سال بلوا
در حال خواندن
41
خواندهام
631
خواهم خواند
346
نسخههای دیگر
توضیحات
این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
کتاب سال بلوا نوشته عباس معروفی که سه سال و نیم از عمرش را صرف نوشتن آن کرد. داستان رمان سال بلوا در دوره اواخر سلطنت رضا شاه و سال های جنگ جهانی دوم و در هفت شب اتفاق میافتد. راوی شب های زوج نویسنده و راوی شب های فرد، شخصیت اصلی داستان به نام نوشا (نوش آفرین) است. البته کتاب سال بلوا سرتاسر شامل ماجرا و شخصیتهای متعدد است. خلاصه کتاب سال بلوا کتاب سال بلوا به موضوعات مختلفی اشاره می کند. به عشق ممنوعه می پردازد و قدرت طلبی را به خوبی نشان می دهد. زن ستیزی را بررسی می کند و نشان می دهد که تا چه حد زن ها محدود هستند. عباس معروفی همه این موارد را در کتاب سال بلوا به شیوه ای زیبا بیان کرده است. طوری که هر کدام از این موضوعات تکه ای از داستان را شکل می دهد و مخاطب باید این تکه ها را همانند پازل کنار هم بچیند و در آخر به مفهوم اصلی داستان برسد. همین داستان را به شدت جذاب کرده است و از خستگی خواننده می کاهد. خلاصه داستان: کتاب سال بلوا نوشته عباس معروفی شامل خاطراتی است که در ذهن نوش آفرین شخصیت اصلی داستان مرور می شود. نوشا دختر سرهنگ نیلوفری است. سرهنگی که برای پیمودن پله های ترقی به سنگسر آمده است و تصمیم دارد آینده ای با شکوه برای دخترش رقم بزند. اما نوشا عاشق کوزه گری غریب می شود و تمام وجودش را تقدیم او می کند، با این حال تقدیر، تصمیم دیگری برای نوشا گرفته است و… متن پشت جلد کتاب: «گفتم آب، و ساعت لنگریمان گفت: دنگ دنگ دنگ» خلاصه کتاب سال بلوا فاصله ها از میان برداشته شده اند و حال و گذشته در هم آمیخته اند ؛ حسینای مسحور شده با زلفی آشفته ایستاده است؛ اما نه بر پله های شهرداری که در ذهن نوشافرین؛ دکتر معصوم طناب دار حسینا را می بافد و با قنداق موزر به مغز نوشافرین می کوبد؛ سرهنگ در پی پیمودن پله های ترقی از شیراز به سنگسر می افتد؛ ملکوم آلمانی در کار ساختن یک پل بزرگ از کوه پیغمبران به کافر قلعه است؛ و سروان خسروی در پی آن است که همهٔ کوچه های شهر به خیابان خسروی ختم شوند. اما همه یک داغ به پیشانی دارند؛ همان که سال بلوا را آغاز می کند. همان که همه ناچار به انتخابش بوده اند. و مقصر کیست وقتی بازی و بازیگر یگانه نیست؟ قسمتی از رمان: حسینا گفت : می دانی اولین بوسه جهان چطور کشف شد؟ کتاب سال بلوا نوشته عباس معروفی دست هاش تار آرنج گِلی بود، گفت که در زمان های بسیار قدیم زن و مردی پینه دوز یک روز به هنگام کار بوسه را کشف کردند. مرد دست هاش به کار بود، تکه نخی را با دندان کند، به زنش گفت بیا این را از لب من بردار و بینداز. زن هم دست هاش به سوزن و وصله بود، آمد که نخ را از لب های مرد بردارد، دید دستش بند است، گفت چه کار کنم. ناچار با لب برداشت، شیرین بود، ادامه دادند.
بریدۀ کتابهای مرتبط به سال بلوا
نمایش همهلیستهای مرتبط به سال بلوا
نمایش همهپستهای مرتبط به سال بلوا
یادداشت ها