یادداشت های آدم زیادی
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
1
خواندهام
14
خواهم خواند
20
نسخههای دیگر
توضیحات
یادداشت های آدم زیادی، نمونه ای بارز از سبک رئالیسم در ادبیات روسیه است. تورگنیف در این اثر، به توصیف دقیق و بی پیرایه زندگی طبقه روشنفکر روس در قرن نوزدهم می پردازد. او با ظرافت تمام، تناقضات و تضادهای موجود در این جامعه را به تصویر می کشد و خواننده را به تأمل در مسائل اجتماعی و سیاسی آن دوران وا می دارد. این رمان تصویری تلخ و گزنده از وضعیت روشنفکران در جامعه استبدادی روسیه ارائه میدهد و به طرح پرسشهایی در مورد ماهیت انسان، جامعه و معنای زندگی میپردازد. این کتاب با انتشار خود، بازتاب گستردهای در جامعه روسیه آن زمان داشت. این رمان تصویری تلخ از وضعیت روشنفکران ناراضی را به نمایش میگذارد که درگیر بحران هویت و پوچگرایی هستند. تورگنیف با زیرکی، به انتقاد از نظام استبدادی تزار و فقدان تحرک اجتماعی در جامعه روسیه میپردازد. این رمان همچنین از نظر ساختار روایی، اثری منحصر به فرد به حساب میآید. روایت داستان به صورت غیرخطی و از طریق خاطرات و مونولوگهای داخلی پیش میرود. این شیوه روایت، به خواننده کمک میکند تا به درک عمیقتر از شخصیتها و دنیای درونی آنها دست پیدا کند.
بریدۀ کتابهای مرتبط به یادداشت های آدم زیادی
یادداشتها
1403/6/30
مروری بر کتابِ «یادداشتهای آدم زیادی» اثر ایوان تورگنیف: «زیادی»؛ کلمهای آشنا که ذهن را درگیر خود میکند. گاهی اوقات بسیاری از ما در زندگی با این کلمه سروکار داریم. شخصیت اصلی این کتاب انسانی معمولی است، با یک جهان معمولی که برای خود خلق کرده و در آن هر لحظه بیش از قبل خود را تنهاتر و نزدیکتر به مرگ میبیند. ایوان تورگنیف با خلق چنین شخصیتی به مسئلهٔ مهمی پرداخته است و آن مسئلهٔ «حضور» در زندگی آدمها است. انسان تا زمانی که حضور داشته باشد احساس میکند که زنده است؛ میاندیشد، عاشق میشود، خلق میکند و به زندگی همچون صفحات کتابی بازنشده نگاه میکند. اما وقتی این امر حضور از او گرفته شود، ناگهان احساس زیادیبودن میکند و هر لحظه خود را در آغوش مرگ و نیستی مُجسم میکند. این شخصیت در عشق مغلوب شده و تمام ایثارش نادیده گرفته شده و همین امر باعث تخریب روان او شده است. حس زیادی بودن، دیده نشدن، مورد ترحم قرار گرفتن و مهم شمرده نشدن مسائلیاند که او با آنها دستبهگریبان است. او خود را چون اسب پنجم کالسکهای چهاراسبه بیفایده و زیادی میپندارد. او در روند کتاب دائماً در حال اثبات این موضوع است و دست به خاطرات کهنهای میزند که زمانی آسایش را از او گرفته بودند. او در نهایتْ هستی و سعادت خود را در نیستی جستجو کرد و با گفتن جملهٔ «اینک که از میان میروم، دیگر زیادی نیستم» مرگ را بهمنزلهٔ راه نجاتی برای زندگی نزیستهٔ خود برگزید. ✍🏻 سحر اسدیان
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
10
1403/5/23
12
1403/7/4
9