یادداشت N.S
دیروز
پارسال همین موقع ها بود که در مورد گراتزیا دلددا و کتابهاش تو اینترنت جستجو کردم و متوجه شدم برنده جایزه نوبل ادبی در سال 1926 شده. بین همه کتابهاش کتاب رقص گردنبند از همه شون ارزون تر بود و البته کمتر از بقیه معروفه با اینکه طبق چیزی که پشت کتاب نوشته این رمان نقش بسزایی در کسب این موفقیت (جایزه نوبل ادبی) داشته. همه اینا به علاوه ترجمه بهمن فرزانه باعث شد تصمیم بگیرم بذارمش تو لیست خرید و بالاخره امسال تو دو روز خوندم... خیلی از کتاب لذت بردم و باعث شد تصمیم بگیرم باقی کتابهاشم بخرم اما خود کتاب: کتاب کوتاهیه ترجمه روانی داره توصیفات زیادی داره ولی ابدا خسته کننده نیستن (البته بستگی به خودتون هم داره) خیلی قشنگن و کامل اون منظره ای که داره ازش صحبت میشه رو مثل یه نقاشی میارن جلو چشمات بعضی جاها حتی دلم می خواست کاش یه کم بیشتر بود. همه اینا در صورتی هست که شما به چنین توصیفاتی علاقه داشته باشید من خودم نه تنها از خوندن جزئیات و توصیفات خسته نمیشم بلکه لذت هم می برم پس اگر شما حوصله یا علاقه ندارین ممکنه خسته تون کنه. داستان کتاب هم جالب بود مردی که به خاطر یه گردنبند به این شهر میاد و دنبال شخصی می گرده که گردنبند دست اونه. سر همین جریان (نمیدونم از اینجا به بعد اسپویل محسوب میشه یا نه ولی هشدار اسپویل) با یه خانمی آشنا میشه و احساس می کنه که عاشقش شده این دو نفر تصمیم می گیرن بیشتر با هم آشنا بشن ولی این دختر هویت و سرگذشت واقعی خودش رو در ابتدا پنهان می کنه و با هویت دیگه ای خودش رو به مرد معرفی می کنه و حالا این مرد عاشق این زن و این هویت میشه و صاحب اصلی این هویت شاهد عشق این دو نفره و ماجراهای بعدش جزو معدود کتاب هایی بود که من گفتگوی کاراکتر ها رو خیلی دوست داشتم و از خوندنشون خسته نمیشدم و پایانش برام عجیب بود و غمگین... نظرتون در مورد شخصیت ها تا پایان کتاب کاملا عوض خواهد شد و این چیزیه که من به شخصه خیلی دوست دارم اینکه هرچی بیشتر با شخصیت های داستان آشنا میشی هرچی بیشتر می شناسیشون نظرت راجع بهش عوض میشه
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.