وقتی که جرعه جرعهی، کتاب در میان ما را سر میکشیدم، بسیاری از چالشها و سوالاتی که قریب به چهل سال زندگی برایم ایجاد شده بود شفاف و پُررنگ شد. شاید جواب قاطعی برای بعضی از آنها نگرفتم اما چرایی بعضی تداخلات روابط انسانی و برچسبها را درک کردم.
در میان ما، یکی از درونیترین باورهای ذهنی ما را به چالش میکشند: احساسات. به نظر شما همیشه «شاد» بودن، «درست» است؟ این را از یک روانشناس بپرسید چه جوابی میگیرید؟ چند کتاب روانشناسی زرد خواندهاید که روشهای همیشه شاد بودن را آموزش داده است؟ در مورد «خشم» چه؟ حتما شنیدهاید که «خشم خود را سرکوب نکنید!» جملهای که جملهای وارداتی و محصول یک قرن اخیر در فرهنگ ماست و احتمالا چنین «تخلیهی خشمی» برای نسل بزرگتر از ما و پیشینیان ما، چندان هم احساسی «درست» نبوده. برای گذشتگان ایرانی ما، خشم تنها در دفاع از مال و جان و ناموس و وطن روا بوده است. کدام «درست» است؟
نویسنده، خانم باتیا مسکیتا که خود مهاجری هلندی در آمریکاست در هفتههای اولیه حضورش در آمریکا با چالشهایی مشابه روبرو میشود. برای او که در فرهنگ هلندی بزرگ شده، این که خیلی رک و صریح دعوتی را بیتوضیح و بیابراز احساساتِ (در نظر او) اغراق آمیز درست بود، اما دوست آمریکاییاش آن را بیادبانه تلقی کرد. کدام درست بود؟!
مسکیتا کم کم متوجه میشود تعاریف او از درستی غلطی یا درستی احساسات او با همتایان آمریکاییاش تا حدی متفاوت است. قضیه وقتی برجستهتر میشود که در تحقیقاتش متوجه میشود که این در فرهنگهای غیر غربی شدیدتر هم هست. در حدی که حتی بعضی احساسات کاملا با بافت فرهنگی او در تضاد است.
باتیا مسکیتا در تحقیقات گستردهتری که در این حوزه انجام میدهد متوجه میشود برخلاف تفکر غالب غربی، احساسات «متعلق به من» نیستند بلکه «متعلق به ما» هستند. در غالب فرهنگهای دنیا برخلاف فرهنگی غربی/آمریکایی (که مترجم از لفظ فرهنگهای عجیب که نمیدانم معادل چه واژهای بوده، استفاده کرده) تربیت کودک به گونهای است که کودک در بافت فرهنگی خود، فردی شایسته و مقبول باشد و این «مقبولیت» به شدت تحت تاثیر فرهنگ و بسیار متفاوت و گسترده است.
در نهایت نویسنده به نکتهای رسید که در ذهن من نیز با خوانش کتاب کم کم شکل گرفته بود: «آیا احساسات هیچ دو فردی، حتی از یک فرهنگ مشابه است؟» نویسنده نتایج جالبی از تحقیقات در این مورد نشان میدهد که شاید بهتر باشد در این باور هم تجدید نظر کرد. اما خبر خوش این که کاملا ناتوان از درک هم نیستیم، راههایی هست که میتوان به این عرصهی عجیب وارد شد و در فضای مه آلود آن راه پیدا کرد.
شیوهی نگارش کتاب کاملا تحقیقات محور و بر اساس نتایج تحقیقات و آوردن مصادیقی جهت روشن شدن موضوع است. پس نباید انتظار یک کتاب کاربردی و توسعه فردی از آن داشته باشید. هرچند که قطعا اطلاعات کسب شده از مطالعه کتاب، در نگرش شما و نوع برخورد شما با انسانهای دیگر تاثیر قابل توجهی خواهد گذاشت.
خوانش کتاب نیازمند دقت و توجه و تمرکز کافی است. کتابی نیست که بتوان آن را سرسری خواند و فهمید.
شاید چیزی که جای خالی آن در کتاب حس میشد جمعبندی روشن در انتهای هر بحث بود.
ترجمه کتاب قابل قبول بود، اما ای کاش کمی در فوت و چینش سرفصلها کمی ذوق بیشتری خرج میشد.
در نهایت اگر علاقه به خوانش نتایج یک تحقیق با موضوعی که بسیاری از پیش فرض های شما را به چالش میکشد این کتاب را به شما توصیه میکنم.
اگرچه خوانش این کتاب تاثیر قابل توجهی در ارتباطتان با سایر افراد خواهد داشت، اما اگر دنبال کتابی که راهنمای گام به گام با دستورالعمل های مشخص برای این امر هستید، احتمالا این کتاب انتظار شما را برآورده نکند.
این کتاب با ترجمهی صدرا صمدی دزفولی ، توسط نشر مون چاپ شده است.