روند کتاب از نظر من کشش داشت
مخصوصا تو این روز ها که بازار شبهات 
تجمعات دانشجویی به راهه 
پیشنهاد میدم با خط داستانی این کتاب همراه شید
این کتاب درباره یک  دختری که فکر میکنند خودکشی کرده
و کتاب از اینجا شروع میشه
دوسش داشتم
        

          ⭕هر جا که کتابی با موضوع فتنه ۸۸ باشه می‌تونید یه ردّ پایی هم از من پیدا کنید
به خاطر همین هم بود که رفتم سراغ این کتاب که در بستر وقایع قبل و کمی بعد از انتخابات ۸۸ در یکی از دانشگاه‌های اصفهان اتفاق میفته (البته از واقعی بودن این داستان خبر خاصی ندارم)

⭕ماجرای زندگی دو دخترعمو(پریناز و مینا) که صمیمی‌ترین دوست‌های هم بودند و چند وقت بعد از اینکه فاصله ی عمیقی بینشون میفته یکیشون معلوم نیست خودکشی می‌کنه یا کشته میشه و اون یکی میفته دنبال یافتن حقیقت

⭕این کتاب ماجرای زندگی دو دختر عمو به نام پریناز و میناست
دو دختر عمو که صمیمی‌ترین دوستان هم بودند و حالا یکی از آنها متحول شده و به مذهب و انقلاب گرایش و علاقه پیدا کرده و حالا مینا مرده و معلوم نیست که آیا خودکشی کرده و یا به قتل رسیده و پریناز از دفتر خاطرات مینا به دنبال سرنخ می‌گردد تا به واقعیت برسد

⭕بخشی از کتاب:
((بی‌انصاف نباش نسرین. مینا هم خیلی خوشگله و هم واقعا هیکلش تکه توی دخترا.قبول کن.))
حالم بیشتر توی هم رفت.
من عروسک نیستم. کاش می‌شد این جمله را لحظه‌ی تولدِ دخترها روی پیشانی‌شان نوشت. چرا اعظم فکر کرده بود من از اینکه به نظر نسرین دخترعمویم خوشگل نیست ناراحت شده‌ام؟ چرا همه‌ی دخترها فکر می‌کنند باید به نظر بقیه خوشگل باشند تا آدم باشند؟ چرا اصلا خوشگل بودن ملاک وجود یا نبود ما دخترها شده؟ آه سنگینی کشیدم. از آن موقع‌هایی که آهم گیر کرده بود و البته ترجیح می‌دادم لالمونی بگیرم.

⭕پ‌.ن (صرفا برای درد و دل و کمی هم مشورت احتمالا):
معمولا وقتی کتابهای رمان رو می‌خونم نوعی عذاب وجدان میاد سراغم که میگه :
وقتتو الکی داری حروم می‌کنی ، تهش که چی ، از رمان چیزی در نمیاد که ، برو یه چیز درست و حسابی بخون
شما هم از این عذاب وجدان‌ها دارید؟!
        

          بسم الله ...
جذابیت داستان خواننده رو دنبال خودش میکشه

ولی خیلی تاریک بود روایت
و ساده انگارانه گره های داستان باز شد 
و مناسب نوجوان نیست اصلاً
        

          داستان قشنگی بود
چه آدم‌هایی دور و برمونن که از چشممون بیشتر بهشون اعتماد داریم
ولی اونی نیستن که باید..
#لعنت_به_مذهبی_نماها
        

          بسم الله الرحمن الرحیم 
کتاب سیر داستانی جذابی داشت و غافلگیری خوبی در پایان کتاب رقم خورد 
در بعضی از صحنه و قضایا توقع بیشتری داشتم اما در کل کتاب مرا با خود همراه کرد ...
ومن الله توفیق 
        

          زیاد جذبش نشدم و برام کشش نداشت،ولی انتخاب موضوع و نوع پردازش به داستان رو دوست داشتم.با این حال به نظرم اگر نویسنده روند داستان رو در قالب نوشته های دوتا دفتر خاطرات نمی آورد بسیار جالب تر می شد.بنده به عنوان کسی که خودش نزدیک به دو سال تجربه هر شب در دفتر خاطرات نوشتن رو داره،میگم که این دفتر ها جفتشون خیلی غیر طبیعی بودن.دقیقا تمام چیز هایی در آنها ذکر شده بود که به داستان مربوطه،در حالی که دفتر های خاطرات (نه فقط دفتر من) پر از حاشیه هستند.خصوصا در دفتر مینا این موضوع بیشتر به چشم می اومد،که انگار درست همون چیز هایی داخلش نوشته شده بود که پریناز نیاز به دونستنش داشت.این بزرگترین ضعف کتاب از نظر من بود،اگرنه بقیه اش خوب بود.
        

          داستان دو تا دخترعمو که چند وقتی هست دیگه خیلی با هم رفت و آمد ندارن ولی نهایتا جفتشون تو یه دانشگاه قبول میشن
ماجرا با مرگ یکیشون شروع میشه و اون یکی دنبال اینه که بفهمه چیشده و چه اتفاقی افتاده
غیر از خود داستان مطالبی هم راجع به انجمن ها و انتخابات و مسئله زنان و فتنه ۸۸ مطرح میشه 
داستان کشش خوبی داشت (نمیگم نمیتونی زمین بذاری) و من دوسش داشتم هرچند بعضی چیزاش عجیب بود ولی من تونستم با چشم پوشی از داستان لذت ببرم.
(اینو تقریبا بعد از کف خیابون ۱ خوندم که جفتشون به فتنه ۸۸ مربوط می‌شد.)
        

          کتاب حال و هوای دانشگاه و تشکل ها و انتخابات سال ۸۸ را دارد.
کشش داستان زیاد بود و هنرمندانه نوشته شده بود.
خواندن این کتاب را به دختران دانشجو پیشنهاد میکنم.