین داستانش اولین رمان اجتماعی روسی را خلق کرد و دروازه‌های شهرت و ثروت را به روی خود گشود، هرچند که ثروتش پایدار نبود اما شهرتش جاوید ماند.

«تنها روحم درد می‌کند و می‌شنوم که جایی در اعماق وجودم، جانم می‌لرزد و بی‌قراری می‌کند.»

سپهر ناصری - میر
        

18

SeyedehZahra

SeyedehZahra

1403/8/27

          اولین کتابی که از داستایفسکی خوندم برادران کارامازوف بود و بعدتر قمار باز و جنایت و مکافات. امسال تصمیم گرفتم کتابها رو به ترتیب سال انتشار شروع به خواندن کنم و الان که کتاب بیچارگان رو تموم کردم فکر میکنم حداقل بین کتابهایی که من از این نویسنده خوندم چه کتابی بهتر از بیچارگان برای شروع خواندن از این نویسنده؟ گرچه برادران کارامازوف همچنان جایگاهش در قلب من بالاترینه اما شاید برای شروع این کتاب بهتره. گرچه که من با خواندن برادران کارامازوف بیشتر به سمت ادبیات روسیه و داستایفسکی متمایل شدم و بعد از اون مقایسه ی کارهای دیگش با اون خیلی برام جذابه و اینکه چه نوشتارهایی باعث شدن درآخر نویسنده همچون شاهکاری بنویسه. خواندن کتاب به مراتب از بقیه کتابهای نویسنده ساده تر هست. داستان نامه های بین دو انسان فقیر هست و چقدر آدم رو به نوشتن نامه علاقه مند میکنه. ترسیم صحنه هایی از کتاب از عشق پدری فقیر و بی چیز به فرزندش واقعا قلب انسان رو به درد میاره. وقتی شروع کار نویسنده ای به این شدت خوب باشه باید هم در ادامه همچون شاهکارهایی رو به دنیای ادبیات هدیه بده.
        

19

 نــادری

نــادری

1401/12/11

          بهترین توصیف در مورد این کتاب شاید همان حرف گِرتسن که در مقدمه کتاب (با ترجمه کاظم انصاری) آمده مناسب باشد که: (غم‌خواری نویسنده به مردم فقیر و ستم‌دیده ممکن است بسیار شدید باشد ولی جز توصیف رنجِ آنان و گریستن کار دیگری انجام نمی‌دهد)

به عنوان اولین تجربه از آثار کلاسیک و کتاب‌های داستایوفسکی به نظرم کتابی کاملا معمولی بود و شاید پیش‌زمینه‌ای که از سال‌ها پیش نسبت به کتاب‌های معروف و نویسنده‌های بزرگ در ذهنم بود باعث شده بود توقع کتابی جذاب‌تر از این داشته باشم ولی بعد از خواندش به این نتیجه رسیدم که گاهی در مورد بعضی از آثار معروف اغراق می‌شود. 
مثلا همین کتاب جز به تصویر کشیدن دو شخصیت فقیر و توصیف زندگی فقیرانه‌شان کار دیگری نمی‌کند 
البته پای‌بندی به اخلاق در اوجِ فقر و متوسل‌شدن به امید در بدترین‌ شرایط و زمان‌ها نسبتا خوب روایت شده ولی مهم‌ترین نکته از این کتاب که البته می‌تواند نظر و برداشت کلی‌ام از کتاب هم باشد این است که: فقر یعنی نداشتنِ هویت و ارزش در یک جامعه!
و حتی اگر نویسنده موافقِ این نکته نبوده، خواه‌ناخواه تسلیمِ چنین تفکری‌ست و این در طول داستان حس می‌شود.
البته شاید بخشی از آن باتوجه به نوعِ نگاه و طرز برخورد افراد یک جامعه به فقر و انسان‌هایی از طبقه پایین، مخصوصا جامعه‌ای که نویسنده در آن زندگی می‌کرده درست باشد ولی به نظرم نویسنده‌ها مثل خبرنگاران یک جامعه نباید صرفا منعکس‌کننده تفکرات آن جامعه باشند، چه اینکه رسالت یک نویسنده مبارزه با تفکراتی‌ست که مانع پیشرفت اخلاق و ارزش در آن جامعه می‌شود که در واقع اینجاست که هنر نویسندگی و قصه‌پردازی بهترین گزینه برای این منظور است.
        

18