قصه های من و ننه آغا

قصه های من و ننه آغا

قصه های من و ننه آغا

مظفر سالاری و 1 نفر دیگر
3.9
63 نفر |
25 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

140

خواهم خواند

33

شابک
9786008460343
تعداد صفحات
176
تاریخ انتشار
1399/7/26

توضیحات

        
ننه آغام آرام است و صبور. دنیادیده و پر حوصله، پیرزنی دوست داشتنی که برای سرد و گرم روزگار چاره دارد مظفر سالاری در آیینه داستان، نوجوانی پرشور را برابر این مادربزرگشیرین قرار داده و ماجراهایی بسیار جالب را خلق کرده است. داستان­هایی که رنگ و بویی کاملا بومی داشته و طعم شیرین سنت­های ایرانی را در دل زنده می­کند.

      

لیست‌های مرتبط به قصه های من و ننه آغا

یادداشت‌ها

          کتاب قصه های من و ننه آغا رو فقط و فقط برای کودک درونم خریده بودم . دیروز که حال و حوصله کاری رو نداشتم رفتم سراغش خوندم. به اندازهٔ خوردن یه شربت آلبالوی خنک تو بعدازظهر تابستون لذت بخش بود. قبلاً هم از این نویسنده کتاب رویای نیمه شب رو خونده بودم مطمئن بودم این کتاب هم خوبه و شروع و پایان خوبی داره. خیلی صمیمی و خودمونی که انگار داری با ننه آغا زندگی میکنی و اونم داره راهنماییتون می‌کنه. فقط نمی‌دونم چرا نویسنده تو قسمت آخر که داستان زمین عقاب رو گفتند میگن:
« به هر بهانه ای کار رو درس را ول میکردیم و به زمین عقاب می‌رفتیم و تا نای حرکت داشتیم،می فوتبالیدیم»
خیلی برام عجیب بود و آخر کتاب خورد توی ذوقم. کلمه می فوتبالیدیم خیلی عجیب و غریب بود چون اصلا این جور حرف زدن به این شخصیت نمی‌اومد اگه از اول یه همچین ادبیاتی داشت میشد قبول کرد این جوری حرف بزنه ولی با نظارتی که ننه آغا داشت بعید بود. به هر حال من تو نوجوانی این کتاب رو نخوندم الان برای نوجوان درونم خوندم اونم راضی بود. خدا رحمت کنه همه ی ننه آغاها رو که درس های خوبی به بچه ها و نوجوون ها میدن. کاش قدر بدونیم.
        

0

        معرفی کتاب"
       

◇قصه های من و ننه آغا◇

《نویسنده؛مظفر سالاری》

☆ننه آغا آرام است و صبور،دنیادیده و پرحوصله،پیرزنی دوست داشتنی که برای سرد و گرم روزگار چاره دارد.😇

مظفر سالاری در آیینه داستان، نوجوانی پرشور را برابر این مادربزرگ شیرین قرارداده و ماجراهایی بسیار جالب را خلق کرده است.
داستان هایی که رنگ و بویی کاملا بومی داشته و طعم شیرین سنت های ایرانی را در دل زنده می کند.😋

برشی از کتاب😊 

من پرسیدم: «چرا بچه ها دنبالت میکردن؟» 
اول با اخم و تَخم گفت: «مگه فضولی تو؟» 

بعد از خنده ریسه رفت و گفت: «داشتن توپ بازی میکردن،توپ اومد پیش من.
خودش اومد،من نرفتم. زدم زیر توپ توپ افتاد پشت بوم کفشم افتاد توی دروازه. 

بعد قیافه ی فیلسوف ها را به خودش گرفت و به ننه آغا گفت: میگن من دیوونه م، قبول. 
شما عاقل، من دیوونه؛ اما شما بگو، من که نمی فهمم. 
من چه طور دیوونه م که کسیو اذیت نمیکنم ؟ سنگ نمیزنم؟ فحش خواهر و مادر نمیدم؟🥴

امّا اینها که سنگ می زنن، فحش های بد بد میدن، دیوونه نیستن؛ ارواح عمه شون عاقلن! اما من که این کارها رو نمیکنم، شده م دیوونه ؟ 🤕

خدا رو خوش نمی آد این وسط، فقط من دیوونه باشم!😢
 پارسال توی دیوونه خونه که بودم، هرچی فکر کردم نفهمیدم. آخرش فرار کردم.🤑

برگردم همون جا بهتره ! دیوونه های اون جا این قدر فحش نمیدادن. باور نمیکنین برین بپرسین.🙁

موقع رفتن از بابام پرسید: «بازم بیام ؟» 
بابا گفت: «بیا.» 

امّا او دیگر هیچ وقت نیامد و ما بچه ها گاهی دلمان برایش تنگ می شد؛ برای قیافه ی بامزه اش و حرف های خنده دارش و خنده های از ته دلش و آن طوری که چای را هورت میکشید.

🍃اگه دلت خاطرات یه مادربزرگ مهربون با نوه سر به هواش رو میخواد😊
اگه دلت طنز میخواد، 

پیشنهاد می کنم این کتاب رو حتما مطالعه کنید💚

@ketabestan.ir
@m.salari_ir

#کتاب_خوب
#طنز
#ننه_آغا
#مظفر_سالاری✍
#دوست_خوب
#سنت_ایرانی
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3