نوید نظری

نوید نظری

بلاگر
@navidnazari

637 دنبال شده

420 دنبال کننده

            زندگی مکثی است بین دو سجده 
استغفراللهی بگو
باز میگردیم
          
پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

نمایش همه
نوید نظری

نوید نظری

2 روز پیش

        خوانش همه چیز از هیچ چیز! آیا درست است؟
این کتاب یکی از مهم‌ترین آثار استیون هاوکینگ  است که در آن با بهره‌مندی ممتاز از علم و فیزیک تلاش کرده است طرحی هم‌بند و خودبسنده در مورد جهان هستی ارائه دهد. وی در این کتاب ابتدا کوشیده است سیر تاریخی و جذاب از روند رو به رشد دانش بشری در هزاره‌ قبل از میلاد نمایش دهد که در آن پایه علم و فلسفه در یک نقطه بنا نهاده شده است. در طول این سه هزار سال گاهی علم از فلسفه پیشی گرفته و گاهی فلسفه از علم. گاهی خطاهای فلسفی راه توسعه علم را سد کرده و گاهی خرافات شبه‌علمی ذوق فیلسوفان را تنگ نموده. گاهی هم هر دو در سایه الهیات آسوده‌اند و گامی رو به جلو نگذاشته‌اند.
هاوکینگ با تکیه بر نظریه‌های متأخر فیزیک خصوصا اصل عدم قطعیت هایزنبرگ و در پی آن نسبیت عام انیشتین سعی کرده قرائت‌های دقیق‌تری از پدیده‌های این جهانی گزارش دهد و رفته رفته پاسخ‌های بنیادینی را در مقابل سوال بزرگ چگونگی آفرینش قرار دهد. طرح اولیه او با نظریه مکانیک کوانتومی جان مضاعف یافته و بر اساس خودبخودی بودن خلقت جهان و از هیچ پدید آمدن آن ارائه می‌شود. او مدعی است با تکیه بر نظریه نسبیت عام و مکانیک کوانتومی بنیادی‌ترین پرسش بشری دیگر نیاز به فلسفه و الهیات ندارد! اساسا قوانینی در عالم هستند که پدیداری جهان از هیچ را منطقی و علمی شرح می‌دهند.
فارغ از محتوای جذاب و سیر زیبای کتاب در بازگویی رشد، پیوستاری و تسلسل علم در سه‌هزار سال، نقدها و سوالات مهمی پیش روی این نگاه هست
۱- اینکه جهان از هیچ آفریده شده است و قوانینی موجب شکل‌گیری این جهان می‌شوند، خودمتناقض است؛ خود این قوانین از کجا پدید آمده‌اند؟
۲- اینکه بر اساس قوانین جدید فیزیک، علم همه پدیده‌ها را توضیح می‌دهد و نیازی به فلسفه نیست، خود جمله‌ای فلسفی است! و برای اثبات آن نیاز به فلسفیدن!
۳- نگاشت تمام وقایع جهان به زبان علم و تقلیل آن به زبان معادلات ریاضی نیز، تنها یک فرضیه است؛ به قول هایدگر واقعیت فقط به جهان فیزیکی محدود نمی‌شود و درک انسان را نمی‌توان به این حد تقلیل داد.
۴- او معتقد است که علم روزی خواهد توانست مکانیک کوانتومی و نسبیت عام را یکپارچه بکند و مستندات ریاضی و تجربی نظریه او را بیان کند! این روز هنوز پدید نیامده است و لذا خود این نظریه هنوز بر اساس قواعد اثبات تجربی، نارس است. کما اینکه ما هم‌چنان فاقد یافته‌های تجربی برای نظریه ریسمان که بسیار مورد علاقه اوست، هستیم.
      

22

نوید نظری

نوید نظری

6 روز پیش

        یکی از بهترین‌ها در ادبیات ضد جنگ است و نقطه مقابل آثاری قرار می‌گیرد که با حس وطن‌پرستی و رسالت‌های بشری در پی توجیه و صورت‌بندی فلسفه جنگ در جهان هستند.
روایت کتاب داستان حضور خودنوشت چند دانش‌آموز است که با تهییج احساسات وطن‌پرستانه راهی جبهه‌های غربی آلمان شدند و با فرانسه و انگلیس و در نهایت امریکا در حال جنگ هستند.
روایت کتاب، مستقیم، تند و تیز،‌ ساده، اخلاقی و بدور از نمادسازی‌هاست.
نویسنده به خوبی نشان داده است این جنگ که با حس وطن‌پرستی به آن‌ دعوت شده‌اند در بازه‌ زمانی‌های گوناگون برای هرکدام، روحیه انسانی، زیست‌پذیری شهری، باور به آینده و امید را در آنان می‌کشد و افرادی که تربیت می‌کند به شکل طبیعی امکان حضور در شهر و آینده را نخواهند داشت؛ آنان یاد گرفته‌اند که دزدی کنند، سر همدیگر کلاه بگذارند، منفعت خود را ولو در موقعیت‌های نه چندان خطر‌ناک، در هر صورتی به منافع دیگران ترجیح بدهند. هرچند همه این احساسات خلاف آن‌چیزی باشد که بر اساسش تعلیم یافته‌اند و به جبهه فراخوانده و به پایداری تشویق شده‌اند. 
تصاویر ممتاز موجود در کتاب همگی صحنه‌های تلخ و صورت حیوانی و جنون‌آسای جنگ است؛ قتل‌عام، قطع شدن دست و پا، دزدی در سنگر‌ها، بریدن از خانواده، بدرفتاری  و انتقام از اسرا. طبیعی است که این جنگ قهرمانی ندارد یا اگر دارد اربابان جنگ‌افروز، کارخانه‌های اسلحه‌سازی، بنگاه‌های مالی و بانک‌های بزرگ وام‌دهنده به دولت‌ها و در نهایت کارخانه‌های مواد غذایی هستند که مواد فاسد شده خودشان را به سربازان بی‌چاره حاضر در جبهه قالب می‌کنند!
خواندن این کتاب نشان می‌دهد که باید چیزی در بین باشد که به زندگی انسان معنا دهد، به تلاشش صورت انسانی بدهد؛ چیزی که فریبنده نباشد و با دیدن واقعیت سراب آن در هم نشکند!
در این کتاب معلمان، کشیش‌ها، خانواده‌ها و روزنامه‌ها همه عناصری هستند که سیرت انسانی را میرانده و اسباب‌بازی‌هایی برای آدم‌کشی به جا نهاده‌اند.
پیشنهاد من این است که بعد از این کتاب حتما سری به دیالوگ‌های ماندگار شهید آوینی در روایت فتح بزنید! آن‌جا صورت دیگری از جنگ به نمایش گذاشته می‌شود؛ قهرمان این دیگر روایت، توپ و تانک و هواپیما و قدرت تسلیحات و مانور قتل‌عام انسانیت نیست بلکه تلاشی برای نشان‌ دادن تحول جنگجویان در این کارزار بر اساس یک جهان‌بینی دیگر است.
بسته به اینکه جنگ را از کدام طرف روایت کنیم قهرمانانش گوناگون و صورت شکست و پیروزی آن نیز عوض خواهد شد.
      

29

        ملکه مارگو یکی از رمان‌های تاریخی الکساندر دوما است که به وقایع دوران شارل نهم، هانری سوم و هانری چهارم می‌پردازد. این اثر، بخشی از مجموعه‌ی تاریخی دوما محسوب می‌شود اما در عین حال به‌عنوان یک رمان مستقل نیز درخشان و پرنفوذ است.
آنچه این رمان را از سایر بخش‌های مجموعه متمایز می‌کند، پرداخت دقیق و جذاب به کشتار سن‌بارتلمی است. این کشتار یکی از هولناک‌ترین وقایع تاریخ اروپا که با دسیسه‌ی کاترین مدیچی، مادر شارل نهم و همراهی پادشاه، علیه اصیل‌زادگان پروتستان فرانسه طراحی شد. در این واقعه، که نقطه‌ی عطفی در جنگ‌های مذهبی فرانسه به‌شمار می‌رود، اشراف و رهبران پروتستان که برای جشن ازدواج هانری ناوار (بعدها هانری چهارم) و ملکه مارگو به پاریس آمده بودند، در نقشه‌ای مرگبار، بی‌رحمانه قتل‌عام و اموالشان غارت شد.

این پیرنگ تاریخی در قالب یک درام عاشقانه و تراژیک جان گرفته است. قلم روان و پرظرافت دوما، همراه با دقت او در پردازش جزئیات تاریخی، باعث شده است که روایت، هم از اصالت داستانی برخوردار باشد و هم ارزش تاریخی خود را حفظ کند. داستان، از خلال روابط عاشقانه‌ پنهان میان هانری چهارم، ملکه مارگو، و چند تن از نجبای دربار، پر حرارت و هیجان انگیز می‌گردد. اما در نهایت، به مدد وقایع تاریخی رمان با فرجامی تراژیک و خونین؛ کشته شدن یا فرار برخی از این اشراف به پایان می‌رسد.
      

8

        ملکه مارگو یکی از رمان‌های تاریخی الکساندر دوما است که به وقایع دوران شارل نهم، هانری سوم و هانری چهارم می‌پردازد. این اثر، بخشی از مجموعه‌ی تاریخی دوما محسوب می‌شود اما در عین حال به‌عنوان یک رمان مستقل نیز درخشان و پرنفوذ است.
آنچه این رمان را از سایر بخش‌های مجموعه متمایز می‌کند، پرداخت دقیق و جذاب به کشتار سن‌بارتلمی است. این کشتار یکی از هولناک‌ترین وقایع تاریخ اروپا که با دسیسه‌ی کاترین مدیچی، مادر شارل نهم و همراهی پادشاه، علیه اصیل‌زادگان پروتستان فرانسه طراحی شد. در این واقعه، که نقطه‌ی عطفی در جنگ‌های مذهبی فرانسه به‌شمار می‌رود، اشراف و رهبران پروتستان که برای جشن ازدواج هانری ناوار (بعدها هانری چهارم) و ملکه مارگو به پاریس آمده بودند، در نقشه‌ای مرگبار، بی‌رحمانه قتل‌عام و اموالشان غارت شد.

این پیرنگ تاریخی در قالب یک درام عاشقانه و تراژیک جان گرفته است. قلم روان و پرظرافت دوما، همراه با دقت او در پردازش جزئیات تاریخی، باعث شده است که روایت، هم از اصالت داستانی برخوردار باشد و هم ارزش تاریخی خود را حفظ کند. داستان، از خلال روابط عاشقانه‌ پنهان میان هانری چهارم، ملکه مارگو، و چند تن از نجبای دربار، پر حرارت و هیجان انگیز می‌گردد. اما در نهایت، به مدد وقایع تاریخی رمان با فرجامی تراژیک و خونین؛ کشته شدن یا فرار برخی از این اشراف به پایان می‌رسد.
      

13

        نکته طلایی این که حسد گناه بنی‌آدم نسبت به هم اوست؛ آن‌جاکه کبر خطای شیطان در برابر خداوند و آز و طمع گناه آدمی در برابر آفریدگار است. و خداوند از هردوی این گناه گذشت و عقوبت آن را به وقتی دیگر نهاد و به هبوط فرمان داد تا در زمین جانشینی بگمارد. اما آتش حسد شعله کشید و جان بنی‌آدم را گرفت و هر که انسانی را بکشد همچون کسی است که جهانی را میرانده است و اگر این قتل از حسد باشد یعنی به تمام جهان حسد می‌ورزد.
پیچیدگی شخصیت یاگو در کار متفاوت از سایر آثار شکسپیر است؛ ریشه حسد او روشن نیست؛ تعصب نژادی، رشک بر فرمانروایی مقتدر، سوء ظنی مشعر بر رابطه اتللو با امیلیا همسر یاگو...
هر چه که هست حسد خرد، فهم و آگاهی را می‌سوزاند و سفاهت، وهم و تباهی می‌نشاند.
شراره‌های حسد در این نمایشنامه اتللو، با نفس شیطانی وسعت گرفته تا اخگر‌های سهم‌گین آن سایر رذایل اخلاقی را در وجود آدمی داغ کرده و به سوزاندن وادارد. سخن‌چینی، شتاب‌زدگی، بدگمانی، خردستیزی و تعصبات بیجا همه در آتش حسد است که امکان شعله‌ور شدن دارند و ریشه حسد تنگ‌نظری و تنگنای قلب آدمی است؛ چه اینکه اگر قلب بزرگ باشد اسب ناساز‌گار حسد را در آن میدان یارای صحنه‌آرایی نیست.
شکسپیر با قوتی مثال‌زدنی و با خردی پیامبرگونه در نمایشنامه‌های خود در تلاش است اخلاق را به زندگی بازگرداند، فضائل را ارج نهد و رذائل را بزداید. او در این اثر به خوبی خاصیت آتش‌گری اخگرهای مست حسد را به تصویر کشیده است. آن‌جا که خرد مردی رو به زوال می‌رود و به نیرنگ حسودان همه هستی خود را، عشقش، مقام‌ش، تدبیرش را تباه می‌کند.
      

31

        تنها قوت این نمایشنامه در تراژیک بودن آن است! البته طبع شاعرانه، عبارات دوست‌داشتنی شکسپیر را به عنوان یک شاعتر خوش‌قریحه فرض باید گرفت.
حال اگر قالب نمایش‌نامه را هم به این تراژدی درام اضافه کنید قدری از زهر دلخوری‌تان بعد از خواندن آن گرفته می‌شود. چه اینکه گفتگو‌هایی را که شاعر تنظیم می‌کند باید در خاک صحنه دید تا قضاوت کنیم خوب از آب درآمده است یا خیر!
مفاهیم مورد توجه شکسپیر بیش از آن‌که حول عاشقی، وصال، فراق، درد هجران، صبر عاشق و ناز معشوق بچرخد حول پختگی و خامی، عجله و حماقت، امید و تباهی، مرگ و نجات به چرخش در‌آمده است.
کل ماجرای رمئو بعد از فراموش کردن رزالین و نرد عشق باختن با ژولیت ۱۳ ساله! در کمتر از یک شبانه‌روز یا کمی بیش از آن رقم می‌خورد! مقایسه کنید با شاهکار شاعر میان‌رده فارسی‌زبان نظامی گنجوی در لیلی مجنون که پر است از مضامین حکمی و صوفیانه، صحنه‌آرایی‌های بدیع عاشقانه، سوختن دلداده در آتش حرمان دلدار و زر شدن مس وجود او...
سخنان حکمت‌آمیز مجنون و لیلی، نرم‌ شدن خوی عاشق در آتش حب دلدار بجای عصبیت و آتش‌بازی‌های رومئو
با صرف‌نظر از وجه تراژیک این نمایشنامه بایستی در مقایسه با شاهکار نظامی گنجوی نمره‌ای پایین به این اثر داد.
      

9

        تراژدی شاه‌لیر را می‌شود جامع‌ترین و کامل‌ترین اثر شکپسیر نویسنده و شاعر شهیر انگلستان دانست. جامع از این جهت که مضامین اجتماعی، خانوادگی، اخلاقی، فلسفی  و روان‌شناسی آن غنی و به تمام است و کامل از روی که این‌ها همه در بستری شاعرانه، آهنگین و زیبا آرمیده و مناعت قلم او به کمال است. از این روی سرتر از مکبث، اتللو و هملت می‌نماید.
این درام تراژیک آمیخته‌ای از غرور، سخن‌چینی، خشم و تصمیمات مهلک برآمده از آن، وفاداری یاران دیرین، خیانت منفعت‌پیشگان، جنونی آکنده از مستی قدرت و توانایی، عزلت و بیهودگی بعد از نابودی، رخوت و افسون در توانگری و در نهایت فرزانگی در عین بی‌چیزی و درویشی است.
شکسپیر در این اخلاق‌نامه شاهان،‌ پدران و امیران را به صبر، فهم نیات درونی اطرافیان، پذیرش شکست و درد ناشی از زهر غرور و تکبر فرا خوانده و هشدار می‌دهد؛
چه بذر مهربانی‌ها که خار کینه و نفرت می‌پراکند و چه بی‌مهری‌ها که در وجود پاکان ،سرو وفا و پایداری می‌نشاند. هرچند عمق تراژدی در این اثر به پای غم‌نامه رستم و سهراب،‌دردنامه آرش کمانگیر و یا سوگ سرودسیاوش‌ نمی‌رسد اما می‌توان این کار را در کنار خورشید بی‌نظیر شاهنامه، ستاره‌ای درخشان در آسمان ادبیات جهان دید. شکسپیر داستان خود را با پیوندی عمیق با عناصر طبعیت در هم تنیده است و از نماد‌پردازی بسزایی بهره برده است؛ جهالت را کوری،‌ خشم را توفان و سرشت سرکش انسان را در ددان و دیوان تصویر نموده است.
یک ویژگی نمایشنامه در برابر درام و رمان این است که نویسنده فرصت درک و شناخت دقیق شخصیت‌ها را نه از توصیف‌ها و واکاوی‌های خود بلکه از رفتار و گفتار مردمان مطابق آنچه چشم ظاهر می‌بیند به خواننده یا شنونده واگذار نموده است. از این جهت در خواندن یا شنودن‌شان باید چشم و گوشی خردمند‌تر نسبت به قبل داشت.
      

40

        کتابخانه نیمه شب یک جستار بلند روایی با جان‌مایه اگزیستانسیالیسم و اصالت وجود است که با مفاهیم عرفان خداباور آراسته و در هم تنیده شده است.
 این کتاب روایت ثانیه‌های واپسین زندگی دختری است که در میان‌سالی از شدت افسردگی و سرخوردگی در زندگی تصمیم به خودکشی گرفته و بین حیات و ممات معلق و پیرنگ این روایت مفهوم تقدیر و اراده است.
نویسنده کتاب که خود گرایشاتی  عرفانی و صوفیانه دارد با صورت‌‌بندی زیبای یک کتاب‌‌خانه و یا شاید باشگاه قدیمی ویدئو آینه‌های متفاوتی روبروی یک وجود یکتا نهاده است تا این باور را در او شعله‌ور سازد که همه زندگی انعکاس وجود او در تابش زوایای مختلفی از نور است!
مبنای کتاب نابودسازی پشیمانی‌ها از گذشته و تمرکز ذهن در کانون حیاتی اکنون است. حقیقتی که اگر از دایره و پرگار علم و ذهن به نقطه و مرکز قلب و ایمان صعود و تابندگی آغاز کرده و مسیر زندگی را نه دست‌خوش آسایش‌های دلپذیر بلکه مهیای آرامشی به‌گزین می‌کند.
این آرامش نه در شهرت و ثروت، نه ماجراجوهایی علمی، نه در قدرت جسم و مهارت‌های فردی و نه حتی در پناه ارتباط با دیگران بلکه تنها و تنها در دامن درک صحیح از اصالت وجود و مفهوم اصیل زندگی به دست خواهد آمد. این اصالت بعد از پیراستن زندگی از اوهامی نظیر شانس، ضعف‌های وراثتی و در پیوستن با ارزش انسان با خویشتن خود کمال یافته و سر از خاک برخواهد کشید.
انتخاب شاعرانه کتاب یا فیلم برای این آینه‌های گوناگون خود ایهامی صوفیانه و استعاره‌ای شاعرانه است؛ مگر نه اینکه زندگی ما کتابی است که عنوان آن هستی  و فهرست آن منش و اراده ماست؟ و مگر نه اینکه خواندن کتاب‌ها و فیلم‌ها اگر از ذهن به قلب سر بکشند زندگی ما و راه آن را بر تارک ای جهان نقش خواهند بست؟
زندگی صحنه  هماوردی رنج‌ها، تنگنا‌ها و اراده وجود، و نشاط برخاسته از فهم و باور به اصالت آن است.
      

45

        مهره سرخ برگردان و واژگونه آرش کمانگیر است در همه چیز! از محتوا گرفته و رسالت روشنفکری تا ساختار و فرم و حال  و هوای شاعر؛
مهره سرخ واپسین اثر سیاوش کسرایی است که بلافاصله بعد از خروج او از ایران و استقرار او در شوروی سروده شده است. خوب است این اثر با آرش کمانگیر که دو دهه قبل توسط او سروده شد مقایسه شود. 
هر قدر آرش کمان‌گیر را منظومه‌ای گیرا، جمع‌پذیر، امیدبخش، حماسی، روایی، نیمایی، اجتماعی و قهرمانانه است، مهره سرخ درون‌گرا، واقع‌گرا، یأس‌آلود، منقطع، فردی و انتقادی است.
آرش کمانگیر داستان نبرد اجتماعی یک ملت است که پشت قهرمان خود بازو به هم داده‌اند تا از هویت ایران دفاع کنند، بر این اساس هرچند داستانی تراژیک است که با قربانی‌ شدن قهرمان آن تمام می‌شود اما روح حماسه، هویت ملی ایرانیان، دست یازیدن به اسطوره‌ها در آن پدیدار و رخ‌نماست.
در مقابل مهره سرخ برداشتی آزاد و منقطع از مرگ پهلوانی است که جسم و جان‌ش نه در مسیر اعتلای نام ایران بلکه قربانی تباهی قدرت و نیرنگ و افسون سیاست می‌شود!
هر قدر آرش کمانگیر از آرمان‌های اصیل و جمعی کمونیسم و لنینیسم الهام گرفته است، مهره سرخ وام‌دار ادبیات واقع‌گرایانه و انتقادی روسیه است که  برخلاف آرش دیگر در ستایش از قهرمانی و مردم نیست بلکه درون‌گرا و پرداختن به خویشتن خویش پیرنگ اصلی آن است. جایی که اسطوره ملی اهمیتی ندارد و سرنوشت فرد در برابر قدرت دغدغه اصلی خواهد چیزی شبیه آثار تولستوی و داستایوفسکی.
 این دگرگونی نه فقط تحولی در ادبیات و فرم بلکه انقلابی فکری در کسرایی است که از یأس و سرخوردگی لمس جامعه کمونیستی او را فرا گرفته است.
      

10

        برای کسانی‌که هم علاقه به موشکافی داستان و درک بهتر از داستان‌های قرآنی دارند و هم می‌خواهند نثر‌های زیبای فارسی متقدم را بخوانند، کتاب خوبی است.
تفسیر سور‌آبادی یکی از قدیمی‌ترین تفاسیر به زبان فارسی است که در عهد غزنویان نوشته شده است. دوره غزنویان را می‌توان آغاز عصر شکوفایی نثر فارسی و استقلال نسبی آن از چارچوب‌های نثر و کتابت عربی دانست. از این منظر کتابت این تفسیر و نقطه‌نگاه مفسر یعنی عتیق نیشابوری تکیه بر تحلیل‌‌ها و بحث‌های ادبی در کنار سویه‌های کلامی و عرفانی است. این تفسیر سنی بر اساس کلام اشاعره و البته تا حدی هم تحت تاثیر ذوقیات صوفیانه و عرفانی نوشته شده است. هر چند به لحاظ معناشناسی و فن تفسیر تحت تاثیر تفسیر طبری است اما به دلایل مختلف از جمله نگارش فارسی و هم‌چنین پرداخت کمرنگ به مباحث کلامی و علمی الهام چندانی در تفاسیر بعدی خود نداشته که علت اصلی آن شاید زبان فارسی آن و هم‌‌چنین غنای پایین مباحث کلامی در آن است.
امتیاز دیگر این تفسیر بهره‌مندی مطلوب از حدیث و روایت‌ حتی خارج از منابع اسلامی و مبتنی بر روایات موجود در عهدین می‌باشد.
برای کسانی‌که هم علاقه به موشکافی داستان و درک بهتر از داستان‌های قرآنی دارند و هم می‌خواهند نثر‌های زیبای فارسی متقدم را بخوانند، کتاب خوبی است.
      

14

        جلد دوم تهران مخوف را نویسنده سه سال بعد از جلد اول نوشته که می‌توان گفت در ابتدای دهه دوم زندگی خودش بوده! از این جهت کار قابل دفاع و تحسین است. اما خط کشش  رمانتیک داستان فروکش کرده و جنبه‌های اجتماعی آن توسعه یافته است. می‌توان گفت هرچند در جلد دوم هم نویسنده همان داستان و سرنوشت فرخ را دنبال می‌کند اما در حال روایت کردن بغض فرو‌خورده مردمان تهران و ایران است که در اواخر دوره قاجار و خصوصا بعد از مشروطیت از نظام سیاسی خود نه تنها خیری ندیدند بلکه خواهان برانداز آن هستند و لذا مردم از کودتای سیاه استقبال کرده و آن را شایان توجه و قدردانی می‌دانند.
نویسنده که خود از حامیان کابینه سیاه هست و در آخر کتاب از انحلال آن ابراز تأسف و ملال می‌کند، لشکرکشی دیویزیون قزاق را سفید‌شویی و همراه با مراعات حقوق مردم  و حفظ آرامش پایتخت روایت کرده و کلیه دستگیرشدگان و حبسی‌های رضاخان میرپنج را عناصر فاسد دوره نخ‌نمای شده قاجار می‌داند. حال آنکه گزارش تاریخ این نیست و افراد زیادی به بهانه‌های مختلفی دستگیر شدند که رجال نام‌دار وطن‌خواه یا مذهبی نیز در آن‌ها بودند. هرچند این خاصیت کودتا در روز‌های نخستین هست و بسیاری از این مردان آزاد شده و اتفاقا به صدارت و وزارت و وکالت در دوره ۴ سال اول سده چهاردهم رسیدند اما بسیاری نیز با زد و بند و تسویه‌های سیاسی از تخت عزت فرو غلتیده و یا در خاک مذلت درغنودند.
      

12

        رمان تهران مخوف را می‌توان نخستین رمان ایرانی دانست که در قالب یک داستان بلند، بر پایه‌ی عواطف و ماجراجویی شکل گرفته است. از این جهت، اثری مهم و درخور توجه در تاریخ ادبیات داستانی فارسی محسوب می‌شود. مشفق کاظمی با انتخاب سوژه‌ای دراماتیک و گیرا توانسته است موضوعات متنوعی را در یک رمان اجتماعی بگنجاند و بازتاب دهد.

با این حال، سبک نگارش این اثر از آنچه در میان نویسندگان بزرگ ادبیات مدرن فارسی نظیر دولت‌آبادی، هدایت و بزرگ علوی دیده می‌شود، فاصله‌ی زیادی دارد. نثر این کتاب بیشتر به ادبیات عامه‌پسند دوران قاجار شباهت دارد و از نظر روایت و سبک نگارش، یادآور آثاری مانند سیاحت شرق آقا نجفی قوچانی یا روزهای خوف و وحشت حاج سیاح است. از این منظر، می‌توان آن را در سنت نویسندگانی همچون الکساندر دوما در ادبیات فرانسه قرار داد، که داستان‌پردازی را بر تحلیل‌های فلسفی و اجتماعی مقدم می‌دانستند، در حالی که نویسندگانی نظیر ویکتور هوگو بیشتر به مضامین عمیق اجتماعی و فلسفی می‌پرداختند.

داستان رمان با روایت ماجراهای عاشقانه‌ی یک جوان و تلاش‌های او برای رسیدن به معشوقش آغاز می‌شود و در کنار آن، نویسنده به روابط دربار، وضعیت بازار، معماری تهران و جریانات سیاسی آن دوران نیز می‌پردازد. خواننده با مطالعه‌ی این کتاب، فرصت می‌یابد که تصویری زنده از تهران قدیم و خیابان‌های مهم آن به دست آورد و جایگاه این فضاها را در هویت کلی شهر درک کند. همچنین، به دلیل تأثیر جنبش‌های کارگری و چپ‌گرایانه در روسیه و نواحی پیرامونی ایران، نویسنده بازتاب‌هایی از این تحولات را در سخنان سیاستمداران و مردم کوچه و بازار به تصویر کشیده است.

با این وجود، یکی از ضعف‌های اصلی رمان را می‌توان در شکل روایت و نحوه‌ی پیشبرد داستان دانست. مشفق کاظمی بیشتر از آنکه به شخصیت‌های داستان اجازه‌ی رشد و بروز بدهد، خود نقش تفسیرکننده و سخنگوی آنان را بر عهده گرفته است. این سبک روایت باعث شده که شخصیت‌ها به جای آنکه خاکستری و چندلایه باشند، در قالب‌های ساده‌ی خیر و شر قرار بگیرند. این ویژگی، رمان را از سنت داستان‌های شخصیت‌محور در ادبیات روسی دور می‌کند و به آثار کلاسیک رمانتیک در ادبیات فرانسه نزدیک‌تر می‌سازد. قدرت اصلی این رمان نه در عمق شخصیت‌پردازی، بلکه در روایت جذاب و پرتعلیق آن است. همچون رمان‌های دوما، تهران مخوف تعلیق و درام را از طریق ساختار روایی خود حفظ می‌کند، به جای آنکه بر پیچیدگی‌های روان‌شناختی شخصیت‌ها تمرکز کند. شخصیت‌ها بیشتر در خدمت پیشبرد داستان هستند و در نتیجه، عمدتاً در دسته‌های مشخصی از قهرمانان و ضدقهرمانان قرار می‌گیرند، بدون آنکه به طیف‌های خاکستری اخلاقی نزدیک شوند. این ویژگی آن را از سنت ادبیات روسی که بر کاوش عمیق درونی شخصیت‌ها تأکید دارد، متمایز می‌سازد.

با وجود این انتقادات، نمی‌توان انکار کرد که داستان‌پردازی این رمان، به‌ویژه در جلد اول، گیرا، پرتعلیق و دارای فراز و فرودهای مناسب است. پرورش شخصیت قهرمان (یا به تعبیر کاظمی، "پهلوان داستان") نیز به گونه‌ای صورت گرفته که مخاطب را با ماجراهای او همراه می‌سازد. از این منظر، تهران مخوف اثری ارزشمند است که آغازگر سبکی تازه در داستان‌نویسی فارسی بوده و خواندن آن برای هر علاقه‌مند به ادبیات فارسی، تجربه‌ای مفید و هیجان‌انگیز خواهد بود.
      

46

        محشر بود!!! دریغ‌مند خواهم بود اگر بخاطر صرافت در ایجاز متن، احساس و تجربه خود را از زیستن در مالویل برنکشم و آشکار نسازم.
در همان لحظه که همه پایان زندگی همه موجودات زمینی را در پی واقعه‌ای هولناک تصور می‌کنند، نوع جدیدی از زندگی که ویژگی‌هایش کم از زندگی مدرن اکنون ما ندارد سر برآورده و تکامل خواهد یافت!
این کتاب را در دسته کتاب‌هایی هم‌چون کوری، بینایی، شرق بهشت و کمی دورتر قلعه حیوانات و ۱۹۸۴ قرار می‌دهم! قبل از آن‌که بپرسید چرا! خواهم گفت به دلیل هنر و دقت نویسنده در یک جامعه‌پردازی زیبا و هنرمندانه بدون آن‌که به ماهیت رمان و روایت و روابط فردی و عاطفی انسان‌ها لطمه‌ای بخورد! اگر هنوز این کتاب را نخوانده‌اید بایستی از چند جهت نقاط مثبت و تحسین‌برانگیز ش را باهم در میان بگذاریم.
اولا از ترجمه بی‌نظیر، روان، با دقت آقای محمد قاضی نمی‌توان گذشت که با هنرمندی ضمن حفظ چارچوب داستان و سبک نگارش نویسنده با تکیه بر ظرفیت‌های زبان فارسی توانسته ۵۰۰ صفحه خواننده را میخ‌کوب و همراه خود کند! اوج هنر ایشان ترجمه متناسب عبارات نامفهوم «مومو» به تعابیر خواستنی و خواندیی در زبان فارسی است.
دوم سبک روایت و نقطه نگاه نویسنده به یک پدیده هولناک و پیامدهای آن است! آن‌جا که همگان قوه تخیل خود را صرف توصیف آن واقعه اهریمنی کرده و قلم خود را در روایت بدبختی‌های پیامده از آن برای نوع بشر می‌فرسایند، مرل طرحی دیگر در انداخته و یک زندگی جدید، شکوفا، فزاینده و البته سخت و جان‌فرسا چونان ماهیت اصیل زندگی خاکی را به تیغ قلم سپرده و پیکری تراشیده، موزون، هم‌آوا پدید آورده است. یکی از نکات دقت و البته انتخاب‌های سخت نویسنده خلق قهرمانی به نام امانوئل در قامت راوی است که هم داستان زندگی و فراز و فرود زندگی در مالویل را پیش می‌اندازد و هم واگویه‌های نفسانی و درونی انسان پساوحشت را پیش می‌برد. درونیات مالویل نه تنها به خود او بلکه به ذهن انسانی تعلق دارد که بایستی جهان خود را با دنیای جدید پیرامون‌ش وفق داده و سیر تکاملی جدیدی را دنبال کند. آن‌جا که وظیفه راوی و شخصیت قهرمان او ممکن است دچار خلط شده  و کتاب را به ورطه خودستایی‌های کاریکاتوری بکشاند، مرل با هنرمندی و کمک از یادداشت‌های سایر قهرمانان مالویل روایت را متعادل می‌کند. روایت کتاب البته چندان شبیه آثاری که ادبیات فرانسه را با آن‌ها می‌شناسیم نیست و خبری از توصیفات شاعرانه، صحنه‌پردازی‌های تماما رمانیتک و غلبه آن به سویه‌های الهیاتی  و جامعه‌شناسی، جملات آهنگین  و ضرباهنگ سنگین نخواهد بود. در عوض متنی را که در دست دارید پیرو سبک‌های نگارش لاتین و تا حدی امریکایی خواهید یافت که در آن اصل روایت به هنرمندی‌های فرامتنی غلبه دارد! شاید بتوان این چارچوب را چیزی بین کارهای جان اشتاین بک و ژوزه ساراماگو جانمایی کرد.
اما کتاب!
قلعه مالویل جام جهان‌نمای تشکیل یک زندگی و حیات طبیعت‌‌گرایانه و انسانی است که با توجه به شخصیت و گرایشات سیاسی مرل تنه‌هایی هم به کمون و البته بیشتر زندگی تعاونی می‌زند. سیرت دست‌نخورده طبیعت و طینت اصیل انسانی عناصر اصلی شکل‌دهی و پذیرش این جامعه هستند. در جایی از کتاب مالویل اشاره شاعرانه به شعرخوانی خوشه‌های گندم در زیر دستان انسان و نفس کشیدن آرام زمین در زیر گام‌های آدمی می‌کند! او بیش از آن‌که نگران تمام شدن بنزین ماشین و خرید اجناس پر زرق و برق از فروشگاه‌های بزرگ شهر باشد، دربند جفت‌گیری اسب اصیل  و نژاده‌ عربی- انگلیسی خود با یک اسب بارکش قدرتمند است؛ طرفه آن‌‌که نه تنها غمگین نشده بلکه شادان و امیدوار به ادامه زندگی این حیوان مفید است. براستی زندگی اکنون ما آیا فرصت درک این لذات را به ما می‌دهد؟ آن‌جا که امانوئل در پی اعتراض یکی از هم‌قطاران در خصوص کند پیش‌رفتن کارها بخاطر نداشتن ادوات پیشرفته و یا خطر مرگ ناگهانی بخاطر فقدان خدمات پزشکی حکیمانه می‌گوید: وقتی دیگر روزها و سال‌ها با آن سرعت وحشت‌آور از جلوی چشم ما نمی‌گذرند و بالاخره وقتی آدم فرصت زندگی کردن دارد،‌از خود می‌پرسم که چه چیز از دست رفته است.
دریغ‌مند خواهم بود اگر بخاطر صرافت در ایجاز متن، احساس و تجربه خود را از زیستن در مالویل برنکشم و آشکار نسازم. اهالی مالویل در یک جدال سخت تلاش می‌کنند همه اصول و انگاره‌های حتمی زندگی مدرن را که در برابر رویدادی هولناک، قدیمی شده در بستر مالویل که اکنون چونان زنی آبستن خلق نوزادی جدید برای هزاره‌های جدید است، بازنمایی و بازطراحی کنند؛ مدل حکومت، روابط مذهبی، روامداری اجتماعی، تقسیم کار، بهره‌برداری از زمین و حیوانات و گیاهان هم باید متناسب با اصالت طبیعت و فطرت از خواب برخاسته انسانی ابداع و یا کشف شوند.
نکته جالب آن‌که فناوری و برکات زندگی مدرن نتوانست اهالی فرانسه را در برابر هجوم اهریمنی دشمنی دژم که خود مولود همین عصر است، نگاه دارد!‌ بلکه باز هم این سنت و گذشته مالویل بود که اهالی آن را در پس دیوار‌ها، جرز‌ها،‌ مزغله‌ها و بنای مستحکم یک قلعه فئودالی که میراث گران‌بهای گذشته تاریخی مردمان آن سرزمین است، از خطر مصون دارد و زندگی دیگرشان ببخشاید.
گرایش‌های چپ مرل باعث تطبیق ظریف و پیدا و پنهانی بین جامعه آرمانی چپ‌های اصیل هگلی و مارکسی و سبک زندگی در مالویل شده است؛ از مدل حکمروایی تا اشتراک منابع محدود حیاتی حتی خانواده و زنان برای حفظ برتری و اهمیت جمع نسبت به فرد و حفظ عنصر حیات در مالویل.
نقطه اوج کتاب روایت داستان جنگ و گریز اهالی قلعه با گروهی مهاجم است که هم از نظر فناوری و هم از نظر تعداد به نگاه‌بانان قلعه برتری دارند! اما اهالی با تکیه بر کار جمعی،‌ درک اخلاقی از روابط انسانی و با پشتیبانی طبیعت مهربان شکست‌شان می‌دهند.
سخن کوتاه و تمنا اینکه بخوانید کتاب را ....
      

51

        «رقصی چنین میانه میدانم آرزوست» مجموعه‌ای از خاطرات شهید دکتر مصطفی چمران د رخلال روزهای نبرد سوسنگرد است. چریکی شاعر، دانشمندی پارسا و عاشقی با صلابت! این گوناگونی شخصیت میراث گران‌بهای چمران در همه آثار قلمی و قدمی اوست. دل‌نوشته‌های کتاب نشان‌ از عمق ارتباط قلبی چمران با خداوند و اوج شیدایی او در لحظات سخت و جان فرسای زندگی است.  جایی می‌گوید: «آسمان شاهد باش که در زیر سقف تو یک تنه با انبوهی کثیر از تانک‌ها و زره‌پوش‌ها و سربازان کفر روبه‌رو شدم. لحظه‌ای تردید به دل راه ندادم.» تنها قلمی که جان در گروی دیدار جانانی نهاده است می‌تواند همچو ادعایی بکند.
سبک نگارش شهید چمران در این کتاب که معجونی از ادبیاتی شاعرانه و نثری صمیمی و ساده است توانسته عمق احساس او به طبیعت، خداوند، حیات، آمادگی فداکاری برای ایمان و میهن و تعهد به وظیفه را به بیان شیرین در کلک و قلم آورده و در آسمان تصویر به درخشش وادارد. شهید چمران در این کتاب، علاوه بر بیان تجربیات جنگی، به تفکرات فلسفی و عرفانی خود نیز می‌پردازد. او در بخشی از خاطرات مناجات گونه خود آن‌جا که جان‌فشانی خود را در معرض دید و تحسین حسین بن علی (ع) می‌پندارد، همان‌ اندازه که از شهادت در راه او واله و شیدا شده است،‌ نظری نیز به آرمان و فلسفه قیام او دارد.
در مقایسه با شخصیت چندبعدی شهید چمران، می‌توان گفت که این کتاب بازتاب‌دهنده تمامی جنبه‌های وجودی اوست. او به‌عنوان یک هنرمند، با زبانی شاعرانه و تصاویری زیبا، احساسات و تفکرات خود را بیان می‌کند؛ به‌عنوان یک دانشمند، با عمق و دقت به تحلیل مسائل می‌پردازد؛ و به‌عنوان یک چریک، شجاعت و فداکاری‌اش را در میدان نبرد به تصویر می‌کشد.  «رقصی چنین میانه میدانم آرزوست» اثری است که خواننده را با دنیای درونی شهید چمران آشنا می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه می‌توان در عین فعالیت در عرصه‌های مختلف، ارتباطی عمیق و صمیمی با خداوند داشت و در راه ایمان و میهن، از هیچ تلاشی فروگذار نکرد.
      

28

باشگاه‌ها

نمایش همه

نَقْلِ رِوایَت

174 عضو

بوطیقای ارسطو: ترجمه ی متن همراه با کنکاشی در تئوری بوطیقا

دورۀ فعال

📚 فرزند سرنوشت 📚

272 عضو

تصویر دوریان گری

دورۀ فعال

باشگاه یادگاران

368 عضو

بشارت از حضرت حجت عجل الله فرجه

دورۀ فعال

لیست‌ها

داستان دو شهرچشم هایشجای خالی سلوچ

سیاهه سیاحت، سیر وسلوک یا سیمای سحر و سیاست زنانه

73 کتاب

اول خواستم فقط رمان و حسب‌حال بنویسم اما دیدم کتاب‌هایی در ذهنم هست که دلم پیش‌شان است و دستم به حذف‌شان نمی‌رود. بعدتر اگر مجالی بود شاید این فهرست را تفکیک کردم! آنروز موعود قول میدهم که در فهرست‌های جداگانه مفصل‌تر بنویسم! (وعده سر خرمن) برای خواندن این سیاهه حرف‌هایی به نظر مهم می‌رسد که بدانید. البته اگر یادداشت حقیر در خصوص داستان دوشهر را خوانده باشیددستتان می‌آید تصویر زنان در آینه این پیرمرد نورس را! 1- در کتاب، زن سوژه است و ابژه! قهرمان است و مقهور! محبوب است و منفور! قاعده است و قرار! قدرت است و غیرت! نفرت است و موهبت! زمین است و زمان! آن است و آینده! حقیقت است و فسانه! دلدار است و دل‌داده! عصمت است و پتیاره! پیامبر است و ساحره! گل است و گلاب! صواب است و عقاب! شهد است و شراب! زهر و است و سراب! حزین است و شاداب! شاهد است و شهید! شهر است و شعر! شهرت است و غریبی! ساحل است و صخره!‌ کویر است و دریا! بهشت است و دنیا! 2- در شاعرانگی‌ها بالا اگر خواستید بجای «و»، «یا» بگذارید! بجای کتاب هم اگر خواستید زندگی بگذارید! قضاوتش با شما! بگذریم! 3- سیاهه شامل کتبی است داستانی و ناداستان که در آن یا زن قهرمانی است یا بستر بروز قهرمانی یا چشم سیاهی در جستجوی قهرمانی به نظر من. ۴- اول که فهرست را که نوشتم مورد لطف و نظر تعدادی از اهل ذوق قرار گرفت و کتبی را پیش نهادند تا اضافه کنم که از ۵۰ به بعد شماره شده است. ۵- بخشی از کتاب‌ها نه فارسی و نه زبان اصلیشان در ایران نمایه نشده و متاسفانه قادر به فهرست کردنشان در بهخوان نیستم. بخاطر همین اسامی مهم‌ترین آن‌ها را در همین نوشتار تقدیم می‌کنم. ۱- نوشتن علیه فرهنگ نوشته خانم لیلا ابولغود ۲- زن در الجزایر نوشته خانم آسیه جبار ۳- عشق آوای خیال نوشته خانم آسیه جبار پ.ن. کتاب‌ها بی هیچ علتی و برداشتی ۷۲ تن شدند.

24

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

نوید نظری پسندید.
          کتاب به طور کلی این ادعا را دارد که با استفاده از چارچوب مفهومی فراهم شده توسط «نظریه فضیلت‌» قادر است «اشخاص دانشگاهی» و «نهاد دانشگاه» را نقد کند که البته ایده‌ی جذاب و معقولی است و نویسنده، آنجا که مستقیما آستین را برای این کار بالا زده تا حد خوبی از پس آن برآمده است. همین تمایز قائل شدن میان جایگاه افراد و نهادها نشان می‌دهد نویسنده از ابعاد مختلفی که نظریه فضیلت به موضوع دلالت‌هایی دارد آگاه است و سعی کرده از دریچه‌های متفاوتی به موضوع بنگرد.  اما ذکر چند نکته در نقد اثر خالی از لطف نیست: نقل قول‌های این کتاب از متون دیگر به شدت زیاد است! طوری که در برخی فصول اینطور به نظر می‌رسد که نویسنده قرار است نتایج پژوهش‌های دیگر را بی کم‌وکاست در کتاب ذکر کند و هیچ مشارکتی در پروراندن بحث با چارچوب مورد ادعا نکرده است. همچنین این قابلیت وجود داشت که فضیلت‌های بیشتری را برای نقد به میان بکشد و همان‌طور که خودش نیز تصریح کرده است، وجود رابطه‌ی وثیق بین فضائل مختلف را نشان دهد. نکته‌ی قابل توجه دیگر این است که نگارنده مدعی است از فضیلت‌های فکری برای ارزیابی کار دانشگاهی بهره می‌گیرد اما به صورت تلویحی می‌پذیرد که فضیلت‌های فکری خود زیرمجموعه‌ای از فضیلت‌های اخلاقی اند و البته که به کل از آن‌ها غفلت ورزیده و رابطه‌ی مهم میان آن‌ها را علیرغم علم داشتن به آن نادیده گرفته؛ در حالی که اولا پذیرفتن این امر، چارچوب مفهومی‌اش را برای مواجهه با همه‌ی جنبه‌های دانشگاه و افراد دانشگاهی باز می‌کند و ثانیا نشان می‌دهد که اثر بیشتر در تلاش است تا نقدی اخلاقی باشد و نه صرفا معرفتی.
به طور کلی انتظارم این بود که دوز «پژوهشی» اثر بیش از دوز «مروری» آن باشد اما با وجود همه‌ی نقص‌های یاد شده، این کتاب را شایسته‌ی ۴ ستاره می‌دانم. شاید بهتر بود در نام‌گذاری کتاب تأکید کمتری بر «فضیلت» شود چون به نظر می‌رسد که مفهوم یاد شده برخلاف آنچه که انتظار می‌رود محور اصلی ارزیابی‌های کتاب نیست و مخاطب که لزوما با گستره‌ی مفهومی فضیلت‌ها و قابلیت‌های آن آشنا نیست برای نقد و مصداق‌یابی تنها گذاشته شده است. 
مخاطبانی که بدون آشنایی با «نظریه فضیلت» یا «فلسفه دانشگاه» به سراغ این کتاب می‌روند حتما از آن خواهند آموخت و با آن که می‌توانست کتاب بهتری باشد اما بینش و بصیرت خواننده‌ی عام دانشگاهی را چندین پله ارتقا می‌دهد.
        

17

نوید نظری پسندید.
        این کتاب قلب منو با خودش برد ✨
و بازم باید از یکی دیگه از شاهکار های سارا جی ماس تعریف بکنم، خیلی شخصیت های خوبی داشت و فضا و شخصیت ها باهم خو گرفته بودند و احساساتی که نویسنده با خوندن این کتاب برای من به وجود آورد خاطرانگیز خواهند بود.
اولش خیلی گریه کردم به خاطر مرگ دانیکا و اعضای گروه اهریمنان ولی بعد به خاطر هانت شوکه زده شدم و
دویست صفحه آخر خیلی هیجان زده و داستان توی آخر کتاب
توی نقطه اوجش بود... در نهایت باید بگم جز بهترین کتابایی بو که خوندم و تا ابد جز اونا میمونه..
به یاد دانیکا، کانر، اعضای گروه اهریمنان، لیابا شبح کوچولو آتشین و... کسایی که تابد توی خاطراتم میمونند. 

و در نهایت :
                       باعشق، همه چیز ممکن می‌شود. ✨
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

10

نوید نظری پسندید.
"من زنده‌ام، من می‌کشم. من قدرت سرسام‌آور خدای نابودکننده را به کار می‌برم که قدرت خدای آفریننده، در مقابل آن، تقلید مسخره‌ای بیشتر نیست. این است خوشبخت بودن. خوشبختی همین است، همین رهایی طاقت‌فرسا، همین تحقیر نسبت به هرچه که هست، همین خون و نفرت دور و برم، همین تنهایی بی‌نظیر مردی که سرتاسر زندگیش را در پیش چشم دارد، همین شادی بی‌حد و حصر قاتلی که کیفر نمی‌بیند، همین منطق قهاری که زندگی مردم را خرد می‌کند، که تو را خرد می‌کند، کائسونیا، تا عاقبت، آن تنهایی جاوید را که آرزو دارم کامل کنم. "

نمایش‌نامه کالیگولا، بر اساس سرگذشت سومین امپراطور روم است که جزو وحشتناک‌ترین پادشاهان تاریخ از آن یاد می‌شود. بر اساس منابع تاریخی، کالیگولا، با خواهران خود بی‌پرده رابطه‌جنسی داشت و سر پدران را مقابل پسران می‌برید.
شروع داستان، که از نظر تاریخی تقریبا دقیق است، با برگشتن کالیگولا به کاخ، بعد از اینکه به دلیل مرگ خواهرش ناپدید شده بود آغاز می‌شود. او که حالا، دچار نوعی جنون شده، حرف از به دست آوردن ماه می‌زند، تا شاید آزادی‌اش را به دست بیاورد؛ مگر در عقیده او آزادی همان ممکن کردن ناممکن‌ها نبود؟
در پرده دوم، کالیگولا دیگر تبدیل به یک مستبد کور ذهن شده است که عبایی از هیچ‌کاری ندارد؛ و البته نیاز به هیچ دلیلی برای ارتکاب جنایت! 
جالب‌ترین شخصیت از نظر من، کرئاست؛ شخصی که می‌خواهد تنها زندگی کند و خوشبخت باشد و این مسئله، انگیزه‌ای حتی بیشتر نسبت به بزرگ‌زادگان تحقیر شده و یا اسکیپون که پدرش دست کالیگولا کشته شده به او می‌دهد تا کالیگولا را از سر راه بردارد. 
کالیگولا بعد از مرگ دروسیلا می‌فهمد "آدم‌ها می‌میرند ولی خوشبخت نیستند" او شاید خوشبختی خود را در آزاد بودن می‌دید، آزادی‌ای که در پایان، پس از آن‌همه جنایت، فهمید نه آنرا به دست آورده و نه توانسته حتی قدمی به سمت ماه بردارد.

"من باید به آن ها یک هدیه شاهانه بدهم، هدیه برابری همه انسان ها. و وقتی همه در یک سطح قرار بگیرند، هنگامی که نا ممکن به زمین بیاید و ماه در دستان من قرار گیرد، شاید بعد از آن من به موجودی بهتر تبدیل شوم و جهان تازه شود، پس از آن است که دیگر آدم ها نخواهند مرد و شاد خواهند بود."
          "من زنده‌ام، من می‌کشم. من قدرت سرسام‌آور خدای نابودکننده را به کار می‌برم که قدرت خدای آفریننده، در مقابل آن، تقلید مسخره‌ای بیشتر نیست. این است خوشبخت بودن. خوشبختی همین است، همین رهایی طاقت‌فرسا، همین تحقیر نسبت به هرچه که هست، همین خون و نفرت دور و برم، همین تنهایی بی‌نظیر مردی که سرتاسر زندگیش را در پیش چشم دارد، همین شادی بی‌حد و حصر قاتلی که کیفر نمی‌بیند، همین منطق قهاری که زندگی مردم را خرد می‌کند، که تو را خرد می‌کند، کائسونیا، تا عاقبت، آن تنهایی جاوید را که آرزو دارم کامل کنم. "

نمایش‌نامه کالیگولا، بر اساس سرگذشت سومین امپراطور روم است که جزو وحشتناک‌ترین پادشاهان تاریخ از آن یاد می‌شود. بر اساس منابع تاریخی، کالیگولا، با خواهران خود بی‌پرده رابطه‌جنسی داشت و سر پدران را مقابل پسران می‌برید.
شروع داستان، که از نظر تاریخی تقریبا دقیق است، با برگشتن کالیگولا به کاخ، بعد از اینکه به دلیل مرگ خواهرش ناپدید شده بود آغاز می‌شود. او که حالا، دچار نوعی جنون شده، حرف از به دست آوردن ماه می‌زند، تا شاید آزادی‌اش را به دست بیاورد؛ مگر در عقیده او آزادی همان ممکن کردن ناممکن‌ها نبود؟
در پرده دوم، کالیگولا دیگر تبدیل به یک مستبد کور ذهن شده است که عبایی از هیچ‌کاری ندارد؛ و البته نیاز به هیچ دلیلی برای ارتکاب جنایت! 
جالب‌ترین شخصیت از نظر من، کرئاست؛ شخصی که می‌خواهد تنها زندگی کند و خوشبخت باشد و این مسئله، انگیزه‌ای حتی بیشتر نسبت به بزرگ‌زادگان تحقیر شده و یا اسکیپون که پدرش دست کالیگولا کشته شده به او می‌دهد تا کالیگولا را از سر راه بردارد. 
کالیگولا بعد از مرگ دروسیلا می‌فهمد "آدم‌ها می‌میرند ولی خوشبخت نیستند" او شاید خوشبختی خود را در آزاد بودن می‌دید، آزادی‌ای که در پایان، پس از آن‌همه جنایت، فهمید نه آنرا به دست آورده و نه توانسته حتی قدمی به سمت ماه بردارد.

"من باید به آن ها یک هدیه شاهانه بدهم، هدیه برابری همه انسان ها. و وقتی همه در یک سطح قرار بگیرند، هنگامی که نا ممکن به زمین بیاید و ماه در دستان من قرار گیرد، شاید بعد از آن من به موجودی بهتر تبدیل شوم و جهان تازه شود، پس از آن است که دیگر آدم ها نخواهند مرد و شاد خواهند بود."
        

12

نوید نظری پسندید.
          آقای حدادپور دارند به سمت مستند نویسی میروند و به نظرم کتاب هاشون از قالب رمان داره خارج میشه و یک ناملموسی خاصی توی این کتابشون هست .
من که اکثر کتاب هاشون رو خوندم و همیشه توی کانالشون عضو بودم احساس میکنم میخوان نشون بدن که خودشون یک نیروی امنیتی هستن و همه ی کتاباشون تقریبا از نگاه شخصی و به عنوان مستند دارند منتشر میکنن که کار بدی نیست ولی نشون میده رمان صرف نیست .
از طرف دیگه حجم زیاد کتابهایی که دارند منتشر میکنند نشون میده زیاد روی داستان ها کار نمیکنند و به نحوی کمیت کار و معروفیت رو به کیفیت داستان هاشون ترجیح دادند.
داستان پسر نوح هم شامل این قضیه است و به وضوح رد پای اینکه بنده آگاه و مطلع نسبت به این موضوع هستم توش دیده میشه و زیبا کردن داستان با تعاریف و بسط های گوناگون شخصیت ها و داستان را فدای حضور آگاه بودن خودشون داخل داستان کردند .
این داستان در مورد نفوذ و حواشی موجود در بعضی هیئات و دفاتر مراجع است . که به نظرم برای اکثر ما مشخصه که یکی دو دفتر مراجع این مشکل رو دارند ولی در این داستان بزرگتر از حد معمول نشون داده شده.
        

12

نوید نظری پسندید.

10

نوید نظری پسندید.
          قول، فاتحه‌ای بر رمان پلیسی یا آغاز یک تباهی یا شاید اصلا یک نام گول زننده برای اثر انتخاب شده، باور کنید نامش جنون محض است، نه چیز دیگری جز این.
 اثری ساختارشکن، نه این خود ساختار است، قتلی رخ داده، پلیس رفته بالای سر جنازه،  اطلاعات را چیده کنار هم، مظنون شناسایی شده و خب در نهایت پرونده بسته، امااا یک جای کار می‌لنگد و از همین لنگش است که قصه ساخته میشود.
 در جریان یک پرونده بودیم، معما داشتیم، فراز و فرود های معرکه، شخصیت های باور پذیر، نکات  و در روانشناسانه، تحلیل های پلیسی، اشتباه، خطا،ذکاوت و در نهایت جنون محض آدم یک کتاب دیگه چه میخواد؟!
من عاشق توصیف کردن هستم، عاشق  کتاب هایی که با توصیف فراوان برای خواننده  تصویر خلق میکنن، قول، با وجود اندک لحظات این‌چنینی، کتاب بسیار جذابی بود. 
به علاوه تمام لحظات دلهره‌ی افراد روستا، انتظار کشیدن ها، عصبانیت ها و استرس ها رو میشد تجربه کرد. میشد حال ماتئی، رییس، هنسی و فون‌گون‌تن را فهمید.
یکسری نمادها‌ی تکرارشونده‌ی خوب داشت، دامن قرمز کوتاه، آلبرتک، توضیح بدید خانم، خیلی خوب بود، قشنگ آدم رو تحریک میکرد.
تا فصل آخر عملا شگفتانه‌ی خاصی در داستان نیست، روایت در نهایت سادگی پیش میره، نه خبری از اتفاقات عجیب و غریب هست، نه رو دست زدن به خواننده، نه راوی نامعتبر، نه کلک و حقه و فصل آخر بوم مثل بادکنک‌ تو صورتت منفجر میشه(شاید هم بمب تو‌ دستت که لت و پارِت کنه چون با بادکنک نهایتا چند دقیقه تو‌‌ شوک‌ باشی ولی اتفاق بیش از این حرف‌هاست)
چند تا کتاب مدام میاد تو ذهنم که قول سه/هیچ‌(گاهی هم پنج‌/هیچ) ازشون جلوتره(قاتلان بدون چهره، معمای آقای ریپلی، بیمار خاموش، همیشه یک‌نفر دروغ میگوید)
به‌همون اندازه که از قاتل همیشه یک‌نفر دروغ میگوید بیزام، از این زن در قصه هم بیزارم،‌‌ حتی بیش از آلبرتک! هر چند انگیزه ها فرق داره، شاید هم نداره، قاتل اونجا هم هدفش مثل اینجا بود، بله، انگیزه یکی بود فقط روش هاشون فرق داره، بله. هدفی که وسیله را توجیه میکنه.
در نهایت یه جمله به ذهنم رسید.
شاید آن‌کس که چاقو در قلب مقتول فرو کرده، متهم ردیف اول نباشد، شاید...
با تشکر از باشگاه کاراگاهان، که یه جورایی خونه‌ی دومم تو بهخوانه، بابت این کتاب شگفت‌انگیز.
این دومین باره که از همراهی باشگاه تا این حدف خوشحال و راضی‌ام، تا حد شعف...




        

29

نوید نظری پسندید.

5

نوید نظری پسندید.
          از ساعت ۱۰ شب که کتابو تموم کردم سردرد گرفتم. خیلی زور داره که ۸۰۰ صفحه خوندم و الان یه حال کثافتی ام 😅 که نمیدونم خوبه یا بد. جهت اسپویل نشدن فقط بگم یه گلوله حروم یکی از شخصیت های داستان😅 
و اما در مورد نویسنده .. من برخلاف اکثریت که علی محمد افغانی رو با این رمانش می شناسند اول کتاب دیگر اون یعنی «شلغم میوه بهشته» رو خونده بودم و با قلم نویسنده و توصیفات دقیق و صحنه پردازی های عالی اش آشنا بودم و نکته برجسته قلم افغانی استفاده از اصطلاحات فولکلور و ضرب المثل ها، کنایه هایی که بعد از گذشت زمان تقریبا از زبان عامیانه ما حذف شدن و توی کتاب به وفور با اونها برخورد می کنیم و عالیه اما فضای هر دو داستان میشه گفت یه جورایی مشابه هستش و دغدغه های مشابهی رو در هر دو داستان میتوان پیدا کرد. نهایتا کتابی که یه جورایی شناسنامه داستان ایرانی هست و آقای نجف دریابندری اون رو قابل قیاس با آثار بالزاک و تولستوی میدونه «قطعا» ارزش خوندن داره و یک نکته منفی فقط اضافه گویی های نویسنده در بخش هایی از کتابه که کمی از حوصله خواننده خارجه. در کل تجربه جالبیه که در این برهه زمانی ایران و با اینهمه تحولات نسبت به یک قرن پیش، کتابی رو که در فضای اون روزها نوشته شده رو بخونیم و من لذت بردم🩷
        

15

نوید نظری پسندید.

15

نوید نظری پسندید.

4

نوید نظری پسندید.
فرهاد مِهراد (۲۹ دی ۱۳۲۲ در تهران – ۹ شهریور ۱۳۸۱) معروف به فرهاد، خواننده، آهنگ‌ساز و نوازندهٔ پاپ راک اهل ایران بود. وی از خوانندگان صاحب نام راک ایرانی بود که نخستین آلبوم راک اند رول انگلیسی ایران را منتشر کرد. آنچه که او را از دیگر خوانندگان هم نسلش متمایز می‌کند، خواندن ترانه‌های اجتماعی است که در آثار موسیقی او متبلور شده ‌است. این عنصر در مضامین تمامی ترانه‌های او کاملاً به چشم می‌خورد. همچنین او را به عنوان یکی از اولین خوانندگان سیاسی ایران نیز می‌شناسند. وی در اوایل دهه ۱۳۵۰ ترانه‌هایی با مضامین سیاسی، انتقادی می‌خواند و در زمستان ۱۳۵۷ ترانه انقلابی «وحدت» را خواند، اما پس از انقلاب تا سال ۱۳۷۲ از ادامه کار منع شد.
از معروف‌ترین آهنگ‌های او می‌توان به «مرد تنها»، «بوی عیدی»، «جمعه»، «آیینه‌ها»، «خسته»، «اسیر شب»، «هفته خاکستری»، «شبانه ۱ و ۲»، «گنجشکک اشی مشی»، «کودکانه»، «سقف»، «آوار»، «وحدت»، «نجواها»، «کوچ بنفشه‌ها»، «برف»، «مرغ سحر»، «گل یخ»، «شب تیره» و… اشاره کرد. وی آهنگ‌هایی نیز به زبان‌های غیر فارسی دارد.
با تأمل در ترانه‌های این هنرمند، نکته‌ای که بیش از هر چیز نظر شنونده را به خود جلب می‌کند، جایگاه شعر و ترانه از دیدگاه اوست. ایشان به درک و فهم شعر بسیار معتقد بود. حس شعر و مفهوم آن را به خوبی در می‌یافت و به ترانه‌ای که انتخاب می‌کرد اعتقاد داشت. درک حس واژگان و ضرباهنگ آن‌ها و نحوه ادای آکسان‌ها و ویبراسیون‌ها جهت تبلور حس کلمات و مفهوم ترانه در آثار به جای مانده از او قابل تأمل است. تمام ترانه‌هایی که او حاضر به اجرای آن‌ها شد از زبان حال خود و به نوعی از زبان حال مردم و جامعه بود. به عارف قزوینی ارادت داشت و او را اوّلین شاعری می‌دانست که شعرهای اجتماعی گفته ‌است. همچنین به اشعار دیگر بزرگان عرصه شعر و ادب نیز توجه داشت. قصیده طولانی «تو را ای کهن بوم و بَر دوست دارم» سروده مهدی اخوان ثالث را با دادن تغییراتی از خود و «کوچ بنفشه‌ها» سروده محمد رضا شفیعی کدکنی را نیز با تغییراتی از خود به عنوان ترانه‌هایی برای اجرا انتخاب کرد.
          فرهاد مِهراد (۲۹ دی ۱۳۲۲ در تهران – ۹ شهریور ۱۳۸۱) معروف به فرهاد، خواننده، آهنگ‌ساز و نوازندهٔ پاپ راک اهل ایران بود. وی از خوانندگان صاحب نام راک ایرانی بود که نخستین آلبوم راک اند رول انگلیسی ایران را منتشر کرد. آنچه که او را از دیگر خوانندگان هم نسلش متمایز می‌کند، خواندن ترانه‌های اجتماعی است که در آثار موسیقی او متبلور شده ‌است. این عنصر در مضامین تمامی ترانه‌های او کاملاً به چشم می‌خورد. همچنین او را به عنوان یکی از اولین خوانندگان سیاسی ایران نیز می‌شناسند. وی در اوایل دهه ۱۳۵۰ ترانه‌هایی با مضامین سیاسی، انتقادی می‌خواند و در زمستان ۱۳۵۷ ترانه انقلابی «وحدت» را خواند، اما پس از انقلاب تا سال ۱۳۷۲ از ادامه کار منع شد.
از معروف‌ترین آهنگ‌های او می‌توان به «مرد تنها»، «بوی عیدی»، «جمعه»، «آیینه‌ها»، «خسته»، «اسیر شب»، «هفته خاکستری»، «شبانه ۱ و ۲»، «گنجشکک اشی مشی»، «کودکانه»، «سقف»، «آوار»، «وحدت»، «نجواها»، «کوچ بنفشه‌ها»، «برف»، «مرغ سحر»، «گل یخ»، «شب تیره» و… اشاره کرد. وی آهنگ‌هایی نیز به زبان‌های غیر فارسی دارد.
با تأمل در ترانه‌های این هنرمند، نکته‌ای که بیش از هر چیز نظر شنونده را به خود جلب می‌کند، جایگاه شعر و ترانه از دیدگاه اوست. ایشان به درک و فهم شعر بسیار معتقد بود. حس شعر و مفهوم آن را به خوبی در می‌یافت و به ترانه‌ای که انتخاب می‌کرد اعتقاد داشت. درک حس واژگان و ضرباهنگ آن‌ها و نحوه ادای آکسان‌ها و ویبراسیون‌ها جهت تبلور حس کلمات و مفهوم ترانه در آثار به جای مانده از او قابل تأمل است. تمام ترانه‌هایی که او حاضر به اجرای آن‌ها شد از زبان حال خود و به نوعی از زبان حال مردم و جامعه بود. به عارف قزوینی ارادت داشت و او را اوّلین شاعری می‌دانست که شعرهای اجتماعی گفته ‌است. همچنین به اشعار دیگر بزرگان عرصه شعر و ادب نیز توجه داشت. قصیده طولانی «تو را ای کهن بوم و بَر دوست دارم» سروده مهدی اخوان ثالث را با دادن تغییراتی از خود و «کوچ بنفشه‌ها» سروده محمد رضا شفیعی کدکنی را نیز با تغییراتی از خود به عنوان ترانه‌هایی برای اجرا انتخاب کرد.
        

17