یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر

یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر

یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر

4.1
63 نفر |
21 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

10

خوانده‌ام

102

خواهم خواند

93

ناشر
نشر نی
شابک
9789643125974
تعداد صفحات
304
تاریخ انتشار
1399/2/15

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        
وجه مشخصه ی داستان های گوگول سادگی قصه نویسی، ویژگی قومی، امانت محض نسبت به زندگی، و بکر بودن و سرزندگی خنده آور آن هاست که همیشه تحت تأثیر احساس عمیق غم و دلتنگی قرار می گیرد. همه ی این ویژگی ها یک منبع دارند: گوگول شاعر است، شاعر زندگی حقیقی.اولین تأثیری که هر یک از قصه های گوگول بر خواننده می گذارد این است که با خود بگوید: «چقدر همه ی این ها ساده، عادی، طبیعی، و حقیقی است، و درعین حال چقدر بکر و تازه.» این سادگی قصه نویسی، این صراحت لهجه، این پرهیز از نمایش پردازی، این پیش پاافتادگی و معمولی بودن اتفاقات قصه ها، علائم حقیقی و قطعی خلاقیت هستند: این شعری حقیقی است، شعر زندگی خود ماست.تقریباً همه ی قصه های گوگول کمدی های سرگرم کننده ای هستند که با هیچ وپوچ شروع می شوند، با هیچ وپوچ ادامه می یابند، و به اشک ختم می شوند، و در پایان، زندگی نام می گیرند. قصه هایش همگی همین طورند: اولش سرگرم کننده، سپس غم! زندگی خود ما هم چنین است: اولش سرگرم کننده، و بعد غم. چقدر شعر، چقدر فلسفه، و چقدر حقیقت در این جا نهفته است!نیکلای واسیلیویچ گوگول در یکم آوریل سال 1809 در سوروچنسی از ولایت پولتاوا روسیه به دنیا آمد. استعدادهای گوگول در دبیرستان شکوفا شد و همین جا بود که نخستین بار دست به کار نوشتن شد. پس از آن که سال ها رؤیای دیدار پوشکین را در سر داشت سرانجام در سال 1830 با وی ملاقات کرد و کم کم به محافل ادبی راه پیدا کرد. در سال 1835 چهار عنوان کتاب از گوگول منتشر شد و در همان سال ها بود که او را به عنوان هشیارترین و ماهرترین قصه نویس روسیه می خواندند. او در سال 1836 روسیه را ترک کرد و تا سال 1848 در رم زیست و طی این سال ها رمانی بزرگ به نام نفوس مرده را نوشت. انتشار این اثر اوج فعالیت گوگول بود و با استقبالی همگانی مواجه شد. پس از این دوران گوگول دچار وسوا س های مذهبی شد و نارضایتی اش از خویشتن شدت یافت و به نوشتن عقایدش به شکل نصیحت و موعظه پرداخت و برخلاف انتظار گوگول نه تنها استقبالی از آن نشد بلکه حتی پرشورترین طرفدارانش به دلیل عقاید سست و پشتیبانی اش از حکومت به وی تاختند. زمانی بعد به روسیه بازگشت و مجدداً دست به کار تکمیل رمان نفوس مرده شد اما در حالتی از بحران روانی چند روز پیش از مرگش تمام نسخه های دست نویس آن را سوزاند و سرانجام در چهارم مارس سال 1852 درگذشت.مجموعه داستان «یادداشت های یک دیوانه» در سال 1842 منتشر شد و استقبال گرم خوانندگان و منتقدان ادبی را همراه داشت و او را در مقام قصه نویس تثبیت کرد. نشر نی این کتاب را با ترجمه ی خشایار دیهیمی منتشر کرده است.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر

نمایش همه

یادداشت‌ها

          کتاب، همانطور که از اسمش پیداست، شامل 8 قصه و داستان کوتاه می‌باشد. داستان‌هایی ساده، شیرین، روان و جذاب که ما را با دنیای روسیه قرن 19 و زندگی مردمانش آشنا می‌کند. از خصوصیات بارز داستان‌ها می‌توان به ساده نویسی آن‌ها اشاره کرد که خواننده را جذب کرده و به این فکر وا می‌دارد که چه راحت می‌توان داستان نوشت. توصیف صحنه‌ها و فضاها و بیان مشخصات شخصیت‌ها چیزی است که گوگول از عهده آن به خوبی برآمده است. او طوری شخصیت‌ها را معرفی می‌کند که نه تنها شکل و قیافه و قامت، بلکه خصوصیات اخلاقی و عادت‌های آن‌ها را هم متوجه می‌شویم.
اغلب شخصیت‌های داستان‌ها از مردم عادی و قشر پایین جامعه هستند که گوگول داستانشان را روایت می‌کند.
اگر بخواهم از بین داستان‌ها بهترینش را انتخاب کنم، «شنل» را انتخاب می‌کنم؛ چرا که هم کشش داشت و هم شخصیت به خوبی پرداخته شده بود و هم تأثیر گفتار و رفتار ما با دیگران را به خوبی نشان می‌داد. شاید در حین خواندن یکی دو داستان اول، کتاب برایتان غیر جذاب باشد و نتوانید با داستان‌ها ارتباط برقرار کنید؛ اما با خواندن بیشتر و جلو رفتن کتاب و وقتی با سبک نویسندگی نویسنده بیشتر آشنا شدید داستان‌ها جذاب‌تر می‌شوند.
«به نظر من امکان مبادله‌ی افکار، احساسات و تجربه‌ها با شخصی دیگر یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌های زندگی است.» صفحه 34
«دنیای ما چه دنیای شگفتی است! سرنوشت چه بازی‌های عجیب و رازهای ناگشوده‌ای دارد! آیا ما هرگز به آرزوهایمان دست می‌یابیم؟ آیا ما هرگز آنچه را که تمام تلاشمان وقفش می‌شود فراچنگ می‌آوریم؟ در این دنیا همه اتفاقات مسیری وارونه دارند. دست تقدیر به یک نفر یک جفت اسب می‌بخشد، و او با بی‌تفاوتی آن‌ها را سوار می‌شود و نسبت به زیباییشان کاملاً بی اعتناست، در حالی که فرد دیگری، که قلبش در آتش عشق به اسب‌ها می‌سوزد، مجبور است پیاده برود و خود را تنها با به صدا در آوردن زبانش هنگام تماشای اسب‌هایی که می‌گذرند، اقناع کند. یکی، آشپزی فوق‌العاده دارد، اما، افسوس، دهانش آنقدر کوچک است که حتی دو لقمه گوشت را نمی‌تواند تویش جا بدهد، و دیگری دهانی به بزرگی گنبد ستاد فرماندهی ارتش دارد، اما افسوس، مجبور است فقط با نوعی غذای سیب زمینی آلمانی بسازد. راستی که سرنوشت چه بازی‌های عجیبی دارد.» صفحه 93 و 94

امین پازوکی 1399/07/22
        

7

          این کتاب شامل 8 داستان از نیکلای گوگول است که نشر نی با ترجمه خشایار دیهیمی آن را چاپ کرده است.
تمام این داستان ها با لحنی طنزآمیز یا بهتر بگویم هجوآمیز نوشته شده که به طور مثال قدری از دردناکی داستان «شنل» می کاهد. 
دو نکته در این داستان ها توجه ام را جلب کرد.
اول آنکه گوگول چند صفحه ابتدایی هر داستان را کاملا به توصیف مکان و شرایط موجود می پردازد. این توصیفات به قدری زیبا و جذاب اند که برای من به عنوان شخصی که توصیفات زیاد خسته و دلزده اش می کنند به زیبایی اثر افزوده بود.
دومین موردی که توجه من را جلب کرد راوی های این داستان ها بود. راوی ها به مانند یک دانای کل تقریبا بر همه چیز اشراف دارند اما همچنین دارای شخصیت و هویتی خاص و منحصربه فردند. راوی ای که شخصیت پردازی شده و گاهی به طور ناموثر در داستان حضور دارد.
داستانی که بیشتر من را تحت تاثیر قرار داد «شنل» بود و جالب ترینشان «دماغ»، داستانی که آن را از بهترین نمونه های گروتسک می دانند. از توصیفات ابتدایی داستان «بولوار نیفسکی» هم به شدت لذت بردم.
به این نکته نیز اشاره کنم که شخصیت پردازی گوگول را بسیار دوست داشتم. هر چند که در داستان کوتاه وقت زیادی برای پردازش شخصیت ها نیست اما به نظرم گوگول به خوبی از عهده این کار برآمده است.
قبل از آنکه داستانی از گوگول بخوانم او را تنها با جمله ای که از تورگنیف نقل می کنند می شناختم: «ما همه از زیر شنل گوگول بیرون آمده ایم.» و اما حالا این جمله را می فهمم. نه تنها ادبیات روسیه بلکه به گمانم ادبیات جهان هم وامدار گوگول است.
        

12

          به نام او

پس از حدود هفت سال برای بار دوم خواندمش و باز هم مثل همان دفعه اول از آن لذت بردم. گوگول یکی از نویسندگان محبوب من است. نویسنده‌ای که یکی از بزرگان ادبیات جهان است. نیکلای گوگول یکی از وجدان‌های بیدار در بین نویسندگان است که به‌خوبی انسان را می‌شناسد آن را به تصویر می‌کشد و پیش روی او قرار می‌دهد تا لااقل او فکری برای خودش و جایگاهش در این دنیای پیچیده بکند.

به‌غیر از «تاراس بولبا» و مجموعه داستان «شب‌نشینی‌های دهکده نزدیک دیکانا» تمام کارهایش را خوانده‌ام و از تمامی آن‌ها لذت وافر برده‌ام. «نفوس مرده» که شاهکار اوست، کمدی «بازرس» که طنزی گزنده و در عین‌حال ماندگار دارد، «پرتره» که داستانی تکان‌دهنده است و «یادداشت‌های یک دیووانه و ...» که مشتمل بر هشت داستان ماندگار و تاثیرگذار اوست.

من در بین داستان‌ها «شنل»، «دماغ»، «بلوار نیفسکی» و «ماجرای نزاع ایوان ایوانوویچ و ایوان نیکیفوروویچ» را از همه بیشتر دوست داشتم. در مورد هرکدام از اینها و ساختار قدرتمندی که گوگول برای روایت قصه‌هایش پی افکنده می‌توان به‌تفصیل سخن گفت. مثلا در «بلوار نیفسکی» می‌توان به جان‌بخشی و شخصیت‌پردازی گوگول برای یک منطقه جغرافیایی اشاره کرد چیزی که در سده بعد جویس با شهر دابلین کرد و شهرت یافت و پیروان فراوانی پیدا کرد. یا «دماغ» که هفتاد سال جلوتر از «مسخ» نوشته شده و به‌سبب طرح کلی شبهات زیادی بین آن‌ها هست ولی کمتر کسی به آن اشاره می‌کند و به‌اشتباه گوگول را در رئالیسم اجتماعی محصور می‌کنند در حالی که او بسیار جلوتر از دیگر نویسندگان به روایت داستان‌های سوررئال پرداخت و شاهکارهایی مثل «دماغ» و «شنل» را ارائه کرد.

طنز گوگول هم که دیگر حرف ندارد و همه از آن سخن گفته‌اند ولی نکته دیگری که نظر مرا در این دوباره‌خوانی به خود جلب کرد این است که گوگول دلبستگی فراوانی به روستا و مناسبات آن دارد و از شهر گریزان است در واقع یک سنت‌گرا ست و این نکته در مقدمه دو داستان «بلوار نیفسکی» و «مالکین قدیمی» به‌خوبی قابل مقایسه است. القصه این مجموعه را با ترجمه خوب و قابل قبول آقای دیهیمی بخرید و بخوانید و لذت ببرید.
        

17

روشنا

1403/6/20

          گوگول میگه نویسنده برای موفقیت یک روایت، کافیه یک اتاق و یک خیابانی که باهاش آشنا است رو توصیف کنه و این دقیقاً کاریه که گوگول در تمام داستان‌هاش انجام میده.
گوگول از مردم و وقایع عادی روزمره صحبت میکنه و طوری این کارو میکنه که نمی‌تونی با هیجان دنبال داستان نری. از هیجان یک پیرمرد برای خرید شنلی جدید میگه و کاری میکنه همراه با پیرمرد و خیاط با ذوق به بازار بری و پارچه و دکمه بخری و در آخر همراه با پیرمرد برای شنل اشک بریزی. از دعوای مسخره‌ی بین دو ایوان میگه و در انتهای داستان به زیبایی فریاد نهایی رو سر میده که «دنیای ملال‌انگیزی است آقایان!» و مگه میشه در این لحظه همراه با گوگول احساس حسرت و ملال نکنی؟... اون دستاتو می‌گیره و تو رو به بلوار نیفسکی می‌بره، به زیر چراغاش در نور شب که همه چیز رو فریبنده جلوه میدن و یک لحظه هراسی به دلت میفته که نکنه تو هم در این فضای فریبنده اغوا بشی؟... و کاری میکنه وقتی جناب دماغ از کالسکه میاد بیرون از ته دل بخندی و در حالی که هر لحظه داستان در نظرت مسخره و مسخره‌تر میشه، با شوق بیشتری ادامه بدی و در آخر با راوی دوتایی بخندید که آیا کسی که این داستان رو میگه و کسی که می‌شنوه، حقیقتاً دیوانه نیست؟

«بگویید ببینم اولین تاثیری که هریک از قصه‌های آقای گوگول بر شما می‌گذارد چیست؟ غیر از این است که وادارتان می‌کند بگویید: چقدر همه این‌ها ساده، عادی، طبیعی و حقیقی است و در عین حال چقدر بکر و تازه؟» 
بلینسکی

یادداشت‌های یک دیوانه ۳
بلوار نیفسکی ۴
دماغ ۵
شنل ۵
کالسکه ۳
ماجرای نزاع ایوان ایوانوویچ و ایوان نیکوفوروویچ ۵
مالکین قدیمی ۴
ایوان فیودورویچ و خاله‌اش ۳/۵
        

63

          گوگول را دوست دارم.
برخلاف شاگردانِ فرهیخته‌اش، گوگول نه حوصله سربر است و نه با آن آب‌و‌تاب توصیفات بی‌حد که مشخصه رمان روسی است آدمی را می‌آزارد.
برخلاف داستایوسکی، پیچیدگی را در سادگی بیان می‌کند و زهر نقد اجتماعی را با طنز خاص خودش ملیح می‌کند اما طنزش مبتذل نیست، خاص خودش است.
بنظرم گوگول از شاگردانش ناامید‌تر و از دنیاخسته‌تر است اما این حس خستگی را هنرمندانه بروز می‌دهد.
وقتی کتابش را تمام کردم جمله تولستوی در ذهنم تکرار شد:"براستی که همه ما از زیر شنل گوگول برآمده‌ایم..."
مطالعه‌ی گوگول بیش از آنکه مطالعه داستانِ کوتاه برای سرگرمی باشد، مطالعه تاریخِ اجتماعیِ تزاریسمِ روسی است. 
برای فهم بهتر و لذتِ بیشتر از داستان‌ها باید به چند همزمانی توجه کنیم:
- گوگول متولد ۱۸۰۵ است، ناپلئون در ۱۸۱۲ به روسیه حمله کرد و مسکو را به تصرف خود درآورد.
- حکومت وقتِ گوگول در دستانِ خاندان رومانوف‌هاست، خاندانِ بدنامی که از ۱۸۱۶ مقدماتِ انقلاب سرخ را ناخواسته رقم زدند.
- در ۱۸۱۵ تزار الکساندر اول و پنج کشور دیگر(پروس، اتریش، بریتانیا، سوئد، پرتغال و اسپانیا)با امپراطوری اولِ فرانسه وارد نبرد شدند.
- اقتصادِ تزاری مبتنی بر نبرد بود و در این سیستم جنگاوران از ارزش و جایگاه بالایی برخوردار بودند. از این روی طبقه‌ی حاکم گسترش پیدا کرده و نظامیان و افسرهای جنگاور نیز جزئی از این طبقه به حساب می‌آمدند.

با این توضیحات میزان حضور نظامیان و تنفر شهروندانِ روسیه از فرانسویان(در همین داستان کالسکه افسری چهارپایان را "فرانسوی" خطاب می‌کند.) مشخص می‌شود.

از سویی دیدگاه‌های چپِ رادیکالِ گوگول زمانی جدی می‌شود که بدانیم، آثار متاخر او نظیر شنل، دماغ و مهم‌ترین اثرش یعنی نفوسِ مرده یا مردگانِ زرخرید پس از فراگیرشدن متن مانیفست کمونیسم در روسیه نوشته شده‌اند.

پ.ن: می‌توان گفت ادبیات انقلابی نوشته شده در بازه زمانی ۱۸۵۰تا۱۹۲۴ متاثر از آثار مارکس و انگلس و نیز متاثر انقلاب کارگری ۱۹۱۷ در روسیه بوده است.

پ.ن۲: گوگول بخوانید... گوگول بخوانید... گوگول بخوانید...
        

4