بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

سارا حسینی

@sarahosseini1403

99 دنبال شده

167 دنبال کننده

                      رهرو راه ادبیات، معلمی و خوشنویسی
دانشجوی ارشد ادبیات کودک و نوجوان

                    
Sara_Hosseini1403

یادداشت‌ها

نمایش همه
                حیات، دختری سیزده ساله در کرانهٔ باختری است که همراه خانواده‌اش در بیت لحم زندگی می‌کند‌. او و هرکدام از اعضای خانواده‌اش، یک‌جوری زخم‌خوردهٔ اسرائیلند. خود حیات، زخمی یادگاری از اسرائیلی‌ها به صورت دارد؛ زمین‌های کشاورزی پدر حیات را بولدوزرهای اسرائیلی نابود کرده‌اند و  حالا پدر حیات با افسردگی، دست و پنجه نرم می‌کند؛ بی‌بی زینب، مادربزرگ حیات هم خانهٔ زیبایش را در تپه‌های قدس در ماجرای اخراج هزاران فلسطینی در سال ۱۹۴۸ از دست داده است. پس از این اخراج، بی‌بی و خانواده‌اش تا سالهای سال به امید آن که قرار است روزی دوباره به قدس برگردند، در اردوگاه آوارگان زندگی می‌کنند و مادر حیات  هم در همان اردوگاه متولد می‌شود. بی‌بی‌زینب سالهاست که قدس را ندیده و رویایش این است که در خاک قدس بمیرد؛ همین رویا حیات را وامی‌دارد که دست به  کار عجیب و خطرناکی بزند...
این کتاب تا حد خوبی توانسته بود زندگی روزمرهٔ اهالی کرانهٔ باختری را نشان دهد؛ این که هیولای اشغالگری چه به روزگارشان آورده و آن‌ها چگونه با ظلمت آن دست و پنجه نرم می‌کنند. فکرش هم دشوار است در وطنت برای بیرون آمدن از خانه، رفتن به محله و شهری دیگر و برای کار کردن و کار پیدا کردن، نیازمند مجوز  اسرائیلی‌ها باشی؛ این که در خاک فلسطین باشی و سالها گذشته باشد و تو اجازه نداشته باشی قدس را ببینی؛  این که رویایت از همان کودکی، بیرون آمدن از جهنمی باشد که اسرائیلی‌ها برایت درست کرده‌اند؛ این که اسرائیلی‌ها خانهٔ امید و آرزویت را از چنگت درآورده باشند یا از روی زمین کشاورزی‌ای که سالها برایش زحمت کشیدی، بولدوزر بگذرانند؛ این که فرقی نمی‌کند چند ساله‌ای، به هر حال اسرائیلی‌ها یک جوری  زهرشان را  به تو ریخته‌اند؛ مثلاً آن که والدینت کشته‌اند یا آن‌ها را زندانی کرده‌اند یا یادگاری خونینی بر بدن خودت به‌جا گذاشته‌اند یا ..‌.؛ این که برای زندگی کردن، مجبور می‌شوی دائم خفت بکشی؛ این که هر لحظهٔ زندگی برایت می‌شود مقاومت، مقاومت در برابر تفرعون آدم‌های جهنمی  به امید آن که روزی، دنیا بفهمد که تو و هم‌وطنانت فقط می‌خواستید مثل ملتی آزاد زندگی کنید، یعنی ملتی که عزت و احترام دارد و از بدیهی‌ترین حقوق انسانی و اجتماعی‌اش محروم  نمی‌شود. 


        
                چگونه یک شاعر عارف آشفتگی‌های زندگی مدرن مرا درمان کرد؟
کتاب «درمانگری مولانا»، نوشتهٔ ملودی معزی و ترجمهٔ یاسرفراشاهی‌نژاد است که توسط انتشارات «طرح نقد» چاپ شده‌ست. کتاب را که باز کردم، ابتدا فهرستش متعجبم کرد! ۱۰ فصل با ۱۰ تشخیص بیماری و ۱۰ نسخهٔ درمانی از مولانا، بیماری‌ها نه بیماری جسمی بلکه بیماری‌های روحی ابنای بشر در طول تاریخ و بیش از آن در روزگار ما بودند؛ زیاده‌خواهی، انزوا، عجله، افسردگی، حواس‌پرتی و سردرگمی، اضطراب، خشم، ترس، ناامیدی و غرور. دل به دریا زدم و با روایت ملودی و بابا احمدش همراه شدم.
 ملودی یک نویسندهٔ ایرانی-آمریکایی است و دختر پدری که سخت شیفتهٔ مولاناست. او که روزگاری دراز، طفل گریزپای مکتب مولانا و اشعار او بر زبان پدر بود، حالا در دههٔ چهارم زندگی با پای خود به مکتب مولانا آمده است و پیر راهش بابا احمد است.
روایت شیرین و صمیمانهٔ داستانی ملودی معزی و ترجمهٔ خوب کتاب باعث شد تا وقت تمام شدن، کتاب را زمین نگذارم. آنچه در این کتاب خواندم، تجربهٔ زیستهٔ ملودی و پدرش احمد در محضر عارف شوریدهٔ ایرانی، مولاناست. نقطهٔ قوت کتاب برقراری پیوندی اسطقس‌دار بین یک زندگی مدرن شهری در آمریکا و متن کهن عرفانی است. مولوی در این کتاب، نه شخصیتی دور و دست‌نیافتنی در روزگاری کهن، بلکه پیری حی و حاضر است که از زبان بابا احمد دائم برای شیوهٔ زیستن ملودی در دنیای مدرن، نسخه می‌پیچد؛ نسخه‌هایی که ملودی این بار با گوش جان می‌شنود و تلاش می‌کند به کار بندد.

        
                مجموعهٔ «پرسندو» با هدف آموزش فلسفه برای کودکان نوشته شده و به غیر از کتاب‌ داستان‌ها، مولف، کتاب‌ راهنمایی را هم مخصوص تسهیلگران فبک، تهیه کرده است. من فقط داستان جلد پنجم این مجموعه را خواندم .
داستان، مشخصا با هدف آموزشی نوشته شده بود و اگر آن را از جهت زیبایی‌شناسی و جذابیت هنری و ادبی بررسی کنیم، هیچگونه امتیازی نمی‌گیرد و به زعم من، ادبیات محسوب نمی‌شود. از نظر فبک هم با وجود طرح پرسش‌های فلسفی، به دلیل فقدان انسجام روایی و پیرنگ قوی، اثر موفقی نیست و نمی‌تواند چندان اثرگذار باشد. البته شاید در یک حلقهٔ کندو‌کاو فلسفی بتواند موضوع گفت‌وگو قرار بگیرد  و با درایت تسهیل‌گر و مشارکت خلاق اعضای حلقه، مقدمه‌ای برای یک طرح بحث فلسفی خوب باشد. 
پیشنهاد جدی‌ام به اساتید محترم فبک این است که اگر می‌خواهند برای کودک داستان فلسفی بنویسند، بهتر است این نکته را در نظر داشته باشند که اثرشان پیش از آن که فلسفی باشد، باید یک داستان محسوب شود و برای داستان نوشتن، باید سال‌ها آموزش دید و تمرین کرد و  قلم زد. 
        
                «نامه به کودکی که هرگز زاده نشد» روایت کشمکش اوریانا فالاچی است با خودش، با جهان پیرامونش و البته با نطفه‌ای که به شکم می‌کشد؛ کشمکشی بر سر به دنیا آوردن و نیاوردن او.
 از خلال واگویهٔ مولف با کودکی که هرگز زاده نشد، می‌توان به نگاه اوریانا به جهان، به زندگی، به مفهوم عشق و به نقش زنانهٔ مادری پی برد. 
نکتهٔ جالب توجه، جسارت فالاچی در روایتِ صادقانهٔ ماجرایی کاملاً شخصی بود؛ ماجرایی  که در جامعهٔ زمانهٔ خود او هم یک تابو محسوب می‌شده: نگه‌داشتن یا نداشتن نطفه‌ای که ماحصل  رابطهٔ ازدواج نبوده است.
خوانندهٔ ایرانی، احتمالا اختلاف فرهنگی زیادی با جهان مؤلف دارد، با این همه این کتاب به او کمک می‌کند که پیش از هرگونه ارزشگذاری، از دریچهٔ چشم یک زن مستقل مدرن فمینست به ماجرا نگاه کند؛ زنی که به رغم همهٔ تمایلات مدرن  فمینیستی و به رغم  شهرت حرفه‌ای‌اش، می‌خواهد زن باشد و مثل هر زنی، طعم مادری را بچشد؛ بی‌آن که بداند این دو وجه از زندگی‌اش (شهرت حرفه‌ای و  مادری) می‌توانند به سادگی و از ابتدا یکدیگر را نقض کنند و مانع از جریان طبیعی دیگری شوند.  
        
                اگر کسی دو سه کتابی از کتاب‌های نظریه ادبی، ورق زده باشد، می‌داند که خواندن این کتاب‌ها، کار طاقت‌فرسایی است. نه فقط برای این که ممکن است ترجمه، خوب از آب درنیامده باشد؛ برای آن که همهٔ مثال‌ها در توضیح نظریه از کانتکس فرهنگی مولف زده شده است که تو با بیشترشان آشنا نیستی و مهم‌تر از آن برای آن که معمولا در این کتاب‌ها مولف یکراست می‌رود سراغ اصل نظریه، بی‌توجه به آن که آن نظریه، در چه زمینه سیاسی و اجتماعی و در  پاسخ به کدام نیاز، طرح شده است؟ دانستن این ریشه‌ها، برای شناخت عمیق نظریه‌ها، ضروری است.
کتاب «نگاهی تازه به نظریه ادبی»، نوشتهٔ دکتر عیسی امن‌خانی، چنانچه از نامش برمی‌آید، با رویکردی تازه به نظریات ادبی پرداخته است؛ نخ تسبیح معرفی نظریات ادبی در این کتاب، پاسخ به این پرسش است:
«هر نظریه برای برهم‌زدن کدام مناسبات اقتدارگرایانه و طبیعی‌انگاشته شده، طرح شده است؟»
برای پاسخ به این پرسش، مؤلف در هر فصل، به ریشه‌های تاریخی، سیاسی و اجتماعی‌ای که منجر به شکل‌گیری آن  نظریه شده پرداخته است؛ چیزی که من مشابهش را در هیچ کدام از کتاب‌های نظریه ادبی ندیده‌ام. پس از طرح این مقدمات و معرفی خاستگاه هر نظریه، مولف به معرفی مختصر کلیدی‌ترین مفاهیم آن نظریه پرداخته و مثالی از تفسیر و تحلیل‌های آن نظریه‌پرداز ادبی بر یکی از متون ادبی آورده است. 
 در کتاب‌های اصلی نظریهٔ ادبی، نکاتی هست که دانستنشان از سوی مولفان بدیهی انگاشته می‌شود و مولفان نیازی نمی‌بینند آن‌ها را توضیح دهند؛ کتاب «نگاهی تازه به نظریهٔ ادبی» دقیقاً دست روی همین نکات گذاشته شده است: مفهوم نظریه، غایت و شرایط شکل‌گیری آن، توضیحاتی مقدماتی دربارهٔ پدیده نظریهٔ ادبی و خاستگاه شکل‌گیری تک‌تک‌ نظریاتی که در این کتاب معرفی می‌شوند.
از دیگر نکات بدیع کتاب، ارائهٔ دسته‌بندی‌ای جدید از نظریات ادبی است و تقسیم آن‌ها به سه دستهٔ مولف‌محور، مولف‌ستیز و ساختار‌ستیز است.
نظریاتی که در این کتاب معرفی شده است:
۱) نظریه‌های سوژه/ مولف‌محور: هرمنوتیک، مارکسیسم، فمینیسم
۲) نظریه‌های سوژه‌/مولف‌ستیز: روانکاوی، فرمالیسم، نقد نو، منطق مکالمه، ساختارگرایی، خواننده‌محور، بومی‌گرایی/ حقوق حیوانات
۳)  نظریه‌های ساختار‌ستیز: تبارشناسی و‌ دیرینه‌شناسی، شرق‌شناسی، واسازی/شالوده‌شکنی

 کتاب «نگاهی تازه به نظریهٔ ادبی» مقدمهٔ بسیار خوبی برای  فهم نظریات ادبی است و می‌تواند ما را به خواندن کتاب‌های اصلی این حوزه، رهنمون شود. 
        
                «یا فاطرُ بحقِّ فاطمه»

سلام خدا بر فاطمه و پدرش، 
و همسر و فرزندانش
و سلام بر راز نهفته در وجود او
 چهرهٔ فاطمه(س)، سرور زنان عالم، در حجاب تاریخ و در پردهٔ روایت‌ روضه‌ها به نوعی گم شده است. امروز ما بیش از سیره و قول و فعل راستین او، از ماجرای در و دیوار و شب‌های جمعهٔ فاطمه می‌دانیم.
 زن مسلمان امروز در زیست‌جهان مدرن با همهٔ بحران‌هایش، اگر نخواهد تعاریف فرنگی از زن را بپذیرد و البته اگر نخواهد زیر بار سنت‌های غلطی که به نام مذهب عرضه می‌شود، برود؛ باید بتواند برای یافتن الگوهایی شایسته، غبار زمان را از چهرهٔ بانوان بزرگ تاریخ جهان اسلام بزداید. فاطمه، همان بانوی مجاهدی است که علی‌رغم رنجوری، به در خانه‌های اصحاب رفت و در مسجد، خطبهٔ قرّای فدک را بر زبان جاری کرد تا به سهم خود، حق را جاری کرده و چهرهٔ واقعی ظالمان زمان را آشکار کرده باشد. زینب کبری همان بانوی زنده‌کنندهٔ روایت‌هاست که داستان دشت نینوا را عالمگیر کرد و معصومه، همان دختری است که پدر به‌خاطر علم و فضلش به قربانش می‌رود. 
کتاب «فاطمه، فاطمه است» اثر دکتر علی شریعتی، قدمی کوچک است برای کنار زدن غبار تاریخ از چهرهٔ سیدهٔ زنان عالم، حضرت فاطمهٔ زهرا (س). در مجموعهٔ آثار این کتاب، شریعتی کوشیده است تا ضمن معرفی شخصیت فاطمه(س)، از او به‌عنوان یک نمونه و الگو یاد کند؛ الگویی که نشان‌دهندهٔ ارزش زن در اجتماع از نگاه اسلام است. او در این اثر می‌کوشد تا فاطمه (س) را نه به‌عنوان فرزند پیامبر که به‌عنوان زنی مستقل معرفی کند؛ زنی که بررسی شخصیت خود او، وجهه‌ای از یک زن مسلمان را ترسیم می‌کند.

بریده‌ای از کتاب
«سه چهرهٔ زن»
در جامعه و فرهنگ اسلامی، سه چهره از زن داریم: یکی چهرهٔ زن سنتی است و مقدس‌مآب؛ و یکی چهرهٔ زن متجدد و اروپایی‌مآب که تازه شروع به رشد و تکثیر کرده است و یکی هم چهرهٔ فاطمه، و زنان «فاطمه‌وار»! که هیچ شباهت و وجه مشترکی با چهره‌ای به نام زن سنتی ندارد. سیمایی که از زن سنتی در ذهن افراد وفادار به مذهب در جامعه ما تصویر شده است با سیمای فاطمه همان‌قدر دور و بیگانه است که چهرهٔ فاطمه با چهرهٔ زن مدرن.
        

باشگاه‌ها

دربارهٔ ادبیات کودک

13 عضو

درآمدی بر رویکردهای زیبایی شناختی به ادبیات کودک

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

پست‌ها

فعالیت‌ها

            اولین دلیلی که باعث میشود «خاطرات صد در صد واقعی یک سرخپوست پاره وقت» را دوست داشته باشم این است که تابحال دنیا را از نگاه یک نوجوان سرخپوست ندیده بودم. جونیور پسری چهارده ساله سرخپوست است که در یک اردوگاه سرخپوستی زندگی می کند و بعد از اخراج از مدرسه تصمیم می گیرد اردوگاه را ترک کند و به مدرسه سفید پوست ها برود. درگیری های جونیور در این مسیر کل ماجرای این کتاب است.
 سرنوشت سرخپوست ها در آمریکا یا اساساً ناشناخته است یا من تابحال با آثاری که در این زمینه نوشته شده اند رو به رو نشده بودم. با این حساب این کتاب برای کسی که در مورد سرنوشت سرخپوست ها سوال دارد کتاب خوبی است. اتفاقاتی که برای سرخپوست ها می افتاد، فرهنگ نژادپرستانه آمریکا، حبس در اردوگاه ها، کمبود امکانات و کار، اعتیاد شدید به الکل و همه ی مواردی که سرخپوست ها به عنوان یکی از مظلوم ترین نژادهای تاریخ درگیرش هستتند چیزهایی است که شاید مخاطب ایرانی این کتاب حتی فکرش را هم نکرده باشد. جونیور در جایی از کتاب می گوید تابحال در چهل مراسم خاکسپاری شرکت کرده در حالی که همسن و سال های سفیدپوستش نهایتا در یک یا دو مراسم خاکسپاری بوده باشند. همین چند جمله نشان می دهد سرخپوست ها در آمریکای شمالی به حال خودشان رها شدند تا تدریجاً منقرض شوند. .

دلیل دوم این است که نویسنده زهر اتفاقات تلخ داستان را با نگاه نوجوان و شوخ طبع شخصیت اصلی گرفته است. در عین حال که از تاثیرگذاری آن کم نشده. ما جونیور را درک می کنیم، با وجود اینکه سرخپوست نیستیم و هیدروسفالی نداریم. اما درکش می کنیم چون ذهن او هم مثل همه نوجوان ها کار می کند. ترکیبی از تلاش برای زندگی بهتر و قمار کردن بر سر هر چه دارد.

داستان پیرنگ ساده و ریتم ملایمی دارد. هیچ اتفاق خارق العاده ای رخ نمی دهد و نباید انتظاری کتاب پر هیجانی را داشته باشید. در حقیقت چیزی که این داستان را ارزشمند می کند نه حوادث آن که زمینه ای است که داستان در آن اتفاق می افتد. زمینه زندگی انسان هایی که در مسیر ابرقدرت شدن آمریکا لِه شده اند.

 نکته ای باید در انتها اضافه کرده این است که علی رغم اینکه کتاب، کتاب نوجوان تلقی می شود، برای نوجوان متوسطه اول به خاطر وجود اشارات و شوخی های جنسی مناسب نیست. اما نوجوان های بیشتر از پانزده سال دوستش خواهند داشت.
          
            حیات، دختری سیزده ساله در کرانهٔ باختری است که همراه خانواده‌اش در بیت لحم زندگی می‌کند‌. او و هرکدام از اعضای خانواده‌اش، یک‌جوری زخم‌خوردهٔ اسرائیلند. خود حیات، زخمی یادگاری از اسرائیلی‌ها به صورت دارد؛ زمین‌های کشاورزی پدر حیات را بولدوزرهای اسرائیلی نابود کرده‌اند و  حالا پدر حیات با افسردگی، دست و پنجه نرم می‌کند؛ بی‌بی زینب، مادربزرگ حیات هم خانهٔ زیبایش را در تپه‌های قدس در ماجرای اخراج هزاران فلسطینی در سال ۱۹۴۸ از دست داده است. پس از این اخراج، بی‌بی و خانواده‌اش تا سالهای سال به امید آن که قرار است روزی دوباره به قدس برگردند، در اردوگاه آوارگان زندگی می‌کنند و مادر حیات  هم در همان اردوگاه متولد می‌شود. بی‌بی‌زینب سالهاست که قدس را ندیده و رویایش این است که در خاک قدس بمیرد؛ همین رویا حیات را وامی‌دارد که دست به  کار عجیب و خطرناکی بزند...
این کتاب تا حد خوبی توانسته بود زندگی روزمرهٔ اهالی کرانهٔ باختری را نشان دهد؛ این که هیولای اشغالگری چه به روزگارشان آورده و آن‌ها چگونه با ظلمت آن دست و پنجه نرم می‌کنند. فکرش هم دشوار است در وطنت برای بیرون آمدن از خانه، رفتن به محله و شهری دیگر و برای کار کردن و کار پیدا کردن، نیازمند مجوز  اسرائیلی‌ها باشی؛ این که در خاک فلسطین باشی و سالها گذشته باشد و تو اجازه نداشته باشی قدس را ببینی؛  این که رویایت از همان کودکی، بیرون آمدن از جهنمی باشد که اسرائیلی‌ها برایت درست کرده‌اند؛ این که اسرائیلی‌ها خانهٔ امید و آرزویت را از چنگت درآورده باشند یا از روی زمین کشاورزی‌ای که سالها برایش زحمت کشیدی، بولدوزر بگذرانند؛ این که فرقی نمی‌کند چند ساله‌ای، به هر حال اسرائیلی‌ها یک جوری  زهرشان را  به تو ریخته‌اند؛ مثلاً آن که والدینت کشته‌اند یا آن‌ها را زندانی کرده‌اند یا یادگاری خونینی بر بدن خودت به‌جا گذاشته‌اند یا ..‌.؛ این که برای زندگی کردن، مجبور می‌شوی دائم خفت بکشی؛ این که هر لحظهٔ زندگی برایت می‌شود مقاومت، مقاومت در برابر تفرعون آدم‌های جهنمی  به امید آن که روزی، دنیا بفهمد که تو و هم‌وطنانت فقط می‌خواستید مثل ملتی آزاد زندگی کنید، یعنی ملتی که عزت و احترام دارد و از بدیهی‌ترین حقوق انسانی و اجتماعی‌اش محروم  نمی‌شود.