یادداشت‌های N.S (14)

N.S

N.S

5 روز پیش

          کتاب فضای مبهم و غمگینی داره.
برای من مثل این بود که با خوندن کتاب وارد ذهن راوی شدم. انگار که راوی داره خاطرات و اتفاقات تلخی که براش افتاده رو مرور می کنه، تو ذهنش با خودش و افراد دیگه ای صحبت میکنه، گاهی هم متوجه حال میشه و دوباره تو خاطرات و افکارش غرق میشه و این روند ادامه پیدا میکنه.
همین هم باعث میشه فضا و داستان بسیار مبهم باشه. این طور نیست که یک یا چند نفر یا حتی دانای کل بیاد و یه قصه ای برای شما تعریف بکنه یا یک سری جریاناتی پشت هم اتفاق بیفتن تا اینکه شما رو به یه نتیجه ای برسونن. شما از صفحه اول انگار که دارین ذهن راوی رو می خونین بدون اینکه اطلاعات خاصی راجع به زمان، افراد و اتفاقات داشته باشید. خصوصا صفحات اول اینطوری بودم که الان داره چه اتفاقی میفته؟ داره در مورد چی صحبت میکنه؟ کی رفته؟ کی باید برگرده؟ و قرار هم نیست تا پایان کتاب شما از کل ماجرا و داستان سر دربیارید. اینکه چقدر از داستان رو قراره متوجه بشید بستگی به خودتون داره و اینکه چه چیزایی از لابلای افکار و خاطرات غمگین راوی میکشید بیرون.
لابه لای این افکار حرفای خیلی قشنگی هم زده میشه و کلا متن ادبی و شعرگونه ای هم داشت که من ازش لذت بردم. 
ولی من واقعا معنی بعضی قسمت ها و بعضی جملات رو نمی فهمیدم البته که قطعا نادر ابراهیمی از اون جملات هم منظوری داشته و می خواسته یک چیزی رو بهمون بگه اما خب من نفهمیدم( البته فک کنم فضای مبهم کتاب هم در این نفهمیدنه بی تاثیر نیست)  
این دومین کتابی بود که از نادر ابراهیمی خوندم. اولی چهل نامه کوتاه به همسرم بود. احتمالا انتخاب این کتاب به عنوان دومین کتاب از نادر ابراهیمی اشتباه بود و خلاصه می خوام بگم شما اشتباه منو نکنید و فریب حجم کم کتاب رو نخورید.
        

30

N.S

N.S

1404/2/30

          اگه مثل من می ترسین از ادبیات روسیه بخونین می تونید با خیال راحت برید سراغ این کتاب.
انقد که با هر کتابخونی میشینی حرف میزنی از ادبیات روسیه و شاهکار هایی که خونده صحبت می کنن و از سنگین بودنش می ترسوننت که همیشه دلم می خواست منم از ادبیات روسیه چیزی بخونم منم خوندن آثار روسی رو تجربه کنم اما خب جرئت نمی کردم 
تا اینکه یادداشت یکی از کاربران بهخوان برای داستان پرتره مجابم کرد بخونمش و این کتاب بهم ثابت کرد حداقل در مورد داستان کوتاه های گوگول می تونم ترسم رو بذارم کنار و آثار دیگه اش ام بخونم.
از اونجایی که خیلیا از کتاب یادداشتهای یک دیوانه تعریف می کردن منم همین کتاب رو خریدم فقط اینجا یه ((اما)) وجود داره که آخر یادداشت راجع بهش می نویسم
و بالاخره حود کتاب:
داستان ها بسیار ساده و روان و شیرین نوشته شدن. تنها پیچیدگی داستان ها (برای من) اسامی روسی بود 😅 همین! 
همچنین گوگول موضوعات ساده و پیش پا افتاده ای رو هم برای نوشتن انتخاب کرده (باور کنید حتی نمیتونید حدس بزنید این موضوعات ساده قراره سر از کجا در بیارن!)
اما صبر کنید! همه چی اینقدرام ساده نیست. گوگول در دل همین داستان های ساده انتقادهای زیادی رو جا داده. به عادات اشتباه مردم، به اختلاف طبقاتی، به ساختار و فرایندی که در ادارات دولتی وجود داره، به مشکلاتی که در جامعه اون زمان روسیه وجود داشت، به هوس های زودگذری که بین جوان ها رایجه، به هرز پریدن هایی که رایجه، به رفتارهای اقشار مختلف جامعه و ...
می خواستم تو یادداشت در مورد هر داستان به صورت جداگانه اینجا بنویسم اما خب خیلی طولانی میشه پس خلاصه میگم:
یادداشتهای یک دیوانه ⭐️⭐️⭐️
بلوار نیفسکی ⭐️⭐️⭐️⭐️
دماغ ⭐️⭐️
شنل ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
کالسکه ⭐️⭐️⭐️
ماجرای نزاع ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفوروویچ ⭐️⭐️⭐️⭐️
مالکین قدیمی ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
ایوان فیدوروویچ اشپونکا و خاله اش ⭐️⭐️ و نیم
در مورد داستان دماغ من نفهمیدم این داستان چرا نوشته شده، چرا انتخاب شده و ترجمه شده، منظور و هدفش چی بوده و چرا اصلا من اونو خوندمش؟ و جالب اینکه آخر داستان خود نویسنده اشاره می کنه که اینا سوال های اونم هستن🫥😅
نمی دونم این کتاب بهترین ترجمه از داستان های گوگول هست یا نه ولی من ازش راضی بودم و لذت بردم و چاپ و کاغذ و ایناشم کیفیت خیلی خوبی داشت.
در نهایت از خوندن کتاب لذت بردم و تقریبا داشتم عادت می کردم که روزی یه داستان از گوگول بخونم
و اما میرسیم به ((اما)): 
بعد از اینکه یادداشتهای یک دیوانه رو سفارش دادم متوجه شدم نشر چشمه اومده تمام داستان های گوگول رو در کتاب بازار مکاره چاپ کرده (به جز نفوس مرده و تاراس بولبا و نمایشنامه ها) که برخی از اون داستان ها تا جایی که من اطلاع دارم جای دیگه ای چاپ نشده و خب قطعا از من انتظار ندارید که به خاطر اون بعضی داستان ها برم اون کتاب حجیم و بالتبع گرون رو بخرم
داستان هایی که تو نسخه نشر چشمه هست اینا هستن:
داستان های کتاب اول: بازار مکاره سوروچینتسی/ شب جشن ایوان کوپالا/ شبی در ماه مه، یا دختر غرق شده/ سند گمشده/ شب کریسمس/ انتقام وحشتناک/ ایوان فیودورویچ اشپونکا و خاله اش/ مکان جادو شده
داستان های کتاب دوم: ملاکان قدیم/ وی/ داستان دعوای ایوان ایوانوویچ با ایوان نیکیفوروویچ
داستان های کتاب سوم: خیابان نفسکی/ تک چهره/ دماغ/ شنل/ یادداشتهای یک دیوانه/ کالسکه 
که اینجا از کتاب اول، ایوان فیودوروویچ و خاله اش، از کتاب دوم ملاکان قدیم(مالکین قدیمی) و داستان دعوای ایوان ... (ماجرای نزاع ایوان ...) و از کتاب سوم، همه داستان ها به جز تک چهره تو نسخه نشر نی که من خوندم هست و از باقی داستان ها (تا جایی که من پیدا کردم) تک چهره با نام پرتره از نشر چشمه و وی از نشر ماهی به صورت جداگانه چاپ شدن، نسخه صوتی شب کریسمس و انتقام وحشتناک هم گویا موجوده کتاب اول(شب نشینی ها در مزرعه ای نزدیک دیکانکا) هم نشر خوارزمی  چاپ کرده 
        

14

N.S

N.S

1404/2/18

           این کتاب واقعاً ناامیدم کرد.

چرا تو؟! در مورد اواخر حکومت امام علی (ع) و دوران امام حسن (ع) هست و نقش اصلی داستان، شمره! در واقع، شما قراره داستان زندگی شمر رو از کودکی تا شهادت امام حسن (ع) و همین‌طور وقایع اون دوران بخونید.

همین‌جا بگم اگه می‌خواید با خوندن این کتاب با امام حسن (ع)، حکومتشون و به‌طور کلی وقایع اون دوران آشنا بشید، باید بگم کاملاً در اشتباهید. از نظر من این کتاب نه‌تنها کتابی نیست که شما رو با اون دوران آشنا کنه، بلکه نیاز داره که از قبل اطلاعات خوبی از اون زمان داشته باشید تا با خوندنش گیج نشید.

و همین‌طور باید بدونید که فضای کتاب کاملاً با فضای ۱۴۰۰ سال پیش متفاوته. مثلاً شمر و دوستانش با تلفن با هم در تماسن، وسط جنگ با میکروفون قرآن می‌خونن (جریان سر نیزه کردن قرآن توسط سپاه معاویه)، توپ‌خونه و بی‌سیم و مواردی از این دست.

هدف نویسنده (تا جایی که من فهمیدم) این بوده که داستان رو به زبان امروزی و طوری بنویسه که تحلیل‌هایی از زبان کاراکترها ارائه بده و مخاطب بتونه اون دوران رو با زمان حال مقایسه کنه و تطبیق بده. اینکه مخاطب بتونه از اون داستان نتیجه‌هایی برای امروز بگیره و مسائلی درباره‌ی حال حاضر براش روشن بشه.

من هدف نویسنده رو تحسین می‌کنم، ولی چیزی که از آب دراومده رو نه!

من کتاب رو به سختی تموم کردم. شاید حتی اگر از قبل چیزی از اون زمان نمی‌دونستم، خیلی بیشتر کلافه می‌شدم و نصفه رهاش می‌کردم.

زبان امروزی داستان، خیلی جاها (برای من) بیشتر از اینکه کمک‌کننده باشه، اذیت‌کننده بود و اجازه نمی‌داد ارتباط خوبی با داستان بگیرم. ترجیح می‌دادم با همون حال و هوای قدیمی و متناسب با اون زمان نوشته شده باشه.
 ولی از طرفی هم، همین زبان امروزی باعث شد تحلیل‌ها و صحبت‌هایی که می‌شد، خیلی شبیه به مطالبی باشه که هر روز تو اخبار و کانال‌های مختلف می‌خونیم و از این جهت کمک می‌کرد راحت‌تر اوضاع سیاسی اون دوران رو با امروز تطبیق بدم (یه جاهایی احساس می‌کردم داره راجع به چند سال اخیر صحبت می‌کنه، نه ۱۴۰۰ سال پیش).

در ضمن، من با توجه به طرح جلدش انتظار داشتم خیلی بیشتر به نقش یهود اشاره بشه، ولی صرفاً اشاره‌هایی جزئی شد که بدونیم آره، اینا نقش داشتن.

در نهایت، من این کتاب رو پیشنهاد نمی‌کنم. اما اگر می‌خواید بخونید، حتماً حتماً حتماً قبلش در مورد سیره‌ی سیاسی امام حسن (ع) و وقایع اون دوران مطالعه کنید تا بتونید از تحلیل‌هایی که در کتاب هست و اتفاقاتی که داره می‌افته سر دربیارید.
        

15

N.S

N.S

1404/2/10

          بخوان به نام خدا داستان ایمان را / حدیث زینبی مادران ایران را
بخوان به نام خدا از شکوه بت شکنان / که روح تازه دمیدند باغ و بستان را
پس از حماسه گردآفرین دوباره بخوان /غرور صف شکن این زن مسلمان را
به سمت لشکر طاغوت بی سلاح دوید / که جاودانه کند شوکت سلیمان را
اگرچه مادر و همسر، ولی به راه ((ولی)) / گرفته در کف اخلاص گوهر جان را
بخوان حکایتی از صبر ((اشرف السادات)) / که یادگار بماند زنان دوران را
شکوه شیرزنی، مادری صبور و شکور / نماد عشق و بصیرت، غرور شعر و شعور
شعر از نغمه مستشار نظامی 
(صفحه ۲۵۸ کتاب)

همونطور که رو جلد کتاب نوشته شده این کتاب روایت زندگی اشرف سادات منتظری، مادر شهید محمد معماریان هست.
با اینکه خیلی ازش تعریف شنیده بودم و می خواستم یه روزی بخونمش حتما اما وقتی کتاب رو یکی از دوستام بهت امانت داد چندان اشتیاقی برای خوندنش نداشتم احتمالا به خاطر اینکه قبلا کتاب درمورد خانواده و خود شهدا فقط قصه دلبری رو خونده بودم و خاطره خیلی دلچسبی ازش نداشتم (بد نبودا ولی خب) و انتظار داشتم از خوندن تنها گریه کن هم همون تجربه رو داشته باشم. 
ولی تنها گریه کن خیلی با قصه دلبری متفاوت بود چون روایتش، روایت یک مادره. با تمام اون احساسات ناب و خالصانه ی مادرانه.
کتاب بیشتر از اینکه درباره خود شهید باشه درمورد مادرشون خانم اشرف سادات منتظری هست و از زمان کودکی این بانو شروع میشه تا مدتی بعد از شهادت پسرشون شهید محمد معماریان.
سرگذشت خانم منتظری برام مثل یه تلنگر بود. در طول خوندن کتاب همش با خودم می گفتم نگاه کن... انقلابی یعنی این! انقلابی باید همینقدر پا کار باشه! اگر نیستی پس اسم خودتو نذار بچه انقلابی که بعد آبروی هرچی انقلابیه رو ببری...
این خانم از جون و دل برای ایران و اسلام دویده بدون هیییچ چشم داشتی (برخلاف یه عده که برای هر کاری سریع منت می ذارن و دنبال سهم خواهی از سفره انقلابن!) حتی یک بار هم تو کتاب به چشمم نخورد این  خانم بگه این کار ثواب داره برم انجامش بدم. اصلا! حرفش این بود که این کار، این حرکت به نفع اسلامه، به نفع ایرانه، به نفع مردمه! یعنی سهم دنیوی که هیچ حتی چشمی به سهم اخروی هم نداره و این خیلی ارزشمنده. شایدم نکته اصلی همین باشه.
چه قبل از انقلاب چه بعد از انقلاب و حتی زمان جنگ هر کاری از دستش بر میومد انجام میداد. مشکلات و میدید، وضعیت رو می فهمید ولی مثل اکثر ماها غر نمیزد هرچقدر که از دستش بر میومد برای بهتر شدن اوضاع تلاش می کرد هر چقدر در توانش بود دنبال این بود که یه جوری به ایران و اسلام نفع برسونه. 
و وقتی پسرش میخواد بره جبهه و حتی به مادرش میگه به خاطر این کار شناسنامه اش و دستکاری کرده نه تنها با گریه و زاری جلوش و نمی گیره بلکه تمام قد پشت پسرش وایمیسته و اجازه نمیده احساساتش مانعی بشه جلوی پای پسرش تو راهی که انتخاب کرده.
اما فارغ از زندگی این بانو و شخصیت قابل احترامی که داره موضوعی تو کتاب خیلی به چشمم اومد
اینکه مردم ما هر وقت کشور درگیر بحران میشه یا مشکلی پیش میاد سریع دست به دست هم میدن و هر کی یه جوری به حل بحران کمک می کنه 
قبل از انقلاب همه دست به دست هم دادن و برای استقلال کشورشون جنگیدن
زمان جنگ چقدر پیر و جوون و حتی نوجوون جونشون رو گذاشتن کف دستشون و رفتن جلوی گلوله که از ایران و اسلام دفاع کنن و پشت جبهه چقدر از مردم کشورمون جمع می شدن و هرچی که رزمنده ها نیاز داشتن رو تهیه می کردن از دوختن و شستن لباس تا تهیه غذا و جمع کردن و فرستادن پول 
چقدر از بچه های این کشور پول تو جیبی هاشون رو جمع می کردن تو یه قلک و بعد می فرستادنشون برای رزمنده ها و جبهه و جنگ 
پزشک، مهندس، معمار، راننده هرکسی با هر تخصص و مهارتی یه گوشه کار و گرفت
هربار که سیل و زلزله رنجی برای بخشی از کشور به ارمغان میاره چقدر کمک های مردمی براشون فرستاده میشه چقدر پزشک رایگان میرن اونجا برای درمان چقدر جوون میرن برای ساختن اون مناطق
چقدر از مردم ما هر سال میرن مناطق محروم تا حتی شده یه قدم در جهت آبادی کشور برداشته باشن 
 و زمانی که هنوز من این کتاب رو تموم نکرده بودم انفجار تو بندر شهید رجایی در بندر عباس یه بار دیگه مردم ما رو متحد کرد 
مردم تو شهرای مختلف صف بستن برای اهدای خون 
مردم زیادی جشن و شادی شون رو تبدیل کردن به عزاداری برای بندرعباس 
و عزای عمومی که اعلام شد فقط یه خبر رسمی نبود اون روز دل همه مردم ایران عزادار بود 
و نه فقط داخل کشور که مردم ما فرای مرزهای ایران کنار هر مظلومی می ایسته و ازش حمایت می کنه 
این مردم دوست داشتنی رو شما کجای این دنیا می تونید پیدا کنید؟  
این کتاب نشونمون میده که چقدر به مادران شهدا مدیونیم؛ نه فقط برای پسر شهیدشون، که برای خود بودنشون.
        

16

N.S

N.S

1404/2/8

          پارسال همین موقع ها بود که در مورد گراتزیا دلددا و کتابهاش تو اینترنت جستجو کردم و متوجه شدم برنده جایزه نوبل ادبی در سال 1926 شده. بین همه کتابهاش کتاب رقص گردنبند از همه شون ارزون تر بود و البته کمتر از بقیه معروفه با اینکه طبق چیزی که پشت کتاب نوشته این رمان نقش بسزایی در کسب این موفقیت (جایزه نوبل ادبی) داشته. همه اینا به علاوه ترجمه بهمن فرزانه باعث شد تصمیم بگیرم بذارمش تو لیست خرید و بالاخره امسال تو دو روز خوندم...
خیلی از کتاب لذت بردم و تصمیم بگیرم باقی کتابهاشم بخرم 
اما خود کتاب:
کتاب کوتاهیه 
ترجمه روانی داره
توصیفات زیادی داره ولی ابدا خسته کننده نیستن (البته بستگی به خودتون هم داره) خیلی قشنگن و کامل اون منظره ای که داره ازش صحبت میشه رو مثل یه نقاشی میارن جلو چشمات بعضی جاها حتی دلم می خواست کاش یه کم بیشتر بود. همه اینا در صورتی هست که شما به چنین توصیفاتی علاقه داشته باشید من خودم نه تنها از خوندن جزئیات و توصیفات خسته نمیشم بلکه لذت هم می برم پس اگر شما حوصله یا علاقه ندارین ممکنه خسته تون کنه.
داستان کتاب هم جالب بود مردی که به خاطر یه گردنبند به این شهر میاد و دنبال شخصی می گرده که گردنبند دست اونه. سر همین جریان (نمیدونم از اینجا به بعد اسپویل محسوب میشه یا نه ولی هشدار اسپویل) با یه خانمی آشنا میشه و احساس می کنه که عاشقش شده این دو نفر تصمیم می گیرن بیشتر با هم آشنا بشن ولی این دختر هویت و سرگذشت واقعی خودش رو در ابتدا پنهان می کنه و با هویت دیگه ای خودش رو به مرد معرفی می کنه و حالا این مرد عاشق این زن و این هویت میشه و صاحب اصلی این هویت شاهد عشق این دو نفره و ماجراهای بعدش
جزو معدود کتاب هایی بود که من گفتگوی کاراکتر ها رو خیلی دوست داشتم و از خوندنشون خسته نمیشدم
و پایانش برام عجیب بود و غمگین... 
نظرتون در مورد شخصیت ها تا پایان کتاب کاملا عوض خواهد شد و این چیزیه که من به شخصه خیلی دوست دارم اینکه هرچی بیشتر با شخصیت های داستان آشنا میشی هرچی بیشتر می شناسیشون نظرت راجع بهش عوض میشه
        

48

N.S

N.S

1403/8/22

          برا منی که تا حالا این مطالب به گوشم نخورده بود خیلی کتاب مفیدی بود.
اگر هنوز صلح امام حسن (ع) و قیام امام حسین(ع) براتون مبهمه و به نظرتون متناقضن حتما این کتاب به دردتون می خوره.
اگه هنوز ذهنیتتون از امام حسن(ع) شخصیت ضعیفتری نسبت بقیه ائمه است حتما در موردش بخونید. نمیگم حتما این کتاب چون فکر میکنم کتاب های دیگه ام باشن که شاید خیلی بهتر به این موضوع پرداخته باشن.
کتاب در واقع سخنرانیای رهبری در مورد صلح امام حسن(ع) و قیام امام حسین(ع) هستش که عینا اون سخنرانیا به صورت متنی نوشته شدن. به خاطر اینکه مخاطب این سخنرانیا عموم مردمن با سطوح مختلف درک و فهم و اطلاعات قبلی و همچنین سنین مختلف از نوجوون تا پیر برای همین مطالب خیلی ساده بیان شدن و به قدر کافی توضیح داده شده درباره هر مسئله ای تا مطلب قشنگ جا بیفته.
فقط یه موردی هست اونم اینکه این کتاب چون چند تا سخنرانی در روز ها و موقعیت های مختلفه بعضی مطالب تکرار میشن که بعضی جاها باعث میشه مطلب بیشتر جا بیفته و بعضی مواقع آزار دهنده اس. این ایراد نیست چون برا سخنرانی این تکرار ها و مرور ها لازمه و کتابم عین سخنرانی رو نه یه کلمه کم نه یه کلمه بیشتر آورده. ولی اگر یه نفر این مطالب رو جمع میکرد خلاصه تر و منسجم تر می نوشت جوری که از حالت سخنرانی بودن در بیاد خیلی بهتر میشد و حجمشم کمتر میشد.
        

18