شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
        «شکست چشم‌اندازی یگانه در مورد کار انسان به او می‌دهد، چون امروز نگاه ما معطوف
به مرگ نیست، نقش آن را شکست تقبل می‌کند.»

درخشان، پررمزوراز، عمیق، متحیرکننده و فراموش‌نشدنی. بعد از مدت‌ها رمانی خواندم که دوست نداشتم تمام شود. سومین کتابی بود که از پابلو د سانتیس با ترجمهٔ درجه‌یک بیوک بوداغی خواندم. علاقهٔ من به ادبیات امریکای لاتین در سال‌ها پیش، به واسطهٔ همین نویسنده شکل گرفت. روزی که حوالی ده سال پیش، رمان بی‌نظیر «دانشکده» را خواندم.
ناشر در پشت جلد کتاب، در توصیف اثر نوشته است: «رمانی است جنایی، با همهٔ عناصری که یک رمان هیجان‌انگیز مدرن به آن نیاز دارد: قدرت و جادوی تخیل.» اما تنها ویژگی که این کتاب ندارد، جنایی بودن است.
ماجرای یک معمار ایتالیایی‌ که نسبت به نهضت معماری مدرن در اوایل قرن بیستم نیویورک موضع دارد و این موضع تا انتها به پختگی دیوانه‌واری می‌رسد. 
اگر به زبان و زبان‌شناسی، فلسفهٔ معماری، تاریخ معماری و معماری آرمان‌شهری علاقمندید، این کتاب مدهوشتان می‌کند. وگرنه به احتمال زیاد، جز ملال چیزی برایتان نخواهد داشت.
به زودی برای بار دوم می‌خوانمش.
      

42

        ارباب حلقه ها، دنیایی متفاوت و تخیلی...
نباید با انتظار برآورده شدن همه ی علاقه ها سراغ کتاب بروی. ارباب حلقه ها کتاب متفاوتی ست. باید یادت باشد همه ی نکات کتاب و همه جمله هایش مهم است و باید با دقت بخوانی، توجه ات فقط به تیکه های که دوست داری نباشد، وگرنه هم در این جلد و هم احتمالا در جلد های بعدی چیز هایی را متوجه نمی شوی.(اگر ذهنیتی از داستان و شخصیت ها نداشته باشی(میتونید آخر نقد منو بخونید اگه میخواید شروع کنید کتابو))
این یه نکنه ی منفی نیست، یه سبکه. برای این که بعداً با کشف چیز هایی، بیشتر لذت ببری؛ اما احتمالا می شود آن را به عنوان یک پیشنهاد قبول کرد.
من به این کتاب نمی گویم سنگین(از لحاظ وزنش چرا!) اما ترجمه ی ادبی قوی ای داشت.
حس و حالم موقع خواندن کتاب مثل وقت هایی بود که تازه وارد یک جمعی می شوی و به صحبت هایشان گوش می دهی، میدانی موضوع جذاب است و سعی می کنی بفهمی ولی نمی توانی درست از آن سر در بیاوری!
احتمالا به دو دلیل
بیشتر کتاب فکرم سمت افکار و زندگی خودم می رفت./۵۰ صفحه را ۴ خط یکی خواندم و ظاهرا چیز هایی را جا انداختم که باید می فهمیدمشان.
و یک چیز دیگر
نقش جادو در کتاب کافی بود؟
شاید نه. جایی که دغدغه هابیت ها نداشتن چراغ بود قطعا گندالف(گندالف تو فیلمش همون دامبلدور خودمونه، دوست داشتم بگم🙃) می توانست با چوبدستی اش نوری بی افشاند!
جایی که هابیت ها باید اورک ها را می کشتند چرا گندالف وقتی دیگران تیغه و شمشیر استفاده می کردند او کاری با جادو نکرد؟ 
نمی دانم. شاید هم من انتظار داشتم هری پاتر بخوانم.
و چند موضوع دیگر که فعلا نمی توانم جایی در نقدم برایشان اختصاص دهم.
از مجموعه ای که هر جلدش تقریبا ۷۰۰ صفحه ست نباید انتظار داشت ارزش خواندنش در جلد اول مشخص بشود و باید دید داستان چه طور تمام خواهد شد.
اما لذت بردم؟
بله. حتی بعضی صحنه ها غیر منتظره و جذاب بود. (بعضی جاها هم شبیه هری پاتر بود)
احتمالا از ۲ جلد بعدی بیشتر لذت می برم.
❌اسپویل❌( اگه واقعا لو رفتن حساب بشه)
حالا داستان چی بود:
یه روز جایی در اعماق کوه ها چندین حلقه ساخته میشه. قدرت مند ترین حلقه( این حلقه یکی از نقشاش مثل نقش شنل یادگاران مرگ هری پاتره، وقتی توی انگشتت فرو میکنی تورو نامرئی میکنه که دشمن هات تو رو نبینن. میتونی باهاش زنده بمونی.) دست یه مردیه که کسی به اسم سائورون(که مثل ولدمورته) اون مرد رو نابود میکنه و حلقه رو برای خودش برمیداره. یه اتفاقاتی میوفته که حلقه میوفته دست بیل بو. سائورون بدون حلقه فقط یه چشمه، نه جسم داره و نه روح خیلی کاملی. بیل بو یه پسری داره به اسم فرودو. حلقه به دست گندالف(که مثل دامبلدوره) به فرودو میرسه. هدف داستان نابودی حلقه ست. حلقه نباید به دست سائورون برسه. فقط همون جایی میشه نابودش کرد که ساخته شده.
یاران حلقه گروهی ان که برای نابودی حلقه تلاش می کنن که البته....(نمیگم لو میره)
هرچقدر بیشتر ارباب حلقه ها رو میخونم، بیشتر حرصم میگیره که هری پاتر همه ش ایده ست.
پ. ن.: خیلی داستانش جذابه نه؟
      

36

Mah sa

Mah sa

2 روز پیش

ویدئو در بهخوان
        کتاب ریمل اثر اریل دورفمن داستانی پیچیده در دل دنیای روانشناختی و اجتماعیه و سبکی پست مدرن داره که تجربه جدیدی رو براتون ایجاد میکنه.
برای همین در ابتدای کتاب و با شروعش یه جور ابهام و ناشناختگی رو تجربه میکنید اما هر چقدر که پیش میره و با شناخت جهان کتاب با جملات و نگاهی مواجه میشید که میخکوبتون میکنه.
سه داستان مختلف که سه راوی جدا دارن اما در نقطه ای به هم پیوند میخورن و داستان اصلی رو شکل میدن.
کتاب درون مایه ای روانشناختی داره، شخصیت محور پیش میره و ما رو همراه راویان به عمیق ترین بخش های روانی و وجودشون میکشونه تا بی پرده و بی نقاب با این ادم ها اشنا بشیم.
جذابه چون در دنیای واقعی همچین شانسی رو نداریم.
راوی اول یه ادم نادیده گرفته شده و بی هویت در تمام طول زندگیشه، پر از عقده و خشم که حالا با عکاسی و گرفتن مدرک از ادم ها ازشون انتقام میگیره، راوی دوم جراح پلاستیکیه که برای ادم ها هویت جدید میسازه٫ 
و همین تناقض همین تعریف ساده تا اینجا بهتون نشون میده با چه نگاه عمیقی مواجه ایم.

 راوی سوم زنیه که با یک اسیب روانی در دوران کودکی، کودک مونده. ظاهری زنانه اما درونیاتی کودکانه.
این سه داستان به هم گره میخورن و کتاب ریمل رو شکل میدن.
کتابی که حرف های زیادی برای گفتن داره.
این کتاب داستان مواجه ادم ها با خود، با هویت خود و جامعه است، 
چه موضوع پیچیده ای، شبیه به قالب کتاب که در نهایت بهت جوابی نمیده،
 تو یه حالت سردرگم و گیج تنها ولت میکنه، اما مهم نیست
چون در پایان راه اونقدر بهت تلنگر زده که اونچه که باید رو ازش دریافت کردی.
      

27

        کتاب «سال گمشده خوان سالواتی‌یرا» نوشته‌ی پدرو مایرال، داستان خوان سالواتی‌یرا، مردی آرژانتینی که قادر به صحبت کردن نیست، را روایت می‌کند. او بیشتر عمر خود را صرف خلق یک نقاشی دیواری فوق‌العاده و عظیم می‌کند که چندین کیلومتر طول دارد. این نقاشی دیواری کل تاریخ شهر کوچک کنار رودخانه‌ی او را به تصویر می‌کشد و زندگی روزمره، رویدادهای مهم، و حتی رویاها و خاطرات را ثبت می‌کند.

پس از مرگ سالواتی‌یرا، دو پسرش به زادگاه‌شان برمی‌گردند تا به امور او رسیدگی کنند و درباره سرنوشت نقاشی دیواری تصمیم بگیرند. این نقاشی‌ها به صورت یک سری طومارهای بزرگ نگهداری می‌شوند، اما آنها متوجه می‌شوند که یک سال از نقاشی دیواری ناپدید شده است. با کنجکاوی و عزمی راسخ برای کامل کردن میراث پدرشان، آنها به دنبال طومار گمشده می‌گردند و در این مسیر به کشف رازهایی درباره پدر  و شهرشان می‌پردازند.

این رمان به بررسی موضوعاتی مانند حافظه، خانواده، هنر، و گذر زمان می‌پردازد و همچنین به چگونگی حفظ تاریخ و روایت‌های شخصی از طریق هنر اشاره می‌کند. پسران در طول سفر خود به درک عمیق‌تری از پدرشان و راه بی‌صدا اما قدرتمند او در بیان خود دست می‌یابند.

پدرو مایرال نویسنده‌ای آرژانتینی است که در سال ۱۹۷۰ در بوئنوس آیرس به دنیا آمد. او به خاطر رمان‌ها، داستان‌های کوتاه و اشعارش شناخته می‌شود و اغلب طنز، عمق احساسی و تأمل را با هم ترکیب می‌کند. مایرال با رمان «سال بیابان» (El Año del Desierto) در سال ۱۹۹۸ به شهرت بین‌المللی دست یافت و با رمان «زن اهل اروگوئه» (La Uruguaya) که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد و به یکی از پرفروش‌ترین‌ها تبدیل شد، جایگاه خود را به عنوان یکی از صداهای کلیدی ادبیات معاصر آرژانتین تثبیت کرد.

آثار مایرال اغلب به بررسی موضوعاتی چون هویت، روابط و پیچیدگی‌های احساسات انسانی می‌پردازند و معمولاً در بستر جامعه آمریکای لاتین قرار دارند. رمان «سال گمشده خوان سالواتی‌یرا» (۲۰۱۱) به دلیل کاوش در موضوعات هنر، حافظه و خانواده تحسین گسترده‌ای دریافت کرد. سبک چندوجهی مایرال و توانایی او در ترکیب روایت‌های شخصی با موضوعات اجتماعی گسترده‌تر، او را به یکی از تحسین‌شده‌ترین نویسندگان نسل خود در آمریکای لاتین تبدیل کرده است.
      

18

روشنا

روشنا

2 روز پیش

        اصلاً فکر نمی‌کردم از کتاب خوشم نیاد و برام معمولی باشه!
اما وقتی نمایشنامه رو خوندم، هیچ چیز خاص و درخشانی درش ندیدم :( شاید برای همون دوران مناسب بوده و یا شاید این منم که نمی‌تونم درخشش اثر رو ببینم.
به هر حال برام شبیه نمایشنامه‌های سارتر بود. شعاری و دیالوگ‌های قصارِ زیاده از حد. گویا قسمتی معروف از کتاب در باب این است که رعیت از پند سیر است و بر نان گرسنه؛ انقدر این مطلب را با عناوین مختلف دیده و شنیده‌ام که شنیدن مستقیم و شعاری‌گونه‌اش از شخصیت زن در نمایشنامه لطفی برام نداشت.
دو قسمت رو اما خیلی دوست داشتم. یکی نیایش آخر داستان و دیگری هم جایی که سردار خواست از تازیان بپرسند «ویرانه چرا می‌سازند؟ آتش چرا می‌زنند؟ سیاه چرا می‌پوشند؟ و این خدایی که می‌گویند چرا چنین خشمگین است؟»
تکنیک استفاده شده از نظر تئوری جالب بود اما زمانی که در متن به کار رفت، برای من تا حدی تصنعی شد. بعد که فیلم ساخته‌شده رو دیدم از بازی خوب و به دور از تصنع بازیگران واقعاً متعجب شدم!
زبان استفاده‌شده در متن هم با وجود شبه کهن بودن بسیار روان است که نشانه‌ی تسلط بیضایی بر زبان پارسی است.
      

48

sara

sara

2 روز پیش

        این کتاب رو دیشب تو یک ساعت و بیست دقیقه تمومش کردم. کتاب کم حجم و تاثیر گذاری و حس و حال سرود کریسمس دیکنز رو میده. یک کتاب زمستونی مناسب هوای سرد.
داستان در مورد مردی به نام بیل فرلانگ که مردی مهربون و سخت کوش که پنج تا دختر داره و در آستانه کریسمس به حقیقت تلخی در مورد صومعه پی میبره و با خودش و وجدانش در جنگه کا کاری بکنه یا سکوت کنه. این هم بگم که بیل تو زندگی دنبال معنا میگرده از روزمرگی و زندگی تکراری خسته شده.
کتاب مضامین مذهبی و اجتماعی داره و به خوبی به بی عدالتی اجتماعی و فقر و شجاعت می‌پردازه.
در واقع کتاب شما رو به فکر فرو میبره که آیا در مقابل بی عدالتی و ظلم، توان ایستادگی دارید یا نه؟
کتاب واسه من خیلی حال و هوای خوبی داشت و بسیار زیاد از خوندنش لذت بردم و مطمئنم دوباره تو فصل سرما میخونمش‌. بخش هایی از داستان که حول محور خانواده می‌چرخه خیلی دل گرم کننده است.
قلم کلر کیگن رو خیلی دوست داشتم و امیدوارم کتاب های بیشتری ازش ترجمه بشه‌.
      

42

نگین بدیهی

نگین بدیهی

3 روز پیش

62

Zoha EBI

Zoha EBI

1403/11/17

        همزمان که قصه سام و گیتی و ماهی و 10 فرزندشان را میخواندم، مشغول بررسی اشعار سهراب سپهری هم بودم. فکر کردم شاید خوب باشد اگر این کتاب را با شعری از سهراب سپهری تطبیق بدهم، نتیجه این شد:
زندگی ذره کاهیست، که کوهش کردیم،
زندگی نام نکوییست، که خارش کردیم.
زندگی نیست به جز نم نم باران بهار.
زندگی نیست به جز دیدن یار.
زندگی نیست به جز عشق، به جز حرف محبت به کسی،
ورنه هر خار و خسی، زندگی کرده بسی.
زندگی تجربه تلخ، فراوان دارد.
دو سه تا کوچه و پس‌کوچه و اندازه یک عمر، بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد، در این فرصت کم...
سعی کردم که خودم را جای شخصیت های مختلف قرار بدهم و فهمیدم که هرکسی در این داستان برای هدف خودش دست و پا میزند. با هم هستیم اما با هم نیستیم. سام برای رسیدن به هدف خودش، نمیتوانست حقیقت مرگ دیگری را بپذیرد. ماهی برای رسیدن به هدف خودش، زن دیگری را نفله میکرد. و و و و .... . چه میتوان گفت؟ حتی در یک خانواده هم چنین چیزی هست، این انکار ناپذیر است. زمانی میفهمی که چه کسی بودی و چه کسی خواهی بود، که انسان هایی که تو را ساخته اند از دست بدهی. خواهر؟ برادر؟ پدر؟ مادر؟ همسر؟ فرزند؟ در نگاه اول فقط یک خانواده اند. تا بحال فکر کرده ای چقدر خانواده ات برایت مهمند؟ من که فکر نکرده بودم. "هستی" را که از آقای حسن زاده خواندم، فهمیدم باید یک نفر باشد تا حقیقت را مثل یک سیلی در گوشت بکوبد تا بفهمی چه کسی تو را بزرگ کرده. "قطار جک لندن" را که خواندم، باز هم مثل یک سیلی ابدار دیگر بر صورتم کوبیده شد که فقط پدر و مادرت باعث خوشبختی تو نیستند. هر کسی، نقش خودش را در زندگی تو دارد و تو، به هر کدام از آنها مدیونی. همزمان که از زندگی ات لذت میبری هیچ کدام از اینها را فراموش نکن، دوست من :) .
      

40

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.