یادداشتهای محمدرضا زاهدی (25) محمدرضا زاهدی 1404/4/3 چای نعنا: سفرنامه و عکس های مراکش منصور ضابطیان 4.0 60 الان که دارم مینویسم ساعت ۳:۱۲ بامداد است و در اطراف خانه، صدای پدافند و انفجار میپیچد. اینکه چرا الان برایتان مینویسم دلیلش حال گرفتهایست که دارم و نوشتن حال آدم را تسکین میدهد. با هندزفری آلبوم غمگین بیکلامی اثر یاسر فاروق را میشنوم تا بتوانم همراه منصور ضابطیان به مراکش یا همان مغرب سفر کنم. این را از خودش یاد گرفتهام که وقتی به کشوری سفر میکنی، در طول سفر موزیکهایت هم باید حال و هوا و زبان آنجا را داشته باشد. البته خب من ترکیبی از حال و هوای ایران و مراکش را ترجیح دادم و اثری غمگین را انتخاب کردم. کتاب را هنوز تمام نکردهام اما از نیمه آن عبور کردهام و احتمالا تا ساعاتی دیگر به پایان رسیده باشد چون بنظر میآید سفر با ضابطیان جذابتر از خواب با چاشنی انفجار و گلوله باشد. خدا کند که جنگ به همینها بسنده کند و اشتهایش کور شود. بگذریم. کمی از سفرنامه بگویم. من ضابطیان را بسیار دوست میدارم چرا که سفر را زهرمار آدم نمیکند. قطعا هر سفری تلخیهایی دارد اما قلم او خوشیهایش افزون بر تلخیهایش میباشد و همین شما را علاقمند به سفر میکند. برخی از سفرنامهها را که میخوانم از قلم نویسندهاش فقط تلخی و بدبختی و تعصب میچکد و اصلا نمیشود دو قدم کنارشان راه رفت و لذت برد. ضابطیان خوشسلیقهست. او میداند که باید کِی به کجا سفر کند. انتخاب مراکش و نوشتن از آن صحه بر کلام من میگذارد. ضمن اینکه بلد است فرهنگ هر کشور را چگونه کشف کند. مثلا غذا خیلی اهمیت دارد. غذا بخشی از فرهنگ است. کشوری که غذا، نوشیدنی، ادویه و خوراکیهای خاص و خوشمزه خود را دارد، یعنی فرهنگش غنیست و گذشته خواندنی دارد. ضابطیان، شما را با خود به بازارچهها، کافهها و رستورانهای خاص میبرد تا طعم نوشیدنی و غذای خاص هر منطقه را بچشید و لذت ببرید. غالبا از قبل هم برنامهریزی نمیکند. یا به همسفر خود که از اهالی آن شهر است میسپارد یا خودش همراه شما لذت کشف مکان جدید را میبرد. ضابطیان برای شما تصویرسازی میکند. برای تکتک لحظاتی که کنارش هستید، حرف دارد و نمیگذارد خسته سفر شوید. شما را به محلههای قدیمی میبرد، سینما میبرد، جاهای خطرناک را نشانتان میدهد، بدون تعصب مذهب و آیین آنجا را برایتان بازگو میکند و خلاصه پکیج کاملی را در اختیارتان میگذارد. پس با او به مراکش بروید و از لحظات سفرتان لذت ببرید. 3 26 محمدرضا زاهدی 1404/4/2 گاو خونی جعفر مدرس صادقی 3.5 20 آدمیزاد همینه دیگه. زندگیش بالا پایین داره. یه جاهایی زندگی مثل زایندهرود پرآبه و تو هم خوب داخلش شنا میکنی یه جاهایی هم مثل باتلاق خونی، مردابه و داخلش گیر میکنی. هنر اینه که بدونی جفتش بخشی از زندگیه و باید مراقب شناکردنت باشی. جعفر مدرس صادقی نویسنده خیلی خوبیه. خوب بلده فضاسازی کنه. سعی میکنه کاراکترای زیادی خلق نکنه و همونایی که خلقکرده رو خوب بپزه و راحت ولشون نمیکنه. من فقط با تکرار زیاد خوابدیدن کاراکتر اصلی حال نکردم. اواخر کتاب خستم کرد این موضوع. بقیش خوب بود. 0 5 محمدرضا زاهدی 1404/4/1 سخت پوست ساناز اسدی 3.4 57 بنظرم به این نوولهای نشر چشمه هم کمتوجهی شده. انصافا هم زمان زیادی نمیگیره خوندنشون، هم خستهکننده نیستن. سختپوست هم روایت یک خانواده چهار نفره شمالی از زبان پسر کوچکتره که بیشتر شما رو به قضاوت درباره دو کاراکتر امین، برادر بزرگتر و داود، پدر خانواده میکشونه. تقریبا از نیمه دوم کتاب شما دائما فکر میکنید به اینکه کدومشون آدم بد داستانه و کدومشون خوب یا اصلا جفتشون خوب یا بدن و با هم فرقی ندارن. البته بنظرم خیلی هم در پر و بال دادن به این دوگانه موفق نبوده شاید هم نخواسته. یه جاهایی احساسم میگه نگاه برادر کوچکتر و جنس روایتش باید پسرونهتر باشه اما خب نمیشه به نویسنده محترم کتاب خرده گرفت. طبیعیه که برای یک خانم سخته بخواد یک روایت پسرونه از پدر و برادر بزرگتر داشته باشه. من دریا و شناکردن رو دوست ندارم اما عجیبه که این کتاب کمی نگاهم رو عوض کرد... 0 5 محمدرضا زاهدی 1404/3/31 حاء. سین. نون سیدعلی شجاعی 4.5 40 نگاه فردی به تاریخ همیشه برایم جذابتر از نگاه اجتماعی سیاسی و... بوده است. پیشامدهای تاریخی علل مختلفی دارند و بنظر میآید چرایی آنها مهمتر از چگونگیشان باشد. در این میان، چرایی فردی یک واقعه تاریخی شاید جذابتر از چراییهای دیگرش باشد. اینکه اشخاص مهم واقعه، جدای از منافع حزبی، قبیلهای و حکومتی خود، به چه دلیل شخصی و قلبی آن تصمیم را گرفته یا موافقت و همکاری خویش را با آن اعلام کردهاند، کمتر قابل حدس میباشد و همین تاریخ را از یک روایت بیرنگ خشک روزنامهای تبدیل به یک قصه انسانشناختی شیرین خوشلعاب میکند. برای من شنیدن داستان کینه معاویه از محمد(ص) در جوانی از واقعه فتح مکه و انتقام از نوه او، حسن(ع)، کشش بالاتری دارد تا خواندن یک روایت تکخطی تاریخی با کمی حواشی. اینجاست که هنر نقش خود را ایفا میکند و به تاریخ سرد و بیروح، جان میبخشد. نمایشنامه حاء. سین. نون، شاید همه تاریخ آن روز را نگوید اما آنچه برای بیانش اراده کرده را خوش گفته است. 0 2 محمدرضا زاهدی 1404/3/15 آدم خواران ژان تولی 3.9 198 حقیقت لزوما آن چیزی نیست که اکثریت میگوید 0 8 محمدرضا زاهدی 1404/1/25 روی خط چشم: مجموعه داستان پیمان هوشمندزاده 3.1 2 خیلی مطلب خاصی قرار نیست بشنوید. اینکه نویسنده به اطرافش خوب نگاه کرده و تونسته درباره مطالبی مثل قرعهکشی اجناس و بختآزمایی و رفتار بقالی محلشون و... بنویسه، جالب و شایسته تحسینه. بنظرم ارزش یه بار خوندن داره. احتمالا کتابای بعدی پیمان هوشمندزاده بهتر و پختهتر باشه. 1 9 محمدرضا زاهدی 1404/1/20 کتاب یحیا امیرحسین معتمد 3.9 49 مختصر و مفید ، روایتی از زندگی تبلیغی یک روحانی تازهملبس جوان به نام یحیی که پدرش سید ضیا او را نذر طلبگی کرده و تمام خواستهاش از خداوند، داشتن یک فرزند مبلغ دین بوده است. يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ ۖ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا [سوره مريم : 12] 0 4 محمدرضا زاهدی 1404/1/16 موسیقی آب گرم چارلز بوکوفسکی 2.4 3 قطعا بوکوفسکی یک چرکنویس حرفهای است. او توانسته در هر یک از کتابهایش، گوشهای از اتفاقات روزمره زندگی که غالبا اهمیتی ندارد را با زبان کوچه و خیابان و گاها با چاشنی تخیل برای ما بازگو کند. زبان او کثیف و ساده و به دور از آلایش و نکات ادبی است. به طور معمول بعد از خواندن چند صفحه اول کتاب بایستی متوجه شوید که وقت خود را تا انتها تلف کرده و بیهوده زمان میگذارید اما چیزی شما را تا آخرین کلمه کتاب کشان کشان میبرد و آن جز قدرت قلم بوکوفسکی نمیتواند باشد. سروش صحت کتابهای بوکوفسکی را برای خوانش انتخاب میکند و بنظرم او خودش نیز در دل شلختگی قلم و سبک زندگی بوکوفسکی را دوست دارد و چقدر صدایش هم مناسب از آب درآمده است. بوکوفسکی را برای دو چیز بخوانید: ۱- گذر روزمره ۲- یادگیری نوشتن در پایان هم باید خاطر نشان کرد که در ترجمه کتابهای بوکوفسکی قطعا محدودیت شدیدی داریم و آنچه از او در ترجمهها میبینیم قلم نصفه و نیمه و سانسورشده اوست. 0 27 محمدرضا زاهدی 1404/1/14 تاسیس مدرسه روشنگر به روایت فریده حدادیان فریده حدادیان 4.0 1 نهاد مدرسه با شکل و ساختار امروزی سالیان زیادی نیست که جای خود را در نظام تمدنی جهان پیدا کرده و زندگی بشر را تحت تأثیر خود قرار داده است و تحولات و تغییرات متعددی را خود نیز تجربه و در جوامع ایجاد میکند. در این میان فرهنگ، زبان، اخلاق، دیانت و اندیشه کودکان و نوجوانان کشور مستقیما متأثر از این نهاد است و امروزه شاید با تضعیف نهاد خانواده به جهت اشتغال پدران و مادران در ساعاتی طولانی از روز و گذراندن اوقات فراغت انسانها در فضای مجازی به دور از داشتن ارتباط مستحکم با یکدیگر، تأثیر مدارس چندین برابر نیز شده است. لذا پاسخ نهاد مدرسه به تغییرات سریع اطرافش و طرز تفکری که تولید و به دانشآموزان منتقل میکند، در آینده کشور نقشی بنیادیتر از قبل دارد. به همین دلیل برای معلمین، مطالعه آثاری اینچنین که تجربه زیسته همکاران موفق و با تجربه و صاحب اندیشه آنان را برایشان تذکرهوار و به دور از تکلّف بیان میکند، ضروری است و کمک شایانی به تجدید رفتار و رشد نگرش آنان میکند. در این میان، موسسه مطالعاتی متن، در تلاش است تا با گردآوری اندیشه و تجربه زیسته معلمان و مدیران مدارس اسلامی، قدمی در این راستا بردارد و کتابی که مشاهده میکنید پنجمین کتاب از سری کتابهای تجربهنگاری مدیران مدارس اسلامی است که به روایت زندگی مجاهدانه و عالمانه سرکار خانم فریده حدادیان میپردازد. ایشان از سالهای قبل انقلاب زیر نظر اساتیدی چون مرحوم شاهچراغی رشد یافتند و سپس با تأسیس مدرسه روشنگر تا به امروز، تأثیر مهمی در فرهنگ و تربیت این سرزمین گذاشتهاند. آنچه در این کتاب برای من خاص بود موارد زیر است: ۱- در نگاه تربیتی اسلام، انسان تربیت نمیشود مگر با دیدن یک الگوی انسانی درست. مصداق بارز این روش هم پیامبر اکرم (ص) هستند که قرآن در این باره فرمود: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا {سوره احزاب آیه ۲۱}» یعنی مسلمانان، پیامبر را به عنوان یک الگوی صحیح میدیدند و به او و اسلام علاقمند میشدند. پس طبق این نگاه تربیتی، ما نیز در مدارس به معلمانی نیاز داریم که اول از همه انسانهایی اهل تقوا و رشدیافته باشند، ثانیا بدنه فکری و اعتقادی آنان با دیگر معلمین یکدست باشد تا بتواند با یکدیگر به بهترین نحو، همکاری داشته باشند و یکدیگر را تکمیل کنند، ثالثا موضوع تربیت دغدغه اصلی آنان باشد و به معلمی، صرف شغل و مسیری برای کسب درآمد نگاه نکنند که معلمی جز با مجاهدت و صبر و ایثار میسر نخواهد بود. ۲- بنظر میآید که همچنان وزارت آموزش و پرورش کما فیالسابق، تربیت را لفظا موضوعی مهم دانسته اما در عمل کاری برای آن نمیکند و چه بسا در مواردی سنگاندازی نیز میکند. برگزاری چند مسابقه و اجرای نصفه و نیمه چند بخشنامه کمکی به تربیت دانشآموزان نمیکند و آنچه قبل از اینها اهمیت دارد، تولید نیروی انسانی مخلص، متعهد و متخصص است که سکنات و رفتار او بچهها را مجذوب خویش کند. همچنین خانوادهها نیز بایستی مثل گذشته تربیت فرزندان خویش را مهم دانسته و برای آن اقدامی کنند. امروزه مشاهده میکنیم که خانوادهها صرفا به دنبال موفقیت آموزشی فرزندان خود در کنکور و رفتن به دانشگاههای معتبر در رشتههای خاص هستند و این مسبب تولید انسانهایی تکبعدی خواهد بود. ۳- تربیت دختران هر کشوری مطابق الگوهای فرهنگی و آداب و رسوم ملی آن کشور، بعضا مهمتر از پسران است، چرا که پسران یک سرزمین در دامان مادران خود رشد میکنند و اگر مادران آینده کشور ما به درستی تربیت نشوند، فرهنگ و زبان و آداب و رسوم ما زیر سوال رفته و طولی نمیکشد که متلاشی میشویم. پس داشتن مدارس دخترانه قوی با کادر قوی و اندیشه مناسب موضوع مهمی است که باید این روزها به حالش فکری کرد، چرا که آنچه در جامعه آشفته و سریعا در حال تغییر امروز میبینیم، گواه ضعف ما در این حوزه میباشد. 0 6 محمدرضا زاهدی 1404/1/11 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 سلام اگه از اون تیپ آدما هستید که صبح بعد از بیدارشدن به کائنات لبخند میزنید و احساس میکنید هر اتفاقی که در اطرافتون میفته نباید براش غمگین شد و همهچیز لبریز از کثافت مثبتگراییه، این کتاب بدردتون نمیخوره. با یه اثری شبیه جزء از کل استیو تولتز یا چیزی شبیه کتابای مصطفی مستور روبهرو هستید که بدبختیای واقعی عالم رو تف میکنه توی صورتتون. کتاب هیچ منطق روایی یا داستانی نداره و فقط یه پسر که روایتگر داستان باشه، جهانبینی خودش رو پس از یجورایی کشتن برادرش ، از دست دادن مادرش ، جدایی از همسرش و سالها قهر با پدرش ، براتون تعریف میکنه. فکر نکنید کتاب رو براتون اسپویل کردم اصلا اینطور نیست. جملات زیادی از جنس واقعیت زندگی، منتظر شماست تا مغزتون رو بترکونه و دیوانتون کنه. نمیدونم آندری نیکولایدس چرا این کتاب رو نوشته ولی هر چه که هست معلومه اونم فهمیده نمیشه توی این دنیا خوشحال بود. 1 50 محمدرضا زاهدی 1403/12/17 مرگ و مرگ کینکاس خورخه آمادو 4.0 6 برخی نویسندگان وجود دارند که نمیدانی چرا کتابشان را تا انتها مطالعه میکنی در حالی که بنظر محتوای آنچنانی ندارند، جمله قصار و قابل تأملی نمیگویند اما یک عاملی شما را جذب آن میکند. من اسم آن عامل را میگذارم بیبند و باری. یعنی بنظر میآید نویسنده در بند آن نیست که شما را تحت تأثیر قرار دهد یا سخن شاقی بگوید که همگان را متحیر سازد. او فقط میخواهد یک قصه بگوید، یک روایت، همین و بس. برای من سردسته این تیپ نوشتنها چارلز بوکوفسکی است. شما اصلا نمیتونید بگویید چرا کتاب بوکوفسکی را میخوانید یا کجای کتاب شما را مجذوب خویش کرد اما بیبند و باری قلم او و یکجور بینظمی در دل نظم، شما را تا انتها با داستان همراه میکند. خب این سبک شاید برای عدهای از خوانندگان اذیت کننده بنظر برسد ولی اگر کتاب میخوانید برای اینکه اتفاقات بد اطرافتان را لحظاتی فراموش کنید و غرق دنیای دیگری باشید، این مدل نوشتار به کارتان میآید. من هر وقت بوی گند وقایع اطرافم، حالم را بد میکند به سراغ کثافت قلم بوکوفسکی میروم تا کمی حالم را تسکین بخشد. اما برسیم به نویسنده این کتاب. قلم خورخه آمادو را تجربه نکرده بودم. برای من او هم در دسته نویسندگان بیبند و بار قرار میگیرد البته شاید کسی بگوید اینطور نیست و داستانش کلی نکات فلسفی و روان شناختی و فلان و فلان داشته است اما برای من قصه مهم است که شلختگی آن پیداست و همین آن را زیبا میکند. آمادو چیز خاصی نمیگوید. پیرمردی به نام کینکاس نقش اصلی داستان اوست که صفات نکوهیدهای چون ورقبازی، مشروبخوری، آوارگی، هواپرستی و... جای صفات نیکوی گذشته او چون شرافت، عزت، خانوادهداری، اصالت و... را گرفته است. خانواده او پس از مرگش برای حفظ آبرو میخواهند گذشته ننگین اواخر عمرش را از یاد همگان پاک کرده اما رفیقان عیاش و لاابالی کینکاس، او را اسوهای حسنه و قدیسی ستودنی میبینند و نمیخواهند که در خفا و توسط خانوادهاش، تدفین و از خاطرهها محو شود و خلاصه، داستان را بیش از این باز نمیکنم که این رمان کوتاه را بخوانید و لذت ببرید. البته میتوانید با صدای علی مصفا آن را بشنوید که چون من حسی دلانگیز و ناب را تجربه نمایید. 0 4 محمدرضا زاهدی 1403/12/12 مجلس ضربت زدن (نمایشنامه) بهرام بیضایی 4.3 8 چند روز پیش بود که یکی از رفقا این کتاب را برایم هدیه خرید و گفت که گویا بهرام بیضایی ناخوش احوال است و در حال دست و پنجه نرم کردن با بیماری سختیست و خلاصه حرف از اینجا درباره هنر و نمایشنامه و تاریخ و... آغاز شد. هر دو لحظات خوشی را با قلمش سپری کرده بودیم. البته خوشی لزوما به معنای شادمانی نیست. گاهی غمت را کسی جوری بیان میکند که میگویی : آخیش همینو میخواستم. ادعا نمیکنم که چیزی از تئاتر و نمایشنامه میفهمم چون مطالعهای نداشتم ولی مزه قلم بیضایی زیر زبانم است و نمیتوانم این را پنهان کنم. چرا که او درام مینویسد با طعم تاریخ؛ درام مینویسد با طعم حقیقت؛ با طعم شریعت و هر جنس دیگری که فکرش را بکنید. این چیزیست که از استادش ابوالفضل بیهقی آموخته است و جایجای نوشتههایش بوی بیهقی میدهد. اینکه شما در نمایشنامه « مجلس ضربت زدن » حتی یک خط درباره لحظه ضربه خوردن بر فرق حضرت امیر (ع) چیزی نمیبینید شما را متعجب نکند چرا که درام یعنی همین؛ درام به شما یاد میدهد جزئیات دیگری غیر از اصل مثلا ماجرای تاریخی وجود دارد که میشود ذیل آن کلی حرفهای ناگفته و ناشنیده به مخاطب انتقال داد. درام به شما میآموزد که نیاز نیست شخصیت اصلی داستانش را روایت و بازی کند. میشود داستان را با نجوای پیرزنی در کنجی، کودکی در هنگام بازی با دوستی و... تعریف نمود. اصل مطلب آنکه مثل بیضایی شاید دگر نیاید. برای سلامتیاش دعا کنیم. و چه بیضاییها آمدند و رفتند و کسی آنها را نخواند و نخواست. 0 8 محمدرضا زاهدی 1403/11/30 اثر لاته دیوید باک 3.8 3 این کتاب احتمالا برای غالب آدمهایی که در ایران زیست میکنند، عایدی نخواهد داشت. کتاب مستقیما درباره پول صحبت میکند. شاید ابتدای امر فکر کنید که با یک کتابی روانشناختی درباره زندگی و برنامهریزی روبهرو هستید اما بعد از گذشت یکی دو فصل از کتاب، خواهید دید که موضوع پول و اقتصاد، مستقیم و بدون واسطه در دستور کار نویسنده قرار گرفته است. برای اکثر آدمها پول شاید مهمترین دغدغه و کلید خوشبختی بنظر آید که این گزاره، احتمالا در ایران بیش از دیگر نقاط دنیا، محسوس و ملموس میباشد. لذا صحبت از پول به معنای عمومی و فلسفی خودش، همیشه مخاطب خویش را جذب میکند و من نیز تقریبا بدلیل همین کنجکاوی برخاسته از طمع انسانیام، خواندن این کتاب را آغاز کردم. راستش را بخواهم بگویم کتاب را به زور خواندم و فقط خواستم این شروع، پایانی داشته باشد. اثر لاته، به طور خلاصه میخواهد جلوی اسراف و تبذیر را بگیرد و برای پول شما برنامهریزی کوتاهمدت و بلندمدت کند و از شما یک فرد مقتصد بسازد. حرف نویسنده این است که با ذخیره پول لاتههایی که هر روز میخوریم، میتوان در طول زمان به آرزوهای به ظاهر دستنیافتنی خود برسیم. البته راهکارهایی که از نظر اقتصادی ارائه میدهد مثل باز کردن حساب بانکی و ... تقریبا در ایران باعث ضرر شما خواهد شد و سخنانش بایستی ایرانیزه شود و گزاره تبدیل ریال به ارز با ارزش دیگر را در سراسر پیشنهادات اقتصادیاش جای داد. خواندن این کتاب صرفا باعث شد کمی به موضوع پول و خرجکردن و مدیریت آن فکر کنم. کتابخواندن لزوما نباید به شما دیتا اضافه کند. همین که شما را به فکر فرو برد، کفایت میکند. و من بسیار به این آیه فکر میکردم که میفرماید: « وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا [سوره الفرقان : 67] » که یعنی انسان نباید در انفاق (خرج کردن مال چه برای خودش باشد چه دیگران / انفاق در اصل برای خودمان است و بعد از آن مصادیقی مانند صدقه و کمک به غیر پیدا میکند) اسراف کند یا خسّت بورزد. بنظرم خود انسانها با تجربه زندگی یاد میگیرند که مرز اسراف و بخل کجاست و چگونه میتوان متعادل خرج کرد. بعضی وقتها دادن همه پول اسراف نیست مثل کاری که امام حسن علیه السلام انجام دادن و سه مرتبه در طول حیات خویش زندگی خود را به دیگری بخشیدند. گاه هم ندادن حتی یک ریال، نشانه بخل نیست و باید از خرج مال دریغ کرد. خلاصه آنکه پول، ابزار ابتلای بشر است و حتما همه ما در طول زندگی با پول، تطمیع یا تحقیر میشویم و خدا رحم کند بر آن کس که تاب نیاورد و بنده مال شود. زندگی دنیوی و اخروی ما بهم گره خورده است. باید بر ترازوی عدل و به دور از افراط و تفریط زندگی کرد تا بتوان لذت حیات را چشید. 0 6 محمدرضا زاهدی 1403/10/6 کمی دیرتر سیدمهدی شجاعی 4.1 104 سهشنبهای سرد و بیروح. حال گرفتهای داشتم. شب قبل کتاب را تمام کرده بودم و ذهنم آغشته به افکار بود. اصلا چه شد این کتاب سید مهدی را خواندم؟ آها یادم آمد. این روزها بحث سوریه و ظهور و... داغ است و همین مرا شکار قلم سید مهدی کرد. سید مهدی کمکم دارد برایم رفیق بزرگتر میشود. از « کرشمه خسروانی » رفاقتمان آغاز شد و با « دموکراسی یا دموقراضه » و... ادامهدار شد و حالا «کمی دیرتر». صبح باید سر کلاس هشتمیهایم میرفتم. با من درس قرآن دارند ولی چون ایام امتحانات است و درس را به صفحات مطلوب رساندهایم دلم خواست حرف بزنیم. چقدر حرفزدن را دوست دارم. کی بشر میفهمد گفتوگو میتواند خالق معنا برای دوام حیات باشد؟ و چقدر این روزها باید حرف زد. افسوس که گم کردهایم یکدیگر را. بگذریم. از دانشآموزانم دو سوال را پرسیدم. اول اینکه «آیا دوست دارید امام زمان بیاید؟» و دوم «چرا دوست دارید امام زمان بیاید؟» پاسخها برایم عجیب نبود. همه بچهها همان حرفهای معمول جامعه را میزدند. عدهای اصلا برایشان مهم نبود امام زمان باشد یا نباشد و آنها که به امام اهمیت میدادند منفعت خویش را جویا بودند. یکی میگفت آقا بیاید تا ظلم از دنیا برود. دیگری میگفت آقا بیاید تا اقتصاد درست شود. آن یکی میخواست آقا در ایران قیام کند تا دهن مردم آنسوی دنیا را سرویس کنیم و از این جور حرفها. لابهلای سخنان مختلف ابهام خودم را بیان کردم که اگر آقا آمدند و صلح برقرار نشد چه؟ اگر جنگها ادامه پیدا کرد چه؟ اگر تورم صفر نشد چه؟ مگر در زمان علی بن ابیطالب عدالت تمام و کمال برقرار شد؟ آیا در آن زمان عاشقان علی به او پشت کردند؟ آیا نباید امام را صرفا بخاطر اینکه انسانی الهی است و دیدارش زیباترین اتفاق دنیاست دوست داشت؟ و دهها سوال دیگر که باعث شد کل کلاس ساکت شویم و اندک تأملی داشته باشیم. و چقدر سکوت خوب است اگر زاینده فهم و هنر و ادراک باشد. سید مهدی در «کمی دیرتر» قصد دارد اندکی عقیده عامه را درباره امامشان رشد دهد. غالب ما مدعیان اینطور خیال میکنیم که معصوم برای ماست و باید آنچه میخواهیم انجام دهد. به گفته نویسنده «ما طالب امام نیستیم ما طالب حل مشکلاتمان بوسیله امام هستیم» و این یعنی خطر. انتظار اشتباه توقع بیهوده میسازد. اگر به درستی منتظر اماممان نباشیم، رفتهرفته ردپای معصوم از قلبمان پاک میشود. میترسم از آن روز که امامم نگاهش را از من دریغ کند... اللّٰهم عجل لولیک الفرج 0 11 محمدرضا زاهدی 1403/10/1 اینجا باران صدا ندارد کامران محمدی 4.5 2 دو سه روزی بیشتر نمیشود که این کتاب را به پیشنهاد امید، رفیق خوشقلم و کتابخوانم، از شهر کتاب تبریز خریدهام. در مسیر بازگشت به هتل گسترش شروع به خواندنش کردم. کامران محمدی روانشناسیخوانده خوشفکریست که میکوشد در دل داستانی از جنس خیانت، تفاوتهای زن و مرد، مشکلات زناشویی و ... را نیز جای دهد. اما خط اصلی داستان یک کلمه است؛ «خیانت». شاید غالب آدمها تا وقتی خیانتی نبینند، کثافت موجود در ذات این کلمه را باور نکنند. همه ما میدانیم خیانت بد است حتی کسی که خود خائن است نیز به دونی این صفت واقف است اما خیانتدیده عمق پستی و پلیدی این امر را درک میکند. آنجاست که با تمام ذرات وجودش، میخواهد زمان به عقب برگردد تا این صحنه را از نو برنامهریزی کند و نگذارد کار به آنجا برسد. در مرام لوطیان، پهلوانان، مافیاها و حتی خلافکاران، «خیانت» بدترین ظلم به یک شخص تلقی میشود و اگر اقدام به گرفتن جان شخص کنی، چه بسا تحملش آسانتر از تاب در برابر خیانت است. خیلی برایم جالب بود که مشاهده کردم این موضوع آنقدر خطرناک است که حتی انسانهای خوب و مومن و شایسته روزگار را نیز به ورطه خطا و اشتباه میکشاند. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ این آیه قرآن کریم در سوره انفال آمده است و جالب است که به مومنین هشدار میدهد که خیانت نکنید یعنی حتی آدمهایی که باور به اصولی درست دارند هم میتوانند در صراط خیانت قرار بگیرند. وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ ۚ وَمَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۚ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ جای دیگری در سوره آل عمران اشاره میکند که یکی از صفات انبیاء خائننبودن است. پس معلوم میشود که از واژهای معمولی سخن نمیگوییم. این واژه میتواند شالوده و ساختار فکری حیات یک انسان را تغییر دهد و انسانی دگرگون بسازد. خیانت همواره یکی از ارکان مهم روایتها، داستانها، فیلم و سریالها و... بوده است. چرا؟ واقعا چرا اینقدر انسانها به دام این واژه میافتند؟ چگونه میشود که زنی یا مردی همسر و خانواده خود را کنار بگذارد و شرافت و تعهدش را لکهدار کند برای هیچ و پوچی؟! و چگونه میشود که برادری حق برادر دیگرش را فراموش کند و خودخواهانه رنجی را نصیب او سازد؟! و چگونه و چگونه و چگونه های دیگر. آه از خیانت! این واژه شوم. 0 8 محمدرضا زاهدی 1403/9/22 استامبولی: نوشته ها و عکس های سفر به استانبول منصور ضابطیان 3.9 63 الان که دارم درباره کتاب مینویسم، برق رفته است و حدود 45 دقیقه میشود که غرق خواندن صفحات پایانی کتاب منصور ضابطیان بودهام. شاید سفرنامه برای خیلی از آدمها که ایدهآلگرا هستند یا دوست دارند وقتشان را صرف خواندن کتب علمی، سیاسی، مذهبی و... کنند، جالب نباشد اما ضابطیان آنقدر صمیمی مینویسد که احساس میکنی با یک رفیق دو سه ساعتی وقتگذراندن هم ایده بدی نمیتواند باشد و با او همراه میشوی. من از ضابطیان دو کتاب خواندهام (سباستین - استامبولی) که هر دو برایم بخاطر مقصد مسافر جذاب بودند. سباستین درباره کوبا بود و استامبولی درباره ترکیه و بیشتر شهر استانبول. در مورد کوبا هیچ نمیدانستم و فقط تشنه بودم تا کسی برایم کمی از آن تعریف کند اما درباره ترکیه قضیه فرق میکرد. مدتهاست که به شکل عجیبی نمیتوانم در برابر دیدن فیلم و سریالهای ترکی مقاومت کنم هر چند که دوستان سریالبینم تا این موضوع را میفهمند شکوه میکنند که مگر آدم سریالهای مثلا نت فلیکس رو ول میکنه بره بشینه سریال ترکی ببینه؟! این جملهها را قبلا درباره علاقهام به سینمای هند و بالییود هم با تمسخر بیشتر شنیدهام. خب این هم خاصیت بد هنر است که عدهای از هنردوستان را از انعطاف میاندازد و حاضر نیستند چیزی غیر از هنر را ببینند. بنظر شما قاب دوربین در یک فیلم اهمیت بیشتری دارد یا آنچه از جنس محتوا و فرهنگ یک ملت به شما ارائه میکند؟ خودم هم نمیدانم شاید جفتش اگر کنار هم بود بهتر میشد. بگذریم برای من مهم بود که ضابطیان استانبول سریالهای مورد علاقهام را تعریف میکند یا تحریف. اما بی انصافی است اگر نگویم که نه تنها با سریالهایم تطابق داشت بلکه فراتر هم رفته بود و چیزهایی را از ترکیه نشانم داد که در سریالها نمیتوان یافت. من همیشه فرهنگ مافیایی ترکیه را دوست داشتم و سریالهایش را دنبال کردم شاید هم از بیرون جذاب باشد و اگر در استانبول با آنها روبهرو شوی فرار را بر قرار ترجیح دهی. اولبار سریال معروف Çukur یا همان گودال را دیدم و بعد از آن چند ماهی به دنبال سریالی بودم که به همان اندازه مرا مجذوب خویش کند تا آنکه به طور اتفاقی به این سریال برخوردم Eşkıya Dünyaya Hükümdar Olmaz یا همان راهزنان بر دنیا حکومت نمیکنند. جالب است بدانید که قسمت این سریالها به زبان اصلی و نه دوبله چیزی قریب به ۲ ساعت و ۳۰ دقیقه هستند و تقریبا دیدن ۳ قسمت برابری میکند با دیدن یک فصل از سریال مثلا breaking bad. اما آیا این باعث میشود تا تسلیم شوم؟ خیر. آیا سبب میشود تا بین راه از سریال خسته شوم؟ خیر. آیا موضوع سریال کلیشهای است و میتوانم ادامه را حدس بزنم؟ بله. و باز هم میبینم و غرق میشوم.😁 خیلی حرف زدم مرا عفو کنید بخاطر هیجانی که نسبت به ترکیه و فرهنگ و زبانش دارم و از ضابطیان هم ممنونم بخاطر سفری که به ترکیه داشتیم و حال مرا خوب کرد. 1 44 محمدرضا زاهدی 1403/7/20 آن ها فاضل نظری 4.1 48 عده قلیلی از شعرا هستند که غزلیاتشان از منظر شاخصهای ادبی، محتوای عرفانی و غنایی، وزن و تنغیم و آهنگ در اوج است. برای مثال خود حضرت لسان الغیب هم گاهی از خودش عقب میافتد و حافظ همیشگی نیست. این خاصیت شعر است. شاعر اگر بخواهد اصل را رعایت کند، بایستی آنچه در درون دارد را به زبان آورد نه اینکه صرفا کلمات را کنار هم بچیند و ریتمی اختیار کند. این است که استاد مرحوم، هوشنگ ابتهاج میفرمود که در بهترین حالاتم شاید سی درصد آنچه در دل داشتهام را توانستم با کلمات بیافرینم. پس شاعر باید موسیقی بداند، فرم بفهمد، محتوا بشناسد و از همه مهمتر بتواند خلق کند. شاید بتوان گفت همه اینها متکی به تجربه وجودی یک انسان از طبیعت باشد. شاعر باید طعم زندگی را بچشد تا خالق اثری شود. هر چقدر جوشش درونی او بیشتر باشد اثر او خلاقانه تر و منعطفتر میشود. فاضل نظری شاعریست که در زمانه ما جوشش خوبی دارد. حالاتش در ابیات کمی اوج میگیرد و در بسیاری از ابیات، حداقل محتوا و فرم ادبی و بیانی را با خود دارد. به گمان، ریتم و آهنگ غزلیاتش، نقطه ضعف اوست و شاید به همین دلیل است که خودش هم اشعار را خوشآهنگ نمیخواند. خاطرم هست که یوسفعلی میرشکاک میگفت: ما خود را گول زدیم یعنی بیدل دهلوی ما را به اشتباه انداخت و فکر کردیم که میتوانیم چون قُدما غزل بسراییم و حافظ و سعدی نوینی در عصر جدید خلق نماییم. نمیدانم چقدر آینده این سخن را تصدیق میکند اما فیالحال آنچه از شاعران اخیر میبینیم خلاف این را بیان میکند. 1 9 محمدرضا زاهدی 1403/7/17 سباستین: سفرنامه و عکس های کوبا منصور ضابطیان 4.1 90 شاید غالب ایرانیها یا حتی مردم جهان، کوبا را با والیبالش بشناسند. روزگاری بود که والیبال کوبا در صحنه مسابقات پادشاهی میکرد و میدرخشید اما کسی تصویری از زندگی این ورزشکاران و مردم کشورشان نداشت. اول بار که علاقمند شدم کوبا را از نزدیک ببینم و امیدوارم یک روز این آرزو محقق شود، پس از دیدن سکانسهای رانندگی وین دیزل (دومینیک تورنتو) در فیلم سریع و خشن ۸ بود و پاسخی که در برابر سوال چرا به کوبا آمدی به سایفر داد. کوبا کشور عجیبی است. کاری به فضای سیاسی و اقتصادی و مدل حکومتی آن ندارم که در جای خودش قابل بحث و مطالعه است اما همین زیست مردم آن منطقه و فرهنگ و قومیتشان جذاب و شگفتانگیز است و بنظرم منصور ضابطیان خیلی خوب توانسته کلیاتی از این فرهنگ را به تصویر بکشد. با خواندن این کتاب شوقم به دیدن کوبا بیشتر شد. امیدوارم شما هم از خواندنش لذت ببرید. 0 26 محمدرضا زاهدی 1403/7/10 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 121 گاهی اوقات حس میکنم این کتابها هستند که ما را بسته به شرایط و درگیریهای فکری و سوالات ذهنیمان انتخاب میکنند نه ما. بنظر شما عجیب نیست که سر کلاس میروی درحالیکه کتاب ابن مشغله نادر را زیر بغل خود زدهای و در ابتدای سخن، دانشآموزی سوالی را در باب انتخاب شغل از تو میپرسد و تو خرسندی از این که میتوانی پاسخهای خوب و قابلی را تقدیم سوالش کنی؟ این پیشآمدها را اول بار نیست که تجربه میکنم و باز میگویم که کتابها ما را انتخاب و به پای منبر خویش دعوت میکنند. قبلا هم گفتهام که قلم نادر معجزه است و کلمه دیگری را شایسته توصیف قلم او نمیدانم. ضعیفترین اثر نادر هم در برابر آثار بسیاری از نویسندگان در صدر قرار میگیرد چرا که نادر از دل مینویسد از یقین مینویسد از چیزی که همه وجودش آن را پذیرفته و تجربه کرده مینویسد برای همین شیرین است و بازی با کلماتش شما را دلزده و ناخوش نمیسازد. نادر بخوانید چرا که نادر، در روزگار ما نادر است. 0 1 محمدرضا زاهدی 1403/7/4 تفسیر سوره منافقون 4.6 5 مدتهاست که میخواهم وقت بیشتری روی قرآن بگذارم. سالهاست که قرآن را از بَرَم، میخوانم، نگاه میکنم اما دریغ از ذرهای تفکر و تدبر. آغاز دهه سوم زندگی برای من عایدی مهمی داشت و آن هم تغییر نگاه و شکل تفکر کردن بر روی آیات قرآن و دیگر کلمات دینی بود. در این دو سه سالی که دهه سوم زندگی از عمرم کاسته، تلاشم بر این واقف شده که مسیر فهم قرآن را به درستی طی کنم. عده زیادی راه را برعکس میروند. فهمی از مسائل دینی دارند و برای آن فهم به دنبال دلیل و مدرک و استنتاجی از قرآن هستند. اینکه تفسیر به رأی است. باید کوشید تا کلمات قرآن را با ذهنی به دور از تعصبات و عقاید شخصی، تدبر کرد و فهم حاصل از آن را نیز ارجاع به کسی نداد چرا که تدبر در گام اول موظف است فردیت انسان را رشد دهد. سوره منافقون ۱۱ آیه دارد که بایستی علاوه بر تأمل در تک تک آیات به دنبال فهم شبکه معنایی سوره نیز بود. چرا که بنظر میآید جزء معنادار قرآن سوره است. برای مثال آیات انتهایی سوره در باب انفاق صحبت میکند و دیگر آیات تصویری واضح از منافق میسازد. به راستی چه ارتباطی میان کلمه « انفاق » و « نفاق » وجود دارد که به شکل حیرتآوری از یک ریشه نیز هستند؟ باید قرآن را بارها و بارها خواند و مرتبا در آن تعمق کرد چرا که قرآن آمده است تا فردیت ما را بسازد، روحمان را جلا دهد و انسانی متعالی از یکایک ما بیافریند. چنانچه فردیت ما ارتقا یابد، جامعه نیز دگرگون خواهد شد. اما برسیم به این کتاب. صاحب اثر مرد خردمندی است که همواره افسوس میخورم از اینکه سیاست این حکیم فرزانه را به خود تخصیص داد و جهان عرفان و فلسفه و اخلاق و تفسیر و تدبر را بیبهره از فرمایشاتش گذاشت. این کتاب آن چیزی که میخواستم نبود لکن بدین معنا نیست که سخنان بیحاصل و خالی از لطف بودند. نیتم از خواندن سوره منافقون حل شدن نفاق در وجود خودم و آگاهی از ابعاد فردی آن بود که این کتاب تا حدودی رهنما بود اما بیشتر نفاق مصطلح و مکشوف در جامعه را مورد خطاب و بررسی قرار داده بود. لذا به جهت فهم کلیات و ارتباط اولیه با سوره منافقون توصیه به خواندنش میکنم. باشد که تدبیرگر امور راه بَرَد ما را آنگونه که خود صلاح بیند. 0 4