emir hafez

تاریخ عضویت:

بهمن 1403

emir hafez

@emirhafez

38 دنبال شده

31 دنبال کننده

unspeakableemir

یادداشت‌ها

emir hafez

emir hafez

1404/4/2

        وقتی در میانه جنگ و آوارگی، از خواندن در تنهایی و ماندن در خلوت و همراه شدن با پروست لذت بردم، فکر کردم که همیشه دوست داشتم وقفه ای در زندگی پر سرعتم اتفاق بیافتاد تا با خیالی راحت بتوانم به این لحظات برسم. برای دمی آسودن با خواندن، خلوت کردن، اندیشیدن و نوشتن. اما باید دست از ستایش مصیبت برداشت، هرچند که دیگر حتی مطمئن نیستم که دقیقا کجای این زندگی مصیبت بوده و کجای آن خوشی. مگر همواره نیاموختیم که در دل مصیبت، روزنه‌های هرچند باریک به روی زندگی باز کنیم؟ شاید معتقد باشید که این نوعی کلبی مسلکی است و آن را نکوهش کنید. باشد، ولی من دارم به حکم چیزی شبیه به غریزه این گونه زیست می‌کنم. یا بهتر است بگوییم این گونه دیدن و عمل کردن با گونه ای که من هستم یکی شده است. برای همین اجازه می‌دهم که پروست مرا با خودش به اتاق دوره کودکی‌اش در دهکده ببرد که همه چیز در آن بیگانه است. و از این رفتن با او خرسندم. او می‌خواهد به من بگویید که خواندن مقدس نیست، خواندن هدف نیست، صرفاً وسیله است. وسیله‌ای برای برانگیختن عملکرد ذهن خود. با خواندن متون دیگران به حقیقت دست پیدا نخواهی کرد، بلکه در میان شکافی که آنان ایجاد می‌کنند، تازه جستجوی تو برای حقیقت آغاز می شود. در نتیجه خواندن، تو را سیراب نخواهد کرد، بلکه برعکس اگر خوب بخوانی، تو باید هر دم تشنه‌تر شوی. اما اینها را این گونه که من می‌گویم، نمی‌گوید. بنظرم حتی جوری که می‌گوید از چیزی که می‌گوید مهم تر است. 
حق با پروست است برای ساختن حقیقت باید به پا خواست و تجربه کرد و به راه افتاد. در نتیجه در واقع «در باب خواندن» در واقع در باب دیدن، در باب شنیدن و لمس کردن و حس کردن است. درباره این است که خواندن را درون منظومه بزرگتری از تجربه زندگی جا بدهیم. دقیقا برای همین بعد از خواندن پروست، دوست داشتم شروع کنم به قدم زدن در کنار رودخانه شهر و تعقیب قورباغه‌ها، به شنیدن صداهای شب و حس کردن نسیمی ملایم روی پوست و دنبال کردن امتداد تابش نور؛ دوست داشتم ریز شوم و دقت کنم، هم دشواری سفر و هم مخاطره مذاکره را به جا بخرم تا از این راه قصد کرده باشم به ساختن حقیقت‌های مختص به خودم. حقیقت‌هایی که اجازه می‌دهد حقیقت‌هایی دیگری از دلشان متولد شود. چون حقیقت خواننده زمانی آغاز می‌شود که حقیقت نویسنده به پایان رسیده باشد. 
      

36

emir hafez

emir hafez

1404/3/31

        اگر فقط یک چیز بخواهم درباره این شماره تراژدی بگویم این است: ممنون بخاطر داستان «جایی که اروپا شروع می‌شود» نوشته یوکو تاوادا، بسیار از خواندن و تجربه کردن آن لذت بردم. اما این شماره متن های واقعا خواندنی دیگری هم دارد.
از متن محسن آزرم که میخ کوب شدن با یک فیلم و دیدن چندباره اش را متصل میکند به تجربه شخصی اش از بیماری دمانس مادرش. یا تجربه زیستن با مادری معلول نوشته سحر آزاد، امکان دیدن جهانی را فراهم می‌کند که کمتر بهش فکر میکنم. و همچنین تجربه عشق و حسرت‌ها در نسل مادربزرگهایمان در نوشته بهار کاتوزی شگفت زده ام کرد. موشکافی اش بسیار به اتنوگرافی شباهت داشت. و درنهایت بسیار از خواندن متنی از حنیف قریشی درباره ارتباطش با پدر رمان نویس ناکامش و تمامی قصه‌هایی که پدرش را از هند به حنیف قریشی در لندن گره زده است. اما این متن فقط درباره قصه های پدر حنیف قریشی نیست، بلکه درباره ارتباط پدرانه نیز هست که بسیار متن را غنا می‌بخشد.
      

28

emir hafez

emir hafez

1404/2/5

        انتخاب این کتاب در واقع به درگیری شخصی من با مسئله مرکزی کتاب مرتبط است. و آن این که در این عصر و زمانه‌ی پرشتاب که کوچک‌ترین مجالی را برای آسودن و رها بودن نمی‌دهد و حتی اگر هم زمانی را به اینگونه سپری کنیم، عذاب وجدان بخاطر مفید نبودن وقتمان به سرعت هر خوشی را تلخ می‌کند، چگونه زیستنی است؟ پاسخ کتاب همچنان در همان منطق کمی و علمی است. و سعی می‌کند نشان دهد که چگونه رها و ناهشیار پرسه زدن یا فقط نشستن و رشته‌های اندیشه را رها کردن چقدر به خلاقیت و سلامت روان و ذهنمان مرتبط است. زمانی که در آن به وسایل الکترونیکی و اینترنت و برنامه‌ریزی‌های کاری و تحصیلی هیچ اعتنایی نکنیم، در زندگی امروزه ما که بهره‌وری را هرچقدر افزایش بدهی کم است، عملا به لحظات ناممکنی بدل شده‌اند. از این منظر من هم دلم برای روزگار کودکی تنگ می‌شود. برای وقتی که همه چیز معطوف به اکنون بود. برای زمان بازی که نام و مضمون یکی از بهترین فصل‌های کتاب هم هست. و من هم معتقدم که چنین چنین رها زیستن، زندگی بهتری است. درحالی که همزمان به فهرست کارهای انجام نگرفته‌ام نگاه می‌کنم و احساس بدی دارم که از انجام دادنشان عقب مانده ام. اما می‌دانم که در واقع به چیزی دیگر نیاز دارم. به اتلاف وقت بدون فکر کردن به بعدش.
      

12

emir hafez

emir hafez

1403/12/5

        این کتاب یک جستار کوتاه اما حاوی بینشی بسیار درخشان است که در آن نقاطی را در کنار هم قرار می‌دهد که تا اکنون آنها را بی‌ربط به همدیگر می‌فهمیدیم. 
ظهور ترامپ و خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا و سپس محبوبیت روز افزون راست افراطی در کشور های مختلف جهان چرا رخ می‌دهد؟ چرا اخراج مهاجران و بستن مرزها بر روی بیگانگان تا به این حد به سیاستی جذاب در جهان امروز تبدیل شده؟ درحالی که همین چند دهه پیش قرار بود در جهانی زیست کنیم که مرزها در آن بی‌معنا شده، قرار بود جهانی‌سازی و سرمایه داری جهانی اهمیت مرزهای ملی را بسیار نمادین سازند. اما منازعات سیاست در جهان امروز هیچ نشانی از این صلح و بی‌اهمیتی ندارد.
 برونو لاتور در این جستار، ربطی بسیار قدرتمند میان تغییرات اقلیمی و ظهور سیاست‌های ضدمهاجر و واپس‌گرایانه ایجاد می‌کند. اون به ما نشان می‌دهد که چگونه تغییرات اقلیمی زمین سفت و قابل اعتماد زیر پای همه‌یمان را لرزان و غیرقابل اعتماد ساخته. حتی آنان که سیاست انکار تغییرات اقلیمی در پیش گرفته‌اند در ته قلب‌های کوچکشان پذیرفته‌اند که زمینی برای جهانی‌سازی دیگر وجود ندارد. سیاست مبتنی بر مدرنیزاسیون جهان، متوجه شد که زمین کافی برای این عمل وجود ندارد. حالا همگی ترسیده‌ایم و با وضعیتی مستأصل میان زمین و آسمان سرگردان رها شده‌ایم. می‌ترسیم و میخواهیم به خانه‌هایمان برگردیم و درها را بر روی هر بیگانه‌ای ببندیم اما واقعیت این است که دیگر خانه‌ای برای بازگشت به آن بدون آن مدرنیزاسیون جهانی وجود ندارد. پس زیر لب از خودمان سوال خواهیم کرد که کجا می‌توانیم فرود بیاییم؟
      

8

emir hafez

emir hafez

1403/11/7

        راستش این کتاب برای من فقط پیش رفتن با قصه‌ی شگفت انگیزه یک خانواده دوست داشتنی نبود. خوب یادم هست که وقتی این کتاب را توی دفتر نشر افق، وقتی که سر کار بودم ولی کاری برای انجام دادن نداشتم، ورق زدم و شروع کردم به خواندن و دیدن و حس کردنش، در دیگری به رویم گشوده شد. حالا می‌توانستم قفسه کتاب کودکان را ببینم که هرگز قبل از آن نمی‌توانستم حتی فکر کنم که قرار است چیز شگفت انگیزی برای من داشته باشد. تصویرم از کتاب کودک، همان کتاب‌های بسیار پرطرفدار و معروفی بودند که در کودکی خودم در معرض آنها بودم. داستان پرنسس‌ها و شاهزادها. اما انگار قصه‌های متفاوتی هم می‌توان سرود. قصه‌هایی که برای همه، فارغ از رده بندی سنی می‌تواند قلابی برای گیر کردن داشته باشد. یا باتلاقی برای غرق شدن. قصه‌هایی که جدا نمی‌کند، که بچه‌ها را خنگ و ابتدایی درنظر نمی‌گیرد، سعی نمی‌کند درجهت اجتماعی کردن کودکان به آنها پند اخلاقی بدهد. شاید بشود این‌گونه باری دیگر به قصه و کودکان فکر کرد. کاری که پتر اشتام با من کرد. حالا هم واقعاً بدم نمی‌آید که خارج از شهر زندگی کنم.
      

3

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.