تتیس

تتیس

@WIKI

6 دنبال شده

5 دنبال کننده

باشگاه‌ها

🎭 هامارتیا 🎭

204 عضو

ایوانف

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

تتیس پسندید.
شهربازی
•دوین پسری که به تازگی قلبش شکسته، تصمیم میگیره تابستون خود را با کار کردن در یک شهربازی بگذرونه، شهربازی که در تونل وحشتش یک روح واقعی به انتظار نشسته.

•شهربازی دومین کتابی بود که از شاهزاده ژانر وحشت خوندم، کتابی که شدیدا برام لذت بخش بود، همانند داستان های ترسناکی که بچگی برای هم تعریف می‌کردیم.

•به عنوان یک کتاب در ژانر دلهره آور نباید انتظار مضامین عمیق رو داشته باشیم اما گاهی شاهد دیالوگ  هایی خواهیم بود که به خوبی می‌تونه احساس هم ذات پنداری را درونتان به کار بندازه.

• انتظار رُمنس خاصی را در کتاب نداشته باشید، هرچند که گاهی لحظاتی هست اما مگر عشق برای یک تقریباً نوجوان چیزی جز هورمون ها و تنش های جنسی می‌تونه باشه؟
اما از طرفی دیگر کتاب به صورت پنهانی به موضوع مهمی یعنی تنهایی می‌پردازده ، به التماس روح برای برقراری ارتباط با اجتماع حتی با وجود غرور جوانی که پافشاری می‌کنه تنهایی بهتره.

•سرعت روایت داستان متوسط رو به بالا هست و جزئیات و پرداختن به فضای شهربازی اون رو قابل لمس میکنه و گشت و گذار در دل داستان رو تبدیل به روندی لذت بخش می‌کنه که حتی با گوش دادن آهنگ هایی که در داستان بهش اشاره شده این روند کامل تر هم میشه.

•یکی از ویژگی های داستان که بلافاصله پس از اتمام تو ذهنم نقش بسته بود، این بود که با وجود فضای ماوراءالطبیعی که در بخشی از داستان موج میزد حتی لحظه ای کتاب از  روند واقعیش دور نمیشد، به گونه ای که اگه از دل داستان فاصله میگرفتی تعجب می‌کردی واقعا روح ها وجود ندارن، چه استادانه!

•و در آخر ، عجب ترجمه ای! همون‌طور که خانوم چفلکی در مقدمه کتاب گفت ، این کتاب صرفا به زبان انگلیسی نوشته نشده، بلکه به زبان کارناوالی نوشته شده، زبانی که با کلمات خود ساخته ی خود کینگ در هم آمیخته شده و برگردانی به زبان فارسی نداره،با این وجود برگردان ها و ترجمه خانوم چفلکی واقعا فوق العاده بوده و لایق خسته نباشیده.
          •دوین پسری که به تازگی قلبش شکسته، تصمیم میگیره تابستون خود را با کار کردن در یک شهربازی بگذرونه، شهربازی که در تونل وحشتش یک روح واقعی به انتظار نشسته.

•شهربازی دومین کتابی بود که از شاهزاده ژانر وحشت خوندم، کتابی که شدیدا برام لذت بخش بود، همانند داستان های ترسناکی که بچگی برای هم تعریف می‌کردیم.

•به عنوان یک کتاب در ژانر دلهره آور نباید انتظار مضامین عمیق رو داشته باشیم اما گاهی شاهد دیالوگ  هایی خواهیم بود که به خوبی می‌تونه احساس هم ذات پنداری را درونتان به کار بندازه.

• انتظار رُمنس خاصی را در کتاب نداشته باشید، هرچند که گاهی لحظاتی هست اما مگر عشق برای یک تقریباً نوجوان چیزی جز هورمون ها و تنش های جنسی می‌تونه باشه؟
اما از طرفی دیگر کتاب به صورت پنهانی به موضوع مهمی یعنی تنهایی می‌پردازده ، به التماس روح برای برقراری ارتباط با اجتماع حتی با وجود غرور جوانی که پافشاری می‌کنه تنهایی بهتره.

•سرعت روایت داستان متوسط رو به بالا هست و جزئیات و پرداختن به فضای شهربازی اون رو قابل لمس میکنه و گشت و گذار در دل داستان رو تبدیل به روندی لذت بخش می‌کنه که حتی با گوش دادن آهنگ هایی که در داستان بهش اشاره شده این روند کامل تر هم میشه.

•یکی از ویژگی های داستان که بلافاصله پس از اتمام تو ذهنم نقش بسته بود، این بود که با وجود فضای ماوراءالطبیعی که در بخشی از داستان موج میزد حتی لحظه ای کتاب از  روند واقعیش دور نمیشد، به گونه ای که اگه از دل داستان فاصله میگرفتی تعجب می‌کردی واقعا روح ها وجود ندارن، چه استادانه!

•و در آخر ، عجب ترجمه ای! همون‌طور که خانوم چفلکی در مقدمه کتاب گفت ، این کتاب صرفا به زبان انگلیسی نوشته نشده، بلکه به زبان کارناوالی نوشته شده، زبانی که با کلمات خود ساخته ی خود کینگ در هم آمیخته شده و برگردانی به زبان فارسی نداره،با این وجود برگردان ها و ترجمه خانوم چفلکی واقعا فوق العاده بوده و لایق خسته نباشیده.
        

13

تتیس پسندید.
داستان ممنوعه

8

تتیس پسندید.
قصه های ترسناک عمو مونتاگ

7

تتیس پسندید.
جنگ و صلح
اگه تو کل زندگیم فقط یک کتاب رو بخوام به همه معرفی کنم، فکر کنم اون کتاب جنگ و صلح باشه(البته علاقه‌ی افراطی من به ادبیات روس هم بی‌تاثیر نیست.)
این رمان شاهکار از بزرگترین آثار ادبیات کلاسیک و داستان زندگی اجتماعی و سرگذشت پنج خانواده‌‌ی اشرافی در دوران جنگ با ناپلئون بناپارت در زمان تزار الکساندره.
جنگ و صلح یک روایت داستانی از یک دوره‌ی تاریخی بین سال‌های ۱۸۰۵ تا ۱۸۱۴ در بستر دو جنگ با همه‌ی حوادث و شخصیت‌های واقعی و بعضاً غیر واقعیه.
در توصیف فضای کتاب باید بگم که شما وسط طوفانی از حوادث، شخصیت‌های جدید، احساسات و افکار مختلف، زیر رگبار گلوله، مهمانی‌های رقص، احساسات ظریف دخترهای جوان و افکار فلسفی، تاریخ روسیه و حتی درس‌هایی از جغرافیا نشستید و هر خط از این کتاب خیلی تأمل‌برانگیز و جالبه. شاخ و برگ و توصیفات خیلی زیادن و گاهی ممکنه خسته کننده باشه. مثل اکثر آثار ادبیات روسیه انرژی فکری و حوصله‌ی زیادی نیاز داره، ولی قطعاً ارزشش رو داره. 
در این کتاب میشه گفت هیچکس قهرمان اصلی نیست و قسمت زیادی از کتاب هم جهان‌بینی و دیدگاه‌های تولستوی بیان شدن. 

پ.ن‌: جایزه‌ی رو اعصاب‌ترین شخصیت تعلق می‌گیره به پرنس نیکلای بالکونسکی بزرگ که آدم رو یاد حشمت فردوس می‌ندازه از نوع ترسناک‌تر

نکات ایمنی:
۱. جنگ و صلح بیش از ۵۸۰ شخصیت داره و اگه یک درصد فکر می‌کنید ممکنه یادتون بره، تبریک میگم صددرصد یادتون میره و کاملاً داستان رو قاطی می‌کنید. 
۲. اگه با ادبیات روسیه الفت چندانی ندارید، لطفاً خوندن ادبیات روس رو با این کتاب شروع نکنید.
۳. ترجمه‌ی سروش حبیبی از نشر نیلوفر عالیه

#فاطمه_کنهانی
          اگه تو کل زندگیم فقط یک کتاب رو بخوام به همه معرفی کنم، فکر کنم اون کتاب جنگ و صلح باشه(البته علاقه‌ی افراطی من به ادبیات روس هم بی‌تاثیر نیست.)
این رمان شاهکار از بزرگترین آثار ادبیات کلاسیک و داستان زندگی اجتماعی و سرگذشت پنج خانواده‌‌ی اشرافی در دوران جنگ با ناپلئون بناپارت در زمان تزار الکساندره.
جنگ و صلح یک روایت داستانی از یک دوره‌ی تاریخی بین سال‌های ۱۸۰۵ تا ۱۸۱۴ در بستر دو جنگ با همه‌ی حوادث و شخصیت‌های واقعی و بعضاً غیر واقعیه.
در توصیف فضای کتاب باید بگم که شما وسط طوفانی از حوادث، شخصیت‌های جدید، احساسات و افکار مختلف، زیر رگبار گلوله، مهمانی‌های رقص، احساسات ظریف دخترهای جوان و افکار فلسفی، تاریخ روسیه و حتی درس‌هایی از جغرافیا نشستید و هر خط از این کتاب خیلی تأمل‌برانگیز و جالبه. شاخ و برگ و توصیفات خیلی زیادن و گاهی ممکنه خسته کننده باشه. مثل اکثر آثار ادبیات روسیه انرژی فکری و حوصله‌ی زیادی نیاز داره، ولی قطعاً ارزشش رو داره. 
در این کتاب میشه گفت هیچکس قهرمان اصلی نیست و قسمت زیادی از کتاب هم جهان‌بینی و دیدگاه‌های تولستوی بیان شدن. 

پ.ن‌: جایزه‌ی رو اعصاب‌ترین شخصیت تعلق می‌گیره به پرنس نیکلای بالکونسکی بزرگ که آدم رو یاد حشمت فردوس می‌ندازه از نوع ترسناک‌تر

نکات ایمنی:
۱. جنگ و صلح بیش از ۵۸۰ شخصیت داره و اگه یک درصد فکر می‌کنید ممکنه یادتون بره، تبریک میگم صددرصد یادتون میره و کاملاً داستان رو قاطی می‌کنید. 
۲. اگه با ادبیات روسیه الفت چندانی ندارید، لطفاً خوندن ادبیات روس رو با این کتاب شروع نکنید.
۳. ترجمه‌ی سروش حبیبی از نشر نیلوفر عالیه

#فاطمه_کنهانی 
        

38

تتیس پسندید.
خون بر برف
          خون بر برف رمانی جنایی از یو نسبو نویسنده نروژی، روایتگر داستانی درباره تنهایی و عشق که از زاویه دید یک آدمکش حرفه ای به نام اولاف یوهانسن روایت میشه که برای یکی از بزرگترین قاچاقچیان مواد مخدر کار می کنه. در یکی از ماموریت ها، اولاف ماموریت پیدا می کنه که همسر رئیسش رو بکشه اما داستان به طریق دیگه ای پیش میره...
این داستان به بیان احساسات و عواطف یک آدمکش می پردازه و به بیان نقاط ضعف او، ماموریت ها، داستان عشق او به یک دختر کر و لال و گذشته ی او با پدر و مادرش می پردازه. 
یکی از نکات برجسته کتاب، فضاسازی عالی یو نسبو است. داستان در شهر اسلو کشور نروژ روایت میشه و نویسنده حس سرمای سوزناک و فضای برفی داستان(حتی شکل و فرم دانه های برف) و خیابان های تاریک و سرد و بی روح شهر رو به خوبی به خواننده منتقل می کنه.
روایت داستان سرراست هست و هیچ پیچیدگی نداره و تنها در فصل‌هایی از کتاب به روایت گذشته اولاف می پردازه. داستان کشش خوبی داره و یو نسبو تلاش کرده تا بیشتر حس تعلیق رو تا آخر حفظ کنه و کمتر به عنصر غافلگیری تکیه کنه. البته رمان کمی خشن هم هست.
رمان در سبک روایت خود به خصوص در زمان های قتل، تجربه ای بسیار نزدیک به فیلمهای سینمایی رو به خواننده منتقل می کنه و خشونت کتاب به خصوص در اواخر آن برای من یادآور آثار سم پکینپا و کوئنتین تارانتینو در سینما بود. نکته دیگه اینکه قراره در آینده فیلمی از این کتاب ساخته بشه. 
در کنار نقاط قوت اما رمان بدون ضعف هم نیست. به نظرم برخی شخصیت های کتاب میتونست پرداخت بهتری داشته باشه
کتاب از نشر چترنگ هست و ترجمه خوب و روانی داره.
این رمان رو به طرفداران ژانر جنایی و هیجان انگیز پیشنهاد می کنم 


        

20

تتیس پسندید.
آنا کارنینا
          نمی‌دانم چه چیزی در وجود آنا کارنینا هست که او را به یک قهرمان تبدیل می‌کند تا حدی که نام او بر کتاب گذاشته می‌شود. شاید فارغ از خیانتش، میل به زندگی، احساساتش، طغیان و سرکشی‌اش، شجاعتش در انتخاب، رنج‌هایی که کشید و نقطه‌ی پایانش، چنین مقام و منزلتی برای او به وجود می‌آورد.

به عقیده‌ی من کتاب آنا کارنینا کتابی درباره‌ی خیانت یا تعهد نیست، درباره‌ی مسائل مختلفی است از جمله تساوی حقوق زن و مرد، مسئله‌ی خدا و ادیان، حماقت جمعی، عرف، جنگ و صلح و...
مثلا در قسمتی از کتاب می‌خوانیم که سر میز ناهار مردان روسی مشغول صحبت درباره‌ی تساوی حقوق زن و مرد هستند و عموما با تمسخر به این موضوع نگاه می‌کنند و چه چیزی تمسخرآمیزتر از اینکه خالقشان زنان‌اند اما حتی در ساده‌ترین گفت‌وگوها درمورد مسائل زنان، حق صحبت کردن ندارند. راستی که تولستوی چه خوب طرز رفتار جامعه‌ی نه فقط روسیه را در مقابل زنان توصیف کرده است. خیلی ساده، مردی که خیانت می‌کند بخشیده می‌شود و همچنان به کار زشتش ادامه می‌دهد؛ ولی زنی که همان کار را می‌کند محکوم است به سقوط. و این واقعیت جامعه‌ای است که تولستوی توصیف می‌کند و هیچ ربطی به انتخاب‌های شخصی ندارد.
 
آنا‌ کارنینا در نظرم نزدیکی زیادی با خانواده‌ی تیبو دارد. با تفاوت‌هایی اندک از مسائلی مشترک صحبت می‌کنند. تولستوی در آن دوره به دیدگاه روشنی رسیده بوده و همین رشد را در کتابش در شخصیت لوین نشان می‌دهد و به صراحت مخصوصا اواخر کتاب دیدگاه‌های شخصی‌اش را از زبان لوین بیان می‌کند که به نظر من در پنجاه صفحه‌ی آخر کتاب فوق‌العاده است اما روژه مارتن دوگار دوگانگی‌هایی را در بحث بین بعضی شخصیت‌ها در جای‌جای کتاب نشان می‌دهد که به نتیجه نمی‌رساند. هر کدام از این دو روش لطف خاص خود را دارد. 

جالب بود که می‌توانستم احساسات تمام شخصیت‌ها را درک کنم. انگار آنا، داریا، کیتی، وارنکا، الکسی الکساندرویچ، ورونسکی، استیوا و کنستانتین لوین همه در من وجود دارند. حتی کم‌اهمیت‌ترین شخصیت‌های داستان همذات‌پنداری عمیق مرا برمی‌انگیزند که نشان‌دهنده‌ی چیره‌دستی تولستوی در نویسندگی است. 

همزمان و با فاصله‌ای کم چند کتاب از تولستوی می‌خوانم. اوائل فکر می‌کردم به اینکه نظرم درمورد تولستوی چیست و به قطعیت نمی‌رسیدم ولی الان با اطمینان می‌گویم، تولستوی هم یکی از نویسنده‌های موردعلاقه‌ی من است و پیشنهاد می‌کنم حتما آنا کارنینا را بخوانید. با جزئیات و دقت. بدون از دست دادن حتی یک کلمه‌اش. حتی شاید لازم باشد درباره‌ی هر پاراگراف ساعت‌ها به تفکر بپردازید و با دیگران مشورت کنید. 

روحش شاد به‌خاطر به یادگار گذاشتن چنین اثر ارزشمندی در این دنیا، قلم معجزآسای سروش حبیبی نازنین در ترجمه مستدام باشد که کسی هنوز نیست که به گرد پای ایشان هم برسد.


        

37

تتیس پسندید.
سایه‌ی باد
          "جنایی‌ نوشتن کار هر بی‌پدری نیست"
احتمالا کارلوس رئیس ثافون با پدر مادر ترین جنایی‌نویسِ حالِ حاضر اسپانیاست. نویسنده‌ای که هم درام می‌فهمد، هم تعلیق می‌فهمد و هم روایت خوب و درستی دارد. چهارصد صفحه نخستِ این رمانِ دراز و طویل، در ظاهر درام ساده و بی‌پیرنگی بود، حتی شاید خسته کننده، اما آنقدر تعریفش را از این و آن شنیده بودم که نمی‌شد نیمه‌کاره رهایش کنم. از صفحه چهارصد به بعد را تقریبا توی ۸ ساعت تمام کردم درحالی که خواندن ۴۰۰ صفحه نخست ۳ ماه طول کشید. جنایی‌نوشتن برخلاف اینکه برای بسیاریی از به‌ظاهر نویسنده‌های تازه به دوران رسیده، ژانر راحت و آسانی است اما برای غول‌های ادبیات که شاهکار خلق می‌کنند کار بسیار سختی است. از دیکنز گرفته تا داستایفسکی همه به نوعی دستی بر جنایی‌نوشتن داشته‌اند. ژانری که بیشتر از هرچیزی یک ذهن مریض می‌خواهد، ذهنی که بدون لو رفتن و رو شدن، ورق بازی را برگرداند.  ژانر جنایی اصیل باید طوری سیلی بزند به مخاطب که برق از سه‌فازش بپرد. این ماهیت جنایت است وگرنه اینکه بنویسیم فلانی، فلانی را کشت و برای اینکه اثبات کنیم غول ادبیات هستم آخر کار بیاریم که شخصیت اصلی   تهش از خواب بیدار شد، فاضلابی بیش در ادبیات نیست و با این حساب ما یک مشت سوسک‌های بالدار هستیم تا نویسنده! جنایی نوشتن نیازمند هزار مرتبه معما ساختن و حل کردن است. معماهایی که سرشان به تن‌شان می‌ارزد و پدر مادر دارند. جنایی نوشتن خلاقیت، استمرار، تجربه، هوش و قلمِ خوب می‌خواهد و هرکسی نمی‌تواند از پس‌ش بر بیاید. اینکه این روزها می‌بینم هربی‌پدری فکر می‌کند می‌تواند با جنایی‌نوشتن نویسنده شود غم‌انگیز است برایم. اولین باری که یک جنایی خوب خواندم، دختری در قطار بود، آخرین بارش هم  "فعلا" شد سایه باد! نویسنده ایرانیِ جنایی‌نویس خوب هم تا به حال ندیده‌ام. نویسنده ایرانی جنایی نویس بد هم اندازه ملخ در عربستان زیاد است. البته به استثناء حمیدرضا شاه‌ آبادی که چند کار جنایی خوب دارد مثل "کافه خیابان گوته" که آنقدر ها که باید و شاید هم دیده نشد. اتفاقا چند روز پیش که یک مشتری آمد کافه‌کتاب، تا کتاب را بهش معرفی کردم خرید. آخرش هم گفت چون چاپ قدیم است و قیمتش مفت است بر می‌دارد. با این حساب خیلی امیدی به این ژانر توی ادبیات ایران ندارم اما زنده باد کارلوس رئیس ثافون! زنده باد ادبیات اسپانیا و جنایی‌نویسی!
        

44

تتیس پسندید.
سووشون

25