فرید

فرید

@Farides

25 دنبال شده

25 دنبال کننده

یادداشت‌ها

فرید

فرید

1403/9/11

        شب های روشن رمانی کوتاه از فئودور داستایوفسکی در ژانر درام و عاشقانه و اولین رمانی بود که من از این نویسنده خوندم.
این داستان کوتاه درباره مردی هست بی نام و نشان، تنها و منزوی که به گفته خودش کسی در شهر اون رو نمی شناسه ولی اون همه رو می شناسه. با خوشحال بودن مردم، خوشحاله و از ناراحت بودن اونا، قلبش به درد میاد. یک شب که در حال پرسه زدن در خیابونه به طور اتفاقی به دختری بر میخوره که پس از اینکه شخصیت اصلی داستان، اون دختر رو از دست یک مزاحم نجات میده، باهاش آشنا میشه...
همیشه هدف از یک یادداشت درباره یک کتاب، علاوه بر نظر خواننده، ایجاد یک اشتیاق در دیگران برای مطالعه ی اون کتابه. این داستان یکی از شناخته شده ترین داستان هاست و واقعا نیازی به معرفی نداره اما به هرحال اگه بخوام نظرم رو بگم به چند نکته اشاره می کنم:
- نویسنده با توصیفات عالی به خوبی حس تنهایی رو به بیننده منتقل کرده. شخصیت اصلی هیچ همصحبت و دوستی نداره. از بخش های جالب کتاب، گفت و گو و درد و دل او با ساختمان ها و خانه های مردمه. این تنهایی به گونه ای در دل و روح او رخنه کرده که شخصیت داستان برای خودش رویا می سازه و در اون رویا زندگی می کنه. رویایی که در اون همه مردم با خوشحالی برای او سر تکان میدن، رویایی که تصویری ایده آل از یک دختر برای او می سازه. این رویاها بیشتر و بیشتر در هم تنیده میشن و به قدری پویا و واقعی و باورپذیر به نظر می رسن که وقتی در یک چشم به هم زدن از بین میره، مجددا غم و تنهایی حاکم میشه و دوباره روز از نو روزی از نو. اما شخصیت اصلی داستان فرصتی پیدا می کنه که در خارج از رویاهاش با یه نفر یعنی ناستنکا آشنا بشه و به تدریج به او علاقه پیدا کنه و این داستان چهار شب از آشنایی او با ناستنکا رو روایت می کنه. روایت عشقی یک طرفه.
- بیشتر داستان بر گفت و گوهای شخصیت اصلی و ناستنکا تمرکز داره و هرکدوم داستان زندگی خودشون رو برای دیگری تعریف می کنند و قدرت داستایوفسکی در تشبیهات ادبی فوق العاده بود.
- من نمونه های ترجمه های مختلف رو مشاهده کرده بودم و به نظرم ترجمه سروش حبیبی از نشر ماهی از همه بهتر بود.
- از این کتاب فیلم های زیادی ساخته شده از جمله فیلم چهارشب یک رویابین (تصویر عکس یادداشت) از روبر برسون، فیلم شب های روشن از لوکینو ویسکونتی و فیلم شب های روشن ایرانی از فرزاد موتمن اما از اونجایی که بسیار به سینمای برسون علاقه دارم، اقتباس برسون از این کتاب رو بیشتر می پسندم. فقط درصورتی که به سبک برسون علاقه دارین، این فیلم رو تماشا کنید.
خیلی نتونستم خوب حق مطلب رو ادا کنم فقط میتونم بگم کتاب خیلی خوبی بود و لذت بردم.
      

40

فرید

فرید

1403/8/26

        برخی اوقات در بین آثار یک نویسنده بزرگ، کتابی پیدا میشه که با وجود مهجور بودنش، تاثیرگذاری زیادی بر خواننده میذاره و خوندنش آدم رو چنان به فکر فرو میبره که شاید یک داستان طولانی و بلند نتونه چنین تاثیر عمیقی بذاره.
کتاب علامتچی چارلز دیکنز شاید به اندازه آثار دیگه این نویسنده شناخته شده نباشه اما کتاب فوق العاده زیباییه و به نظرم با خوندن همین داستان میشه به توانایی چارلز دیکنز پی برد.
این داستان درباره شخصی هست که در یک ایستگاه قطار دورافتاده در یک دره، وظیفه علامتچی ایستگاه رو بر عهده داره تا از بروز حادثه جلوگیری کنه و در یک آلونک کوچک و محقر زندگی می کنه. راوی اول شخص که اسمش رو نمیدونیم یک شب با او آشنا میشه و علامتچی براش تعریف می کنه که در چندین بار در نزدیکی چراغ خطر، یک شبح رو دیده و بعد از اون هر بار یک حادثه در قطار رخ داده...
این رمان کوتاهه و در کمتر از یک ساعت میشه تمومش کرد اما داستان عمیقی داره.
مضامینی که رمان به اونا پرداخته شامل تنهایی، سرنوشت و خطرات پیشرفت صنعته.
علامتچی داستان در اون ایستگاه پرت و دورافتاده به خاطر شغلش فردی فوق العاده تنها و منزویه و هیچ کس رو در اطراف خودش نداره و تنها وسیله ارتباطش، تلگراف با مرکز راه آهنه. چارلز دیکنز نشون داده که راه آهن و قطار که به نوعی نماد پیشرفت و صنعتی شدنه، میتونه چه آسیبی به انسان ها وارد کنه.
خیلی از خوندنش لذت بردم و واقعا تاثیرگذار بود. پیشنهاد می کنم یک زمان کوتاه رو به خوندن این رمان زیبا اختصاص بدین.
      

18

فرید

فرید

1403/8/18

        Please sir i want some more 

این آلیور تویست پاک و معصوم و دوست داشتنی!
کتاب آلیور تویست دومین رمان نوشته شده از چارلز دیکنز و اولین رمانی بود که من از ایشون خوندم و واقعا یک شاهکار بود.
چارلز دیکنز در این رمان با طنزی تلخ به بیان زندگی سخت آلیور تویست و افرادی که در سرنوشت او تاثیرگذارند می پردازه‌. این کتاب به طور کلی، داستانی درباره نبرد نیروی خیر و شر هست. علاوه بر این نویسنده به طرز ماهرانه ای، سیستم قضایی حاکم بر کشور و بی عدالتی موجود و عدم صلاحیت افراد در جایگاه قدرت رو به باد انتقاد می گیره.
شخصیت های مختلفی در رمان وجود دارند و چارلز دیکنز به خوبی برای هرکدام وقت میذاره و به خواننده معرفی می کنه حتی شخصیت های فرعی کتاب هم پرداخت خیلی خوبی دارند.
اما یکی از ویژگی های بسیار عالی کتاب، توصیفات بی نظیر چارلز دیکنز از شهر لندنه. نویسنده به قدری استادانه به شهر لندن و خیابان ها و محله های فقیرنشین و وضیعت زندگی فلاکت بار مردم و سر و وضع و لباس و زندگی اونا می پردازه که انگار در حال خوندن یک سفرنامه از لندن قرن نوزدهم هستیم. چارلز دیکنز، آلیور تویست رو بر اساس کودکی خودش و تجربیات کسب شده در اون دوران نوشته. حتی بیل سایکس یکی از شخصیت های شرور کتاب هم در زندگی واقعی دیکنز وجود داشته.
در مورد ترجمه باید بگم کتاب از نشر نگاه هست و ترجمه احد علیقلیان یک ترجمه کامل از متن انگلیسی کتابه اما خود ترجمه در برخی موارد شامل عبارت و اصطلاحات قدیمی و نامفهوم بود و به نظر من ترجمه نه خیلی خوبه و نه خیلی بد.
از این رمان چندین فیلم و سریال ساخته شده که اگه با دیدن فیلم های قدیمی مشکلی ندارین پیشنهاد می کنم فیلم آلیور تویست از دیوید لین محصول سال ۱۹۴۸ و فیلم آلیور! از کارول رید محصول سال ۱۹۶۸ رو تماشا کنید. دیدن فیلم آلیور تویست از رومن پولانسکی محصول سال ۲۰۰۵ نیز خالی از لطف نیست.
این کتاب فوق العاده است و همه چیز تمومه: لحظات خوب و امیدبخش، لحظات غم و تراژدی، شخصیت های جالب، دیالوگ های عالی، فضاسازی محشر و در یک سوم پایانی داستان کمی تم جنایی و معمایی پیدا می کنه. برای علاقه مندان به رمان های کلاسیک شدیدا پیشنهاد می کنم.
      

26

فرید

فرید

1403/8/8

        خون بر برف رمانی جنایی از یو نسبو نویسنده نروژی، روایتگر داستانی درباره تنهایی و عشق که از زاویه دید یک آدمکش حرفه ای به نام اولاف یوهانسن روایت میشه که برای یکی از بزرگترین قاچاقچیان مواد مخدر کار می کنه. در یکی از ماموریت ها، اولاف ماموریت پیدا می کنه که همسر رئیسش رو بکشه اما داستان به طریق دیگه ای پیش میره...
این داستان به بیان احساسات و عواطف یک آدمکش می پردازه و به بیان نقاط ضعف او، ماموریت ها، داستان عشق او به یک دختر کر و لال و گذشته ی او با پدر و مادرش می پردازه. 
یکی از نکات برجسته کتاب، فضاسازی عالی یو نسبو است. داستان در شهر اسلو کشور نروژ روایت میشه و نویسنده حس سرمای سوزناک و فضای برفی داستان(حتی شکل و فرم دانه های برف) و خیابان های تاریک و سرد و بی روح شهر رو به خوبی به خواننده منتقل می کنه.
روایت داستان سرراست هست و هیچ پیچیدگی نداره و تنها در فصل‌هایی از کتاب به روایت گذشته اولاف می پردازه. داستان کشش خوبی داره و یو نسبو تلاش کرده تا بیشتر حس تعلیق رو تا آخر حفظ کنه و کمتر به عنصر غافلگیری تکیه کنه. البته رمان کمی خشن هم هست.
رمان در سبک روایت خود به خصوص در زمان های قتل، تجربه ای بسیار نزدیک به فیلمهای سینمایی رو به خواننده منتقل می کنه و خشونت کتاب به خصوص در اواخر آن برای من یادآور آثار سم پکینپا و کوئنتین تارانتینو در سینما بود. نکته دیگه اینکه قراره در آینده فیلمی از این کتاب ساخته بشه. 
در کنار نقاط قوت اما رمان بدون ضعف هم نیست. به نظرم برخی شخصیت های کتاب میتونست پرداخت بهتری داشته باشه
کتاب از نشر چترنگ هست و ترجمه خوب و روانی داره.
این رمان رو به طرفداران ژانر جنایی و هیجان انگیز پیشنهاد می کنم 


      

20

فرید

فرید

1403/8/1

        رمان موش ها و آدم ها داستانی درباره تنهایی انسان هاست.  
حس تنهایی که انسان ها سعی می کنند با تصور رویاهایی درباره آینده از آن فرار کنند و خودشون رو به آرزوها دلخوش کنند.
داستان درباره دو دوست به نام های جورج و لنی هست که به دنبال کار می گردند تا بتونند با پول حاصل از کار برای خودشون یک قطعه زمین بخرند و حیوانات مختلف رو نگه داری کنند. داستان پس از پیداکردن کار توسط این دو در یک مزرعه و آشنا شدن با شخصیت های دیگه ادامه پیدا میکنه.
جان اشتاین بک در این رمان به موضوع  قشر کارگر و  اختلاف طبقاتی موجود در جامعه می پردازه. هر کدام از شخصیت های این داستان به نوعی تنها هستند و رویایی بزرگ در سر دارند و  خواننده به نوبت با این شخصیت ها و انگیزه های آن ها آشنا میشه. گذشته ی شخصیت ها و حسرت های آن ها روایت میشه و در کل شخصیت پردازی کتاب عالیه. یکی از ویژگی های خوب رمان، توصیفات نویسنده از محیط و فضایی هست که شخصیت ها در آن حضور دارند و تصویرپردازی نویسنده به خوبی به خواننده القا میشه. 
این رمان علاوه بر تضاد طبقاتی درباره تضاد شخصیتی است. دو شخصیت اصلی یعنی جورج و لنی تفاوت های زیادی با هم دارند. لنی شخصیتی تنومند اما ساده لوح و کمی احمقه که به جورج وابسته است آرزو داره که کلی خرگوش داشته باشه و از اونا نگه داری کنه و جورج شخصیتی باهوش که با وجود دردسرهای زیاد لنی از او مراقبت می کنه.
نام رمان به‌نوعی نمادگونه است. موش میتونه نماد انسان های قشر ضعیف و کارگر و ستم دیده باشه که با وجود کار زیاد و طاقت فرسا، دستمزد کمی دارند و مرتب تله ستم و ظلم در برابر آن ها قرار می گیره و آدم ها نماد کارفرمایانی که فقط به خود فکر می کنند و زیردستان خود را مورد آزار و اذیت قرار میدن. 
این رمان در کنار خوشه های خشم از جمله پرمخاطب ترین آثار اشتاین بک هست که البته در مقایسه با خوشه های خشم، حجم بسیار کمتری داره.
من انتشارات مجید رو مطالعه کردم و ترجمه خوب و روانی داشت.
برای علاقه مندان به رمان های کم حجم با داستانی تلخ و عمیق، این رمان رو پیشنهاد می کنم.
      

18

فرید

فرید

1403/7/17

        یک مادر برای نجات فرزندش تا کجا میتونه پیش بره؟ 

همیشه موضوعات سفر در زمان میتونه جذاب و در عین حال ناشناخته باشه. چه وقتی در حال تماشای سریالی مثل دارک هستید و یا در حال مطالعه ی رمان جذاب زمان اشتباه مکان اشتباه. هر چند مسئله امکان پذیر بودن سفر در زمان، با قوانین فیزیک در تناقضه، اما چرا این موضوع همیشه برای ما جالبه؟ 

در رمان زمان اشتباه مکان اشتباه داستان زنی به نام جن روایت میشه که پس از دستگیر شدن پسرش تاد، به علت به قتل رساندن یک غریبه، درگیر یک ماجرای عجیب غریب میشه و هر روز با بیدار شدن از خواب، از روز وقوع جنایت دورتر میشه و به گذشته سفر میکنه و بنابراین این فرصت رو پیدا میکنه تا از وقوع جنایت جلوگیری کنه اما آیا موفق به انجام این کار میشه؟ 

در این رمان نویسنده با وجود پرداختن به مسئله سفر در زمان، سعی کرده موضوع رو خیلی پیچیده نکند تا خوانندگان عادی به راحتی با آن ارتباط برقرار کرده و از مطالعه آن لذت ببرند. در کنار پرداختن به مسئله زمان، این رمان به رابطه بین والدین با فرزند به خصوص مادر و فرزند می پردازه. مادری که روز به روز به گذشته برمیگرده و برای نجات فرزندش هرکاری از دستش بربیاد انجام میده. رمانی درباره عشق، دروغ، خیانت، قضاوت های اشتباه ‌و شاید اختلاف نسل ها. 

در حین مطالعه این رمان، به طور ناخودآگاه به یاد رمان کتابخانه نیمه شب افتادم. البته که این دو رمان تفاوت های زیادی با هم دارند اما همانطور که نورا سید در کتابخانه نیمه شب با تجربه کردن زندگی های مختلف و برطرف کردن حسرت هاش، به درک تازه ای از خودش و آدم های اطرافش میرسه در اینجا هم شخصیت جن با سفر به گذشته این فرصت رو داره تا علاوه بر نجات فرزندش، نگاهی به خودش بندازه و از زاویه ی دیگری به مسائل نگاه کنه و حسرت های گذشته رو جبران کنه. 

رمان شروع خیلی خوبی داره و در ادامه موفق شده به خوبی حس سردرگمی و کنجکاوی شخصیت جن رو نشون بده و هیجان و کشش داستان رو تا آخر حفظ کنه. اکثر داستان از زاویه دید شخصیت جن و در برخی قسمت ها از دید شخصیتی به اسم رایان بیان میشه. رمان شخصیت پردازی خوبی داره و توصیفات نویسنده از شخصیت ها و محیط و فضای داستان بسیار عالیه هرچند به نظرم برخی قسمت ها کمی طولانی میشه و ممکنه برای برخی خسته کننده بشه. داستان رمان در برخی از قسمت ها یک سری ایرادات جزئی داره اما برای جلوگیری از افشا شدن داستان از اشاره به اون خودداری می کنم. 

من انتشارات کوله پشتی رو مطالعه کردم و ترجمه در کل خیلی خوب بود. هرچند برخی قسمت ها ایرادات جزئی داشت که اصلا به تجربه خوب رمان ضربه نمی زنه. 

این رمان رو به علاقه مندان به داستان های جنایی، معمایی و هیجان انگیز با چاشنی سفر در زمان پیشنهاد می کنم.


      

25

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فرید پسندید.
مردن

9

فرید پسندید.
مرگ ایوان ایلیچ
          کتاب روایتی است ساده، روان و کوتاه از مرگ یک جوان حقوق‌خوانده که قاضی شده  و در رد و نفی زندگی بر‌اساس معیار‌های اجتماعی.
توصیفی است از حیات پوچ مردمان طبقه متوسط جامعه شهری و دهشتناک بودن داشتن یک زندگی معمولی.
کتاب گریز کوچکی به والا بودن زیست روستایی و نزدیکی به طبیعت و رگه‌های کمرنگ و بی‌جان و اشارات رمز‌گونه‌ای به باور‌های مسیحی دارد.
ایوان ایلیچ نمونه بارز مردمانی است که حیات را در سطوح بالاترش نمی‌جویند و در عقل معاش جا‌مانده‌اند.
با کتاب و پندش و توصیفش از شخصیت ایوان نتوانستم ارتباط بگیرم و فکر می‌کنم هیچ زندگی‌ای چنین پوچ و بی‌ارزش نیست که تولستوی حیات ایوان را تحقیر می‌کند. لحظات بسیاری در زندگی ایوان وجود داشت که زندگی را ارزشمند کند و نویسنده آن را نادیده گرفته بود.
تولد فرزند
لذت خواندن یک کتاب نو
دمی معاشرت با دوستان
زندگی همین شادی‌های کوچک و لحظات ساده؛ اما لذت‌بخشی است که معنا‌دهنده اند.
نمی‌توانم تصور کنم در زندگی فردی هیچ لحظه با‌شکوه اخلاقی، ایمانی یا عاطفی وجود نداشته باشد که آن زندگی را شایسته زیستن کند.
البته نویسنده، زندگی که باید را در لحظه مرگ ایوان به تصویر می‌کشد.
تو گویی ایوان در واپسین لحظات زندگی‌اش، حیات را در‌می‌یابد و چه دیر!
از نظر‌گاهی کلی‌تر با چنین نگاه تحقیر‌آمیزی به اصل زندگی معمولی همدلی ندارم و معتقدم معنا در روزمره‌ترین زندگی‌ها نیز یافت می‌شود و چشم کشیدن رخداد‌های عجیب یا تن دادن به راه‌های عجیب و غریب، مسیر درستی برای خلق یا کشف معنای حیات نیست و میل به عجیب و غیر‌معمول زندگی کردن خودش برساختی اجتماعی است.
اما از حق نگذریم توصیف کتاب از انسانی در آستانه مرگ و اندیشه‌های او، توصیفش از اطرافیان یک بیمار و نگاهش به مرگ، کتاب را خواندنی می‌کند.
تمام کتاب یاد مسعود دیانی بودم که دیگر نیست... اما حیات مسعود ما کجا و مرگ ایوان کجا!
برای آن‌هایی که در زندگی طعم ایمان و آرمان و عشق را چشیده‌اند، مرگ عین زندگی است و برای امثال ایوان زندگی یک مردن مدام.
#مرگ_ایوان_ایلیچ
#تولستوی
        

7

فرید پسندید.
بلندی های بادگیر
به نام خداوند جان و خرد🌸

بلندی‌های بادگیر بعد از کلنجارهای زیاد با کتاب به اتمام رسید‌.

از نکات مثبتش شروع‌می‌کنم؛
نکته مثبت این رمان قلم امیلی برونته است که قطعا تحسین‌برانگیزه، توصیفات فضا، بیان جزئیات، جوری که برای خواننده تصویرسازی میکنه و احساسات رو انتقال میده همه‌ی این‌ها از توانایی‌ها و زیبایی‌های قلمش هست.💕
همینطور اشاره به تبعیض‌های طبقاتی و نژادی که منجر به عشقی نافرجام و در آخر انتقام و جنون میشه چیزی بود که جالب توجه بود.👌🏻

اما در کل برخلاف تمجیدهای زیادی که از این رمان میشه خواندنش برای من لذت بخش نبود و تصمیم گرفتم درباره دلایلم صحبت کنم.

۱_در اولین تجربه‌ام از یک رمان گوتیک متوجه شدم که این فضای داستانی برای من جذابیتی نداره، قطعا در زندگی، ما احساسات منفی و اتفاقات ناگوار زیادی رو تجربه میکنیم اما در این داستان این‌ها بیش از اندازه بهشون پرداخته میشه و به قول خارجیا too much هست؛ مثل حجم زیادی از احساساتی همچون خشم و کینه و همینطور اتفاقات ناگواری مثل مرگ و بیماری که با توجه به تجربه‌ی شخصی نویسنده از ابتدا تا انتهای داستان بود.(حقیقتا بار روانی زیادی رو متحمل شدم😅 هرچند که این هم از توانایی نویسنده هست)
۲_ از طرفی به عنوان خواننده ارتباط گرفتن و درک کردن شخصیت‌ها برام سخت بود، اغراق‌هایی که در اعمال و تصمیم‌گیری‌هاشون بود مثل هیجانی و عجولانه برخورد کردنشون، کینه‌توزی‌ها و اقداماتی که از روی کینه انجام میدادن، حتی عشقشون هم ملموس نبود؛ این‌ها باعث میشد که نتونم با هیچ یک از شخصیت‌ها ارتباط بگیرم.
۳_مورد بعدی تکراری شدن روند داستان و تکرار اتفاقات بود؛ از یک جایی بعد، داستان کاملا برام قابل پیش‌بینی بود که دوباره همون تصمیم‌های عجولانه، اشتباهات، تلاش‌های بی‌ثمر نلی برای جلوگیری از این اتفاقات و پشیمونی‌ها تکرار میشه و بعد نوبت کاراکترهای بعدی با همین روند میرسه تا جایی که کاراکتری باقی نمونه و برسن به زمان حال و همین کتاب رو از اواسطش برام خسته‌کننده کرد.
در کل بعد از اینکه به زمان حال خود برگشتند کمی خوندنش برام بهتر شد، شاید به خاطر ضعف هیتکلیف در اواخر داستان و رابطه کاترین و هیرتین بود.

در آخر بگم از خوندنش پشیمون نیستم و اینکه این سبک رمان رو تجربه کردم هم باعث شد از اینکه خوندمش راضی باشم.🥰
          به نام خداوند جان و خرد🌸

بلندی‌های بادگیر بعد از کلنجارهای زیاد با کتاب به اتمام رسید‌.

از نکات مثبتش شروع‌می‌کنم؛
نکته مثبت این رمان قلم امیلی برونته است که قطعا تحسین‌برانگیزه، توصیفات فضا، بیان جزئیات، جوری که برای خواننده تصویرسازی میکنه و احساسات رو انتقال میده همه‌ی این‌ها از توانایی‌ها و زیبایی‌های قلمش هست.💕
همینطور اشاره به تبعیض‌های طبقاتی و نژادی که منجر به عشقی نافرجام و در آخر انتقام و جنون میشه چیزی بود که جالب توجه بود.👌🏻

اما در کل برخلاف تمجیدهای زیادی که از این رمان میشه خواندنش برای من لذت بخش نبود و تصمیم گرفتم درباره دلایلم صحبت کنم.

۱_در اولین تجربه‌ام از یک رمان گوتیک متوجه شدم که این فضای داستانی برای من جذابیتی نداره، قطعا در زندگی، ما احساسات منفی و اتفاقات ناگوار زیادی رو تجربه میکنیم اما در این داستان این‌ها بیش از اندازه بهشون پرداخته میشه و به قول خارجیا too much هست؛ مثل حجم زیادی از احساساتی همچون خشم و کینه و همینطور اتفاقات ناگواری مثل مرگ و بیماری که با توجه به تجربه‌ی شخصی نویسنده از ابتدا تا انتهای داستان بود.(حقیقتا بار روانی زیادی رو متحمل شدم😅 هرچند که این هم از توانایی نویسنده هست)
۲_ از طرفی به عنوان خواننده ارتباط گرفتن و درک کردن شخصیت‌ها برام سخت بود، اغراق‌هایی که در اعمال و تصمیم‌گیری‌هاشون بود مثل هیجانی و عجولانه برخورد کردنشون، کینه‌توزی‌ها و اقداماتی که از روی کینه انجام میدادن، حتی عشقشون هم ملموس نبود؛ این‌ها باعث میشد که نتونم با هیچ یک از شخصیت‌ها ارتباط بگیرم.
۳_مورد بعدی تکراری شدن روند داستان و تکرار اتفاقات بود؛ از یک جایی بعد، داستان کاملا برام قابل پیش‌بینی بود که دوباره همون تصمیم‌های عجولانه، اشتباهات، تلاش‌های بی‌ثمر نلی برای جلوگیری از این اتفاقات و پشیمونی‌ها تکرار میشه و بعد نوبت کاراکترهای بعدی با همین روند میرسه تا جایی که کاراکتری باقی نمونه و برسن به زمان حال و همین کتاب رو از اواسطش برام خسته‌کننده کرد.
در کل بعد از اینکه به زمان حال خود برگشتند کمی خوندنش برام بهتر شد، شاید به خاطر ضعف هیتکلیف در اواخر داستان و رابطه کاترین و هیرتین بود.

در آخر بگم از خوندنش پشیمون نیستم و اینکه این سبک رمان رو تجربه کردم هم باعث شد از اینکه خوندمش راضی باشم.🥰
        

9

فرید پسندید.
تک پرده ای های چخوف
درباره چخوف اگر بخوام حرف بزنم ، نمیتونم قدرت قلم و خلاقیت این نویسنده بزرگ رو بیان کنم . حق مطلب ادا نمیشه ...

چخوف بزرگ بود ، بزرگ هست و بزرگ خواهد ماند... تا دنیا دنیاست ، اسم چخوف بر پیشانی ادبیات جهان می درخشه و کمتر کسی قدرت اینو خواهد داشت که حتی نزدیک جایگاه اون بشه.
آثاری که پر از حس های خوب و خوندنی و انسانیه... داستان های چخوف ، داستان های انسان های ناراضی و ناراحتی یه که برای تغییر زندگی خودشون هیچ کاری نمیکنن و جز ناله و غر زدن و گلایه کردن کاری نمیکنن... 
انسان های منفعلی که فقط لب و دهنن و جز گلایه کردن هیچ قدمی برای بهتر کردن اوضاع خودشون برنمی‌دارن... این درون مایه در شاهکارهای نمایشی چخوف بیشتر نمود پیدا میکنه تا این آثار کوتاه...

در این کتاب ما با تک پرده ای های چخوف طرفیم... کارهای کوتاهی که در ژانر کمدی نوشته شدند و بعضا موفقیت های خوبی رو برای چخوف به ارمغان آوردند... آثاری که البته به پای شاهکارهای چخوف نمیرسند ...

این آثار بیشتر تمرینی برای نوشتن صحنه و برای نشریات و تئاتر های کوچیک نوشته شده و دارای ارزش ادبی و هنری در حد کاری مثل باغ آلبالو نیستند...
برای آشنایی با قلم و فضا و تفکرات چخوف ، یا بهتر بگم برای چخوف خوانی شروع خوبیه...

این کتاب ترجمه داریوش مودبیانه... ترجمه ای که از انگلیسی و فرانسوی به فارسی ترجمه شده. داریوش مودبیان نویسنده و کارگردان و بازیگر کارکشته تئاتره که نمایشنامه های کمدین های معروف رو در مجموعه طنزآوران جهان نمایش ، بارها ترجمه و چاپ کرده که خدمت بزرگی به تئاتر و هنر ایرانه...
گرچه به شخصه تجربه خوبی از برخورد با ایشون سر کارهای خودم نداشتم که بماند برای وقتی دیگر...
اما از جاده انصاف نباید خارج بشیم و باید بگیم که الحق و الانصاف ترجمه های خوبی رو شاهد هستیم.
در ابتدای هر اثر اطلاعات خیلی خوبی از زمان نوشتن و اجراهای این آثار آورده شده که به شخصه برای من خیلی جالب بود .
و در آخر هم درباره این آثار اطلاعاتی از خلال نامه های نوشته شده چخوف به دوستانش بیان شده که اون هم در نوع خودش جالب توجه بود.

سه نمایش " تراژدین اجباری " ، " خواستگاری " و " جشن سالگرد " رو بنده در سال ۱۴۰۰ در سالن مهرگان تهران به روی صحنه بردم که خاطره خوبی برای من بود...

پ ن : عکس مربوط به اجرای نمایش " تراژدین اجباری " به کارگردانی این حقیر است...
          درباره چخوف اگر بخوام حرف بزنم ، نمیتونم قدرت قلم و خلاقیت این نویسنده بزرگ رو بیان کنم . حق مطلب ادا نمیشه ...

چخوف بزرگ بود ، بزرگ هست و بزرگ خواهد ماند... تا دنیا دنیاست ، اسم چخوف بر پیشانی ادبیات جهان می درخشه و کمتر کسی قدرت اینو خواهد داشت که حتی نزدیک جایگاه اون بشه.
آثاری که پر از حس های خوب و خوندنی و انسانیه... داستان های چخوف ، داستان های انسان های ناراضی و ناراحتی یه که برای تغییر زندگی خودشون هیچ کاری نمیکنن و جز ناله و غر زدن و گلایه کردن کاری نمیکنن... 
انسان های منفعلی که فقط لب و دهنن و جز گلایه کردن هیچ قدمی برای بهتر کردن اوضاع خودشون برنمی‌دارن... این درون مایه در شاهکارهای نمایشی چخوف بیشتر نمود پیدا میکنه تا این آثار کوتاه...

در این کتاب ما با تک پرده ای های چخوف طرفیم... کارهای کوتاهی که در ژانر کمدی نوشته شدند و بعضا موفقیت های خوبی رو برای چخوف به ارمغان آوردند... آثاری که البته به پای شاهکارهای چخوف نمیرسند ...

این آثار بیشتر تمرینی برای نوشتن صحنه و برای نشریات و تئاتر های کوچیک نوشته شده و دارای ارزش ادبی و هنری در حد کاری مثل باغ آلبالو نیستند...
برای آشنایی با قلم و فضا و تفکرات چخوف ، یا بهتر بگم برای چخوف خوانی شروع خوبیه...

این کتاب ترجمه داریوش مودبیانه... ترجمه ای که از انگلیسی و فرانسوی به فارسی ترجمه شده. داریوش مودبیان نویسنده و کارگردان و بازیگر کارکشته تئاتره که نمایشنامه های کمدین های معروف رو در مجموعه طنزآوران جهان نمایش ، بارها ترجمه و چاپ کرده که خدمت بزرگی به تئاتر و هنر ایرانه...
گرچه به شخصه تجربه خوبی از برخورد با ایشون سر کارهای خودم نداشتم که بماند برای وقتی دیگر...
اما از جاده انصاف نباید خارج بشیم و باید بگیم که الحق و الانصاف ترجمه های خوبی رو شاهد هستیم.
در ابتدای هر اثر اطلاعات خیلی خوبی از زمان نوشتن و اجراهای این آثار آورده شده که به شخصه برای من خیلی جالب بود .
و در آخر هم درباره این آثار اطلاعاتی از خلال نامه های نوشته شده چخوف به دوستانش بیان شده که اون هم در نوع خودش جالب توجه بود.

سه نمایش " تراژدین اجباری " ، " خواستگاری " و " جشن سالگرد " رو بنده در سال ۱۴۰۰ در سالن مهرگان تهران به روی صحنه بردم که خاطره خوبی برای من بود...

پ ن : عکس مربوط به اجرای نمایش " تراژدین اجباری " به کارگردانی این حقیر است...

        

7

فرید پسندید.
بیگانه
          در سکانسی از فیلم بین ستاره‌ای (interstellar) کوپر از تارس که یه ربات با درک بسیار شبیه به انسان هاست میپرسه : 
-صداقتت روی چقدر تنظیم شده تارس؟
- ۹۰ درصد 
-۹۰ درصد؟!
-صداقت کامل هیچوقت مدبرانه ترین یا امن ترین راه برای برقراری ارتباط با موجوداتی که احساس دارند نیست!

در بیگانه ی آلبر کامو ، مورسو (شخصیت اصلی) به عنوان فردی واقع‌گرا  ظاهر میشه که  افکار خودش نسبت به اتفاقاتی که در جریان هست را بیان میکنه؛صداقت شدید اون موانعی مثل ترس،منفعت،قضاوت و... که روی ارتباطات افراد با همدیگه تاثیرگذارند رو به رسمیت نمیشناسه.
پایانی که در داستان برای مورسو رقم میخوره بیشتر از اینکه نتیجه ی اعمال اون باشه، نتیجه ی برانگیخته شدن احساسات افراد در مواجهه با واقعیتی هست که بیشتر از اینکه برای اونها ناعادلانه باشه، ناخوشایند هست.
 مورسو در نظر دیگران یک بیگانه بود.بیگانه ای که به نظرم با خودش بیگانه نیست و شاید این چیزی باشه که هر کسی در زندگی فراموش کرده باشه.
        

21

فرید پسندید.
سعادت زناشویی
          《سخن عاشقانه گفتن دلیل عشق نیست،
عاشق كم است، سخن عاشقانه فراوان..
عشق عادت نیست، عادت همه چیز را ویران می كند از جمله عظمت دوست داشتن را…
از شباهت به تكرار می رسیم، 
از تكرار به عادت، 
از عادت به بیهودگی از بیهودگی به خستگی و نفرت.... 
_نادر ابراهیمی🤍》

شما در زندگی به دنبال چه نوع سعادتی هستید؟
یا بهتر است بپرسم، رسیدن به چه هدفی را سعادت در زندگی می‌دانید؟

نمی‌دانم ماریا برای جناب تولستوی نماد چه نوع فردی است، ولی برای من نماد فردی است که هدف خود را به اشتباه انتخاب کرده‌ یا در اواسط مسیر، هدف اصلی را فراموش کرده و دل به لذت‌های کوتاه‌مدت سپرده‌است و غرق در این دنیای تجملی شده است!

ماریا نوجوانی بیش نبود که والدین خود را از دست داد، مدتی بعد جای این فقدان و ناامیدی را با عشقی پرسوز پر کرد.
هدفش را خوشبختی در ازدواج و زندگی مشترک قرار داد..
ولی زندگی مشترک با تصوراتش تفاوت های زیادی داشت!

اولین مشکل 
تبدیل لذت های اولیه رابطه‌شان به روزمرگی و 
دومین مشکل
عادت کردن بر این خوشبختی بود..

ماریا دیگر خوشبختی را نمی‌دید، اصلا وجود خوشبختی را حس نمی‌کرد، حتی حس می‌شد که از آن خسته شده است.!
دیگر این نوع خوشبختی را لذت‌بخش نمی‌دانست و به دنبال دیگر لذت‌ها رفت!

《زندگی مشترک را نمی‌توان یک بار به خطر انداخت، و باز انتظار داشت که شکل و محتوایی همچون روزگاران قبل از خطر داشته باشد.
چیزی ، قطعاً خراب خواهد شد
چیزی فرو خواهد ریخت
چیزی دگرگون خواهد شد
چیزی - به عظمت حرمت - که بازسازی و ترمیم آن بسی دشوارتر از ساختن چیزی تازه است》

اشتباهات ماریا را خیلی خوب فهمیدم و درک کردم، برایم جالب است که درآخر هم به درستی متوجه اشتباهاتش نشد!
چقدر زیبا عذاب وجدان را توصیف کرده بود!
چیزی از آن نمی‌گویم، امیدوارم هیچوقت همچین حسی را تجربه نکنید..

ولی می‌شود گفت که "او" در مقابل ماریا اشتباهی نداشت؟
او که می‌دانست ماریا دختر ساده ای است که از روستا به این مجالس اعیانی آمده، او که با سادگی های ماریا آشنایی داشت، چرا هیچوقت لب به سخن باز نکرد؟
واقعا چرا انقد گفتن از ناراحتی‌ها و نارضایتی ها سخت است؟
در آخر اینکه در هیچ زندگی، یک نفر به تنهایی مقصر نیست..

آلبر کامو راست گفته است که؛
 همهٔ بدبختی انسان‌ها ناشی از این است که به زبان صریح و روشن حرف نمی‌زنند.❤️‍🩹


*نکته دیگری که در کتاب به آن پرداخته شده، بحث تفاوت سن بالا در ازدواج است.
اختلاف سن موضوعی نیست که قابلیت تعمیم دادن داشته باشد (به روحیات و شخصیت هر فرد بستگی دارد) ولی ازدواج با تفاوت سنی یک دهه و بیشتر به صورت ناخودآگاه باعث می‌شود یک زوج، در دو دنیای متفاوت زندگی کنند و همدیگر را به درستی درک نکنند..
یکی به تازگی وارد دوره‌ی شور و هیجان جوانی شده و دیگری از آن خارج شده است!
خیلی سخت می‌شود که این دو بتوانند باهم ارتباط مؤثر برقرار کنند..
در این کتاب هم در بیان جزئیات احساسات و تفریحات این موضوع را بیان می‌کند.(یکی از بخش های موردعلاقم در کتاب همین بود:)🩵)


*لطفا به این کتاب فقط به چشم یک داستان نگاه نکنید، و آن را با دقت بخوانید! 
به جای کتاب‌های روانشناسی مختلف دررابطه با زندگی مشترک، این دست از کتاب‌ها را بخوانید!
        

47

فرید پسندید.
هفت پیکر

23