بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادت باشد ...: شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر

یادت باشد ...: شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر

یادت باشد ...: شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر

4.2
378 نفر |
113 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

16

خوانده‌ام

1,076

خواهم خواند

73

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

سر سفره که نشست گفت: (آخرین صبحونه رو با من نمی خوری؟)با بغض گفتم: (چرا این طور می گی؟ مگه اولین باره میری ماموریت؟!)گفت: (کاش می شد صا تو ضبط می کردم با خودم می بردم که دلم کمتر تنگت بشه).گفتم: (قرار گذاشتیم هرجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست می مونم منو بی خبر نذار).با هر جا کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم، لحظه ی آخر به حمید گفتم: (حمید تو رو به همون حضرت زینب(س) هرکجا تونستی تماس بگیر).گفت: (جور باشه حتما بهت زنگ می زنم، فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب می شم).به حمید گفتم: (پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه! من منظورت رو می فهمم).از پیشنهادم خوشش آمده بود، پله ها را که پایین می رفت برایم دست تکان می داد و با همان صدای دلنشینش چند باری بلندبلند گفت: (یادت باشه! یادت باشه!).لبخندی زدم و گفتم: (یادم هست! یادم هست!).

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به یادت باشد ...: شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به یادت باشد ...: شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر

نمایش همه

یادداشت‌های مرتبط به یادت باشد ...: شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر