بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

خط مقدم: روایتی داستانی و مستند از تشکیل یگان موشکی ایران با محوریت زندگی شهید حسن طهرانی مقدم

خط مقدم: روایتی داستانی و مستند از تشکیل یگان موشکی ایران با محوریت زندگی شهید حسن طهرانی مقدم

خط مقدم: روایتی داستانی و مستند از تشکیل یگان موشکی ایران با محوریت زندگی شهید حسن طهرانی مقدم

فائضه حدادی و 3 نفر دیگر
4.5
110 نفر |
48 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

29

خوانده‌ام

177

خواهم خواند

70

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

کتاب حاضر، برشی است مستند از میانه خط زندگی «حسن طهرانی مقدم». به دوراز تخیل و رؤیاپردازی های نویسندگی. از مرداد سال 63 تا دی ماه سال 65. مقطعی که اتفاقاً پر است از حادثه و موانع پیچیده. این کتاب درواقع روایت داستانی و مستند از تشکیل یگان موشکی در ایران با محوریت زندگی «شهید حسن طهرانی مقدم» است. یکی از بخش های این کتاب نامه هایی است که بین شهید «طهرانی مقدم» و همسر ایشان در مقطع زمانی موردبررسی این کتاب ردوبدل شده که عیناً در کتاب گنجانده شده اند.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به خط مقدم: روایتی داستانی و مستند از تشکیل یگان موشکی ایران با محوریت زندگی شهید حسن طهرانی مقدم

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 410

هر بار که رفیق دوست به دیدن کیم ایل سونگ (رهبر کره شمالی) می‌رفت، با این سوال مواجه می‌شد که: «آیا در این مدت زمانی که همدیگر را ندیده‌ایم، موفق به ساخت چیزی شده‌اید؟» اگر جواب رفیق دوست مثبت بود، کیم ایل سونگ از آن طرف میز بزرگ بلند می‌شد و با خوشحالی به سمت حاج محسن می‌آمد و او را در آغوش می‌گرفت و بعد سر جایش برمی‌گشت. انگار که ایران آن سلاح را برای کره درست کرده باشد. بار اولی که این کار را کرد به خاطر چهره بهت زده رفیق دوست هم که شده علت خوشحالیش را توضیح داد: «ما و شما یک دشمن مشترک داریم. من در طول همه سال‌های مبارزه‌ام با آمریکا فقط توانستم یک ضربه به ساق پای او وارد کنم، اما شما حالا قلب او را نشانه گرفته‌اید. علتش هم این است که شما با اسلام به جنگ او رفته‌اید. من قبل از پیروزی انقلاب اسلامی فقط اسمی از اسلام شنیده بودم اما بعد از انقلاب شما متوجه شده‌ام که اسلام چیز خوبی است. حتی تمایل دارم که درباره آن تحقیق کنم. همین بود که رفیق دوست سفارش داده بود بعضی از کتاب‌های شهید مطهری را به زبان کره‌ای ترجمه کرده بودند و در سفری که به همراه آقای هاشمی آمده بود، برای کیم ایل سونگ آورده بود.

بریدۀ کتاب

صفحۀ 75

اوایل سال ۶۰ که برای اولین بار وارد آبادان شد، کارهای زیادی می‌توانست بکند. اما مستقیماً رفت سراغ خمپاره. آن روزها خمپاره مهم‌ترین سلاحی بود که سپاه داشت. آن هم نه به وفور! در کل آبادان در حال محاصره، شاید سه تیم خمپاره بیشتر نبود. یکی بچه‌های تبریز بودند، یکی بچه‌های اصفهان و یکی هم بچه‌های آقای سرخیلی در شرق بهمنشیر. گلوله‌اش را به طور سهمیه‌ای از ارتش می‌گرفتند. روزی یک عدد! حسن آقا رفته بود توی گروه تبریزی‌ها. آن روزها شفیع‌زاده دست تنها بود. هیچ وقت فراموش نمی‌کرد که شفیع‌زاده با چه وسواسی آن یک گلوله سهمیه روزانه را پرتاب می‌کرد. برای یک گلوله یک روز تمام از این سر خط تا آن سر خط می‌رفت و می‌آمد. از دیدگاه‌های مختلف دیدبانی می‌کرد تا عاقبت یک هدف مشخص و مهم پیدا کند و مطمئن باشد که ۱۰۰ درصد قرار است نابودش کند. در آن شرایط نه تنها خود حسن آقا که هیچ کدام از مسئولان سپاه هم تصور نمی‌کردند که روزی سپاه توپ و توپخانه و در کل سلاح سنگین داشته باشد.

لیست‌های مرتبط به خط مقدم: روایتی داستانی و مستند از تشکیل یگان موشکی ایران با محوریت زندگی شهید حسن طهرانی مقدم

نمایش همه

یادداشت‌های مرتبط به خط مقدم: روایتی داستانی و مستند از تشکیل یگان موشکی ایران با محوریت زندگی شهید حسن طهرانی مقدم

 محتشم

1401/02/09

            « اغلب زندگی ها ناصافند . بالا و پایین می روند . دره و تپه می شوند .اما خط زندگی برخی ها از یک جایی به بعد نمایی می شود و بالا می رود . آنقدر بالا که آخرش دیده نمی شود…»
خط مقدم روایتی است از زندگی پدر موشکی ایران ، شهید حسن طهرانی مقدم . طبق گفته ی نویسنده ماجراهای کتاب از بین سال های 63 تا 65 است ، سال های مهم و پر تلاطمی که در هنگام جنگ تحمیلی بین ایران و عراق اتفاق می افتد و شهید طهرانی مقدم در تلاش برای دست یافتن به فن آوری موشکی ایران برای مقابله با دشمنان هستند. به خاطر همین موضوع ما در طول کتاب با سفرهای ایشان به کشورهایی مثل سوریه و لیبی هم مواجه هستیم . 
کتاب موضوع جالبی داشت . با بخش هایی از زندگی شخصی و نظامی شهید طهرانی مقدم به صورت جزیی آشنا می شدیم که تاکنون در هیچ یک از مصاحبه ها و برنامه های تلویزیونی هم حتی با آنها مواجه نشده بودیم . البته در این کتاب بیشتر بُعد نظامی و کاری شهید طهرانی مقدم گفته شده بود . خود این نکته می تواند برای برخی مخاطبان مثل خود من نکته ی منفی به شمار بیاید . من تخصص خاصی در زمینه های دفاعی ندارم و برای من که خواننده ای معمولی هستم در بخش هایی از کتاب اصطلاحات و دغدغه ها و فضای نظامی و سیاسی ، آزار دهنده بود . مثل بخشی که در اوایل کتاب شهید به سوریه سفر کرده بودند ، دیدارها و ملاقات و… بیشتر تخصصی بودند. من به شخصه ترجیح می دادم فضاسازی داستان مثل خداحافظ سالار ، در کنار مباحث و وظایف کاری شهید ، بیشتر به مسائل خانوادگی و حس و حال اعضای خانواده و حضور ایشان در قالب پدر و همسر بپردازد .
کتابی که من خواندم 528 صفحه داشت و این خیلی زیاد به حساب می آید . آن هم برای دو سال خاطره . بخشی از این به نظرم به خاطر این است که نویسنده در تمامی خاطرات ، همه چیز را با جزئیات بیان کرده بود . این از جهتی خوب بود به خاطر اینکه ما اطلاعات زیادی از شرایط آن زمان به دست می آوردیم و با شخصیت های زیادی و احساسات آنها آشنا می شدیم . ولی از طرفی برخی از این توصیفات به شدت کسل کننده بود . دانستنشان خیلی لازم نبود و من به شخصه در قسمت هایی ترجیح می دادم صفحات را جلو بزنم . مثل بخشی که مراسم مسجد پادگان تیپ موشکی سوریه را توضیح می داد که حدود 3-4 صفحه توصیف مراسم ختم یکی از فرماندهان بود . 
روابط بین شخصیت ها یکی از نکات جالب برای من بود . در بین تلخی ها و فضای استرس زای جنگ و تهدیدات دشمن و تلاش ها برای دست یافتن به موشک ، گه گاهی دیالوگ های طنز و یا زیبایی بین شخصیت هایی مثل حسن آقا و شفیع زاده ، حسن آقا و الهام رد و بدل می شد که حال و هوای داستان را عوض می کرد و روحیه ی مخاطب را از آن فضای سنگین و شاید کسل کننده بیرون می کشید .
حس و حال شخصیت ها هم به خوبی منتقل می شد و خواننده می توانست خودش را جای آنها بگذارد و همراهشان شود . مثل وقتی که روز 19 اسفند قرار بود اولین موشک ایران پرتاب شود ، حال شهید طهرانی مقدم که نگران بود و دست به دعا برداشته بود خیلی خوب توصیف شده بود . یا بی تابی های الهام وقتی حسن آقا ماموریت بود و تا صدای پیکان و ماشینی می شنید توجهش جلب می شد یا حتی روزی که قرار بود همسرش بیاید آمدنش به دلش می افتاد و مشغول آب و جارو و آماده سازی می شد .
نویسنده در توصیف خصوصیات اخلاقی شخصیت ها موفق عمل کرده بود . حسن ها از آن دسته آدم های مومن و همه چیز تمامی بود که سخت تلاش می کنند و مهربانند و به وقتش شوخ و به وقتش جدی اند . یا مثلا حاجی زاده در ذهن من فرد اتو کشیده و گوش به فرمانی بود که خیلی باهوش ولی ساده و بی آلایش و کم حرف بود ؛ و البته الهام ، سلیمان ، شفیع زاده و… . اما از نظر ویژگی های ظاهری داده های خاصی درباره ی اکثر افراد وجود نداشت و من به شخصه با توجه به متن کتاب می توانستم خودم تصویرسازی کنم و خیلی نیازی نمی دیدم ، ولی شاید برای برخی خوانندگان اذیت کننده باشد .
نکته ی بعدی درباره ی نوع زاویه دید است . زاویه دید داستان سوم شخص بود و من خیلی راحت نتوانستم با آن ارتباط بگیرم . درباره ی همه ی شخصیت ها هر اطلاعاتی داده می شد و به نظرم اگر اول شخص از زبان خود شهید نوشته می شد شاید به جذابیت متن افزوده می کرد . راحت تر هم می شد همراه قلم نویسنده شد. یعنی تمرکز اصلی این طور روی احساسات و همه چیز خود شهید طهرانی مقدم می بود نه اینکه درباره ی همه ی افراد اطلاعات بدهد . 
در کل شايد خیلی جذاب و دوست داشتنی نبود ولی خواندنش ضرری هم نداشت و از جهتی ما را با بخش های دیده نشده از زندگی شهید حسن طهرانی مقدم و حتی روایت هایی جدید از جنگ آشنا می کرد .
« زمان متوقف شد و دیگر هیچ کس نفس نمی کشید . خورشید بالاتر آمد و نورش را روی سر همه ی آنهایی که تنها چند ثانیه با تحقق نصرت الهی و تولد دوباره ققنوس و دیدن دست خدا فاصله داشتند ، تاباند …»
          
            از وقتی یادم می آید همیشه اواسط زمستان که میشد، کمی بعد تر و قبل تر از تولد پدرم، آهنگ «بوی گل و سوسن و یاسمن آید …» در خانمان پخش میشد، و حال و هوای انقلاب را برایم تداعی میکرد، همیشه دلم میخواد در آن بهبهه ی انقلاب و پس از جنگ زندگی میکردم و دغدغه های آنها را داشتم، به نظرم یک زندگی ساده در آن زمن بهترین چیزی بود که میتوانستم داشته باشم ولی خب در زمان متفاوتی بودم و فقط میتوانستم تعریف هایی از آن اتفاق را بشنوم.
کتاب «خط مقدم» روایت جنگ و مشکلات آن از زبان حسن طهرانی مقدم بود. ایشان مجبور بودند برای انجام کارهای جنگ جبهه گهگاهی به سوریه و شهر های دیگر بروند و همسرشان الهام را تنها بگذارند؛ این کتاب هم بر اساس خاطرات ایشون بود «الهام خانم». در واقع کتاب اینگونه نوشته شده بود که یک خاطره از دفتر خاطراتشان بود و سپس تا خاطره بعدی، اتفاقاتی که افتاده بود را تعریف میکردند. 
به نظرم کتاب آنقدر جالبی نبود؛ خیلی جذبم نکرد ولی با این حال نمیشود گفت خواندنش خالی از لطف بوده و کل کتاب مسخر بود. 
در کل صد و خرده ای صفحه ای که خواندم شاید کمتر از بیست تا یا حتی ده تا دیالوگ وجود داشت. دقت کنید دیالوگ نه گفت و گویی که دو سه نفر باهم صحبت میکنند. سر جمع کل این صد صفحه را میچلاندی شاید ده تا دیالوگ تنها بهت میداد و این به نظرم خیلی خسته کننده بود. اینکه مدت طولانی فقط یک متن را بخوانی که یک داستانی را تعریف میکند؛ این کار به نظرم مثل غذایی بود که نمک نداشته باشه، اگر گشنت باشه میخوریش ولی از خوردنش لذت نمی بری. البته اینکه کل کتاب یک روایت بود هم بی تاثیر نبود ولی خب نظرم اینگونه بود.
شاید یکی از ویژگی های مثبت این کتاب قسمت خاطرات بود، وقتی فهمیدم که حد فاصل بین دو تا خاطره اتفاقات مابین آن را بازگو میکند، به نظرم خیلی هیجان انگیز آمد و دوستش داشتم.
ایراد دیگری داشت که شاید باز هم مربوط به همان روایت بودن داستان باشد ولی به نظرم مشکل آمد. آنه شرلی را که میشناسید، مشکل اعظم این کتاب را هم باهاش آشنایی دارید «توصیف بیش از اندازه طبیعت». به نظرم این کتاب هم این مشکل را در نوع خودش داشت. خیلی اوقات میشد یک اتفاق را آنقدر با جزئیات و ریز تعریف میکرد که خسته میشدم و به صفحه بعدی نقل مکان میکردم، یا حتی بعضی اوقات کلا سه کله در یک خط را میخواندم! کلمه ای در اول خط، وسط خط و آخر خط؛ البته که داستان را هم متوجه میشدم چون دوباره همان اتفاق را در پاراگراف بعدی یا چند سطر بعدی دوباره به زبانی دیگر بازگو میکرد. 
اصطلاحات و کلمه هایی هم که در این کتاب به کار میبرد به نظرم کمی نیاز به توضیحات بیشتر داشت و من اگر بخواهم ای صد صفحه ای که خوانده ام را توضیح بدهم فقط میگویم « نمیدانم یک داستان بود در مورد جنگ، توش در مورد توپخونه و اینا هم یه چیزایی گفته بود که اصلا نمیدونم چی هست!» واقعا ایده ای درمورد اینکه توپخانه چیست ندارم ، شاید باید بیشتر می خواندم تا متوجهش شوم ولی نباید تا صفحه صد مشخص میشد؟ کمی بعد تر می خواست بگوید که خواننده خسته میشد و فرار میکرد. 
یک مشکل اساسی ای که با این کتاب داشتم، این بود که سوم شخص بود و انقدر خشک و رسمی همه چیز را توصیف میکرد که حس میکردم باید کت و شلوار بپوشم و صاف بنشینم و سپس این کتاب را بخوانم، آن هم نه در ذهنم بلکه بلند و مانند دکلمه! واقعا اینکه اینقدر خشک و یکدست نوشته شده بود _درست مثل خامه ای که روی کیک میزنن و بعد صافش میکنن، همین قدر صاف و یکدست_ اذیتم میکرد و نمیگذاشت تا ته داستان پیش بروم.
          
            چندی پیش عكسی از نوجوانی خود و دوران عضویت در بسیج را با لباسی كه آرم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داشت منتشر كردم و پس از آن با اظهارنظرهای متفاوت و بعضاً به‌شدت اعتراض‌آمیزی مواجه شدم. برای من كه دوران شکل‌گیری سپاه و شخصیت‌های مؤسس آن را دیده بودم قابل‌فهم بود كه چرا امام گفته بود «كاش من هم یك پاسدار بودم» ولی غالب مخاطبان من در شبکه‌های اجتماعی درك دقیقی از آن نداشتند.

مدت‌ها این پرسش ذهن مرا درگیر كرده بود كه برای این نسل چگونه باید از سپاه پاسداران حرف زد؟ این نسل كه عملكرد امروز برخی از فرماندهان سپاه را می‌بیند و سخنان بعضاً عجیب برخی از آنان را می‌شنود و زندگی و رفتار برخی از فرزندان آنان را شاهد است و تناقض‌های آشكاری از رفتار سیاسی و اجتماعی آنان با شعارهای آرمانی آغازینشان می‌یابد، چگونه می‌تواند در فضای متفاوت سی‌وپنج یا چهل سال پیش از این قرار گیرد و بفهمد كه كدام سپاه آن‌قدر محبوب و مقبول بود؟

وقتی كتاب «خط مقدم» را خواندم و چند روز در حال و هوای آن نفس كشیدم، به پاسخ آن پرسش دست یافتم و گمان می‌کنم كه بسیاری از خوانندگان آن در پایان به درك روشنی از آن «پاسدار»بودن برسند.

این كتاب با اسم زیبا و خاصش كه ایهام دارد، با تمركز بر زندگی فرمانده یگان موشكی سپاه شهید تهرانی مقدم نوشته شده و حاصل همكاری موفق یك پژوهشگر و یك نویسنده است. نثر هنرمندانه و روایت پركشش كتاب، خواننده را خط به خط -چنان‌که فصول مختلف كتاب با عنوان خط تقسیم شده- با خود پیش می‌برد و به‌صورت موازی بین خطوط مختلفی از جریان مذاكرات دیپلماتیك نظامی برای تهیه موشك و سلاح‌های جنگی از لیبی و كره شمالی تا تجربه دشوار آموزش نخستین گروه ایرانی در سوریه و راه‌اندازی یگان موشكی در كرمانشاه پیش می‌برد و هم‌زمان فضای ستاد در تهران و حال و هوای منطقه جنگی را به تصویر می‌کشد.

از سوی دیگر نویسنده با مهارتی زنانه و قابل‌تحسین فضای عاطفی داخل خانواده و خاطرات ماه‌های نخست ازدواج شهید تهرانی مقدم را با محیط زمخت و سخت جنگ و پادگان موشكی سپاه درهم آمیخته و دو روایت مختلف نرم و سخت را با ظرافت و دقت در هم تنیده است.

این كتاب برای نخستین بار برخی اسرار نظامی دوران جنگ را از جزییات مذاكره با رهبر كره شمالی و كیفیت اقناع سرهنگ قذافی و حضور نیروهای مستشاری لیبی در تهران با لباس سپاه و ماجرای انتقال موشک‌ها به داخل كشور را افشا می‌کند و نكاتی بسیار بدیع و ناگفته از مدیریت جنگ را به خواننده عرضه می‌دارد. در لابه‌لای روایت كتاب هم، به‌تناسب از دست‌نوشته‌های شخصی همسر شهید تا خاطرات منتشرشده مرحوم هاشمی رفسنجانی و برخی مستندات دیگر استفاده شده و اثرگذاری و دقت كتاب را دوچندان ساخته است. هر چند در بین سطور كتاب -به‌رغم ترتیب و صفحه‌بندی حرفه‌ای- غلط‌های تایپی یا بی‌دقتی‌هایی دیده می‌شود كه رفع و رجوع همین موارد معدود می‌توانست بر كیفیت اثر بیافزاید، اما در مجموع نتیجه كار کاملاً قابل دفاع و تحسین‌برانگیز است.

در طول سال‌های اخیر -خوشبختانه - طیف متنوعی از کتاب‌های جذاب و خواندنی در حوزه دفاع مقدس منتشر شده و مورد استقبال گسترده خوانندگان بوده و بعضی از آن‌ها حتى از سوی مخاطبان عمومی نیز خوانده شده‌اند. كتاب «خط مقدم» نیز از این‌گونه کتاب‌هاست كه مخاطبانی از فضای غیردینی و غیرانقلابی و با حال و هوای روشنفكری -چه بسا کاملاً مخالف با تجربه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس- می‌توانند با آن ارتباط برقرار كنند.

حتى اگر كسی هیچ گرایش و علاقه‌ای به ارزش‌ها و آرمان‌های انقلاب اسلامی نداشته باشد -تنها با عشق ایران و آرزوی سربلندی و سرافرازی وطن- هنگام ورق زدن صفحات این كتاب در برابر فداكاری و تلاش طاقت‌فرسای بنیان‌گذاران صنایع موشكی ایران سر احترام و ارادت خم خواهد كرد.


(منتشرشده در سایت الف کتاب:‌ https://www.alef.ir/news/3990826012.html)
          
             خط مقدم روایتی از تشکیل یگان موشکی ایران با محوریت زندگی شهید تهرانی مقدم که نفراول یگان موشکی است این کتاب ماجرای تلاش ها ورنج هایی  است که  افرادی ازجمله   شهید تهرانی مقدم سردار حاجی زاده  شهیدباقری وشفیع زاده باقریان وسیوندیان گودرزی وبلالی وافرادی دیگر برای اینکه ایران توانایی ساخت وپرتاب موشک داشته باشد متحمل شده اند 

اغاز داستان کمی گنگ بودواین گنگ بودن به این خاطربود که کمی بعدازماجرایی که انتهای کتاب رخ میدهدرانویسنده درشروع داستان گفته بود واین گنگ بودن تاصحفه ی اول ونصفی ادامه داشت وبه نظرمن طولانی بودنش خوب بود به این خاطر که خواننده را ترغیب میکرد که به خواندن ادامه دهد و تا اخر داستان کنجکاو باشد که بفهمد سلیمان کیست وچرا کار اش به حسن طهرانی مقدم گیرکرده و نمیخواهد پیش او برود نکته ی مثبت دیگرهم این است که وقتی خواننده به انتهای کتاب میرسد وازخیانت لیبیایی ها مطلع میشود یاداول کتاب میافتد واحساس غرور میکند وپاسخ سوالاتش را میابد باوجود اینکه ابتدای داستان گنگ بود اما فضا طوری بود که ما ازهمون موقع با فضای داستان اشنا میشدیم  
مشکلاتی که درسیر داستان وجود داشتند به موقع یعنی نه خیلی زود که هیجان نداشته باشد ونه دیر که خواننده خسته شود حل شده بودند ریتم داستان درطول داستان حفظ شده بود ودلیلش هیجان حاصل از مشکلاتی که پیش میامدند بود حوادث داستان از رابطه ی علت ومعلول پیروی میکردند و علت رخدادن هر حادثه ای درطول داستان بسیارواضح بود همچنین نویسنده زیاده گویی نکرده بود وبیش از حدهم توصیف نکرده بود وبه این خاطر خواننده کسل نمیشد 
نویسنده ویزگی شخصییت ها رادر طول داستان ودرطی دیالوگ ها واتفاقات  متعددبه خواننده معرفی کرده بود ودر اول کتاب شرح نداده بود شخصییت ها به خوبی ازلحاظ اخلاقی توصیف شده بودند وازاین لحاظ قابل درک بودند اما ازلحاظ قیافه خیلی توصیف نشده بودند وهمین موضوع تصورکردن را سخت میکرد اما من به راحتی میتوانستم خودم راجای انها قرار بدهم اعمال واحساسات انها و همچنین روابطشان باهم باور پذیر بود شخصییت هاهمه خوب ومثبت نبودند طوری که باور پذیر نباشند مثل تاخیرکردن بچه های یگان موشکی درسوریه و همراهی نکردن سپاهی ها دربرخی مواقع 
این کتاب در مقایسه با سایر کتب دفاع مقدس دربحبوحه درجنگ بود اما در جبهه یازندان های عراق نبود و روایت تلاش پشت جبهه ی کشوربود وحالت داستان  داشت ومثل حکایت زمستان که اززبان رزمنده ای داستان گفته میشود نبود یااززبان همسرشهید موضوع تازه وجذابی داشت وهمین تفاوت ها باعث میشد من این کتاب رابیش ازسایرکتب دفاع مقدس دوست داشته باشم  
پایان داستان بسیار ضربه زننده و جذاب بود در صحفه ی اخربعدازکلی تلاش وپشتکار موشک پرتاب میشود انقدر تاثیر گذاربود که میتوانست اشک خواننده رادربیاورد کتاب به جا به اتمام رسیده بود نه اینطوری بود که یکدفعه همه چیز روبراه شود و طولانی هم نبود 
نویسنده قصدداشت که تلاش ها یی که افرادی درجهت ساخت یگان موشکی کشیده بودند ورنج هایی که متحمل شده بودند راشرح دهد وموفق هم  عمل کرده بود نویسنده پیام رادرسیر داستان گنجانده بود وپیام رابه خوبی به خواننده انتقال داده بود 
 

          
            فقط انسان های ضعیف به اندازه امکاناتشان کار می کنند.«شهید طهرانی مقدم »
کتاب خط مقدم ، زندگی نامه شهید طهرانی مقدم است. هم در خانواده و هم در کار اما تمرکز اصلی کتاب روی  کار و حوزه عملیاتی شهید  بود.
من قبل از خواندن کتاب خیلی شهید طهرانی مقدم را نمی شناختم و زمانی که کتاب را خواندم چون کتاب اطلاعات زیادی را به خواننده می داد به خوبی می توانستم راجع به شهید  صحبت کنم و بنظرم ،  این یک نقطه قوت است.  کتاب به موضوعاتی زیادی پرداخته بود و در یک سری مواقع جزئی گویی مخصوصا در اوایل کتاب که قلم ضعیف تری نسبت به آخر کتاب داشت، باعث کلافگی و آشفتگی خواننده می شد و امکان دارد که کتاب را کنار بگذارد و این نکته خوبی برای کتاب طولانی نیست مخصوصا کتابی مانند کتاب خط مقدم که اواخر کتاب شاهکاری را دست خواننده میدهد و ما احساس می کنیم کتاب تازه باید شروع میشد اما خستگی اوایل کتاب خواننده را تا آخر کتاب نمی کشاند.                                                                     نکته ای دیگر که ما می توانیم راجع به این کتاب بگوییم این است که به حافظه خواننده در کتاب به این طولانی تکیه کرده بود و این باعث گیج شدن خواننده در قسمت هایی از کتاب شود  . مثلا گفتن اسمی در اوایل کتاب و بعد از ان یاد کردن از همان اسم در فصل های آخر .                                                                                                                                                                                                      اینقدر قلم نویسنده در تعریف زندگی نامه خوب بود که باعث شده بود ما از کتاب توقع داستانی داشته باشیم ( شخصیت پردازی قوی تر …..) این انتظارات نشان دهنده قلم خوب نویسنده است و خواننده بعد از فکر کردن به این موضوع که یک زندگی نامه ای خوانده که مانند داستان بوده است حس خوبی را دریافت می کند.                                                                                         ما با شهید طهرانی مقدم ، با اخلاق ها ، رفتار ها با مشکلات، پشتکاری و تسلیم نشدن و….. به خوبی آشنا شدیم و این خیلی خوشحال کننده است که ما می تونیم راجع به هر کدام از اینها خاطره ای تعریف کنیم .
در آخر از نویسنده بخاطر پایان خوب کتاب که باعث شده خستگی خوانده کتاب از تنم در برود ممنونم و این کتاب را به کسانی توصیه می کنم که دوست دارد با علاقه و حوصله با جزئیات با زندگی شهید در کار آشنا بشوند و حتما تا پایان کتاب بخوانند و بعد نظر خود را بگویند چون شاید آنها هم مثل من آن اوایل خسته کننده را به پایان عالی اش ببخشند.
پایان
- نویسنده شناسی : 
فائزه غفار حدادی متولد ۱۳۶۳ در تبریز است. سه فرزند دارد و هر سه هم پسر. دوران دانش‌آموزی را در دبیرستان فرزانگان تبریز درس خوانده. تحصیلات آکادمیک را هم تا مقطع کارشناسی ارشد در رشته زیست ‌دریا در دانشگاه شهید بهشتی ادامه داده است.
          
            در خانه مان پارچه ای داشتیم که مادربزرگم سال های خیلی دور به مادرم هدیه داده بودند. مادرم هم آن را روی سطوحی از خانه می انداخت که می خواستیم دیده نشوند. یک قسمت کم اهمیت و خاک گرفته. این اتفاق سال ها در خانه ما مرسوم بود تا یکی از اقوام آن گوشه خاک گرفته را کشف کرد و فریاد کشید:«اینو چرا اینجا گذاشتین! می دونین قیمتش چقدره؟» کتاب خط مقدم برای من مثل همان فریاد بود و خواندنش مساوی بود با کشف کردن حقیقتی ارزشمند در گوشه ای خاک گرفته.

داستان من و کتاب خط مقدم طولانی است، زمستان 96 صد تایش را سفارش دادیم تا بین بچه های دانشگاه پخش کنیم و خودم هیچ وقت نرسیدم که یکی را بردارم و بخوانم. آن زمان کتاب هنوز تا این حد معروف نشده بود و من هم رغبتی برای خواندنش نداشتم. چون به نظرم کتابی مثل همه ی کتاب های دفاع مقدس بود و چند وقتی بود خواندن حجم زیادی از این نوع کتاب من را شدیداً دل زده کرده بود. احساس می کردم همه ی کتاب های دفاع مقدس قرار است روایت هایی پراکنده، نامرتب باشند. به همین خاطر خواندنِ خط مقدم را تا بهار 99 به تاخیر انداختم و در نهایت سراغش رفتم چون کتاب «یک محسن عزیز» از نویسنده را خوانده بودم و متوجه شده بودم فائضه غفارحدادی روایات دفاع مقدس را به صورت داستانی در می آورد. و کسی نیست که خاطرات  پژوهش نشده را بدون هیچ پرداختی توی کتاب بریزد و مخاطب هم از سر تعلق ایدئولوژیک نتواند انتقادی بکند. برای همین به خط مقدم اعتماد کردم و چندین بار از خودم پرسیدم که چرا همان زمستان 96 سراغش نرفتم؟

خط مقدم برخلاف آن چیزی که اغلب تصور می کنیم، روایت زندگی شهید حسن طهرانی مقدم نیست. بلکه روایت تولدِ صنعت موشکی ایرانی در کنار بخشی از خاطرات زندگی حسن طهرانی مقدم است و وجه تمایزش  با باقی کتاب های دفاع مقدس (علاوه بر داستانی بودن) این است که  تصویر رایجی از دفاع مقدس ارائه نمی دهد. آنچه ما از جنگ خوانده ایم اغلب روایت نبرد زمینی در جبهه های جنوب بوده است و از بخش عظیمی از جنگ که بر دوش نیروی دریایی و هوایی و حتی جبهه های غرب بوده غفلت کرده ایم. خط مقدم دست ما را می گیرد و ما را به گوشه ی دیگری از جنگ می برد. گوشه ای که تصویرهای آشنای شب عملیات و شهادت را ندارد. 

اگر نظر من را بخواهید، خط مقدم روایتی شبیه به فتح خرمشهر دارد. همان قدر که در عالم محاسبات فتح خرمشهر برای نیروهای ایرانی غیرممکن بوده. دستیابی به صنعت موشکی هم غیرممکن بوده است. اما این بار مسیر پیروزی از خط کشی های نظامی عبور نمی کند. مسیر عجیبی است که چیزهایی مثل دیپلماسی پیچیده، علم، صنعت و ... را در کنار هم در برمیگیرد و مهم تر این که به جنگ خلاصه نمی شود و تا امروز ادامه پیدا می کند.

خواندن کتاب خط مقدم از این جهت برای من شبیه کشف آن پارچه ارزشمند در یک گوشه خاک گرفته بود که تا آن زمان نمی فهمیدم موشک دقیقا به چه درد می خورد.  آن هم یک سلاح نظامی بود مثل هزاران سلاح دیگری که در رژه ها کنار هم می چینند. اما کتاب خط مقدم رویه ی دیگری از ماجرا را نشان داد. آنجا که حسن طهرانی مقدم و تیمش دوره آموزش شش ماهه پرتاب موشک را دو ماهه می بینند، صحنه هایی در لیبی که سعی دارند صرفاً موشک ها را سوار هواپیما کنند و به ایران بیاورند و همین کار ساده دو هفته طول می کشد و در نهایت فقط و فقط هشت موشک به تهران می رسد که مشخص نیست می تواند چه مدت کفاف بدهد، یا صحنه هایی که سردار حاجی زاده جوان در دمای منفی 28 درجه فرودگاه پیونگ یانگ سعی دارد موشک های نه چندان پیشرفته کره شمالی را سوار هواپیما کند و در کنار همه ی آن ها منتی که سربازان لیبیایی برای پرتاب هر موشک بر سر تمام گردان موشکی ایران می گذارند و دست آخر پایان نفس گیر و دوست داشتنی داستان که چیزی شبیه پیروزی بر تمام این لحظه های سخت و عجیب است.... پیدا کردن چنین روایتی شبیه باعث می شد حسی شبیه پیدا کردن یک پارچه ارزشمند در گوشه خانه داشته باشم. چیزی که تصورش را هم نمی کردم که ارزشمند باشد اما تازه می فهمم برای به دست آوردنش چه مراحلی طی شده است.

نظرم در مورد کتاب به همین جا ختم می شد، اما بعد از اینکه کتاب را با بچه های کلاس نهم خواندیم آن ها به ابعاد دیگری هم توجه کردند. مثلا گفتند  نویسنده هیچ وقت برای توصیف حسن طهرانی مقدم از مجموعه ای از صفات استفاده نکرده بود. مثلا نگفته بود او فرمانده ای شجاع، غیور، خستگی ناپذیر و ... بود. بلکه شجاعت و غیرت و خستگی ناپذیری را در ضمن قصه به ما نشان داده بود. با توصیف صحنه های آموزش سخت و فشرده ی سوریه، با شوخ طبعی و فوتبال بازی کردن، با ناامید نشدن در لحظه گره خوردن همه ی راه های موفقیت و...

با این همه ی این تفاسیر خط مقدم کتابی است که از لحاظ محتوا و فرم در سطح بالایی قرار دارد. کتابی که می تواند هم الگوی خوبی برای ساختار روایت نویسی جنگ باشد، هم محتوای خوبی  و متفاوتی از تاریخ جنگ ارائه می دهد.
          
Han

1401/02/10

            در حال حاضر ایران یکی از کشور های مطرح دنیا در صنایع موشکی است . به طوری که کسی جرئت حمله به ایران را ندارد . این قدرت موشکی را چگونه بدست آوردیم ؟ زمانی که شهید تهرانی مقدم در بیابان ها بدنبال فناوری موشکی بود ایران در اوج جنگ بود و هر لحظه در حال سقوط . اما این قدرت بزرگ را مدیون شهید حسن تهرانی مقدم و امثال او هستیم …
کتاب خط مقدم درباره زندگی شهید تهرانی مقدم است اما در یک دوره به خصوص یعنی سال 63 تا 65 که از مهمترین و حیاتی ترین سالهای زندگی ایشان به شمار می آید . ایران در این سالها درگیر جنگ تحمیلی با عراق بوده و شهید تهرانی مقدم در این بین برای رسیدن به پیشرفت و توسعه فناوری موشکی به لیبی و سوریه سفر کرده .
کتاب موضوع جدیدی داشت و من به عنوان خواننده فقط اسم شهید تهرانی مقدم را شنیده بودم و اطلاعات زیادی درباره ایشان نداشتم و خواندن کتاب برایم مفید بود . اینکه واقعا چقدر سختی تحمل کردن تا ایران به این جایگاه برسد مسئله جدیدی بود که جایی بیان نشده بود . همچنین قلم نویسنده روان و روایت ها گیرا بود . مخاطب گمراه نمی شد و به وضوح با مطالب مواجه می شد . 
اگرچه کتاب موضوع جذابی داشت اما روند خیلی کندی داشت و هر چه پیش می رفتیم کسل کننده تر میشد البته این نکته مثبت هم محسوب می شود چون جزییات بیشتر اطلاعات را بالاتر می برد اما جزییات این کتاب خیلی زیاد بود و واقعا به بعضی صحنه ها نیاز نبود . تقریبا از اواسط کتاب من به عنوان خواننده خسته شدم و مدام منتظر بودم اتفاق جدید رخ بدهد تا جزییات تکراری . 
زاویه دید کتاب سوم شخص بود اما کمی مبهم بود یعنی من نمیتوانستم تشخیص دهم داستان چگونه پیش می رود تا اینکه کمی بیشتر میخواندم تا میفهمیدم و این کمی ازار دهنده بود . 
از نظر شخصیت پردازی کتاب قوی بود و پررنگ ترین شخصیت که حسن بود خیلی خوب در ذهن من جا گرفته بود وبا توجه به توصیفات عالی تصور شخصیت حسن تهرانی مقدم در ذهنم خیلی روشن بود . هم توصیفات شخص ها هم توصیفات مکان ها اگرچه توصیفات ظاهری شخصیت ها کمی کم رنگ تر بود اما در کل کتاب در شخصیت پردازی و توصیف فضا و مکان خیلی خوب عمل کرده بود . 
شروع کتاب نسبتا عادی بود و خیلی ترغیب کننده نبود و من بخاطر تعاریفی که از کتاب شنیده بودم آن را شروع کردم ولی پایان کتاب خوب بود و خیلی اطلاعات زیادی درباره شهید فهمیدم که این خیلی جذاب بود .
جلد کتاب که عکس خود شهید تهرانی مقدم با طراحی های دورش بود ساده بود و نشان میداد کتاب درباره چه کسی است اما اسمش قشنگ بود چون خط مقدم هم به خود شهید تهرانی مقدم بر می گشت هم به جنگی که در آن حضور داشت و اسمش ترغیب کننده بود . 
در آخر کتاب اطلاعات زیادی به مخاطب وارد می کرد اما حجم جزئیات و اطلاعات خیلی زیاد بود و گاها باعث ایجاد خستگی میشد اما در کل کتاب مفیدی بود و نظر من درباره شهید تهرانی مقدم خیلی تغییر کرد .
«هیچ کاری نیست که با توکل به خدا آسان نشود.»
          
می‌گویند ا
            می‌گویند این‌که ایران به یکی از ابرقدرت‌های دنیا، موشک‌های بالستیک بفروشد، به یکی از کابوس‌های جبهه غربی تبدیل شده، اما اوضاع همیشه این‌طور نبود...
با پیروزی انقلاب، داشتن موشک‌های موثر، فقط یک رویای شیرین برای نیروهای نظامی ایران به حساب می‌آمد.
یک جنگ نابرابر علیه ایران شروع شده بود که صدام، به عنوان نوک پیکان آن، از هیچ جنایتی علیه ایران دریغ نمی‌کرد.
خط مقدم در دل همین جنگ اتفاق می‌افتد، اما در مورد بخش خاصی از آن است، یعنی لحظاتی که عملاً یگان‌های موشکی ایران زاده شدند. مخصوصاً نقش شهید طهرانی مقدم، در تشکیل این یگان، مورد بررسی قرار می‌گیرد.
در خط مقدم می‌توانید از  مسائل سیاسی بین‌الملل و نگاه کشورهای مختلف به ایران اطلاعات جالبی پیدا کنید. طوری اعضای اولین یگان موشکی ایران، هم باید درگیر این مسایل سیاسی می‌شد و هم از کار پیچیده‌ای که تا قبل از آن حتی مشابهش را انجام نداده بود سر درمی‌آورد.
نکته جالب این کتاب، پرداختن به جزئیات مسائل مربوط به هدف‌گیری و پرتاب موشک است. شخصاً فکر نمی‌کردم مراحل پیش از پرتاب موشک، به تنهایی این‌قدر پیچیده باشد. 
محمدرضا بازدار
۱۴۰۲/۰۴/۰۱
زنجان 
          
alef

1402/04/16

            کتاب به روایت چگونگی تشکیل یگان موشکی کشورمان، توسط شهید حسن مقدم پدر موشکی ایران در سال 1363 و در اواسط جنگ تحمیلی ایران و عراق می پردازد. روایت کتاب به صورت داستان گونه است و همین باعث جذاب شدن روایت شده است. در این کتاب با چگونگی تشکیل یگان موشکی ایران در شرایطی که کشور هنوز قادر به تولید موشک نیست و حتی یک عدد موشک هم در اختیار ندارد می پردازد و خاطرات زمانی را بیان می کند که سرداران  و مسئولان آن زمان جنگ تصمیم می گیرند برای پاسخ گویی به موشک باران شهرهای کشور توسط صدام مقابله مثل انجام دهند و به همین خاطر  مجبور می شوند با کشورهایی مثل لیبی، سوریه، کره برای خرید موشک و آموزش چگونگی کار با موشک وارد مذاکره شوند. کتاب اطلاعات زیادی از چگونگی تشکیل این یگان و حتی چگونگی خرید موشک و تجهیزات موشکی در اختیار خواننده قرار می دهد ولی حیف که بعد از خودکفایی ایران در پرتاب موشک کتاب تمام می شود. خواندن این کتاب به همه و به خصوص به علاقه مندان ادبیات پایداری توصیه میکنم چون اطلاعات جدید و دست اول زیادی در این کتاب وجود دارد و خواننده را با جانفشانی های یگانی از سپاه آشنا می کند که به دلیل حفظ مسائل امنیتی  و حفاظتی کمتر به آن پرداخته شده است. ولی کاش حداقل در یک فصل کوتاه به نحوه شهادت شهید حسن تهرانی مقدم هم بیان می شد چرا که خواننده از اول کتاب با شهید تهرانی مقدم همقدم می شود ولی در آخر از سرنوشت او اطلاعی به دست نمی آورد. عکس های آخر کتاب هم چندان زیاد نیست که به احتمال زیاد به علت حفظ مسانل امنیتی است که البته قابل درک است.  
طر احی جلد: 
یک قاب خاتم کاری به شکل موشک طراحی شده است که عکس شهید تهرانی مقدم در آن قرار دارد. طراحی جلد چندان جذاب نیست ولی روایت داستان بسیار جذاب است به طوری که از همان اوایل کتاب خواننده را با خودش همراه می کند و  به راحتی در لیست کتابهای مورد علاقه من جای گرفت
          
                این کتاب رو بصورت صوتی گوش دادم 
بی نظیر بود ...گوینده هم عالی بود
چقدر شهید مقدم و تیم شون برای اینکه چندتا موشک بگیرند  زحمت کشیدند 
اینک ما در امنیت کامل هستیم وآزادانه زندگی میکنیم  
کاش شرمنده شهدا نشویم
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.