بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

سال بلوا

سال بلوا

سال بلوا

4.1
206 نفر |
66 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

23

خوانده‌ام

421

خواهم خواند

215

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

کتاب سال بلوا نوشته عباس معروفی که سه سال و نیم از عمرش را صرف نوشتن آن کرد. داستان رمان سال بلوا در دوره اواخر سلطنت رضا شاه و سال های جنگ جهانی دوم و در هفت شب اتفاق می‌افتد. راوی شب های زوج نویسنده و راوی شب های فرد، شخصیت اصلی داستان به نام نوشا (نوش آفرین) است. البته کتاب سال بلوا سرتاسر شامل ماجرا و شخصیت‌های متعدد است. خلاصه کتاب سال بلوا کتاب سال بلوا به موضوعات مختلفی اشاره می کند. به عشق ممنوعه می پردازد و قدرت طلبی را به خوبی نشان می دهد. زن ستیزی را بررسی می کند و نشان می دهد که تا چه حد زن ها محدود هستند. عباس معروفی همه این موارد را در کتاب سال بلوا به شیوه ای زیبا بیان کرده است. طوری که هر کدام از این موضوعات تکه ای از داستان را شکل می دهد و مخاطب باید این تکه ها را همانند پازل کنار هم بچیند و در آخر به مفهوم اصلی داستان برسد. همین داستان را به شدت جذاب کرده است و از خستگی خواننده می کاهد. خلاصه داستان: کتاب سال بلوا نوشته عباس معروفی شامل خاطراتی است که در ذهن نوش آفرین شخصیت اصلی داستان مرور می شود. نوشا دختر سرهنگ نیلوفری است. سرهنگی که برای پیمودن پله های ترقی به سنگسر آمده است و تصمیم دارد آینده ای با شکوه برای دخترش رقم بزند. اما نوشا عاشق کوزه گری غریب می شود و تمام وجودش را تقدیم او می کند، با این حال تقدیر، تصمیم دیگری برای نوشا گرفته است و… متن پشت جلد کتاب: «گفتم آب، و ساعت لنگریمان گفت: دنگ دنگ دنگ» خلاصه کتاب سال بلوا فاصله ها از میان برداشته شده اند و حال و گذشته در هم آمیخته اند ؛ حسینای مسحور شده با زلفی آشفته ایستاده است؛ اما نه بر پله های شهرداری که در ذهن نوشافرین؛ دکتر معصوم طناب دار حسینا را می بافد و با قنداق موزر به مغز نوشافرین می کوبد؛ سرهنگ در پی پیمودن پله های ترقی از شیراز به سنگسر می افتد؛ ملکوم آلمانی در کار ساختن یک پل بزرگ از کوه پیغمبران به کافر قلعه است؛ و سروان خسروی در پی آن است که همهٔ کوچه های شهر به خیابان خسروی ختم شوند. اما همه یک داغ به پیشانی دارند؛ همان که سال بلوا را آغاز می کند. همان که همه ناچار به انتخابش بوده اند. و مقصر کیست وقتی بازی و بازیگر یگانه نیست؟ قسمتی از رمان: حسینا گفت : می دانی اولین بوسه جهان چطور کشف شد؟ کتاب سال بلوا نوشته عباس معروفی دست هاش تار آرنج گِلی بود، گفت که در زمان های بسیار قدیم زن و مردی پینه دوز یک روز به هنگام کار بوسه را کشف کردند. مرد دست هاش به کار بود، تکه نخی را با دندان کند، به زنش گفت بیا این را از لب من بردار و بینداز. زن هم دست هاش به سوزن و وصله بود، آمد که نخ را از لب های مرد بردارد، دید دستش بند است، گفت چه کار کنم. ناچار با لب برداشت، شیرین بود، ادامه دادند.

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

25 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به سال بلوا

نمایش همه

پست‌های مرتبط به سال بلوا

یادداشت‌های مرتبط به سال بلوا

Mobina Fathi

1400/10/30

            «گفتم من مکافات چه کسی را پس می‌دهم؟ چرا این همه آدم در ذهن من زندگی می‌کنند؟ مگر قرار است بار همه زن‌ها را من به دوش بکشم؟ حتما مردها هم هستند.»

شاید بهتر باشد قبل از نوشتن از داستان کتاب، تفکر حل شده در کتاب را بدانیم. پیش‌تر از رمان پیکر فرهاد معروفی نوشتیم که تقریبا ده سال پس از سال بلوا و به بیان خود معروفی به عنوان ادای دینی به بوف کور هدایت، خلق شد. در یادداشتی که روی پیکر فرهاد نوشته شده است، بیان شده که مسئله معروفی در آن رمان «زن» بوده است. سال بلوا نیز همین طور است و به بهترین شکل سرنوشت تیره و تاریک زنان ایرانی را روایت می‌کند و از حق و حقوق در نطفه خفه شده‌ی آنان صحبت می‌کند. 
اما داستان، ما از زبان «نوشافرین» وارد داستان می‌شویم و شخصیت اصلی زن داستان را در حالی که به دلیل اینکه کتک مفصلی از همسر خود خورده، ناخوش و بیمار گشته است ملاقات می‌کنیم. رفته رفته به همراه خیالات و خاطرات نوشافرین، همراه افسانه شاهدخت و زرگر می‌شویم. که این افسانه در طول رمان، پا به پای داستان نوشافرین و دکتر معصوم پیش می‌رود. ما با خاطرات نوشافرین و معشوقه کوزه‌گر او، حسینا که همیشه بوی خاک می‌دهد آشنا می‌شویم.
کتاب شش فصل دارد که راوی فصل اول آن نوشافرین و فصل بعدی دانای کل است و تا آخر کتاب این دو راوی یک در میان داستان را روایت می‌کنند. و مانند دیگر آثار معروفی از جمله سمفونی مردگان یا پیکر فرهاد، اتفاقات ترتیب درستی ندارند و ما در گذشته و آینده نوشافرین در رفت و آمدیم.
در این میان فصولی که نوشافرین روایت می‌کند را می‌توان بیانگر جایگاه زن در طول تاریخ دانست. زنی که مورد ظلم و ستم قرار گرفته شده و شخصیت و هویت او با «روسپی» خوانده شدنش متلاشی شده است و هیچ ارزش و احترامی ندارد. هیچ حقی ندارد، حق تحصیل ندارد، حق عاشق شدن ندارد. آنچه معروفی به شکلی ملموس بیان می‌کند و جالب توجه است، این است که زن این دوره (دوره پادشاهی رضاخان) در ذهنش تعریفی از زندگی ندارد، او همواره خود را وابسته به مرد می‌داند. مثل نوشافرین که دلش می‌خواست پدرش بود تا نجاتش دهد یا مادرش که بدون همسرش تنها بیرون نمی‌رفت. گویی آن‌ها به لفظ «ضعیفه» بودن باور دارند. برای مثال در این قسمت از کتاب که در زیر نوشته شده است، این وابستگی کاملا مشهود است.
«گفتم: چرا زور می‌گویی، مادر؟ چرا هر وقت جایی می‌روم یکی باید مثل سایه دنبالم باشد؟» مادر یک دستش را به کمرش زد، قدمی جلو آمد: «چه حرف‌ها! کی پدرت اجازه می‌داد ما که زنش بودیم پامان را از خانه بیرون بگذاریم؟ حالا دخترش تک و تنها برود بیرون؟ مگر من می‌گذارم؟»

هرچند تمام مردها داستان، بیانگر مردسالاری جاری در جامعه بوده‌اند و حتی حسینا نیز مستثنی نیست؛ چرا که نوشافرین در کنار حسینا لباس‌های زنانه و ظریف می‌پوشد  تا زنانگی‌اش را حس کند، بر خلاف اینکه معصوم لباس‌های مردانه خود را تن نوشافرین می‌کند. هر چند حفظ این زنانگی به شاعرانه کردن این عاشقانه کمک کرده است اما می‌دانیم که زنانگی در مقابل مفهوم مردانگی است. 
معصوم اما فقط نماد مردسالاری نیست و اگر کمی در شخصیت او عمیق‌تر شویم، درمی‌یابیم که منصور بیش از هر چیزی نماد «سرکوب» است. او نوشافرین را با موزر می‌زند و بعد برای اینکه او را در ذهن همه، از جمله خودش دفن کند و سرکوب کند او را جذامی می‌خواند. او حسینا را نیز جذامی می‌خواند تا کسی سراغش نرود. این‌ها همه روش‌های سرکوب است. 
و اما جدا از بررسی داستان از بعد فمنیستی، (که می‌توان گفت دغدغه اصلی معروفی از به تحریر درآوردن این داستان بوده است.) بگذریم؛ معروفی ایران را در این برهه تاریخی که زمان جنگ جهانی دوم است را نیز به شکلی دقیق و بی‌پروا تصویر کرده است. همه ما می‌دانیم که ایران در جنگ جهانی دوم اعلام بی‌طرفی می‌کند اما روسیه و انگلستان که نفع خود را در بی‌طرفی ایران نمی‎‌بینند، دست بردار نیستند و روزگار تیره و تاری را برای مردم بی‌گناه ایران رقم می‌زنند. معروفی ترس و وحشتی را که به سبب حضور نازی‌ها، تمام خیابان‌ها را مه اندود کرده بود را به ملموس‌ترین شکل تصویر می‌کند. آنچه باعث می‌شود تا قلم معروفی را بی‌پروا بنامیم، شاید همین موضوع است که او واقعیت را به تلخ‌ترین شکلی که واقعا هست به ما نشان می‌دهد و واقعیت این است هیچ قهرمانی قرار نیست مردمان و شخصیت‌های اسیر داستان در آن برهه از تاریخ را نجات دهد و پایان غمناک است. 

          
زینب

1400/04/29

            سالِ بلوا نوشته‌ی عباس معروفی داستانی بلند است که در هفت[شب] توسط نوشافرین دخترِ سرهنگ نیلوفری و نویسنده روایت می‌شود.
این کتاب سه اسطوره/قربانی دارد: سیاوش، حسین و اسماعیل و از طرف دیگر شخصیتِ نوشا که دلباخته‌ی حسینا‌ی کوزه‌گر و بوی خاکِ دستانش شد. علاقه‌ام به این کتاب بیش از آنکه به خاطر موضوع و نحوه‌ی داستان‌پردازی باشد به خاطر این بود که بخشی از آن مرور خاطراتی نزدیک بود و سر باز کردن زخمی که به غایت دوست می‌داشتمش. فارغ از این حس به خاطر نحوه‌ی روایت (روایت غیرخطی) و به‌هم‌ریختگی تقدم و تأخر وقوعِ رویداد‌ها، نحوه‌ی فضا سازی(برای مثال کارگاهِ تاریک و نمورِ حُسینا) و حس‌آمیزی‌ها(بوی خاکِ دستانِ حسینا) در ما گاه دلهره‌ و آشوب و گاه آرامش و اندوهی ایجاد می‌کرد که درخور و متناسب با داستان و احوالِ نوشا، حسینا و... بود و موجبِ همذات پنداریِ دوچندان با ایشان می‌شد.
عباس معروفی خوب میداند چه چیز را چگونه بیان کند بطوریکه زخم‌های همیشه باز را از پسِ پشتِ خاطرات بیرون بکشد و یا خواننده را به چنان باوری از رخداد برسانه که گویی کتاب را زیسته است و بیشترین اثر را بر مخاطبش بگذارد. 
__________________
بُرِش:
[حسینا گفت:"می‌دانی اولین بوسه‌ی جهان چه‌طور کشف شد؟"
دست‌هایش تا آرنج گِلی بود. گفت که در زمان‌های قدیم زن و مردی پینه‌دوز یک روز به هنگامِ کار، بوسه را کشف کردند. مرد دست‌هایش به کار بود، تکه‌نخی را به دندان کند. به زنش گفت بیا این را از لبِ من بردار و بینداز. زن هم دست‌هاش به سوزن و وصله بود، آمد که نخ را از لب‌های مرد بردارد، دید دستش بند است، گفت چه کار کنم، ناچار با لب برداشت، شیرین بود، ادامه دادند.]
صفحه‌ی ۳۲۸
          
            سال بلوا جزو آن دسته از کتاب هایی است که نمی توانی تمام آنچه را که در 346 صفحه خوانده ای را در بیش از چند جمله برای کسی تعریف کنی. یکی از توانایی های عباس معروفی بیان داستان ها به شیوه ای جالب و باور نکردنی است. طوری که بیشتر از جلب توجه داستان، مهارت او در داستان نویسی و دایره واژگان وسیعش تو را مبهوت می کند. سال بلوا شامل هفت فصل است که چکیده تمام داستان در فصل اول توسط قهرمان داستان (نوشافرین) بیان می شود و در فصل های بعد جزئیات بیشتری به آن ها افزوده می شود. فصل های فرد از زبان نوشافرین و فصل های زوج از زبان سوم شخص بیان می شود. داستان شبیه به افسانه دختر پادشاهی است که عاشق مردی زرگر است اما با پسر وزیر ازدواج می کند. داستان دارای رگه هایی سیاسی است و در اواخر سلطنت رضاشاه و در سنگسر (زادگاه معروفی) اتفاق می افتد. معروفی در این کتاب هم با استفاده از مهارت های  نویسندگی اش، هرج و مرجی خاص و در هم آمیختگی عجیب گذشته،حال، آینده و افسانه و واقعیت مخاطب را با خود همراه می کند.


          
            اولین باری بود که کتابی از #عباس_معروفی می‌خواندم. 
بدون تعارف اوایل کتاب هم گیج شدم و هم خوشم نیامد. ولی با خودم گفتم بگذار یک فرصت دیگر به کتاب بدهم _شاید هم به خودم_ هر چه جلوتر رفتم بیشتر دستگیرم شد که در داستان چه خبر است.
داستان دختری به نام نوش‌آفرین که در اواخر سلطنت رضا شاه، وقایع شهریور بیست و سال‌های جنگ جهانی دوم اتفاق می‌افتد.
نکته جالب کتاب اینجاست که، کتاب 7 بخش است یک بخش را نوش‌آفرین روایت می‌کند و بخش دیگر را نویسنده. که من را یاد کتاب #من_او #رضا_امیرخانی انداخت.
داستان کتاب درباره‌ی دختری است که عاشق پسری به نام "حسینا"شده است ولی به دلایلی مجبور به ازدواج با شخص دیگری می‌شود. در دل این داستان داستان‌های دیگری هم مطرح می‌شوند که مخاطب را به دنبال خود می‌کشاند. و قسمت جالب دیگر اینجاست که روند داستان همراه با افسانه ها پیش می‌روند. و این همانطور که پشت جلد هم یادآور شده این ترکیب واقعیت با افسانه تبحر نویسنده است.
فضای داستان غمناک است. حکایت از روزگاری دارد که قحطی آمده، کسی با کسی کاری ندارد و هرکس به فکر خودش است، و مهم تر اینکه به زنان اهمیتی داده نمی‌شود. ظلم و کم توجهی به زنان در آن روزگار به خوبی به تصویر کشده شده. توصیفات شرایط و اوضاع بسیار ناب و بکر است.