محیا

@m.khoshgoo

6 دنبال شده

9 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

                سال بلوا برای من از اون دسته کتاب هایی بود که باید دوبار خوند تا داستان به عمق جانت فرو بره ، نه که با بار اول متوجه نشی چی به چیه ، متوجه می‌شی اما بار دوم درکت از داستان عمیق تره.
یکی از ‌کار های کتاب ها اینه که تلاش کنه به شما تجربه زندگی در غالب یک آدم جدید رو ببخشه ولی این که نویسنده چقدر موفق باشه مهمه و خب این کتاب در همراه کردن خواننده با شخصیت های داستان و روند قصه واقعا موفق عمل کرده ، همین که شما با ورود به اتاق حسینا بوی گِل به مشامتون می‌‌رسه یا درد نوشا رو به خوبی احساس می‌کنید یعنی شما همراه قصه هستید.
اما یک نقدی که به این قصه دارم اینه که بعضی شخصیت ها رو سرسری  رها کرده و با این که در بطن داستان هستن انگار که نیستند! شخصیت هایی مثل مادر نوشا که جاهایی از داستان باید دنبالش بگردی و با خودت بگی خدایا پس این مادر کجاست؟
اما در کل کتابی بود که به دلم نشست و  با این که چند سال قبل خوندمش هنوز در خاطرم پر رنگه و گاهی دلم برای دوستان عزیزم نوش آفرین و حسینا و حتی برای دشمن عزیزم ، معصوم هم  تنگ می‌شه.
من این کتاب رو با صدای گیرا و لحن و خوانش با وسواس و دقت خانم عاطفه رضوی شنیدم که داستان رو برام جذاب تر کرد حتی اگر این کتاب رو خوندین هم بهتون پیشنهادش می‌کنم.
و این یادداشت رو با محبوب ترین دیالوگ این قصه برای خودم ، تموم می‌کنم:
"من چه یادی دارم ، چرا یادم به وسعت همه تاریخ است؟
چرا آدم ها در یاد من زندگی می‌کنند و من در یاد هیچکس نیستم؟".
        
                کتاب رو تازه تموم کردم و اولین اثری بود که از داستایفسکی خوندم، چون خیلی شنیده بودم که ادبیات روسیه یک فضای دارک و خاصی داره که پسند همه نیست و به پیشنهاد یک کتاب فروش عزیز که کمکم کرد برای انتخاب کتاب همین کتاب رو برداشتم و راضی بودم ، درباره داستان اگر بخوام صحبت بکنم ، نویسنده شما رو جوری با خودش همراه می‌کنه که انگار شخصیت اصلی داستان شما هستین  توی قصه تشویش، غم ،شادی ،عشق و استرس و ناکامی رو تجربه می‌کنید . جسارتی که شخصیت دوم داستان به خرج می‌ده اون هم در زمانی که واقعا این چیز ها برازنده یک بانوی اصیل روس نبوده برای من واقعا جذاب بود.
اما راجع به ترجمه ، من ترجمه آفای حمیدرضا آتش برآب رو خوندم ، واقعا فاجعه بود وسط جمله رسمی یهو یک کلمه عامیانه توی چشم می‌زد و وسط داستان متوقفت می‌کرد ، این کتاب از نشر پارسه بود که غلط املایی و نگارشی و اشتباه تایپی هم زیاد داشت ،  یک تفسیر بلند هم داشت که نمی‌دونم به خاطر ترجمه بد کتاب خیلی مورد پسندم نبود یا واقعا نویسندا تفسیر داشت دور خودش می‌چرخید.
در کل که تجربه خوبی بود و لذت بردم و جرعت گرفتم که سراغ بقیه آثار داستایفسکی برم ، هر چند که همچنان ادبیات داستانی ایران در صدر علاقه مندی‌های من هست. حالا شما چه کتابی رو از داستایفسکی برای خوندن بعد از شب های روشن پیشنهاد می‌دین؟
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

محیا پسندید.
محیا پسندید.
محیا پسندید.