خون بر برف
در حال خواندن
3
خواندهام
74
خواهم خواند
43
نسخههای دیگر
توضیحات
خون از زیر پیراهنش روی برف میچکید. زیاد از برف و در واقع خیلی چیزها سردرنمیآورم، اما جایی خواندهام بلورهای برفی که به علت سرمای زیاد تشکیل میشوند، با برف آبکی، دانههای سنگین یا آن دانههای ترد کاملا فرق دارند. در ضمن، جایی خواندهام که شکل بلورها و خشکی دانههای برف باعث میشود هموگلوبین خون این رنگ قرمز تند را به خود بگیرد. در هر صورت، برفی که زیر آن مرد جمع شده بود، مرا یاد ردای پادشاهان میانداخت، تماما ارغوانی و حاشیههایش از خز قاقم، درست مثل نقاشیهای کتاب داستانها و حکایتهای نروژی که مادرم برایم میخواند. مادرم داستانهای شاه و پری دوست داشت. احتمالا به همین خاطر اسم یک پادشاه را روی من گذاشت. درباره این کتاب بیشتر بخوانید.
بریدۀ کتابهای مرتبط به خون بر برف
نمایش همهلیستهای مرتبط به خون بر برف
نمایش همهپستهای مرتبط به خون بر برف
یادداشتها
1402/12/17
🖋️خون بر برف،یک جنایی دوست داشتنی. 🖋️یو نسبو،مردی برای فصل زمستان. 🖋️یک طرح (پیرنگ) ساده و سر راست،ضربآهنگ تند،توصیف های بینظیر. ۱.میدانستم کتاب را دوست خواهم داشت،وقتی که درباره اش میخواندم،این را میدانستم... ۲.مهمترین ویژگی اثر یو نسبو،توصیف های زیبا و تاثیرگذارش بود،توصیف هایی که بدون اضافه گویی،موجز و مختصر منظور را میرساند،در عین حال زیبا،آهنگین و شاعرانه هستند. ۳.ویژگی دیگر «خون بر برف» شخصیت های زنده و پویا هستند،شخصیت هایی که به اندازه حرف میزنند و به اندازه عمل میکنند،در اختیار داستان هستند.شخصیت هایی که قالبی،نوعی و یا حتی قراردادی نیستند،به معنای واقعی فردی هستند از افراد جامعه،حتی دخترک توی سرداب نقشش را به اندازه ایفا میکند و یا مرد روسی و یا دانمارکی... ۴.در باب شخصیت باید اضافه کنم،اگر چه نویسنده اطلاعات کاملی درباره ی ظاهر آنها نمیدهد،مثلا تا فصل آخر حتی نمیدانیم اولاف مو یا ریش و سبیل دارد یا نه،اما کنش ها،رفتار و گفتار آن ها به قدری خوب و درست است،که میشود تصویر سازی کرد. شاید نسخه ی صوتی در ایجاد تعلیق موفق تر از نسخه ی چاپی باشد،اما پایان فصل ها و حتی فلاش بک ها(معادل فارسی نمیدانم)به خوبی « و بعد چه خواهد شد؟ » را ذهن تداعی میکردند. 🚨خطر لو رفتن ۵.پایان بندی داستان شاید برای بعضی قابل پیش بینی باشد،برای من نبود(راستش در یک یادداشت پایانش را خواندم و مدام از خودم پرسیدم چگونه...و همین شد محرکی که دیشب تا دیر وقت بیدار ماندم و تمامش کردم.« یکی از عادت هایم خواندن انتهای کتابی است که روندش را دوست دارم،ترغیبم میکند پیش بروم و روی لو رفتن««اسپویل»» حساس نیستم.»)؛فصل بیستم،شگفت زده بودم و حیران، گفتم : چه پایان شور انگیزی؛فصل آخر را که خواندم اندوه به چهره ام دوید،لب هایم لرزید،آه کوتاهی کشیدم و اگر از قبل نمیدانستم چه میشود قطعا اشک میریختم... چه پایان شکوهمندی... ۶.اما راوی،شخصیت اصلی داستان،اولاف یک قاتل است یا حسابرس،ماموریتش را به شکل دیگری انجام میدهد و فرد مورد نظر را نمیکشد،این میشود سرآغاز یک کشمکش،با این وجود اولاف را دوست دارم.معمولا نقش اصلی فیلم ها و کتاب ها را دوست ندارم.بیشتر به نقش های مکمل و فرعی علاقه مند میشوم.اما اولاف...دوست داشتنی ترین نقش منفی ایست که تا به حال دیده ام. 🖋️میدانستم تجربهی شیرین خواهد بود...میدانستم.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
27
1400/11/27
6
1402/12/13
(⚠️هشدار لو رفتن داستان) 🌱این یادداشت ممکن است داستان را فاش کند🌱 هر جنایت سه ضلع دارد: قربانی جنایتکار و کسی که به آنها نگاه میکند... (باشگاه کارآگاهان😁) 🪐داستان از زبان قاتلی بیرحم و در عین حال دلرحم و خونسرد است که در آخرین ماموریتش اشتباهی مرگبار انجام میدهد ... اینکه داستان از زبان یک ضد قهرمان روایت میشود و خواننده ناخداگاه او را دوست میدارد، مرا به این باور میرساند که شاید خود نفس گناه اهمیتی نداشته باشد، تنها مهم این است که از زبان چه کسی بیان شود... از طرف قاتل👈🏻 دوستش میداریم. از طرف کارآگاه👈🏻از قاتل بیزار میشویم. 🎭《تو همیشه آدم بده ی داستان میشی، وقتی داستانو یه ادم عوضی تعریف کنه》🎭 جنایت مهم نیست، مهم این است که چه کسی تعریفش میکند، شاید اگر همین داستان از زبان خانواده ی مقتول یا کاراگاه بیان میشد، تااین اندازه از اولاف خوشم نمیآمد و برایم دوستداشتنی نمیبود. 📌هر داستانی، دو سر دارد که باید به همهی روایت ها گوش کرد! اولاف، اشتباه عاشق میشود و در نهایت به مرگش می انجامد:) 📌اما درباره ی فضای داستان باید بگویم که یو نسبو توصیفات خوبی از شخصیت ها و اتمسفر دارد. به زیبایی فضای سرما و یخبندان را توضیح میدهد و با به تصویر کشیدن جزئیات دقیق و مناسب، خواننده در بین همه ی خطوط میتواند این سرما را حس کند.❄️ نمیتوانم بگویم خون بر برف دارای نقطه ی اوج خاصی است! ریتم داستان آرام است اما حوصله سر بر نیست و آدم را از خواندش کلافه نمیکند، و حتی میتواند کمی دلهره هم باهمین ریتم به مخاطب وارد کند. 📌شناخت زیادی از یو نسبو ندارم؛ اما شاید خوش آهنگ بودن و لطیف بودن یک داستان جنایی، از مهارت نوازندگی اش می آید. کتاب خوبی برای گذران یک عصر دلگیر است☺️ ارزشش را داشت:)
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
50
1402/12/21
توصیفات شاعرانه و قشنگی داشت ولی برای من این توصیفات شاعرانه توی یه کتاب جنایی و پر از خون و خونریزی یکم کسلکننده بود! تا جاییکه صفحات آخر رو بهخاطر همین ویژگی، بدون اینکه ازش لذت ببرم فقط داشتم تندتند میخوندم که تموم بشه. فصل یکی مونده به آخر داشت ناامیدم میکرد ولی فصل آخر رو که خوندم خیالم راحت شد😬 ممنونم از نویسنده که پایان خوشِ فصل یکی مونده به آخر رو به پایان تلخ فصل آخر تبدیل کرد! با شخصیتهای کتاب( حتی اولاف) نتونستم خیلی ارتباط برقرار کنم(البته شاید مشکل از خطوط ارتباطی من باشه😁، نمیخوام به نویسنده خرده بگیرم ) در مجموع تقریبا نظرم خنثی بود درموردش، فصل های اول رو بیشتر دوست داشتم.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
18
2 روز پیش
0
1402/12/15
قاتل داستان پرداز ۱.خلاصه داستان از این قراره: اولاف یوهانسن برای رئیس باند مواد مخدر، دانیل هافمن، حسابرسی(قتل) میکنه. آخرین ماموریت هافمن برای یوهانسن کشتن زنشه که ماجراهای داستان رو شکل میده. ۲.شخصیت پردازی یوهانسن جالب بود.نمیتونه سرقت کنه. نمیتونه به قصد فرار رانندگی کنه. تنها کاری که ازش بر میاد قتله که زنها رو هم نمیکشه. با این که خوانش پریشه کتاب خوندن رو دوست داره و همین مسئله باعث میشه که خودش داستان کتاب رو تو ذهنش تصور کنه. انگار خودش قصه رو میگه. ۳. روایت سریع و بدون اضافهاش رو دوست داشتم. کتاب خوراک اینه که یه سینمایی خوب ازش دربیاد. داستان ساده و سرراستی داره و میشه توی یه نشست خوندش برای مواقعی که بخواین یه کتاب بدون پیچیدگی و برای گذران وقت بخونین.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
8