بار دیگر شهری که دوست می داشتم
در آن لحظه که تو یک آری را با تمام زندگی تعویض می کنی، در آن لحظه های خطیر که سپر می افکنی و می گذاری دیگران به جای تو بیندیشند، در آن لحظه هایی که تو ناتوانی خویش را در برابر فریادهای دیگران احساس می کنی، در آن لحظه هایی که تو از فراز ، پا در راهی می گذاری که آن سوی آن ، اختتام همه ی اندیشه ها و رویاهاست، در تمام لحظه هایی که تو می دانی، می شناسی و خواهی شناخت به یاد داشته باش که سوزها و لحظه ها هیچگاه باز نمی گردند.
بریدۀ کتابهای مرتبط به بار دیگر شهری که دوست می داشتم
نمایش همهلیستهای مرتبط به بار دیگر شهری که دوست می داشتم
نمایش همهپستهای مرتبط به بار دیگر شهری که دوست می داشتم
یادداشتهای مرتبط به بار دیگر شهری که دوست می داشتم