بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

آن سوی رودخانه، زیر درختان

آن سوی رودخانه، زیر درختان

آن سوی رودخانه، زیر درختان

ارنست همینگوی و 1 نفر دیگر
3.8
6 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

10

خواهم خواند

6

داستان تلخ و اندوهبار واپسین روزها و ساعت ها و لحظه های یک زندگی پر ماجرا و امید بی رحمانه مردی که می داند دیگر امیدی نیست... سرگذشت شهر با شکوه و کهنسال و نیز در سال های بعد از جنگ جهانی دوم،در آخرین روزهای زندگی سرهنگ ریچارد کنتول افسر کهنه کار آمریکایی و خاطرات تکان دهنده ائ از جنگ های اول و دوم جهانی مردی تنها و زخم خورده با غروری آمیخته با خشم و خشونت ...و عشق ناب و پرشور یک کنتیس جوان و زیبای ایتالیایی از تباری اصیل و ریشه دار که سرهنگ نومیدانه دل به او سپرده است.روایت قدرتمند و اندوهناک آخرین ساعت های زندگی پر احساس دو دلداده در کنار یکدیگر...داستانی فراموش نشدنی از عشق و رنج و دلیری به قلم نویسنده ای بزرگ.

یادداشت‌های مرتبط به آن سوی رودخانه، زیر درختان

            اگر با ترجمه‌های درخشان نجف دریابندری از دو رمان مشهور همینگوی، «وداع با اسلحه» و «پیرمرد و دریا»، کیف دنیا را برده‌اید، حتماً دلتان می‌خواهد کتاب‌های دیگری از همینگوی بخوانید. بازار کتاب پر است از ترجمه‌های نامرغوبی که از داستان‌های این نویسنده‌ی امریکایی منتشر شده، ولی شما که با ترجمه‌های دریابندری خاطره‌بازی کرده‌اید به‌حتم سراغ این ترجمه‌ها نمی‌روید! مجله‌ی شهر کتاب سه رمان «داشتن و نداشتن، آن سوی رودخانه»، «زیر درختان زیتون» و «خورشید هم‌چنان می‌دمد» را با ترجمه‌ی احمد کسایی‌پور (نشر هرمس) پیشنهاد می‌کند. 


ماه‌نامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی هشتم، سال ۱۳۹۵.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آخرین روزهای زندگی سرهنگ ریچارد کنتوِل، افسر کهنه‌کار امریکایی، و خاطرات تکان‌دهنده‌ی او از جنگ‌های اول و دوم جهانی، مردی تنها و زخم‌خورده، با عشق ناب و پرشور یک کنتس جوان و زیبای ایتالیایی. 



ماه‌نامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی هشتم، سال ۱۳۹۵.
          
Hanā

1402/12/07

            نه تنها بهترین رمانِ همینگوی، بلکه شخصی‌ترین اثرش نیز هست!

...با وجود این، حتی اگر این رمان را تصویر مضحکه‌آمیزی از سرنوشت خود "همینگوی" بدانیم، به اعتقاد من پرکشش‌ترین و انسانی‌ترین نوشته‌اش همین ناکام‌ترین اثر اوست.
این کتاب، همان‌طور که خود "همینگوی" نیز اذعان داشت، ابتدا در قالب یک داستان کوتاه شروع شد و بعد به بیراهه افتاد و به کلاف سردرگمی از رمان ختم شد. دشوار می توان درک کرد که این همه نقائص ساختاری و این همه خطاهای تکنیکی چطور به کار چنان استاد چیره‌دستی راه یافته است.
این کتاب نه تنها بهترین رمان "همینگوی"، بلکه شخصی ترین اثرش نیز هست، زیرا او آن را در آستانه خزانی ناشناخته نوشته بود، در حسرت سال‌های بازگشت‌ناپذیری که پشت سر نهاده بود، همراه با دلشوره اندوهناک سال‌های انگشت‌شماری که از زندگی‌اش باقی بود.
"همینگوی" در هیچ‌یک از کتاب‌هایش، تا این حد بخشی از وجود خویش را برجا نگذاشته است، همچنان که در هیچ کدام با چنین زیبایی و چنین ظرافتی راهی برای بیان سودای بنیادین زندگی و آثارش نیافته است: بیهوده بودن پیروزی.
مرگ قهرمان قصه‌اش، چنان که پیداست در کمال آرامش و به نحوی کاملا طبیعی، تجسم تغیبر چهره داده خودکشی خودش بود...

بخشی از سخنان " گابریل گارسیا مارکز"