درک شخصیت ام علاء واقعا برام سخته😅
اینکه چطور یه نفر میتونه انقدر صبور و از خود گذشته و راضی از قضای الهی باشه.
مادر و همسر خوبی باشه، با هجده تا بچه خونش همیشه مرتب باشه و غذاش آماده...
فکر میکنم زندگی در عراق اون سالها خودش به اندازه کافی سخت بوده چه برسه با شرایط ام علاء، اما توی کتاب می خونیم که ایشون هیچ وقت ناشکری و گلایه نکردن. گفتن این حرفا خیلی راحته ولی این جور آدمی بودن حقیقتا سخته و خودسازی بسیار میخواد. امیدوارم روزی بتونم هر چند خیلی کم شبیه ام علاء بشم.
_ هنوز نتونستم با ازدواج مردای چهل ساله با دخترای ۱۳_۱۴ ساله (شخصیت های اصلی کتاب) کنار بیام🥲