بریدۀ کتاب

یادت باشد ...: شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر
بریدۀ کتاب

صفحۀ 128

رو کرد به من و گفت : خانوم هر چی فکر میکنم میبینم عمر ما کوتاه تر از اینه که بخوایم به بطالت بگذرونیم، بیا یه برنامه بریزیم که زندگی متاهلیمون با زندگی مجردی فرق داشته باشه . پیشنهاد داد هم صبح ها و هم شب ها یک صفحه قرآن بخوانیم ، این شد قرار روزانه ما، بعد از نماز صبح و دعای عهد یک صفحه از قرآن را حمید میخواند یک صفحه را هم من ، مقید بودیم آیات را با معنی بخوانیم، کنا ر هم مینشستیم، یکی بلند بلند میخواند و دیگری به دقت گوش میکرد.

رو کرد به من و گفت : خانوم هر چی فکر میکنم میبینم عمر ما کوتاه تر از اینه که بخوایم به بطالت بگذرونیم، بیا یه برنامه بریزیم که زندگی متاهلیمون با زندگی مجردی فرق داشته باشه . پیشنهاد داد هم صبح ها و هم شب ها یک صفحه قرآن بخوانیم ، این شد قرار روزانه ما، بعد از نماز صبح و دعای عهد یک صفحه از قرآن را حمید میخواند یک صفحه را هم من ، مقید بودیم آیات را با معنی بخوانیم، کنا ر هم مینشستیم، یکی بلند بلند میخواند و دیگری به دقت گوش میکرد.

17

12

(0/1000)

نظرات

چه قشنگ🤌🥹

2

بعضی وقت ها میگم خدا بی خود کسی را شهید نمیکنه .... 
این کتاب خیلی قشنگ بود 

2