یادداشت های آدم زیادی

یادداشت های آدم زیادی

یادداشت های آدم زیادی

3.8
5 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

7

خواهم خواند

8

یادداشت های آدم زیادی، نمونه ای بارز از سبک رئالیسم در ادبیات روسیه است. تورگنیف در این اثر، به توصیف دقیق و بی پیرایه زندگی طبقه روشنفکر روس در قرن نوزدهم می پردازد. او با ظرافت تمام، تناقضات و تضادهای موجود در این جامعه را به تصویر می کشد و خواننده را به تأمل در مسائل اجتماعی و سیاسی آن دوران وا می دارد. این رمان تصویری تلخ و گزنده از وضعیت روشنفکران در جامعه استبدادی روسیه ارائه می‌دهد و به طرح پرسش‌هایی در مورد ماهیت انسان، جامعه و معنای زندگی می‌پردازد. این کتاب با انتشار خود، بازتاب گسترده‌ای در جامعه روسیه آن زمان داشت. این رمان تصویری تلخ از وضعیت روشنفکران ناراضی را به نمایش می‌گذارد که درگیر بحران هویت و پوچ‌گرایی هستند. تورگنیف با زیرکی، به انتقاد از نظام استبدادی تزار و فقدان تحرک اجتماعی در جامعه روسیه می‌پردازد. این رمان همچنین از نظر ساختار روایی، اثری منحصر به فرد به حساب می‌آید. روایت داستان به صورت غیرخطی و از طریق خاطرات و مونولوگ‌های داخلی پیش می‌رود. این شیوه روایت، به خواننده کمک می‌کند تا به درک عمیق‌تر از شخصیت‌ها و دنیای درونی آن‌ها دست پیدا کند.

یادداشت‌های مرتبط به یادداشت های آدم زیادی

          یک نفس خواندم این اثر دلپذیر را...! سراسر شور از ادبیاتی که می‌پسندم و واقعیتی دلچسب دارد برای آنکه به دنبال زندگی کردن است. زندگی کردن میان واژگان اصیل...

چقدر تصویر مرد زخمی و متفکر روی جلد کتاب، زیبا کشیده شده است...

عجب قلم و روایتی دارد این شاعر روس! و باز هم مهر تاییدی بر آثاری که مترجمی کاربلد از روسی به فارسی برگردانده. گویی این مثال‌ها، تشبیهات و تمثیلات را خود تورگنیف برای مخاطب فارسی زبانش نوشته است. عجب از آرایه‌های بی‌شمار و لطیف مورد استفاده...!

در فاصله‌ی دو هفته مانده تا مرگ و سفر به دیاری دیگر، آدم زیادی جامعه‌ی روس دست به قلم می‌برد تا برای آرامش یافتن روح مشوش و ناخرسندش کاری کرده باشد. می‌خواهد از زندگی‌اش بنویسد. "زیادی" را در ادبیات روس برای شخصی بکار می‌برند که بواسطه‌ی قدرت اندیشه، بحران‌های روحی و بدبینی نسبت به دنیای پیرامون،‌ از دیگران متمایز و طرد شده است. 

آدم زیادی داستان تورگنیف، برای شما از عشق نافرجامش روایت می‌کند. عشقی که جز داغ و درد چیزی برایش به همراه نداشت. او آدم زیادی رابطه‌ای عاطفی بود. پنجره‌ی علاقه اش بسته شد و حالا در واپسین نفس‌های خود یاد برگ‌های تاریک زندگی‌اش افتاده است و به شما مراجعه کرده تا التیامی بر زخم دلش باشید. او انگار با مخاطب درددل می‌کند و می‌خواهد با روانی آرام و مطمئن این جهان را ترک کند. 
می توان صدای شکستن قلبش را بار‌ها از پشت برگه‌های کاهی کناب شنید...
        

21