شبکه‌ی اجتماعی کتابدوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و درباره‌ی کتاب‌هاحرف بزنند

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
                راستش خواندن این کتاب  برای منی که از این برهه ی تاریخی هیچگونه پیش زمینه ای نداشتم و باید  بگویم در نقطه صفر هستم  خیلی زود بود به خاطر همین هم صدایی در سرم دائما  تکرار می شود  کاش بعدا می خواندی .
هنگام خواندن کتاب دستخوش احساساتی متناقض و گاهی دچار   نوعی شتابزدگی می شدم به خصوص در اوایل کتاب احساس می کردم نویسنده تنها با  قشر به خصوصی از جریان های فکری آن  دوره گفت و گو  کرده است بنابراین نه رویای  همه ی ایرانی  ها بلکه از نظر من  احتمالا   رویای بخشی از  آنها را به تصویر کشیده است . بنابراین اوایل کتاب را شتابزده ورق زدم و  نمی توانم به طور قطع نظر بدهم اما از نظر من  در بعضی از نقطه نظرها  برداشتی که نویسنده از ایران ارائه می کرد بیشتر  متاثر از  افرادی بود  که نویسنده با آنها گفت و گو کرده بود و ایران را از زاویه دید آنها به نظاره نشسته بود. 
نمی دانم قطعا  شما که از من مطلع تر هستید  شاید نظر دیگری داشته باشید اما در ابتدای خوانش کتاب همچنین احساسی داشتم انگار یک روزنامه نگار از سیاره دیگری به زمین آمده است بخشی از زمین را دیده است  با بعضی  از زمینی ها گفت و گو کرده است و بعد برای گزارش  به سیاره خودش برگشته است
 بهتر است ادامه ندهم در صفحه  ۴۶  فصل شورش با دست خالی  نویسنده  نظرم را کمی جلب کرد و کمی  از شتابزدگی خواندنم کاستم  مخصوصا وقتی به دو راه حل و رویکردهای برخی از افراد در مورد آن اشاره کرده بود.
این یادداشت را نوشتم تا به خودم یادآوری کنم بعد از آشنایی بیشتر با این برهه تاریخی دوباره این کتاب را بخوانم نمی دانم کنجکاو هستم که اگر نویسنده   الان زنده بود در مورد رویای ایرانی ها چه گزارشی تهیه می کرد.
کاش بعدها یادداشت یا کتابی پیدا می کردم که در رابطه با  رد یا تایید نقطه نظرهای این کتاب  نوشته شده باشد.
        

8 نفر پسندیدند.

7 نفر نظر دادند.
                سپاس روناک را به پاس معرفی. 
آبشوران از دید من مجموعه‌ی داستان کوتاه نیست. دفترچه‌ی خاطراتی‌ست که نویسنده با قلمی ساده، روان و زلال آن را به ما هدیه کرده و تنها کافی‌ست آن را بخوانیم و لذت ببریم. آبشوران نیازی به نقد ادبی ندارد، اما از آن‌جایی که مرض نوشتن دارم،‌ به نوشتن خاطره‌ای روی می‌آورم...
کلاس چهارم ابتدایی بودم که باعث شدم ابراهیم، دایی‌ کوچکم که لکنت زبان داشت و ننه همیشه به زور تخم کبوتر به خوردش می‌داد، کتک بدی بخورد. موضوع انشای ما آب زمزم بود. ارباب تقریبا دو ماهی می‌شد که از حج بازگشته بود. ننه از پیش نماز مسجد که من برفِ‌کله خطابش می‌کرد‌م شنیده بود؛ «اگر ابراهیم هر روز یک استکان آب زمزم بخورد، پس از مدتی مثل بلبل اذان می‌گوید»، و او نیز نذر کرده بود اگر چنین شود، ابراهیم سه شب اول ماه رمضان را در مسجد اذان بگوید. دایی ابراهیم وقتی شنید، قهر کرد و شب را در طویله کنار پیشانی‌ سفید خوابید و گفت من اذان دوست ندارم، در مسجد بجایش شعر می‌خوانم. ارباب افتاد به جانش و اول کتکش زد و بعد از طویله بیرونش کرد که شیر پیشانی سفید با کفرگویی او حرام نشود. دایی ابراهیم که دید راه فراری ندارد، پذیرفت که هر روز از آن بطری مخصوصی که رویش نوشته شده بود«شفا» به اندازه یک استکان بخورد. همه تعجب می‌کردند که چطور هر روز با اشتیاق می‌رود سراغ آن بطری! تا اینکه روز یکشنبه فرا رسید و ارباب برای بازار هفتگی به شهر رفت و خانه خالی شد. هوس کردم یک استکان از آب زم زم را بخورم. چشمتان روز بد نبیند. لامصب پایین نمی‌رفت! از ابتدای گلویم را سوزاند و چند دقیقه بعد حالم بد شد. دایی ابراهیم آمد و وقتی ماجرا را به او گفتم، گفت به هیچکس هیچی نگو، تو دیگه مرد شدی! من می‌خواستم مرد شوم و مثل دایی اسماعیل ریش و سبیلم در بیاید. بنابراین از فردایش هر روز چند بار دزدکی می‌خوردم و به اندازه‌ای که می‌خوردم در بطری آب می‌ریختم. هیچکس نمی‌فهمید چرا این بطری شفا تمام نمی‌شود ولی ننه می‌گفت برکت آب زم زم است که تا شفا ندهد تمام نمی‌شود. هرچه می‌گذشت خوردنش برای من راحت‌تر میشد، انگار آب زم زم در گذر زمان تصفیه می‌شد. تا اینکه روزی دایی ابراهیم با سر شکسته و خونین به خانه آمد و همه چیز لو رفت. ارباب فهمید او از پسر تراب عرق کشمش می‌خرد و وقتی فهمید برای خریدش دست در جیبش می‌کند، کتک جانانه‌ای به او زد و یک هفته از خانه بیرونش کرد تا زیر کندوج بخوابد.
        

9 نفر پسندیدند.

1 نفر نظر داد.
                مدت‌ها بود که می‌خواستم ادبیات داستانی عرب را شروع بکنم. البته چند سال قبل، «فرانکشتاین در بغداد» را خوانده بودم ولی از آنجا که بهانۀ خواندنش (برای من که طرفدار ادبیات وحشت و گوتیک هستم) بیشتر «فرانکشتاین» داخل اسمش بود تا «بغداد» آن، یک شروع واقعی به حساب نمی‌آمد! پس تصمیم گرفتم بروم سراغ اثری دیگر از نویسندگان قرن بیستم جهان عرب که در میان چهره‌های گوناگون، عبدالرحمان مُنیف، نظرم را جلب کرد.
حقیقتاً مُنیف نویسندۀ عجیبی بوده. او که در سال 1933 در عمّان به دنیا آمده و در 2004 در دمشق فوت کرده، در کشورهای مختلف عرب‌زبان زندگی کرده و به مبارزات مدنی و خلق آثار ادبی پرداخته است. خلاصه آدمی بوده که نمی‌توانسته یک جا بند بشود و شاید هم در هر کشوری که بوده، بعد از مدتی دولت‌ آنجا سراغش می‌آمده و می‌گفته: «ببین تو خیلی خوبی! ولی نظرت چیه اقامت در کشورهای دیگه رو هم امتحان بکنی؟!». مشهورترین آثار منیف، یکی رمان چهار جلدی «شهرهای نمک» است و دیگری «درخت‌ها و قتل مرزوق». از «شهرهای بی‌نمک» فقط جلد اول آن ترجمه شده پس رفتم سراغ «درخت‌ها و قتل مرزوق» که نخستین اثر نویسنده است و از این رو شروع بهتری هم حساب می‌شود.
باید بگویم که رمان بسیار عجیبی بود که در بی‌زمانی و بی‌مکانی سیر می‌کرد و حتی گاه به رئالیسم جادویی تنه می‌زد. «درخت‌ها و قتل مرزوق» از همسفری دو شخصیت اصلیش (الیاس نخله و منصور عبدالسلام‌) در قطار آغاز می‌شود. راوی داستان منصور است، یک استاد دانشگاه سابق که مترجم شده و قرار است به یک تیم باستان‌شناسی فرانسوی ملحق بشود. زمینۀ آشنایی این دو شخصیت در قطار به زیبایی چیده شده و نویسنده شباهت‌ها و تفاوت‌های دو شخصیت را به‌خوبی برای خواننده تشریح می‌کند.
رمان دو بخش دارد. در بخش اول، بیشتر به شخصیت الیاس پرداخته می‌شود. در این بخش، الیاس سرگذشتش را برای منصور نقل می‌کند و درمی‌یابیم که او فردی روستایی و برخاسته از عموم افراد جامعۀ آن کشور نامعلوم، محسوب می‌شود. بخش دوم اما به سرگذشت منصور و فرجام او اختصاص دارد؛ کسی که ظاهراً زندگی‌ای متفاوت از الیاس داشته، در اروپا تحصیل کرده و استاد دانشگاه بوده. اما از نیمه‌های بخش دوم که می‌گذریم، متوجه می‌شویم الیاس و منصور خیلی بیشتر از چیزی که فکر می‌کرده‌ایم شبیه هم هستند! گویا نویسنده کل جامعۀ عرب را دچار نوعی جبر و یکسان‌سازی افراد می‌بیند!
گفتیم کتاب گاهی به رئالیسم جادویی پهلو می‌زند که این در بخش اول و روایت الیاس، که گاه توصیفاتی بسیار شاعرانه دارد، پررنگ‌تر است. در بخش دوم هم از جایی به بعد مرز بین حقیقت و مجاز، بیداری و رؤیا بسیار باریک می‌شود. اما چیزی که بیش از همه در یاد می‌ماند نگاه تند انتقادی و بی‌رحمانۀ نویسنده نسبت به جوامع عرب‌زبان است. در واقع بر روح تمامی شخصیت‌های کتاب، حس تحقیرشدگی سنگینی می‌کند.
«درخت‌ها و قتل مرزوق» اثری نیست که بشود برایش پیامی مشخص قائل شد و در یک جمله گفت که: این رمان می‌خواهد به ما بگوید که... . مُنیف در قالب اثری داستانی و از منظر دو شخصیت اصلی، همزمان به انتقاد و همدردی از هم‌نژادهای خودش می‌پردازد و حتی به روشنفکران عرب (که خودش هم متعلق به آنان است) رحم نمی‌کند. اما در نهایت، راهی به رهایی هم نمی‌جوید.
        

20 نفر پسندیدند.

2 نفر نظر دادند.
                رگه‌های حجم (اسپاسمانتالیسم)، سوررآلیسم، کوبیسم و تک‌گویی‌های پریشان و جابه‌جایی‌ی راوی و نامعلوم‌بوده‌گی‌ی سخن‌گو، چیزهایی‌ست که همه، یک‌جا و یک جا، در کارِ فدایی‌نیا جمع شده است و هرکدام بیش‌تر پررنگ می‌شوند در جای خود، اَی که: به‌اقتضا. و هم‌چنین گفته‌اند که علیمراد فدایی‌نیا را از داستان‌نویسان تجربه‌گرای موج نو می‌توان نام برد. داستان اول  و داستان آخر - که این آخری، بر سربرگ‌ش نوشته: برای بیژن [الهی]- به ترتیب،دارای پی‌رنگ واضح‌تر و عدم ِ علایم نگارشی‌ست. البته این را هم نباید از قلم انداخت که ازهم‌گسسته نیست داستان‌ها- با این وجود که هر فرگرد (=بند، پاراگراف) از آن، گسستی با دیگری دارد-. می‌شود گفت کارِ علی‌مراد نوعی ضدداستان هم، هست. 
              اگر بخاهیم  نوعِ روایتِ جابه‌جا شونده‌ی نامشخص که نویسنده در بعضی داستان‌ها به‌کار می‌گیرد را دنبال می‌کنیم و ببینیم در آثار پسین و بعدتر چه اثری از خود می‌نمایاند بایست به‌سراغ "قرن‌ها بگذشت" و "۱۴" شمیم بهار برویم - که خدا هردو نویسنده را نگه داراد-. اما این نکته ناگفتنی نماند که شمیم بهار در همان داستان‌ها دهه‌ی ۴۰ اش نیز ، به این‌گونه راوی و این‌که فهم کِئی‌ی سخن‌گو را به خاننده بسپاریم توجه داشته‌ست اما جلوه‌ی پخته‌تر در همان‌جاست که گفتم.
         کوبیسم و چیدمانِ کلمات و اوج ِ این‌ها را می‌شود داخل دو داستان "هجوم هیاهو" و "پیشانی" دانست، دو داستانی که نمی‌توان به‌ساده‌گی از روی‌شان رد شد. آن‌قدر باید ماند و، وقتی بوی دود از مخ‌ات به مشام رسید ،گذر کنی و، بعدی ‌ها را بخانی.
      نقاشی‌ی فروشنده‌ها از نقاش مدرن و نسل اول بزرگ، احمد اسفندیاری، که بر جلد آمده، خود شاهکاری‌ست لایُدر‌ک و لا یوصف. خلاصه، بخانید کتاب را و بعدِ هر بخش، نگاهی یا نیم‌نگاهی به نقاشی‌ی بر جلد ِ کتاب بیاندازید.
        درنظرم، سوره‌ی کافرون که در ابتدای کتاب، نویسنده آورده است  جالب رسید با توجه به این‌ دقیقه، که فدایی‌نیا راهِ خودش را رفت و گذاشت که آینده‌گان قضاوت کنند. 
        

15 نفر پسندیدند.

                من اصلا اهل خوندن کتاب های روانشناسی و توسعه فردی نیستم وخیلی زود از این دسته کتاب ها خسته میشم و نیمه کاره رها شون میکنم .
اما این کتاب ...
علیرغم تم روانشناسی ای که داشت ، سیر داستانی هم داشت و باعث شد جذب ش بشم .
و از طرفی هم چون نویسنده ( یا همون شخصیت کتاب )رو با خودم و شرایط روحی م مقایسه کردم ، بهش احساس نیاز پیدا کردم و از خوندن ش لذت بردم به این دلیل که خیلی از قسمت های کتاب راجع به مشکلاتی که هر آدمی میتونه با خودش و افکار درونی ش و رفتارش نسبت به دیگران داشته باشه ، صحبت میکنه و راهکار ارائه میده .
از اونجایی که این کتاب برگرفته از جلسه های واقعی نویسنده با تراپیست ش هست راجع به موضوع افسردگی ، فکر می‌کنم علت اصلی پرطرفدار بودندش و لذت بردن افراد از اون بشه . 
قبلا در پادکست رواق هم ، از همین قسم داستان با تم روانشناسی رو به قلم اروین. د.یالوم شنیده بودم .
کاش اینطور کتاب ها بیشتر نوشته و چاپ بشه ، برای افرادی شبیه به من که طاقت خوندن کتاب های روانشناسی رو نداریم .
        

19 نفر پسندیدند.

                بیلیارد در ساعت نه و نیم داستانی از جنگ جهانی دوم و پس از اون رو در سه نسل از یک خانواده روایت می‌کنه:
پدر بزرگی که معمار قابلی بوده و بناهای مهمی از جمله صومعه سنت‌آنتون رو ساخته. پسری که در بحبوحه جنگ (امیدوارم درست نوشته باشم) اون رو نابود می‌کنه و نوه‌ای که به ترمیم و بازسازی همون صومعه می‌پردازه.
کل داستان در روز تولد هشتاد سالگی پدر بزرگ اتفاق می‌افته که با پرش‌های زمانی متعدد و از زبان راویان مختلف گذشته و حال رو به شیوه "جریان سیال ذهنی" روایت می‌کنه.
همین مسئله باعث پیچیدگی کتاب شده که به توصیه مترجم و با تجربه خودم بهتره بدون وقفه‌های طولانی مطالعه شه.
حین خوندن این کتاب‌° عجیب یاد "سمفونی مردگان" افتادم. شاید به خاطر شیوه روایت و پیچیدگی‌های داستان و اندوهی که توی هر خط می‌شد احساسش کرد :)
یک انتقاد: ای کاش این مسئله جا بیفته که برای هر کتاب، به خصوص اون‌هایی که رسالتی فراتر از سرگرم کردن مخاطب دارن، مقدمه و یا موخره‌ای در خور نوشته بشه که هم از پیشینه نویسنده و هم از محتوای کتاب اطلاعات مفید و مختصری بده.
چیزی که تصور می‌کنم تو درک بهتر کتاب تاثیر زیادی داره...
امیدوارم این یادداشت براتون مفید بوده باشه ^^
        

17 نفر پسندیدند.

ساخت کتابخانه‌ی مجازی

ساخت کتابخانه‌ی مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچه‌ی مطالعه

ثبت تاریخچه‌ی مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

پست‌های پیشنهادی
همدردی

احساس همدردی یک نوع تصور است.

25 نفر پسندیدند.

یار یکی شمس ضیا

شمس، مولانا و پله های به سوی خدا.

28 نفر پسندیدند.

یالا کتاب بخون!

تغییردادن مسیر رودخانه با جابه‌جایی خرده‌سنگ‌ها

75 نفر پسندیدند.

15 نفر نظر دادند.
بلاگر کتابم برای کتاب بی‌تابم

بلاگر کتابم برای کتاب بی‌تابم

29 نفر پسندیدند.

11 نفر نظر دادند.
بلاگر کتاب به کی میگن؟

بلاگر کتاب کیه و فرقش با سایر بلاگر ها تو فضای مجازی چیه؟

51 نفر پسندیدند.

29 نفر نظر دادند.
رویای یک مترجم

احمد اخوت می‌گفت: «فاکنر معلم نویسندگان نسل سوم آمریکاست». اما آشنایی او با فاکنر از یک کنفرانس در دبیرستان شروع شد؛ کنفرانسی درباره‌ی رمان خشم‌وهیاهو.

62 نفر پسندیدند.

3 نفر نظر دادند.

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحه‌ی خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهده‌ی بیشتر
 بهخوان؛ برای نویسندگان

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحه‌ی نشرتان، کتاب‌های در آستانه‌ی انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهده‌ی بیشتر
 بهخوان؛ برای ناشران

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
              کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
            
              برای خرید یا خواندن کتاب، به بهخوان سر بزنید. امتیاز‌ها و یادداشت‌های بقیه‌ی کتابخوان‌ها را ببینید. بهتر انتخاب کنید و بهتر بخوانید.
            
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
              بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
            
              با دنبال کردن صفحات دوستانتان می‌توانید بفهمید آن‌ها چه کتاب‌هایی می‌خوانند و چه نظراتی دارند. همچنین می‌توانید دوستانی کتابخوان پیدا کنید.
            
کتابخانه‌ی خود
       را بسازید.
              کتابخانه‌ی خود
       را بسازید.
            
              کتاب‌های کتابخانه خود را بچینید و قفسه‌بندی کنید و لحظه به لحظه گزارش مطالعه‌ی خود را ثبت و بقیه را با خود همراه کنید.
            

دانلود اپلیکیشن بهخوان

            سابقه‌ی کتابخوانی، اطلاعات مربوط به کتاب‌ها و دوستان
            کتابخوانتان را همراه خود همه‌جا ببرید.
          
دانلود بهخوان از مایکت
دانلود بهخوان از بازار
دانلود مستقیم بهخوان