فاطیما

@fatimah

33 دنبال شده

36 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

این کاربر هنوز یادداشتی ثبت نکرده است.

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

فعالیت‌ها

فاطیما پسندید.
از متن کتاب:

«اگر می‌توانستیم در حال گذشتن از آستانه‌ای جوانی خود را بازیابیم، اگر می‌توانستیم در این سوی در پیر، و همین که پا به آن سوی می‌گذاشتیم جوان باشیم، آن‌وقت چه می‌شد...؟»

نویسنده می‌گوید یک کلمه‌‌ایِ داستان "تمنا" بود. من می‌گویم "عطش" و "حرص"
عطشِ بازیافتن جوانی، عطش زیبایی، عطش عشق ابدی، و عطش جاودانگی...
و باز هم از متن کتاب:
«مرگ: آنگاه به سراغت می‌آیم که کم‌تر از هر وقت دیگر مشتاق منی.»

درباره محتوا همین‌قدر بگویم که اصلاً نتوانستم داستان را دوست داشته باشم. مثل این داستان های عاشقانه جدید پدیدِ آبکی بود. هیچ جذابیتی برایم نداشت. اگر به خاطر فضاسازی آن خانه‌ی تاریکِ بدون نور و همچنین فضای گنگ و مبهم و وهم آلود داستان نبود، ادامه نمی‌دادم...
نویسنده بیان خوبی داشت. ولی چیزی که ریخته بود توی قالب بیانش مورد پسند من نبود.
به نظرم توضیحات نویسنده در آخر کتاب درباره چگونگی خلق و پرورش :آئورا" از خود داستان جذابیت بیشتری داشت...

پی‌نوشت:

یجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ ۚ وَاللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكَافِرِينَ.
آنها از ترس مرگ، انگشتانشان را در گوش های خود می‌گذارند؛ تا صدای صاعقه را نشنوند. و خداوند به کافران احاطه دارد و در قبضه قدرت او هستند.

وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَىٰ حَيَاةٍ.
و آنها را حریص‌ترین مردم بر زندگی این دنیا، و اندوختن خواهی یافت.

خدایا یه کاری کن یه جوری زندگی کنم که هنگامه‌ی پیری، کونسوئلو وار به رویای جوانی و جاودانگی چنگ نندازم و مرگ درحالی به سراغم بیاد که بیشتر از هر وقت دیگری مشتاقشم...
که من در قبضه قدرت تو هستم...
            از متن کتاب:

«اگر می‌توانستیم در حال گذشتن از آستانه‌ای جوانی خود را بازیابیم، اگر می‌توانستیم در این سوی در پیر، و همین که پا به آن سوی می‌گذاشتیم جوان باشیم، آن‌وقت چه می‌شد...؟»

نویسنده می‌گوید یک کلمه‌‌ایِ داستان "تمنا" بود. من می‌گویم "عطش" و "حرص"
عطشِ بازیافتن جوانی، عطش زیبایی، عطش عشق ابدی، و عطش جاودانگی...
و باز هم از متن کتاب:
«مرگ: آنگاه به سراغت می‌آیم که کم‌تر از هر وقت دیگر مشتاق منی.»

درباره محتوا همین‌قدر بگویم که اصلاً نتوانستم داستان را دوست داشته باشم. مثل این داستان های عاشقانه جدید پدیدِ آبکی بود. هیچ جذابیتی برایم نداشت. اگر به خاطر فضاسازی آن خانه‌ی تاریکِ بدون نور و همچنین فضای گنگ و مبهم و وهم آلود داستان نبود، ادامه نمی‌دادم...
نویسنده بیان خوبی داشت. ولی چیزی که ریخته بود توی قالب بیانش مورد پسند من نبود.
به نظرم توضیحات نویسنده در آخر کتاب درباره چگونگی خلق و پرورش :آئورا" از خود داستان جذابیت بیشتری داشت...

پی‌نوشت:

یجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ ۚ وَاللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكَافِرِينَ.
آنها از ترس مرگ، انگشتانشان را در گوش های خود می‌گذارند؛ تا صدای صاعقه را نشنوند. و خداوند به کافران احاطه دارد و در قبضه قدرت او هستند.

وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَىٰ حَيَاةٍ.
و آنها را حریص‌ترین مردم بر زندگی این دنیا، و اندوختن خواهی یافت.

خدایا یه کاری کن یه جوری زندگی کنم که هنگامه‌ی پیری، کونسوئلو وار به رویای جوانی و جاودانگی چنگ نندازم و مرگ درحالی به سراغم بیاد که بیشتر از هر وقت دیگری مشتاقشم...
که من در قبضه قدرت تو هستم...
          
فاطیما پسندید.
صدسال تنهاییغرور و تعصب۱۹۸۴

کدام ترجمه؟ | پیشنهادهایی برای نمایشگاه

72 کتاب

در اهمیت ترجمهٔ خوب و پاکیزه همین بس که باری دو نفر از یک کتاب واحد صحبت می‌کردند و یکی از آشفتگی و چندپارگی متن می‌نالید و آن یکی قربان‌صدقهٔ پیوستگی و پیراستگی‌اش می‌رفت! و ما شنوندگان هم متحیر بودیم که قصه چیست! وقتی فهمیدیم دو تا ترجمهٔ مختلف را خوانده‌اند و آن دوتا ترجمه را کنار هم گذاشتیم و با هم قیاس کردیم، هم به این حق دادیم و هم به آن! ترجمهٔ بد می‌تواند یک اثر را از دایرهٔ خواندنی‌ها خارج کند و ترجمهٔ خوب می‌تواند بر ارزش آن بیافزاید. برای کتابخوانان بسیار پیش می‌آید که ندانند ترجمهٔ خوب یا بهتر هر کتاب مال کیست و کدام ناشر منتشرش کرده؟ در گروه‌های کتابخوانی روزی نیست که سؤال‌هایی مثل «دنیای سوفی کدوم ترجمه‌اش خوبه» یا «کدوم ترجمهٔ قمارباز رو‌ بخرم؟» پرسیده نشود. این شد که به فکر افتادیم ترجمه‌ یا ترجمه‌های بهتر کتاب‌های مشهور را فهرست کنیم. با این امید که به کار جویندگان و پرسندگان آید! قابل‌قبول و خوب بودن این ترجمه‌ها یا به عیار تجربه به دست آمده (یعنی برای خونهٔ خودمون هم از همین بردیم و راضی بودن!) یا از افواه اهل کتاب. ممکن است نظر شما متفاوت باشد که هم طبیعی است و هم گاه محصول تفاوت طبایع و سلایق. یکی زبان ادبی‌تر می‌پسندد و دیگری زبان خودمانی‌تر. یکی دوست دارد مترجم پانوشت‌های طولانی بزند و دلالت‌های فرامتنی و فرهنگی متن را شرح دهد و دیگری دلش نمی‌خواهد هیچ پانوشت و توضیحی -هرچند مفید- در خواندنش وقفه و سکته افکند. نکتهٔ بسیار مهم: مهم است که ترجمهٔ توصیه‌شده را از ناشر توصیه‌شده و معتبر بخریم. ناشران بازاری چون خاطرجمعند که دزیره و قلعهٔ حیوانات و صدسال تنهایی «حتماً» و «همیشه» می‌فروشد، با خیال راحت از روی ترجمهٔ معتبر رونویسی و جای چهارتا فعل و فاعل را عوض و کتاب را چاپ می‌کنند و بی آن که هزینه‌ای برای حق‌التألیف، حق‌الترجمه، صفحه‌آرایی و طراحی جلد پرداخته باشند، سود تضمین‌شده‌ای می‌برند که ناشر معتبر باید سال‌ها زحمت بکشد تا کسری از آن نصیبش شود. آیا بشود و آیا نشود؟ نکات قابل‌عرض: از بعضی کتاب‌ها چند ترجمه پیشنهاد شده که همگی نمرهٔ قبولی می‌گیرند و قابل‌توصیه‌اند. در انتهای فهرست، نسخه‌های مقبول چندتا از مهم‌ترین آثار کلاسیک فارسی هم آمده است. کتاب‌هایی که همه می‌شناسند اما کمتر کسی می‌داند نسخهٔ کدام ناشر را بخرد و به کتابخانه‌اش اضافه کند.

فاطیما پسندید.
یک شاخه گل برای دونا سیسیلیا پائیم

به معلم‌ها هم می‌شود هر کتاب خوب و خواندنی‌ای را هدیه داد. اما بعضی کتاب‌ها هستند که یک معلم از خواندنشان لذت مضاعفی می برد...

کتاب‌های مرتبط 23

فاطیما پسندید.

حسرت همیشگی من اینه که مردم از این ادبیات دور افتادن و براشون ناشناخته است. حالا به عامه نمیشه خرده گرفت. اما نویسندگان هم با بسیاری از این کتاب‌ها ناآشنا هستند. اخیرا یکی بهم گفت اصلا مگه ایران اسطوره و افسانه داره که بشه از روش رمان فانتزی نوشت. بله ایران ما هم اسطوره داره هم افسانه و همین حالا هم ده‌ها منبع مختلف در این مورد موجوده.

فاطیما پسندید.

چرا این کتاب را شروع کردم؟ جدا از اینکه بانو شیمل انسان عجیب و فوق‌العاده‌ای است؛ پاراگرافی که توجهم را به خواندن این کتاب جلب کرد می‌آورم: «راستش این است نمیخواستم سرگذشت خودم را روی کاغذ بیاورم اما چندی پیش که برای دانشجویی ماجرای تحصیل خود را در زمان جنگ شرح دادم و برای او از هجده ساعت درس و سمینار در هفته، کار در کارخانه حتی موقع تعطیلات بدون کمک هزینه تحصیلی، ناامیدی از سفر به خارج از آلمان و فراگیری زبان در کشوری دیگر ،حملات شبانه هواپیماهای جنگی و بسیاری دیگر از مشکلات تعریف کردم این مرد جوان با حیرت از من پرسید : « پس یعنی فرصت تفریح و مثلاً رقص هم نداشته‌اید؟!» همین موضوع باعث شد فکر کنم ، شاید بی مناسبت نباشد به توصیف گوشه ای از زندگی خودم بپردازم.» انسان مدرن بی‌تاریخ است. گمان می‌کند فقط خودش کارهای بزرگ کرده و در هنگام بدبختی هم خودش بدبخت‌ترین انسان روی زمین است که تا قبل از او کسی به این اندازه بدبخت نبوده. به عنوان کسی که دغدغه علوم انسانی دارم ( در این زمانه‌ای که از نظر سیاسی و اقتصادی بسیار مشوش است) میخواهم ببینم چطور میشود در زمانه جنگ‌های جهانی بدون «فرصت تفریح و مثلاً رقص..» کار علمی کرد.

فاطیما پسندید.
مسئلهٔ فلسطین احتمالا بحث‌برانگیز مسئله تو عرصهٔ بین‌الملله...
و این مبارزهٔ دنباله‌دار فلسطینی‌ها قطعا یکی از طولانی‌ترین و عجیب‌ترین مبارزات طول تاریخه...
در واقع اینجا، تو قرن بیست و یکم، ما با تنها پروندهٔ باز استعمارگری تو دنیا طرفیم...

برای خیلی از ماها که تو فضای رسانه‌ای ایران نفس می‌کشیم، طرفداری از فلسطین یه اصل مسلمه، و حتی اگه طرفش نباشیم و نخوایم کمکش کنیم، لااقل به اسرائیل حق نمی‌دیم... 
ولی همه جا اینطور نیست...
البته وحشی‌گری‌های بی‌حد و حساب اسرائیل تو جنگ اخیر غزه کاری کرد که کفهٔ ترازو تو جهان به سمت فلسطین سنگین بشه (یه نمونه‌ش کاهش میزان موافقت آمریکایی‌ها با حمایت از اسرائیله، براساس نظرسنجی مؤسسه گالوپ).

ولی به هر حال، هنوزم هستن کسایی که تو این دعوا تا حد خوبی به اسرائیل حق میدن... واقعا چرا؟ آیا همه یه مشت آدم‌کش قسی‌القلب هستن؟

نکته اینجاست که تو این تعارض چند ده ساله، مسائلی وجود داره که نگاه آدما بهش بر اساس اینکه کدوم طرف خط ایستاده باشن می‌تونه خیلی متفاوت باشه.

تو این کتاب، آقای پاپه دست گذاشته روی ده تا از مهمترین مسئله‌هایی که میشه تو بحث فلسطین و اسرائیل مطرح کرد، با عنوان ده افسانه در باب اسرائیل!
آقای پاپه که خودش یه یهودیه با تابعیت اسرائیل (که البته الان چند سالی هست دیگه اونجا زندگی نمی‌کنه)، ده تا عنوان رو میندازه وسط و سعی می‌کنه نشون بده چطور روایت اسرائیلی‌ها از این مسائل غلطه.
عناوین هم طوری انتخاب شدن که گسترهٔ خوبی از شبهه‌هایی رو که ممکنه در باب فلسطین به ذهنتون رسیده باشه دربرمی‌گیرن.

نویسنده یه مورخه و سعی می‌کنه با بررسی منابع متنوع، «افسانه» بودن روایت صهیونیست‌ها رو نشون بده و با توجه به دین و تابعیتش، نظراتش تو این کتاب قابل توجه و استناده. اینجا دیگه گوینده خبرنگار صدا و سیمای جمهوری اسلامی نیست که نشنیده بگیم داره دروغ میگه :)
کتاب هم خیلی کوتاهه و متن نسبتا روونی داره. ترجمه هم تا جایی که دیدم خوب بود و همهٔ موارد رو منتقل کرده بود (البته مترجم بعضی جاها تو زیرنویس نظر خودش رو هم گفته).
بنابراین، من خوندن این کتاب رو به همه پیشنهاد می‌کنم، چون به نظرم نمیشه و نباید تو این دوران هیچ‌کس نسبت به مسئلهٔ فلسطین بی‌تفاوت باشه...

🔅🔅🔅🔅🔅

من در حین خوندن کتاب یه خلاصه‌ای از همهٔ فصل‌ها رو تو گزارش‌پیشرفت‌های بهخوان گذاشتم. الان هم می‌تونید از قسمت «خوانده‌ام» تو صفحهٔ من تو بهخوان این کتاب رو پیدا کنید و با لمس گزینهٔ «تاریخچه مطالعه» این خلاصه‌ها رو ببینید.
            مسئلهٔ فلسطین احتمالا بحث‌برانگیز مسئله تو عرصهٔ بین‌الملله...
و این مبارزهٔ دنباله‌دار فلسطینی‌ها قطعا یکی از طولانی‌ترین و عجیب‌ترین مبارزات طول تاریخه...
در واقع اینجا، تو قرن بیست و یکم، ما با تنها پروندهٔ باز استعمارگری تو دنیا طرفیم...

برای خیلی از ماها که تو فضای رسانه‌ای ایران نفس می‌کشیم، طرفداری از فلسطین یه اصل مسلمه، و حتی اگه طرفش نباشیم و نخوایم کمکش کنیم، لااقل به اسرائیل حق نمی‌دیم... 
ولی همه جا اینطور نیست...
البته وحشی‌گری‌های بی‌حد و حساب اسرائیل تو جنگ اخیر غزه کاری کرد که کفهٔ ترازو تو جهان به سمت فلسطین سنگین بشه (یه نمونه‌ش کاهش میزان موافقت آمریکایی‌ها با حمایت از اسرائیله، براساس نظرسنجی مؤسسه گالوپ).

ولی به هر حال، هنوزم هستن کسایی که تو این دعوا تا حد خوبی به اسرائیل حق میدن... واقعا چرا؟ آیا همه یه مشت آدم‌کش قسی‌القلب هستن؟

نکته اینجاست که تو این تعارض چند ده ساله، مسائلی وجود داره که نگاه آدما بهش بر اساس اینکه کدوم طرف خط ایستاده باشن می‌تونه خیلی متفاوت باشه.

تو این کتاب، آقای پاپه دست گذاشته روی ده تا از مهمترین مسئله‌هایی که میشه تو بحث فلسطین و اسرائیل مطرح کرد، با عنوان ده افسانه در باب اسرائیل!
آقای پاپه که خودش یه یهودیه با تابعیت اسرائیل (که البته الان چند سالی هست دیگه اونجا زندگی نمی‌کنه)، ده تا عنوان رو میندازه وسط و سعی می‌کنه نشون بده چطور روایت اسرائیلی‌ها از این مسائل غلطه.
عناوین هم طوری انتخاب شدن که گسترهٔ خوبی از شبهه‌هایی رو که ممکنه در باب فلسطین به ذهنتون رسیده باشه دربرمی‌گیرن.

نویسنده یه مورخه و سعی می‌کنه با بررسی منابع متنوع، «افسانه» بودن روایت صهیونیست‌ها رو نشون بده و با توجه به دین و تابعیتش، نظراتش تو این کتاب قابل توجه و استناده. اینجا دیگه گوینده خبرنگار صدا و سیمای جمهوری اسلامی نیست که نشنیده بگیم داره دروغ میگه :)
کتاب هم خیلی کوتاهه و متن نسبتا روونی داره. ترجمه هم تا جایی که دیدم خوب بود و همهٔ موارد رو منتقل کرده بود (البته مترجم بعضی جاها تو زیرنویس نظر خودش رو هم گفته).
بنابراین، من خوندن این کتاب رو به همه پیشنهاد می‌کنم، چون به نظرم نمیشه و نباید تو این دوران هیچ‌کس نسبت به مسئلهٔ فلسطین بی‌تفاوت باشه...

🔅🔅🔅🔅🔅

من در حین خوندن کتاب یه خلاصه‌ای از همهٔ فصل‌ها رو تو گزارش‌پیشرفت‌های بهخوان گذاشتم. الان هم می‌تونید از قسمت «خوانده‌ام» تو صفحهٔ من تو بهخوان این کتاب رو پیدا کنید و با لمس گزینهٔ «تاریخچه مطالعه» این خلاصه‌ها رو ببینید.
          
فاطیما پسندید.
فاطیما پسندید.

فصل نهم کلا به غزه اختصاص داده شده، با عنوان «افسانه‌هایی دربارهٔ غزه» تو این فصل طولانی، آقای پاپه سه باور غلط رو بررسی می‌کنه: ۱. حماس یه سازمان تروریستیه ۲. خروج اسرائیل از غزه اقدامی صلح‌طلبانه بود ۳. جنگ اسرائیل علیه غزه دفاع از خوده... 🔅🔅🔅🔅🔅 تو بررسی باور اول، نویسنده کلی در مورد تاریخچهٔ شکل‌گیری حماس صحبت می‌کنه و توضیح میده حماس نه با زور که تو یه فرآیند طبیعی و دموکراتیک تو دل مردم فلسطین جا باز کرد و روز به روز قدرتمندتر شد. چرا؟ چون برخلاف سکولارها با پیمان‌نامهٔ اسلو مخالفت کرد و حاضر نشد زیر بار احکام ظالمانهٔ اشغال‌گرها بره. ملت دیگه واقعا ناامید شده بودن از اینکه از رهبران سکولاری که تا اون موقع اوضاع رو در دست داشتن کاری برای بهتر کردن شرایط زندگیشون بربیاد. خلأیی که بعد از مرگ عرفات ایجاد شد هم به رو اومدن حماس کمک کرد. کلا هم حماس فقط تو بخش نظامی فعالیت نداشت و با فراهم آوردن دارو و امکانات آموزشی و رفاهی یه پیوند عمیقی با زندگی مردم برقرار کرده بود... 🔅🔅🔅🔅🔅 می‌رسیم به بخش دوم. قضیه اینه که اسرائیل کلا از اون اول هی فلسطینی‌ها رو هل می‌داد تو این منطقهٔ نوار غزه و اینجا رو تبدیل کرده بود به کمپ بزرگی از پناهنده‌ها. تو بیست سال اول اشغال، اسرائیل اجازه می‌داد ملت به عنوان نیروی کار فوق ارزون از این منطقه بیرون بیان ولی وقتی دید اینا سربه‌زیر نیستن همینم قطع کرد و اینجا رو رسما تبدیل کرد به یه زندان بزرگ. منابع آب و برق منطقه رو هم خودش دست گرفت که هر وقت حس کرد دارن بدرفتاری می‌کنن بتونه شیرش رو ببنده! تا سال ۲۰۰۵ هم هنوز تو این منطقه یه سری شهرک یهودی وجود داشت. اسرائیل تصمیم گرفت اینا رو بکشه بیرون تا اولا بتونه از این به بعد با خیال راحت کل منطقه رو بمبارون کنه و دوما با قراری که با آمریکا گذاشته بود در عوضش یه بخش زیادی از کرانهٔ باختری رو ضمیمه کنه به اسرائیل. 🔅🔅🔅🔅🔅 باور غلط سوم هم که دربارهٔ قضیهٔ «دفاعی» بودن موضع اسرائیل در قبال غزه بود... آقای پاپه اول کار میگه، با اینکه من خودم یه کتاب با نوام چامسکی دادم با عنوان «جنگ علیه غزه»، الان میگم این کاری که اسرائیل داره می‌کنه به هیچ‌وجه جنگ نیست، بلکه نسل‌کشی افزایشیه (البته مترجم عبارت incremental genocide رو ترجمه کرده قتل عام رو به گسترش). اینجا آقای پاپه میاد یکی یکی عملیات‌هایی رو که اسرائیل تو این سالها علیه غزه انجام داده شرح میده، از کم هم شروع کرده بودن، یه مقدار می‌زدن صبر می‌کردن ببینن کسی اعتراضی می‌کنه؟ نه؟ خب این بار بیشتر می‌زنیم. بازم انگار نه انگار؟! خب ایندفعه حتی بیشتر می‌زنیم و... بعد این وسط یه سری آتش‌بس داشتیم. ولی اسرائیل تو این آتش‌بس‌ها هم اجازه نمی‌داده کالایی وارد غزه بشه. آقای پاپه یه نموداری آورده که نشون می‌داد تعداد موشک‌هایی که حماس پرتاب کرده نسبت مستقیمی با شدت محاصره و ممانعت از ورود کالا به غزه داشته... این همه آدم رو یه جا حبس می‌کنیم، نمی‌ذاریم هیچی بهشون برسه، بعد وقتی کارد به استخونشون رسید و به سمتون چهار تا موشک شلیک کردن با هزار تا موشک جوابشون رو می‌دیم و میگیم ما داریم از خودمون «دفاع» می‌کنیم، همینقدر زیبا! یه عده هم اینجا لم دادن میگن مگه فلسطینی‌ها مریضن اسرائیل رو تحریک می‌کنن؟! تقصیر خودشونه! آقای پاپه آمار کشته‌های هر عملیات رو هم آورده بود... وقتی داشتم این آمارها رو می‌خوندم با خودم می‌گفتم چقدر اولش کشته‌ها کم بوده! باورتون میشه اینا به نظر آدم کم بیاد؟ ۱۰۰ نفر؟! ۲۰۰ نفر؟! همین؟! بعد شد ۱۵۰۰، بعد شد ۲۲۰۰... ولی بازم اینا که چیزی نیست! آقای پاپه می‌دونی الان چند نفر تو این جنگ اخیر کشته شدن؟! کمِ کم ۲۲ هزار نفر! می‌دونی این عدد یعنی چی؟ ۲۲ هزار نفر یعنی چی؟ ۹ هزار تا بچه یعنی چی؟!

فاطیما پسندید.
            در قلم تولستوی که جای شک و صحبتی نیست ، نویسنده ماهرانه تمام سرگشتگی و حیرانی و حتی کلافگی را با کلماتش انتقال می دهد. فصل های ابتدایی کتاب از شما یک کتاب خوان کلافه اما مصر به ادامه می سازد! 

در نهایت ، درباره مفهوم کتاب باید بگویم که احتمالا در اطراف محله شما هم مسجد هست. و  گذرتان  برای نماز یا مراسمی به مسجد محله افتاده و احتمالا در بین مراسم یا پس از نماز ، دقایقی میهمان سخنرانی یک‌روحانی بوده اید. جوان یا سالمند اما در مجموع نه یک‌سخنران خیلی خاص... حرف هایی که تولستوی دنبالش یک عمر را صرف کرده ، متن صریح یکی از همین سخنرانی های پس از نمازیِ معمولی ترین مسجدهاست. اما تولستوی همانطور که خود می گوید ، میخواهد این بار نه به تقلید صرف که خودش به معنای زندگی برسد و این البته راه پر و فراز و نشیبی است که خواندنش خالی از لطف نیست.

پ،ن : من می گویم قدر همان معمولی ترین مسجد محله ، قدر یاسین خوانی مادربزرگ از روی گزیده قرآن  کاهی خط درشتش  و  مناجات سحرهای پدربزرگ مان را  و قدر اسان ترین سوره های قرآنی که به تلاش مامان و به طمع جایزه حفظ کردیم و در نهایت قدر باورمان به معاد را بدانیم. زندگی خالیست اگر این ها نبود، خشت خشت و آجر به آجر بنای وجود ما ...
          
فاطیما پسندید.

سحرهای ماه مبارک رمضان به جای کسب معرفت داریم با عقایدِ سارترِ خداناباور کُشتی می‌گیریم! فرشتگان انگشت به دهان مونده‌ن از کارهای بنده. پاشو برو یه چهل حدیثی، جهاد با نفسی چیزی بخون مرد حسابی 🤦😬