یادداشت SMKazemi

SMKazemi

1403/3/13

من زنده ام: خاطرات دوران اسارت
        پیش دانشگاهی بودم که این کتابو خوندم. اولین کتابی بود که درباره جنگ می خوندم و حیرت کرده بودم که این اتفاقات در همین دنیایی افتاده که من درش زندگی می کنم؟!
این روایت های نه چندان دور سرزمین منه که من چیز زیادی ازشون نمی دونستم و تو دنیای فانتزی خودم زندگی میکردم؟ 

یکی از روایت هایی که  از این کتاب تو ذهنم مونده صحنه ای بود که راوی در دوران اسارتش، در زندان رژیم بعث  دیده بود، تعریف می کرد:
مردی عراقی رو  به جرم اینکه حاضر نبود عضو حزب بعث بشه و در جنگ مسلمان علیه مسلمان شرکت کنه، گرفته بودند. 
آباد تعریف می کنه که مرد رو، که پدر یک خانواده بود، جلوی چشم زن و فرزندانش برهنه کردند و بی توجه به زاری و التماس خانواده اش با کابل کتکش می زدند..
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.