یادداشت N.S

N.S

N.S

دیروز

        کتاب فضای مبهم و غمگینی داره.
برای من مثل این بود که با خوندن کتاب وارد ذهن راوی شدم. انگار که راوی داره خاطرات و اتفاقات تلخی که براش افتاده رو مرور می کنه، تو ذهنش با خودش و افراد دیگه ای صحبت میکنه، گاهی هم متوجه حال میشه و دوباره تو خاطرات و افکارش غرق میشه و این روند ادامه پیدا میکنه.
همین هم باعث میشه فضا و داستان بسیار مبهم باشه. این طور نیست که یک یا چند نفر یا حتی دانای کل بیاد و یه قصه ای برای شما تعریف بکنه یا یک سری جریاناتی پشت هم اتفاق بیفتن تا اینکه شما رو به یه نتیجه ای برسونن. شما از صفحه اول انگار که دارین ذهن راوی رو می خونین بدون اینکه اطلاعات خاصی راجع به زمان، افراد و اتفاقات داشته باشید. خصوصا صفحات اول اینطوری بودم که الان داره چه اتفاقی میفته؟ داره در مورد چی صحبت میکنه؟ کی رفته؟ کی باید برگرده؟ و قرار هم نیست تا پایان کتاب شما از کل ماجرا و داستان سر دربیارید. اینکه چقدر از داستان رو قراره متوجه بشید بستگی به خودتون داره و اینکه چه چیزایی از لابلای افکار و خاطرات غمگین راوی میکشید بیرون.
لابه لای این افکار حرفای خیلی قشنگی هم زده میشه و کلا متن ادبی و شعرگونه ای هم داشت که من ازش لذت بردم. 
ولی من واقعا معنی بعضی قسمت ها و بعضی جملات رو نمی فهمیدم البته که قطعا نادر ابراهیمی از اون جملات هم منظوری داشته و می خواسته یک چیزی رو بهمون بگه اما خب من نفهمیدم( البته فک کنم فضای مبهم کتاب هم در این نفهمیدنه بی تاثیر نیست)  
این دومین کتابی بود که از نادر ابراهیمی خوندم. اولی چهل نامه کوتاه به همسرم بود. احتمالا انتخاب این کتاب به عنوان دومین کتاب از نادر ابراهیمی اشتباه بود و خلاصه می خوام بگم شما اشتباه منو نکنید و فریب حجم کم کتاب رو نخورید.
      
222

28

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.