بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

حاج آخوند

حاج آخوند

حاج آخوند

4.1
48 نفر |
24 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

7

خوانده‌ام

92

خواهم خواند

51

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به حاج آخوند

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به حاج آخوند

یادداشت‌های مرتبط به حاج آخوند

            فضای سیاسی و اجتماعی پس از انقلاب شرایط جدیدی برای روحانیت به وجود آورد و سرنوشتی متفاوت برای حوزه های علمیه رقم زد. روحانیون که صدها سال به حجره نشینی و ساده زیستی و دوری از مظاهر دنیا شناخته می شدند یکباره در جایگاه مسؤولیت های رسمی و مناصب مختلف قرار گرفتند و مردم که از روحانیت غالبا سیمایی معنوی و عرفانی در خاطر داشتند با نسلی از روحانیت مواجه شدند که حرفهای سیاسی می زدند و تصمیم های اجرایی می گرفتند و دارای قدرت و امکانات و اختیار فراوان بودند. 
این موقعیت جدید تصویر جدیدی از روحانیت در افکار عمومی شکل داد و گرچه این تصویر چندان هم دقیق نبود ولی در هر حال به تلقی و تصور عمومی در جامعه تبدیل شد.   
از سوی دیگر تحولات سبک زندگی و تغییرات عمومی در حوزه اجتماعی و فرهنگی نوعی گرایش و اشتیاق به مضامین و محتوای عرفانی و معنوی را افزایش داد و مجموع این عوامل انگار نوعی دلتنگی برای قشری از روحانیت عارف مسلک و دنیاگریز و مردم دوست را در مخاطب ایجاد کرد.  در چنین فضایی آثاری از کتاب تا فیلم سینمایی و مجموعه تلویزیونی تولید شد که با استقبال نیز مواجه گردید. 
نخستین اثر در این فضا کتاب "فضیلت های فراموش شده" بود که روزنامه و مؤسسه اطلاعات در شرح احوالات مرحوم شیخ عباس راشد تربتی (پدر مرحوم عبدالحسین راشد واعظ مشهور) منتشر ساخت و پس از آن کتابهای دیگری در شرح احوالات و داستان های زندگی برخی روحانیان اهل معرفت و معنویت همچون مرحوم نخودکی و... به چاپ رسید. 
در سال گذشته دکتر عطاء الله مهاجرانی که بعد از دوران وزارت ارشاد و مسؤولیتهای دیگر اجرایی و سیاسی به خارج از کشور مهاجرت کرده و بیشتر مشغول تألیف و نگارش است کتابی با عنوان "حاج آخوند" در همین حال و هوا منتشر کرد.
مهاجرانی که صاحب قلمی توانا و نثری شیرین است، در این کتاب شخصیتی واقعی به نام مرحوم شیخ محمود صالحانی را معرفی می کند که در روستای مهاجران زادگاه نویسنده ساکن بوده و او تا سالهای آغاز جوانی خود و پیش از درگذشت آن بزرگوار با ایشان ارتباط نزدیک و فراوان داشته است. 
شخصیت و زندگانی "حاج آخوند" چنان متفاوت و اثرگذار و شگفت است که هر خواننده ای را به خود جذب می کند و با کتاب همراه می سازد. 
حاج آخوند یک روحانی ساده است که در یک روستا زندگی می کند و همراه و مانند بقیه مردم محل به دامداری و کشاورزی مشغول است، اما از یک سو بسیار عمیق و اهل فکر و اندیشه است و از سوی دیگر بسیار اهل ذوق و لطایف معنوی. هم با هموطنان مسیحی رفاقت دارد و هم یک کمونیست بی اعتقاد به دین مرید او می شود. هم با نوجوان عقب مانده ذهنی انس می گیرد و هم یک استاد دانشگاه ساعتها گفت و گو می کند. 
مهاجرانی در این کتاب خاطراتی کهنه را با زبانی داستانی و تازه و با نثری بسیار دلنشین روایت کرده و چهره جدیدی از روحانیت به خواننده نشان داده است. 
کتاب بلافاصله بعد از انتشار با چنان استقبال گسترده و عجیبی روبرو گردید که هم در مدتی کوتاه چند بار تجدید چاپ شد و هم نویسنده کتاب دیگری با عنوان "شیخ بی خانقاه" در ادامه آن نوشت و به چاپ رساند. 
کتاب "حاج آخوند" از چهل و سه قطعه تشکیل شده است که هر یک حدودا پنج شش صفحه هستند و گرچه مستقلا نیز می توان هر کدام خواند و لذت برد اما در مجموع نیز به هم نوعی وابستگی و پیوستگی غیرآشکار دارند. 
نویسنده با ظرافت مضامین متنوع از فرهنگ و هنر و ادبیات و میراث معنوی ایران اسلامی تا آداب و عادات زندگی روستایی را در لابلای کتاب پراکنده و محتوای خواندنی و جذابی از اشعار شاهنامه و دیوان حافظ تا رباعیات خیام نیز مانند نگین هایی قیمتی بر این اثر هنری نشانده که کتاب را خواندنی تر و اثرگذارتر کرده است. 

(به تاریخ ۱۳۹۹/۱/۳۰ از سری یادداشت‌های «صد کتاب قبل از صد سالگی!» یادداشت روزنامه شهرآرا)
          
            رطل گرانم ده ای مرید خرابات
شادی شیخی که خانقاه نداشت
حافظ

یک روحانی ساده اما عمیق و اهل تفکر که زاویه‌ی نگاهش آدم را به تفکر وا می‌دارد. کسی که می‌گوید شغل‌ها بو می‌دهند و باید بنگری که شغلت چه بویی می‌دهد، بوی مرگ یا بوی زندگی که مراد از این مرگ و زندگی، به یاد مرگ و آخرت بودن و یا درگیر دنیا و ظاهر آن شدن است. مهاجرانی هنگام نقل این خاطره از زاویه دید خودش، از خودش می‌پرسد سیاست چه بویی می‌دهد!
شما هم فکر کنید که شغل‌تان چه بویی می‌دهد!

با توجه به جامعه‌ و شرایط کنونی، اوایل کتاب،  رفتار حاج آخوند کمی غیرقابل باور و اغراق آمیز است اما به تدریج با رفتار و منش او آشنا می‌شویم، روحانی که در میان مردم روستا است، با آن‌ها زندگی می‌کند، کار می‌کند و روزگار می‌گذراند.
در لابه لای کتاب و در خاطره‌هایی که از او بیان می‌شود مضامین مختلفی را مشاهده می‌کنیم، از معنویت گرفته تا فرهنگ ایرانی، هنر، ادبیات، عرفان، آداب زندگی، رسم و رسوم مردم مهاجران و به چالش کشیدن آثار کهن ادبی و شخصیت‌هایی چون مولانا، خیام و شاهنامه.
از جنبه‌های شخصیت حاج آخوند که در این کتاب توجه مرا جلب کرد، شیوه‌ی تعامل و گفت و گوی او با آدم‌های مختلف بود که اندیشه‌ها و اعتقادات مختلفی داشتند. حلقه‌ی گمشده‌ی این روزهای جامعه‌ که هر چه پیش‌تر می‌رویم، اهمیت بیشتری می‌یابد.

من فکر می‌کنم اصلی‌ترین عامل تأثیر گذاری او بر دیگران، یکی بودن حرف و عمل ایشان بود. حاج آخوند حرفی می‌زد که خودش هم عمل می‌کرد. حرف‌هایش را بالای منبر مسجد نمی‌زد بلکه در خلال زندگی روزمره و بین آدم‌ها و در موقعیت‌های متناسب میزد. 
حاج آخوند خوب می‌بیند، خوب می‌شنود و خوب هم حرف می‌زند. ما نمی‌توانیم شبیه او باشیم اما می‌توانیم از او یاد بگیریم. و چه چیزی بهتر از روایت و داستان به آدم یاد می‌دهد؟
این کتاب بخشی از خاطرات نویسنده است که سیر خطی ندارد و شامل داستان‌های پراکنده‌ است اما چون پازلی است که وقتی کامل می‌شود، شما یک نفر را می‌شناسید؛ حاج آخوند که شصت و سه سال در این دنیا نفس کشید و حالا بعد از چهل و اندی سال به وسیله خاطراتی که در اذهان به جای گذاشته، نه تنها در روستای مهاجران که در هر جای زمین از داخل این سطرها، دوباره نفس می‌کشد‌.
          
            #کتاب_خواندم 
حاج اخوند؛ اذرماه 1400

کتاب را در طاقچه بی نهایت دوست داشتنی خواندم. کتاب از کنش های یک روحانی در یک روستا روایت گری میکند. راوی وزیر فرهنگ دولت اطلاحات است و خاطرات خود را در میان داستان نظاره میکند. از انجایی که با نویسنده ریشه های مشترک داشتم تمام کتاب برایم سراسر مرور خاطرات کودکی و پدربزرگ هایم بود جای شما خالی  رفتم سر قبر حاج اخوند. دوباره کتاب را خواندم. نزدیک 5 صفحه A4 ازش خلاصه تهیه کردم. و دلم نمی آید بعد ان کتاب دیگری بخوانم. معرکه بود.مدتی بود حال روحی بدی داشتم از مطلبی که در یک پیج خواندم نذر دختر امام حسن ع کنم تا حالم تغییر کند.بار  اول هفته دوم مهر 5روزه خواندم و یک روز قبل از تمام شدن روز شهادت امام حسن ع رفتم سر مزار حاج اخوند روستای کناری روستای پدری انگار به کودکی ام پرتاب شدم از جاده مالرو کنار قبرستان سری به روستای پدری زدم رفتم سر قبر مادر پدرم کاری که میدانستم پدرم را بسیار خوشحال میکند و بار دوم هفته دوم اذر در روز های سالگرد فوت حاج اخوند. البته از کتاب نسخه صوتی ان در طاقچه با صدای خود مهاجرانی موجود است. منتظر میمانم تا روزی که دوباره هوای حاج اخوند به سرم زد ان را به خودم هدیه دهم. انقدر در مورد حاج اخوند با همسرم و دیگران صحبت کرده ام پسر7 ساله ام  هم دائم میگوید از حاج اخوند بخون و یکبار تصادفی قسمتی که حاج اخوند در مورد خال گوشه لب مادرش صحبت میکند را برایش خواندم چه قدر خوشش آمد گفت مامان منم یه خال دارم و من مانده بودم که چه قدر پسرم را نگاه نکردم یک دل سیر با قلب و دلم.... شروع کتاب از نقاط اوج ان بود  و در هم آمیختگی خیال و واقعیت در جای جای کتاب فوق العاده بود. کتاب یک دور تاریخ نگری اراک بود از منظر بزرگان؛ وضعیت  های سیاسی فرهنگی واقتصادی مانند توصیف زیبای بازار. کتاب برایم پر بود از کلماتی که پدر وپدربزرگ هایم بارها گفته بودند  در استفاده های روزمره ولی  تا به حال به ان توجه نکرده بودم که چه قدر زیباست و حتی شاید معنی انها را درک نکرده بودم مثل هنا؛ ویر؛ چودار؛ سیل کن؛ کشمات؛ اویاری؛ اسپار؛ پسینی؛ خرج ذاکر که تقریبا الان خرذاکر تلفظ میکنند. ادم بوی شغلش را میدهد راست میگفت حاج اخوند من مادر که شغلم مادریست بوی  چه میدهم؟ بوی نبات و پیازداغ وآفرینش..... نظر شما مادری بوی چه  میدهد!؟  دوست دارم بروم دشت چما بروم راستوند دلم یک دل سیر گریه کوهی میخواهد بس عجیب حال میدهد. تصمیم گرفتم بروم کتاب اقای دهگان را بخوانم. اقای داستایوفسکی راست گفتی گاهی یک خاطره کودکی به کل زندگی معنا میدهد. حاج اخوند سخت مرا اسیر شعرا وشاهنامه کرد با توصیحات نغز ودلکش از اشعار وشاهنامه..... هر انسانی هفت خوانی دارد......
https://taaghche.com/book/71581
          
            حاج آخوند
زندگی وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی نشیب و فرازهای زیادی داشته که در اینجا قصد ندارم از آنها حرفی به میان بیاورم. "حاج آخوند" یکی از آخرین نوشته های آقای مهاجرانی به سرگذشت روحانی محل زندگی او در اوان کودکی می پردازد. 

خاطرات جذابی که به اذعان نویسنده تاحدی با عنصر خیال و الهام آمیخته شده و سیمای نورانی روحانی سنت گرا و اهل دلی را در ده کوچکی به نام مارون به تصویر می کشد. پیشتر با شخصیتی شبیه این انسان حکیم در آثار هوشنگ مرادی کرمانی و رضا امیرخانی آشنا شده بودم. پیر طریقتی که روزگاری در موزه قم و نجف به فرزانگی عمر گذرانده اما از شهر و مردمش کناره می گیرد و دهی کوچک را برای زندگی عاشقانه خود بر می گزیند.

روایت جذاب سید عطاالله مهاجرانی برای مخاطب ایرانی بیگانه نمی نماید و شاید برای از خود گمشدگان عالم مدرن که خسته از های و هوی شهر هر روز بیشتر به خود فرو می روند، روشن کننده بارقه امید و شعفی درونی باشد. حاج آخوند برای من غریبه نبود شاید برای شما نیز نباشد. 

حاج آخوند من را مجاب کرد که بیش از پیش به اسطوره های ادبیات کشورم همچون فردوسی، خیام و مولوی عشق بورزم و از آثار حکمی وطنم بهره ببرم.