SMKazemi

SMKazemi

@Old_seyyed

28 دنبال شده

8 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه

باشگاه‌ها

باشگاه رواق

360 عضو

زن سی ساله

دورۀ فعال

مدرسه هنر آوینیون

325 عضو

پرنده به پرنده: درس هایی چند درباره نوشتن و زندگی

دورۀ فعال

آفتاب‌گردان 🌻

383 عضو

ترجمه نهج البلاغه حضرت امیرالمومنین (ع)

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

بریده‌های کتاب

عملیات احیا: روایت صعود یک مجموعه دانش بنیان به قله دانش و فناوری الکتروموتور
بریدۀ کتاب

صفحۀ 131

سال ۹۳ برای دوره تحقیقاتی دکتری دست زن و بچه ۶ ماهه ام را گرفتم و رفتم کره جنوبی شهر بندری بوسان . آنها از موضوع پایان‌نامه دکتری ام که "شارژ باتری خودرو توسط سیم پیچ الکتروموتور خودرو" بود خوششان آمد و پذیرشم کردند . من هم مشتاق دیدن کارخانه هیوندا سامسونگ و کیا موتور بودم عاشق دیدن اساتید دانشگاه کره مثل پروفسور جین وو آن که فقط توی مقاله‌های مهم الکتروموتور دنیا اسمش برده می‌شد. آنجا بیشتر مردم در خانه‌های ۳۵ تا ۴۰ متری زندگی می‌کردند و من یک خانه ۳۰ متری به ۳۸۰ دلار اجاره کردم. روز بعد رفتم دانشگاه، دانشجوهای چشم بادومی کره‌ای که فهمیدند من ایرانی هستم دستشان را شبیه بدنسازها بالا آوردند و با اشاره بازویشان یک چیزهایی به هم بافتند که من فقط "ایران"ش را فهمیدم. کم کم به زور مترجم فهمیدم ایران را یک کشور مستقل و قدرتمند می‌داند برعکس تایوان که طلبکارانه نگاهشان می‌کردند... در آخرین روزهای دوره استادم پروپوزالم را داد به شرکت هیوندا. اصرار می‌کرد بایستم می‌گفت ماهی ۶۰۰۰ دلار حقوققت می‌دهیم اما از آزمایشگاه مجهز دانشگاه بوسان خداحافظی کردم و برگشتم ایران. تحفه کره جنوبی برای من اولاً زحمت کشی و سخت کاری صبح تا شب مردم و حتی اساتید دانشگاه بود و دوماً مدیریت کار گروهی شان. می‌خواستم مثل کره‌ای‌های یک کار علمی تیمی راه بیندازم با این تفاوت که دیگر می‌گفتم "مرغ ما بهتر از مرغ همسایه است ".

0

فعالیت‌ها

SMKazemi پسندید.
آداب الصلوه: آداب نماز
          این یادداشت ِ کتاب نیست!
اجازه بدهید در مورد آداب نماز ِ امام، بزرگان ِ فلسفه و عرفان نظر بدهند و آن‌چه روح‌الله - رحمة‌الله‌علیه - از حقیقت ِ نماز و وحدت و تشخص‌ش بیان کرده را شرح دهند.
من کمی به عقب‌تر برمی‌گردم.
به آن زمانی که وقتی در حرم امام رضا بودم، در صفحه‌ی آخر ِ کتاب توسعه و مبانی تمدن غرب ِ مرتضی آوینی نوشتم "تمت!" و تاریخ زدم. به وقت ِ مطالعه‌ی اولین کتابی که می‌خواستم برای غرب‌شناسی بخوانم.
می دانید. همه چیز مهیا بود. من تمام نقطه عطف‌های زندگی‌ام را در مشهد بودم. امام‌رضا هم عجیب ضامنم شده‌ست. یکی از نقطه عطف‌های ِ زندگی ِ من، تمام کردن این کتاب و ورود به عالمی بود که دیگر بیرون آمدن از آن ممکن نبود.
چقدر حاشیه رفتم. احتمالا باید صبر می‌کردم این مطلب را وقتی می‌توانستم پست بگذارم منتشر کنم.
به‌هر‌حال.
کتاب‌های پیش ِ رویم مشخص بود. جزوه‌ی والعصر را هم باید طی یک‌هفته می‌خواندم. بعد از توسعه‌ی آوینی بقیه کتاب‌ها برایم آسان به نظر می‌آمد. اما...
من یک چیزی کم داشتم.
من خیلی چیز‌ها از توسعه و هژمونی غرب و تاریخ انسان از ابتدا و مسائل گریبان گیر ِ دنیای مدرن مثل آلودگی محیط زیست و غیره و غیره را فهمیدم. اما بعد از آن تمت ِ تاریخی بلند شدم و نماز شکر خواندم.

و این نماز دیگر مثل ِ سابق نبود. من وارد ِ دنیای جدیدی شده بودم که در آن انسان ِ خداپندار را شناخته بودم و حالا به نماز ایستادنم خیلی پیام داشت. چون نمی‌توانستم همچنان خداپندار بمانم ولی نماز هم بخوانم.
الله اکبر نماز برای من رنگ ِ دیگری گرفت.
شاید هم باید نمازهای آن ایام‌م را اعاده  کنم. چون بعد ِ هر الله‌اکبری در دلم می‌گفتم خدایی که بزرگ تر است!
خدایی که بزرگ‌تر است از من! خدایی که بزرگ‌تر است از عالم ِ ِغرب! الله اکبر از غرب و از انسان...
نمی‌دانم می‌توانم خوب توصیف کنم یا نه ولی من در آن ایام با همین الله‌اکبرهای نماز زندگی می‌کردم و جآن می‌گرفتم.
در همان ایام بود که فهمیدم اصل ِ مطلب در آداب نماز ِ امام است.
و عجب چیزی شد برای ِ من که عشق فلسفه و عرفان بودم.
مسیرم روشن‌تر شد. موازی ِ غرب شناسی، از امام می‌خواندم.
و عجب موازی کاری ِ قشنگی بود.
خدا نصیبتان کند.
آداب نماز امام را بگذارید به وقتش بخوانید.
همان وقتی که قرار است چیزی درونتان بجوشد که زندگیِ فردای‌تان را منقلب کند...
تمت!
        

19

SMKazemi پسندید.
فارنهایت 451
          بسم الله
فارنهایت ۴۵۱ داستانی پادآرمانشهری درباره‌ی زمانی هست که خوندن کتاب جرم محسوب می‌شه و کتاب‌ها رو هر کجا پیدا کنن، می‌سوزونن. مانتگ، شخصیت اول داستان هم یک آتش‌نشانه (دراصل آتش‌فشان) که شغلش سوزندن کتاب‌هاست؛ تا اینکه یک‌شب با دختری به اسم کلاریس آشنا می‌شه و...

۱. آغاز تا میانه‌ی کتاب عالیِ عالیِ عالی بود (هیجان‌زدگی!)، کاملا با مانتگ همذات‌پنداری می‌کردم، حس تنهایی، ترس و سردرگمی‌اش رو درک می‌کردم و هرجا وارد خطر می‌شد من هم استرس می‌کشیدم. ولی نویسنده خیلی سریع داستان رو جمع کرد، هرچند که گره‌گشایی جالب و پیش‌بینی‌ناپذیری داشت. برعکس نظر بعضی از دوستان که گفته بودن ای کاش کتاب در حد داستان کوتاه می‌موند، من فکر می‌کنم جای پرداخت بیشتری داشت و حتی می‌تونست یه مجموعه‌ی چندجلدی بشه و ادامه پیدا کنه. 

۲. دغدغه‌ی اصلی نویسنده از نوشتن این کتاب، نگرانی از فراموش‌شدن فرایند تفکر در انسان مدرنه؛ ولی علاوه بر اون از خیلی چیزهای دیگه هم حرف می‌زنه. از زنجیر دست‌وپاگیر تبلیغات، تا به قول خودش "مصنوعی‌شدن" انسان‌ها در صنعت مد و زیبایی، تا استثمار استعمارگران از کشورهای دیگه و ایجاد "نفرت"، تا جنگ‌هایی که حتی در دنیای مدرن‌شده هم ادامه دارن، و تا خرخره خفه شدن تو" تفریح و لذت" ولی تهی شدن زندگی از معنا و به طور کل تنهایی انسان مدرن. چقدر تلخه که خیلی از چیزهایی که نویسنده پیش‌بینی‌شون کرده بود، الان به واقعیت پیوسته. 

۳. موضع‌گیری نویسنده رو خیلی دوست داشتم و تحسینش کردم. پدیده‌های مدرن رو به طور مطلق نفی نکرده بود بلکه اعتقاد داشت باید در حد اعتدال باشن. و از طرفی هم از اون شیفته‌زدگان کتاب نبود که فقط با بوی کاغذ آرامش می‌گیرن(😅) 
این قسمت از کتاب خیلی خوب موضعش رو نشون می‌ده: 
"چیزی که تو لازم داری کتاب نیست، بعضی از چیزهاییه که یه وقتی تو کتاب‌‌ها بود. همون چیزها می‌شد امروز توی "خانواده‌های اتاق نشیمن" [همون تلویزیونه] هم باشه. همون جزئیات و آگاهی بی‌حد و حصر رو می‌شد امروز از طریق رادیوها و تلوایزرها ارائه کرد، ولی این‌طور نیست.... کتاب‌ها فقط ظرف‌هایی بودن که ما کلی از چیزهایی که می‌ترسیدیم یادمون بره توی اون‌ها ذخیره می‌کردیم. هیچ جادویی توی کتاب‌ها نیست. فقط حرف‌های توی کتاب‌هاست که جادوییه. جادوی کتاب‌ها اینه که تکه‌های دنیا رو برای ما به هم وصل می‌کردن و یه کل می‌ساختن. "

۴. با اینکه اول یادداشت کلی برای نویسنده تره خرد کردم که خیلی خوب شخصیت‌ها و حال‌وهواشون رو درآورده بود، ولی باید اعتراف کنم که این درمورد دیالوگ‌های مانتگ و فیبر صادق نیست (هرجا فیبر می‌خواست صحبت کنه دلم می‌خواست خفه‌اش کنم!). دیالوگ‌های مانتگ و فیبر خیلی طولانی و تصنعی بودن و انگار همه‌اش داشتن هندوانه زیربغل هم می‌ذاشتن! 

۵. من درست‌وحسابی نتونستم فضا رو مجسم کنم، به خصوص اون تلویزیون دیواری‌ها رو، نفهمیدم چجوری کار می‌کنن، فقط تلویزیون هستن؟ یا تماس تصویری‌ان؟ یا چی؟ حالا یا مشکل از من بوده یا نویسنده واقعا کم‌کاری کرده و باید بیشتر توضیح می‌داده. (اگه شما فهمیدین خوشحال می‌شم به منم بگین) 

۶. داستان ارجاع به کتاب مقدس و آثار کلاسیک داره که اگر پیش‌زمینه‌ای ازشون داشته باشین، قطعا بهتون کمک می‌کنه و شاید درک عمیق‌تری از اثر داشته باشین.

۷. برای خوندن پیشنهاد می‌کنم؟ دویست‌درصد! 

"جنایت‌های بدتر از کتاب‌سوزاندن وجود دارد، یکی از آنها کتاب‌نخواندن است." 
        

6

من هم تجربه از دست دادن نزدیکان در سن کم رو داشتم و درک میکنم اون حس ناباوری و پرسشگری که گفتید.. بعد اون تجربه من هم بیشتر نزدیک بودن و غیر قابل پیش بینی بودن مرگ رو بارو کردم یا اصلا اتفاق افتادنش برای خودم رو

9

SMKazemi پسندید.
مرگ ایوان ایلیچ

9

SMKazemi پسندید.
جین ایر
          عشق مردی پولدار دنیا دیده، نسبتا مسن، خانواده دار و با اصل و نسب  به دختر فقیر، یتیم، محجوب ،چشم و گوش بسته  جوان و  ...بعد هم که دختر یهویی پولدار میشود و خانواده اش را از زیر بوته پیدا میکند.
تخیلی، فانتزی نیست به نظرتون🤔

و اما نویسنده در کنار یک عاشقانه ی نسبتا جذاب و پر کشش، خوب حرفهایش را زده. کتاب به شدت مسیحیت تحریف شده با آن قوانین دست و پا گیر و مسخره اش را تبلیغ میکند. همچنین تأکید زیادی روی نقش تربیت در انسان سازی دارد.
یا در سایه ی دین مسیحیت تربیت شده ای و استعدادهای وجودیت به اوج رسیدند، یا در مسیر کمالند و یا شرایط تربیت شدن را نداشتی در نتیجه  بدوی، جاهل و عقب مانده ای 
🫤🫤

یک جاهایی با نویسنده موافق بودم ، یک جاهایی فقط از قصه لذت بردم و اونجاهایی که پایبندی به قوانین دینِ از من دراریشون عملا رگ حیاتشون رو بسته بود واقعا ناراحت میشدم.

و اینکه به نظرم این سطح از فهم و شعور و درایت و اشراف به همه چی برای یک دختر هفده،هجده ساله که در اوج شور و شعف جوانیه خیلی خیلی زیادی بود اما چه میشود کرد تربیت در سایه ی دین مسیحیت زیر دست یک مسیحی آداب دان واقعا انسان سازه و از یک دختر هفت هشت ساله ی سرکش و یاغی البته با ذات خوب یک  نوجوان عاقله و فرهیخته و همه چی تمام میسازه، همه چی تمام نه ها، همّه چی تمام🫠🫠
 اگر تخیلی، فانتزی نیست پس چیه🫠🫠

در نهایت دوستش داشتم خب، کنار جین ایر بهم خوش گذشت. امید با بقیه آثار برونته ها هم بهم خوش بگذره🤲

پایان کتاب به وقت دیشب، فکر کنم هفتم شهریور بود🤔
        

12

SMKazemi پسندید.
دکترین شوک: ظهور سرمایه داری فاجعه
هنوز هم فقط میتوانم بگویم این کتاب "هیولا" است. حیرت انگیز است و تکان دهنده.
اگرچه یک بار درباره اش نوشته ام اما احساس میکنم هنوز حق مطلب را درباره اش ادا نکرده ام و باید یک بار اساسی تر بنویسم.

اما امروز فقط به یک بهانه، به بهانه سالگرد "طوفان کاترینا" در ایالات متحده که ناتوانی این کشور باعث بروز یک مضحکه جهانی برایش شد چند سطر از این کتاب را با هم بخوانیم.
نائومی کلاین از کودتای پینوشه در شیلی آغاز میکند و کشور به کشور می آید تا برسد به تایلند. با جزئیات فراوان نشان میدهد سرمایه داری چقدر عاشق اداره کردن جهان توسط فاجعه هاست. چه فاجعه های طبیعی مثل سیل و زلزله، چه فجایع ساخته دست بشر مثل جنگ و کودتا.
 
"فرض مسلم - دست کم در کشوری ثروتمند - این بود که در جریان رویدادی مصیبت‌زا حکومت به یاری مردم می شتابد، اما تصاویر طوفان کاترینا در نئواورلئان نشان داد که این باور همگانی - یعنی هنگامی که همگی باید تشریک مساعی کنیم و دولت در کارهایش شتاب کند، و فاجعه‌ها نوعی وقت استراحت (تایم اوت) برای سرمایه داری سنگدل محسوب شود ـ پیشاپیش و بدون گفت وگویی در عرصه همگانی کنار گذاشته شده بود و کسی به داد کسی نرسید."

کتاب نهایتا در یک فصل کوتاه به این مسئله میپردازد که مردم کشورهای مختلف جهان در حال شناختن و مقابله با دکترین شوک هستند. او مردم تایلند را مثال میزند که پس از سونامی حاضر نمیشوند پیمانکاران سرمایه دار بازسازی مناطق روستایی را به عهده بگیرند و خودشان برای بازسازی صدمات سونامی آستین بالا میزنند. برعکس مردم فقیر روستاهای سری لانکا که دست روی دست گذاشتند تا دولت نئولیبرال مناطق آنها را به بهانه بازسازی تبدیل به مناطق گردشگری با هتل های مجلل کند! اما کاری که مردم محلی تایلند میکنند حتی برای ساکنان تنگدست نیواورلئان امریکا که کاترینا داروندارشان را نابود کرده بود هم الهام بخش میشود:

یک سال بعد از «توفان کاترینا» جهادگران بازسازی تایلند و هیئت کوچکی از بازماندگان توفان کاترینای نئواورلئان ملاقاتی استثنایی کردند. میهمانان آمریکایی از چند روستای بازسازی شده تایلند بازدید کردند و از سرعت اسکان مجدد آوارگان که واقعیتی شده بود، شگفت زده شدند. اندشا جوآکالی مؤسس انجمن دهکده «بازماندگان در نئواورلئان» گفت: در نئواورلئان ما منتظر میماندیم که دولت کارها را برای ما انجام دهد، اما اینجا شما خودتان همه کارها را انجام میدهید. وقتی برگردیم الگوی شما را آیینه خود خواهیم کرد.» پس از آنکه رهبران این انجمن نئواورلئانی به میهن خود بازگشتند به راستی موجی از اقدامات مستقیم در شهر پدید آمد. جوآکالی که محله اش هنوز ویرانه بود، تیمی از داوطلبان محلی را سازمان داد که خانه های آسیب دیده در بخش خود را تمیز و پاکسازی کنند و سپس سراغ بخش دیگری بروند. او میگفت که سفرش به منطقه سونامی زده به او چشم انداز خوبی در این باره داد که چگونه مردم نئواورلئان چاره ای نخواهند داشت جز اینکه سازمان امدادرسانی ایالات متحده (FEMA) را کنار بگذارند و قیدِ استانداری و شهرداری را بزنند، و از خود بپرسند که همین الآن چه کار میتوانیم بکنیم، که به رغم دولت و نه به علت وجود دولت، محله هایمان را به وضعیت گذشته برگردانیم؟

چون یکی از قابل تامل ترین بخش های کتاب مربوط به جو ترس و وحشت پس از طوفان کاترینا است که همه موسسات امدادرسان ایالات متحده را از کمک به مردم این ایالت فقیرنشین بازداشت و موقعیتی آخرالزمانی به وجود آورد به هر کس این کتاب را میخواند توصیه میکنم کتاب خواندنی "اسلاوی ژیژک" به نام خشونت را هم بخواند. آنجا ژیژک در یک جستار خواندنی به این پدیده میپردازد که چگونه نئولیبرالیسم همه ما را برای موقعیت آخرالزمانی آماده میکند.
          هنوز هم فقط میتوانم بگویم این کتاب "هیولا" است. حیرت انگیز است و تکان دهنده.
اگرچه یک بار درباره اش نوشته ام اما احساس میکنم هنوز حق مطلب را درباره اش ادا نکرده ام و باید یک بار اساسی تر بنویسم.

اما امروز فقط به یک بهانه، به بهانه سالگرد "طوفان کاترینا" در ایالات متحده که ناتوانی این کشور باعث بروز یک مضحکه جهانی برایش شد چند سطر از این کتاب را با هم بخوانیم.
نائومی کلاین از کودتای پینوشه در شیلی آغاز میکند و کشور به کشور می آید تا برسد به تایلند. با جزئیات فراوان نشان میدهد سرمایه داری چقدر عاشق اداره کردن جهان توسط فاجعه هاست. چه فاجعه های طبیعی مثل سیل و زلزله، چه فجایع ساخته دست بشر مثل جنگ و کودتا.
 
"فرض مسلم - دست کم در کشوری ثروتمند - این بود که در جریان رویدادی مصیبت‌زا حکومت به یاری مردم می شتابد، اما تصاویر طوفان کاترینا در نئواورلئان نشان داد که این باور همگانی - یعنی هنگامی که همگی باید تشریک مساعی کنیم و دولت در کارهایش شتاب کند، و فاجعه‌ها نوعی وقت استراحت (تایم اوت) برای سرمایه داری سنگدل محسوب شود ـ پیشاپیش و بدون گفت وگویی در عرصه همگانی کنار گذاشته شده بود و کسی به داد کسی نرسید."

کتاب نهایتا در یک فصل کوتاه به این مسئله میپردازد که مردم کشورهای مختلف جهان در حال شناختن و مقابله با دکترین شوک هستند. او مردم تایلند را مثال میزند که پس از سونامی حاضر نمیشوند پیمانکاران سرمایه دار بازسازی مناطق روستایی را به عهده بگیرند و خودشان برای بازسازی صدمات سونامی آستین بالا میزنند. برعکس مردم فقیر روستاهای سری لانکا که دست روی دست گذاشتند تا دولت نئولیبرال مناطق آنها را به بهانه بازسازی تبدیل به مناطق گردشگری با هتل های مجلل کند! اما کاری که مردم محلی تایلند میکنند حتی برای ساکنان تنگدست نیواورلئان امریکا که کاترینا داروندارشان را نابود کرده بود هم الهام بخش میشود:

یک سال بعد از «توفان کاترینا» جهادگران بازسازی تایلند و هیئت کوچکی از بازماندگان توفان کاترینای نئواورلئان ملاقاتی استثنایی کردند. میهمانان آمریکایی از چند روستای بازسازی شده تایلند بازدید کردند و از سرعت اسکان مجدد آوارگان که واقعیتی شده بود، شگفت زده شدند. اندشا جوآکالی مؤسس انجمن دهکده «بازماندگان در نئواورلئان» گفت: در نئواورلئان ما منتظر میماندیم که دولت کارها را برای ما انجام دهد، اما اینجا شما خودتان همه کارها را انجام میدهید. وقتی برگردیم الگوی شما را آیینه خود خواهیم کرد.» پس از آنکه رهبران این انجمن نئواورلئانی به میهن خود بازگشتند به راستی موجی از اقدامات مستقیم در شهر پدید آمد. جوآکالی که محله اش هنوز ویرانه بود، تیمی از داوطلبان محلی را سازمان داد که خانه های آسیب دیده در بخش خود را تمیز و پاکسازی کنند و سپس سراغ بخش دیگری بروند. او میگفت که سفرش به منطقه سونامی زده به او چشم انداز خوبی در این باره داد که چگونه مردم نئواورلئان چاره ای نخواهند داشت جز اینکه سازمان امدادرسانی ایالات متحده (FEMA) را کنار بگذارند و قیدِ استانداری و شهرداری را بزنند، و از خود بپرسند که همین الآن چه کار میتوانیم بکنیم، که به رغم دولت و نه به علت وجود دولت، محله هایمان را به وضعیت گذشته برگردانیم؟

چون یکی از قابل تامل ترین بخش های کتاب مربوط به جو ترس و وحشت پس از طوفان کاترینا است که همه موسسات امدادرسان ایالات متحده را از کمک به مردم این ایالت فقیرنشین بازداشت و موقعیتی آخرالزمانی به وجود آورد به هر کس این کتاب را میخواند توصیه میکنم کتاب خواندنی "اسلاوی ژیژک" به نام خشونت را هم بخواند. آنجا ژیژک در یک جستار خواندنی به این پدیده میپردازد که چگونه نئولیبرالیسم همه ما را برای موقعیت آخرالزمانی آماده میکند.
        

33

SMKazemi پسندید.
بار دیگر شهری که دوست می داشتم

12